باران مزار سردار دلها را شستوشو داد
فارس/ بعد از گذشت حدود ۴ ماه از پاییز و زمستان، در کرمان هم باران آمد، بلندیهای "صاحبالزمان" اما باران در باران بود انگار، لطیف، مثل گلبرگهای نرگس! مثل ریحانه و کاپشن صورتیاش! مثل خود حاجقاسم... به دلپذیری عطر خاک باران خورده و یک عدد چای آتشی قندپهلو کنار موکب حضرت زهرا(س)...
باران و کرمان! صحنههای کمتکراریست، ما کویرنشینان همیشه خدا عادت به آفتاب داریم و نور خورشید! گرمایی که به مغز استخوانمان نفوذ کند و تا مرز تبخیر شدن پیش برویم، آنقدر زیاد که از هر کرمانی میشود برق تولید کرد...
بعد از گذشت حدود ۴ ماه از پاییز و زمستان، در کرمان هم باران آمد، بلندیهای صاحبالزمان اما باران در باران بود انگار... لطیف، مثل گلبرگهای نرگس!
مثل لاله سرخی که پوست تنش زیر انگشت اشارهات سر میخورد، مثل گونههای همین کودکی که وسط گذرگاه معرفت و مقاومت ایستاده و جعبه خرمایی در دستان کوچکش گرفته و به زائران حاجقاسم تعارف میکند... شاید هم مثل ریحانه و کاپشن صورتیاش!
اصلا مثل خود حاج قاسم... همیشه فکر میکردم اگر حاجقاسم را به طبیعت تشبیه کنیم، او باران بود، از جنس رحمت الهی! به دلنشینی صدای سوختن چوب کنار موکبها و ترانه دلنشین برخورد قطرات باران با درختان جنگل قائم!
به دلپذیری عطر خاک باران خورده و یک عدد چای آتشی قندپهلو کنار موکب حضرت زهرا(س)! به معرفت آن پسرکی که تا باران را روی صورتش احساس کرد، دستهایش را بالا گرفت و برای پای پر درد مادر بزرگش دعا کرد، بعد هم گفت: خانممون گفته زیر بارون دعا مستجاب میشه ...
وقتی زیر باران در یکی از موکبها سنگر گرفتم و خبر زلزله سیرچ را کار کردم، خدمات حاجقاسم در آن روز مصیبتبار بم، آمد جلوی چشمهایم! به این فکر کردم که واقعا او باران بود در کویر تَرَک خورده!
شاید به همین دلیل باشد که مراسم حاجقاسم بارانی میشود، سال گذشته هم باران بود، اما نه مثل امسال و سالگرد سوم!
دو سال پیش هم ساز عزای حاجی را زیر بارش رحمت الهی کوک کردیم و با باران هم پرونده مراسم را بستیم!
امسال هم زیر باران برای حضرت باران مرثیه میخوانیم، سر پا میایستیم روی پلهها و چشم میدوزیم به مزاری که پنج سال است، مأمن و مأوا شده، برای دلهای بیقرار ... برای چشمهای منتظر ... برای قلبهای ناآرام ...
هوای کرمان هر طور باشد، گلزار شهدای این شهر بارانی است، دعاهایتان مستجاب میشود، مثل پسرک، دستهایتان را بالا بگیرید!