پدرانِ روزهای جنگ؛ ستونهای خاموش امنیت

ایرنا/ ساوه - ایرنا - در بحبوحه تجاوزات نظامی رژیم صهیونیستی که خبر این تجاوزات قبل از انفجارشان از شبکههای اجتماعی به خانهها میرسید، در بیرون از کاشانهها، در محیطهای کاری، مردانی در رفتوآمد بودند که وظیفهشان تنها حضور فیزیکی در خانه نبود، بلکه باید در فضای پراضطراب بیرون دوام میآوردند تا درون خانه پناهی برای فرزندانشان باشند.
به گزارش ایرنا، پدران، در روزهای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، به شکلی خاموش اما تعیینکننده، ستون امنیت روانی خانوادهها شدند؛ نه فقط از راه تکرار جملات اطمینانبخش، بلکه از دل ایستادگی و مدیریت بحرانهایی که کسی جز آنان نمیدید.
علی حسینی دانشآموخته کارشناسی ارشد رشته روانشناسی و مدرس دانشگاه، معتقد است:پدران در دوران بحران مثل جنگ، وظایف دوگانهای دارند: کنترل فشار بیرونی و بازسازی آرامش درونی خانواده این دوگانگی، اگرچه قدرتمند است، اما بهشدت فرساینده نیز هست، چرا که جامعه از مردان انتظار دارد همواره محکم باشند، حتی وقتی خودشان فرو میریزند.
میدان بیرون؛ جنگ اقتصادی و روانی پدران
در حالیکه مدارس نیمهتعطیل و دانشگاهها سردرگم بودند، بسیاری از پدران صبح زود از خانه بیرون میزدند تا کاری، نانی، یا فقط نشانهای از ثبات را با خود به خانه بیاورند.
ناصر، پدری ۵۰ ساله که راننده تاکسی اینترنتی است، میگوید: در چند روز ابتدای جنگ که تهران مشغول بکار بودم، بیشتر مسافرها ترسیده بودند، انگار هر حرکت یه احتمال خطر بود. اما من باید کار میکردم، نه به خاطر پول، به خاطر اینکه خانواده ام بدانند زندگی هنوز جریان دارد.
پدران، در میدان بحرانهای شغلی، مالی و امنیتی، تمام قدرتشان را جمع میکردند تا در خانه از اضطراب فرزندانشان چیزی نماند. آنها آموخته بودند که درد را به بیرون راه ندهند، اما دردهای بیرون را هم با خود به خانه نیاورند.
بازگشت به خانه؛ جبهه دوم آغاز میشود
حسینی دانشآموخته کارشناسی ارشد رشته روانشناسی و مدرس دانشگاه گفت: وقتی پدر از بیرون به خانه برمیگردد، وارد جبهه دوم میشود؛ خانه فضایی شکننده است، مخصوصاً برای کودکان و نوجوانانی که در مرحله رشد روانی هستند و حضور پدر باید مرهم باشد، نه حامل تنش، این نقش نیاز به آموزش و آمادگی دارد.
وی افزود: پدران در خانه، نقش مشاور، مراقب و گاهی حتی سرگرمکننده را ایفا میکنند باید برای فرزندشان کتاب بخوانند، بازی راه بیاندازند، یا حتی خاطرهسازی کنند؛ نه برای خوشگذرانی، بلکه برای کاستن از بار روانی جنگ.
مجتبی، پدر دختری سه ساله در ساوه، میگوید: شبها همهمون توی اتاق پذیرایی میخوابیدیم، دخترم پرسید چرا نمیریم تو اتاق خودمون؟ گفتم چون توی این شبها با هم بودن بهتر از جدا بودن هست. شبها قصه میگفتم، خاطرهسازی میکردم،بلکه یادش باشه بابا نزدیکش بود.»
پدران؛ خط مقدم امنیت روانی خانواده
در ساحت تحلیلی، جنگ فقط به جبهههای نظامی محدود نمیشود؛ جبههی روانی، جایی است که پدران نقشآفرینی میکنند. آنطور که دکتر «کارل راجرز»، روانشناس غربی در نظریه "محیط امن و پذیرا" بیان کرده:کودکانی که در فضای پذیرش بدون قید و شرط رشد میکنند، در برابر بحرانهای بیرونی مقاومترند و این فضا باید توسط والدین خلق شود.
در روزهای جنگ، این محیط امن اغلب توسط پدران خلق میشد؛ گاه با یک شوخی ساده، گاه با پختن یک املت بیمقدمه، گاه با لبخندی که شاید برای خودش هم باورپذیر نبود.
صبوری مردانه، فراتر از کلیشه
در تحلیل نهایی، پدرانِ روزهای جنگ، نه در خط مقدم نظامی، نه در ردیف فرماندهان، بلکه در خط اول تابآوری روانی جامعه ایستادهاند؛ بدون مدال، بدون تیتر، اما با نقشی عمیق در حفظ پیوستگی خانواده.
باید به این مردان نگاه کرد، نه به عنوان موجوداتی خاموش، بلکه به عنوان کنشگران مقاوم، درون جامعهای پرآشوب.
در روزهای بعد از جنگ، شاید لازم باشد به جای گفتن «خسته نباشی»های کلی، پدران را ببینیم، بشنویم، و به آنها فرصت بدهیم از اضطرابهای فروخوردهشان سخن بگویند.
پدرانی که برای تداوم امنیت روانی نسل بعد، آرام ماندند، حتی وقتی دلشان آتش گرفته بود.