حکایت اعتراض، کشتار و قیام ۲۱ تیرماه

فارس/ ساعت ۴ بامداد، سکوت مرگبار پس از شلیکها، تنها با صدای خشخش کفشهای سربازان روی خونهای خشکیده شکسته میشد، آنها حتی به زخمیها رحم نکردند؛ همانها که فردای آن شب، زندهبهگور شدند و ۵۶ کامیون جنازه از صحن مسجد خارج شد، اما آمار واقعی هرگز فاش نشد.
سحرگاه بیست و یکم تیرماه سال ۱۳۱۴، مسجد گوهرشاد در سکوت مرگباری فرو رفته بود، صدای تیراندازیهای نیمهشب قطع شده بود، اما بوی باروت و خون در هوای گرم تابستان مشهد پیچیده بود. کامیونهای نظامی یکی پس از دیگری وارد صحن مسجد میشدند و سربازان با چهرههایی خسته و گاه وحشتزده، پیکر بیجان مردان، زنان و حتی کودکان را روی هم میریختند.
در میان آن توده اجساد، ناگهان فریادی بلند شد: «من زندهام! مرا کجا میبرید؟» این صدا، طبق روایت شاهدان عینی، تکرار میشد، اما پاسخش تنها بستهشدن در کامیون و ریختن خاک بر گودالهای «باغ خونی» مشهد بود، این صحنه، پایان یکی از تاریکترین فجایع تاریخ معاصر ایران بود؛ فاجعهای که نهتنها مشهد که سرنوشت یک سلسله را تغییر داد.
زمینههای یک تراژدی
رضاشاه پس از بازگشت از سفر ترکیه در سال ۱۳۱۳، سیاستهای غربگرایانه خود را با شدت بیشتری پی گرفت. او که شیفته مدرنیزاسیون آمرانه مصطفی کمال آتاتورک بود، تصمیم گرفت ایران را نیز بهزور از سنت بهسوی تجدد بکشاند. یکی از نخستین گامهای او، قانون «متحدالشکل کردن لباس» در سال ۱۳۰۷ بود که بهتدریج به اجباری شدن کلاه شاپو و کشف حجاب انجامید. اما این سیاستها در مشهد، شهری با عمق مذهبی و پایبندی به ارزشهای دینی، با مقاومت شدیدی روبهرو شد.
علما و مراجع تقلید، این تغییرات را نه پیشرفت که تحقیر هویت اسلامی مردم میدانستند، آیتالله سیدحسین قمی، از مراجع بزرگ وقت، در اعتراض به این سیاستها به تهران رفت تا با شاه دیدار کند، اما نه تنها به حضور پذیرفته نشد، که در باغ سراجالملک تحت محاصره نظامی قرار گرفت.
انتشار این خبر در مشهد، خشم مردم را برانگیخت. در همین زمان، جشنهای کشف حجاب در شیراز و مشهد برگزار شد و زنان بیحجاب را به رقص واداشتند؛ این اقدامات تحریکآمیز، آتش خشم مردم را شعلهورتر کرد.
پنج روزی که مشهد را لرزاند
هجدهم تیرماه ۱۳۱۴، شیخ محمدتقی بهلول، روحانی مبارزی که سالها در انتظار فرصتی برای مقابله با سیاستهای ضد دینی رضاشاه بود، وارد مشهد شد او در حرم امام رضا(ع) دستگیر شد، اما مردم به حمایت از او برخاستند و او را آزاد کردند و فردای آن روز، هزاران نفر در مسجد گوهرشاد تجمع کردند، بهلول بر منبر رفت و با صدایی رسا فریاد زد: «لعنت بر شاه! مردهباد شاه! زندهباد اسلام!» این شعارها که تا آن زمان در فضای خفقان دوره رضاشاه بیسابقه بود، به سرعت در میان مردم پیچید.
نوزدهم تیرماه، جمعیت در مسجد گوهرشاد افزایش یافت و مردم، از زن و مرد و کودک، در صحن مسجد تحصن کردند، برخی نماز میخواندند، برخی دعا و برخی دیگر در سکوت، اعتراض خود را نشان میدادند. روحانیون نیز به حمایت از مردم برخاستند و سخنرانیهای آتشینی علیه سیاستهای رضاشاه ایراد کردند و اخبار این تحصن به تهران رسید و رضاشاه که از گسترش اعتراضات هراس داشت، اولتیماتومی صادر کرد: «اگر تا فردا صبح متفرق نشوند، بالاترین مجازات نظامی اعمال خواهد شد».
اما مردم تسلیم نشدند که شب بیستم تیرماه، نیروهای نظامی به فرماندهی سرتیپ ایرج مطبوعی، مسجد گوهرشاد را محاصره کردند و مسلسلها روی بامهای مشرف به صحن مسجد مستقر شدند و توپها در خیابانهای اطراف آماده شلیک.
سربازان، با بیرحمی تمام، منتظر فرمان بودند.
شبی که آسمان مشهد به خون آغشته شد
نیمهشب بیست و یکم تیرماه، سکوت شهر با غرش مسلسلها شکسته شد.
گلولهها بیامان بر سر مردم بیسلاح باریدن گرفت. برخی در همان لحظات اول جان باختند، برخی دیگر، در میان ازدحام جمعیت، زیر دست و پا له شدند. زنان و کودکان که نزدیک درهای مسجد بودند، نخستین قربانیان این کشتار بودند.
مأموران مخفی رژیم که پیشتر در میان مردم نفوذ کرده بودند، از داخل درها را باز کردند تا سربازان بهراحتی وارد صحن شوند، آنها با اسلحه و سرنیزه، به جان بازماندگان افتادند و فریادهای «یا علی» و «الله اکبر» در میان صدای شلیک گلولهها گم میشد، خون، سنگفرش مسجد را رنگین کرده بود.
