نماد آخرین خبر

خراسان‌شمالی در آغوش خورشید

منبع
ايرنا
بروزرسانی
خراسان‌شمالی در آغوش خورشید

ایرنا/ بوی گلاب، بوی بهشت و بوی صحن گوهرشاد از جاده‌های پیچ‌درپیچ شمالشرق ایران گذشت؛ دل‌ها در آغوش کاروانی آرام گرفت که از حرم آمده بود تا مرهم باشد بر اشتیاقی که سال‌هاست مجال رسیدن ندارد.

دهه کرامت که می‌رسد، خراسان شمالی دلش را صیقل می‌دهد، دیار کوه‌ها و چشمه‌ها، مردمان مهربان و دل‌های منتظر همه چشم‌به‌راه کاروانی هستند که از مشهدالرضا می‌آید؛ با پرچمی سبز با دلی پر از عطر صحن انقلاب، با لبخندهایی که طعم زیارت می‌دهد؛ کاروان «زیر سایه خورشید».

مردم فاروج، شیروان، جاجرم، گرمه و روستاهای دور و نزدیک از لحظه‌ای که خبر آمد، آماده پذیرایی شدند؛ نه با فرش قرمز که با اشک، بوسه بر پرچم، بوی گلاب و نذری ساده‌ خانه‌های کوچک و دل‌های بزرگ.

همه‌چیز از صبح جمعه در فاروج آغاز شد و نسیم خنک اردیبهشت بوی انتظار می‌داد.

خادمان رضوی، آرام و باوقار وارد شدند و دانش‌آموزان با گل و اشتیاق در صف ایستاده بودند و معلمی مسن، اشک را پاک می‌کرد و زیر لب می‌گفت: «رضا جان، خودت آمدی...»

مردم آمدند؛ پیر و جوان، زن و مرد؛ گویی حرم آمده بود تا آن‌ها را زیارت کند. پرچم متبرک امام رضا(ع) در دستان خادمان، مثل بال فرشته‌ها می‌لرزید و هر که دست بر آن می‌کشید، آرام می‌گرفت.

در شیروان، کاروان مهمان خانه شهید شد. مادر شهید، چادرش را مرتب کرد، دست بر سینه گذاشت و به پرچم سلام داد.

همانجا نشست، بغض کرد و گفت: «پسرم زائر تو بود، حالا من میزبانم.»

دانش‌آموزان مدرسه مریم میرزاخانی دکلمه خواندند و درباره مقاومت، درباره فلسطین، درباره امامی که مهربان است حتی برای کودکان غزه.

صدایشان از جنس امید بود، از جنس ایمان.

در جاجرم، خورشید از شوق زودتر طلوع کرد، بچه‌های روستا با گل‌های زرد و بنفش کنار جاده ایستادند.

گل‌برگ‌هایی که از باغچه‌های کوچک خانه‌ها چیده شده بود، کف راه ریخته شد. مادری که چشم به راه پسر شهیدش مانده، آمد و پرچم را بوسید؛ شاید این بوسه، بوی آغوش پسر را داشت.

در کرمگ، مادر شهید ایمانی آرام آمد، پاهایش سست بود، اما دلش محکم. پرچم را لمس کرد، سرش را پایین انداخت و گفت: «از روزی که شهید شد، فقط به ضریح فکر می‌کردم... امروز خودِ ضریح آمده.»

در محمدآباد، خدام به مدرسه‌ای رفتند که اسمش شهید محمد منتظری بود.

معلمی جوان گفت: «ما به دانش‌آموزانمان زیارت یاد می‌دهیم، حتی اگر پایشان هیچ‌وقت به مشهد نرسد.»

و این زیارت، فقط رفتن به صحن و سرای امام نیست. گاهی زیارت، آمدن خورشید به خانه‌ی دل‌هایی است که سال‌هاست برای دیدار لحظه‌شماری می‌کنند.

در گرمه، پرچم حرم بین مردم دست به دست می‌شد؛ مثل امانتی که نباید بی‌وضو گرفت. شاعری جوان زیر لب زمزمه می‌کرد:

ذکر پابوس شما از لب باران می‌ریخت

ابر هم زیر قدم‌های شما جان می‌ریخت

خراسان شمالی، این روزها خراسان رضوی شده بود. از فاروج تا راز و جرگلان، از گرمه تا اسفراین، همه در سایه خورشید زندگی می‌کردند.

کاروان فقط حامل پرچم نبود؛ حامل دلدادگی بود، حامل التیام، حامل پاسخ به آنانی که هیچ‌گاه توان رفتن نداشتند.

۱۸ سال است که این کاروان می‌آید، اما هر سال، مثل نخستین بار، دل‌ها را زیر و رو می‌کند.

امسال هم، از اول ماه ذی‌القعده تا یازدهم، آستان قدس رضوی خراسان شمالی را در آغوش گرفت؛ هشت روز، اما پر از خاطره، پر از اشک، پر از زیارت.

کاش هر سال بیایی خورشید، کاش دل‌های ما در سایه‌ات روشن بماند.





آخرین خبر خراسان شمالی در اینستاگرام :
https://instagram.com/bojnord_today