جگرگوشه پیوند کبد گیلان متولد شد

فارس/ دخترکی در بیمارستان آریای رشت چشم به جهان گشود؛ نوزادی که با نخستین گریهاش، نه فقط آغاز زندگی خود، بلکه داستانی عمیق از بخشش، پیوند و امید را روایت کرد.
صبح امروز بیمارستان آریای رشت، شاهد صحنهای بود که در میان همه تولدهایش، رنگی دیگر داشت؛ تولدی که نه تنها یک نوزاد، بلکه روایتی زنده از حیات پس از مرگ، بخشش پس از فقدان و امید پس از تاریکی را به جهان آورد.
نوزادی متولد شد که مادرش سالها پیش، در شرایطی سخت و با چهرهای زرد و چشمانی خاموش، از بیماری نادر صفراوی رنج میبرد. شرایط او به مرحلهای رسیده بود که ادامه زندگی تنها با پیوند کبد ممکن بود. با گروه خونی A منفی، در فهرست انتظار قرار گرفت و روزها یکی پس از دیگری گذشتند تا زمانی که مرگی، زندگی دیگری را آغاز کرد.
از مرگ مغزی تا بازگشت به زندگی
پیروز سامیدوست، جراح فوق تخصص کبد و پانکراس، نخستینبار چهار سال پیش با او مواجه شد. این جراح گیلانی میگوید: «۳۲ سالش بود.
چهرهاش پر از خستگی و رنگپریده. امیدی ته نگاهش بود، اما زنگار رنج بیماری روشنایش را کم کرده بود.»یک سال در فهرست انتظار باقی ماند؛ نامزد کرد، با خانوادهاش برای بررسی وضعیت میآمد، تا آنکه در شهریور ۱۴۰۲ پس از عروسی، خبر رسید؛ بیماری مرگ مغزی با گروه خونی مشابه در رشت شناسایی شد و خانوادهاش رضایت به اهدای عضو دادند؛ همان شب، در اتاق عمل مرکز آموزشی درمانی رازی، پیوند انجام شد.پس از عمل، وضعیتش به تدریج بهبود یافت. دیگر خبری از آن زردی نبود. زندگی، آرامآرام رنگ خود را به چهرهاش برگرداند.
غم تازه و امیدی تازه تر
اما زندگی همیشه آسان نمیماند. پارسال، مادرش، تکیهگاه روزهای سخت بیماری، از دنیا رفت. غم بزرگی بود و خلأیی سنگین تر اما او نخواست در این غم فرو برود؛ از پزشکش پرسید: «میتوانم مادر بشوم؟» سامیدوست میگفت: «وضعیت جسمانیش خوب بود. داروهایش را تنظیم کردم و گفتم بله، میتوانی»9 ماه پیش با یک جعبه شیرینی و یک تست بارداری مثبت به مطب رفت. مادر یلدا کوچولو میگوید: «میترسیدم. هم خوشحال بودم، هم نگران. اما دکتر گفت جای نگرانی نیست و خدا خواسته که من مادربشوم. از همان لحظه دلم قرص شد.»از آن روز، شمارش معکوس آغاز شد. فرزندی در راه بود؛ نمادی از بازگشت به زندگی. دختری که قرار است وارث روایتی عمیق باشد.
جگرگوشهای از دل پیوند متولد شد
امروز، گریه این نوزاد، چیزی فراتر از واکنش طبیعی به هوای سرد اتاق زایمان بود. صدای او فریاد زندگی دوباره بود؛ فریاد محبت ناشناسی که عضو عزیزش را بخشید و زیست دوبارهای را ممکن ساخت.سامیدوست، جراح پپیوند کبد این بیمار، میگوید: «به بیار گفتم این بچه فقط فرزند تو نیست، پیامآور بخشش است. این جگرگوشه یوند کبد گیلان است.»
فرزند امید گیلان
در روزگاری که جامعه سخت محتاج روایتهای امیدبخش است، این نوزاد میتواند پرچمدار فرهنگی از ایثار و نوعدوستی باشد. فرهنگی که میگوید: پایان یک زندگی میتواند نجاتبخش زندگیهای دیگر باشد. تولد یلدا یک تولد معمولی نبود، تولد امید و بخششی بود در اوج ناامیدی!