پاسی از شب گذشته بود که تیراندازی متوقف شد، سکوت مرگباری بر مسجد حاکم شد، تنها ناله زخمیها به گوش میرسید. سربازان، به جای کمک به مجروحان، به جمعآوری اجساد مشغول شدند. کامیونهای نظامی یکی پس از دیگری وارد صحن شدند و پیکر بیجان مردان و زنان را مانند اجناس بیارزش روی هم انباشتند.
کشتار گوهرشاد و زنده به گورشدگان گمنام
حجتالاسلام میرمحمدحسین حسینی اصفهانی یکی از شاهدان عینی این واقعه آن روز را اینگونه روایت میکند: «در روز واقعه، صحنهای مسجد گوهرشاد لبریز از جمعیت بود. بعضی دعا میخواندند، بعضی چرت میزدند، بعضی خوابیده بودند و بعضی به نماز و دعا و مناجات مشغول بودند. خلاصه، ساعت یکربع به دوازده مانده یا یکربع بعد از دوازده (تردید دارم)، از بالای بامهای مسجد گوهرشاد، گنبد و مردم و حرم را به مسلسل بستند و کشتند.
من آن شب در یکی از اطاقهای صحن کهنه بودم. یکی از رفقا به من برخورد کرد و گفت: "بیا برویم اینجا، که از همهجا امنتر است. کشتند و آن هم چنان کشتنی که تا به حال کسی نتوانسته است حساب کند که در قضیۀ مسجد گوهرشاد مشهد، چقدر خون ریخته شد، چقدر آدم کشته شد و چقدر آدم نمرده، زیر خاک رفت. یکی از رفقایم در مدرسۀ نواب بود، جلوی مدرسه ایستاده بود و خودش برایم نقل میکرد: «کامیونها که جنازهها را در آنها ریخته بودند، میآمدند تا بروند که یکمرتبه دیدم از یکی از این کامیونها صدا میآید و یک نفر میگوید: «من زندهام! مرا کجا میبرید؟!» خلاصه، اینها را کجا بردند و در کدام گودال ریختند و خاک روی آنها پوشاندند، نمیدانم».
حسینعلی ذوالفقاری گلمکانی، یکی از پاسبانانی که شاهد این فاجعه بود، در خاطراتش آورده است: کامیونها را آوردند و جنازهها را بردند. زخمیها را هم زندهزنده با کشتهها دفن کردند. گودالی در باغ خونی کندند و همه را آنجا ریختند.
آمار کشتهها: از انکار تا اعتراف
درباره تعداد کشتهشدگان واقعه گوهرشاد، روایتهای مختلفی وجود دارد، کنسول انگلیس در مشهد در گزارش خود تعداد کشتهها را «بیش از ۱۰۰ نفر» ذکر کرده است اما شاهدان عینی از رقمهای بسیار بالاتری سخن میگویند که حاج غلامعلی نخلعی، کفشدار مسجد گوهرشاد، گفته بود: «۵۶ کامیون جنازه بردند» اما برخی منابع نیز تعداد شهدا را تا ۲۰۰۰ نفر تخمین زدهاند.پسلرزههای یک فاجعه کشتار گوهرشاد، پایان ماجرا نبود.
رضاشاه، برای آرام کردن افکار عمومی و پاسخ به اعتراضات بینالمللی، به دنبال قربانی نمایشی بود. محمدولی اسدی، نایبالتولیه آستان قدس که مخالف برخورد خشن با مردم بود، به دستور شاه دستگیر و محاکمه شد؛ او را به جرم «تحریک مردم» به اعدام محکوم کردند از همین رو محمود فروغی، پسر نخستوزیر وقت، در خاطراتش نوشته است: «اسدی قربانی شد... این واقعه مسیر سلسله پهلوی را عوض کرد».در ماههای پس از کشتار، سرکوب گستردهای در مشهد و دیگر شهرها آغاز شد و بیش از ۱۱۰۰ روحانی تبعید یا زندانی شدند که شیخ محمدتقی بهلول که از کشتار جان سالم به در برده بود و نهایتاً در دیماه همان سال، قانون کشف حجاب به صورت رسمی تصویب شد.
چرا گوهرشاد تاریخساز شد؟
کشتار مسجد گوهرشاد تنها یک سرکوب خونین نبود، بلکه نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران شد. این واقعه نشان داد که حکومت پهلوی، نه تنها به حقوق مردم، که به مقدسات دینی نیز پایبند نیست. حمله به مسجد و حرم امام رضا(ع)، حرمتشکنی بود که در یاد مردم ایران ماندگار شد.امام خمینی، سالها بعد در خاطراتش گفت: قتلعام گوهرشاد را من به خاطر دارم... اینها ریختند و مظلومین را از بین بردند." این فاجعه، به نمادی از مقاومت مردم در برابر استبداد تبدیل شد و راه را برای انقلاب اسلامی هموار کرد.
امروز، مسجد گوهرشاد نه تنها یک مکان تاریخی که نماد مقاومت و پایمردی است. خونهای ریخته شده بر سنگفرش آن، یادآوری همیشگی از فداکاری مردمی است که در برابر ظلم ایستادند. هر سال در بیست و یکم تیرماه، مردم مشهد با حضور در این مسجد، یاد شهدای آن واقعه را گرامی میدارند، فاجعه گوهرشاد درس بزرگی به تاریخ داد: هیچ ظلمی پایدار نیست و خون شهیدان، همیشه بیدارگر ملتها خواهد بود.