قهرمانِ شبِ سیاهِ خزر

ایرنا/ شب است؛ یک ساعتی میشود که کار ناجیان غریق پایان یافت. در ساحل نور صدای شیون با صدای امواج دریا در هم میآمیزد و تصویرِ شعرِ شاعر نوری را تعبیر میکند: «آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید، یک نفر در آب دارد میسپارد جان»... اینجا ۶ نفر در آستانه مرگ بودند. ناجی نوری دل به دریا میزند، پنج تن را نجات میدهد و قهرمان شبِ سیاهِ خزر میشود. هنگام نجات ششمین نفر، جانش را هم میدهد.
خزر به همان اندازه که سخاوتمند و زیبا و حیاتبخش است، مرموز و بیرحم و مرگآفرین هم هست. آنقدر بیرحم که حتی به نزدیکترین دوستانش هم رحم نمیکند. نسبت و قدمتِ رابطه با انسانها سرش نمیشود. فرقی ندارد که مسافر باشی، بومی باشی، صیاد باشی یا ناجی؛ قوه قهرآمیزش بیمروت است. فریب میدهد، اسیر میکند و میبلعد.
ناجیها اگر در سواحل نباشند، خزر مانند یک دهه پیش فقط در مازندران هر سال دستکم بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ قربانی میگیرد. آنها با دریا دست به گریبان میشوند تا جانها را از امواج این پهنه آبی زیبا و حیاتی و بیرحم نجات دهند. هر ناجی یک قهرمان است. درست از لحظهای که جانِ یک انسان را از دریا پس میگیرد به قهرمان زندگی آن فرد نجاتیافته تبدیل میشود. اما بعضی از ناجیها قهرمانتر هستند. مانند «حسن غلامی» ناجی ۴۹ ساله اهل شهر نور که در تاریکی شب دل به دریا زد و پس از نجات جان پنج نفر از یک خانواده، در تلاش برای جان ششمین نفر خودش هم قربانی شد.
شامگاه شنبه -چهارم مرداد- حسن غلامی که یکی از ناجیان باسابقه مازندران بود، در ساحل نور حضور داشت. ساعت کار ناجیان در زمان برپایی طرحهای سالمسازی دریا از هشت صبح تا ۲۰ است. پس از این ساعت از نظر اداری و کاری مسوولیتی متوجه آنها نیست. اما کدام ناجی، کدام آتشنشان یا کدام امدادگر را میشود پیدا کرد که نجات جان انسانها را در چارچوب مقررات اداری قرار دهد؟ زندهیاد غلامی کاری به ساعت کار نداشت. یک نفر که نه، چند نفر کمک میخواستند و او بیمحابا دل به دریا زد.
از عصر همان روز موجهای دریا بیشتر شده بود. ناجیان هشدار دادند که بهتر است همه از آب خارج شوند. ساعت حوالی ۲۱ میشود که حسن غلامی هنوز در ساحل حضور دارد. صدای شیون و فریاد میشنود و با گامهایی بلند رو به افقِ تاریکِ شبِ دریا وارد آب میشود. اعضای یک خانواده با هم گرفتار امواج و جریانهای زیرسطحی خزر شده بودند. غلامی یکییکی از کوچکتر به بزرگتر نجاتشان میدهد. آخرین نفر پدر خانواده است. دستِ ناجی به او هم میرسد، اما هر ۲ با هم غرق میشوند.
نقی کریمیان، رئیس هیئت نجات غریق و غواصی مازندران جزئیات بیشتری از این واقعه را اینگونه شرح میدهد:
«زندهیاد غلامی از ناجیان باسابقه مازندران بود. ۱۵ سال به عنوان ناجی با هیئت نجات غریق و غواصی مازندران همکاری کرد. پسرش هم ناجی غریق است و با هیئت همکاری میکند.
پیش از ساعت ۲۰ که ساعت برپایی طرحهای سالمسازی دریا پایان مییابد، غلامی و همکارانش در همین محدوده ساحلی، همه افراد را از دریا خارج کردند. به مسافران گفتند که دریا شرایط خوبی ندارد و فریب آرامش نسبی که در ظاهرش میبینند را نخورند. حتی به اعضای این خانواده که در آب بودند و با اصرار ناجیان از دریا بیرون آمدند نیز این تذکر داده شد. گفتند دیگر وارد آب نمیشویم. اما پس از آن دوباره وارد دریا شدند. با صدای فریاد غریقها، زندهیاد غلامی و دوستانش و نیروهای امدادی به سمت دریا رفتند. همکار ما توانست پنج نفر را نجات دهد، اما در فرآیند نجات آخرین نفر که پدر خانواده بود، گرفتار شد و جان باخت.»
ادامه حرفهای کریمیان با بغض و گلایه همراه است:
«او یک قهرمان است. سالها مانند همه ناجیان برای نجات جان انسانها خطر کرد و به جز سایر نجاتهای موفقی که در ۱۵ سال اخیر داشت، در آخرین ماموریتش جان پنج نفر را از مرگ نجات داد. باید تندیسش را بسازیم و قصه ایثار و از خودگذشتگیاش را به نسلهای آینده منتقل کنیم. علاوه بر این، باید از خانواده او هم حمایت شود. پیگیر هستیم که حق و حقوق او و خانوادهاش را از بیمه بگیریم. از مسوولان استان هم در این زمینه درخواست کمک دارم. برخی مقررات و ضوابط اداری مانند پوشش بیمهای در ساعت اجرای طرح دریا، کار ناجیان را سخت میکند. زندهیاد غلامی برای نجات جان اعضای یک خانواده به ضوابط اداری توجه نکرد و خارج از ساعت کار دل به دریا زد. امیدواریم که بیمه برای پرداخت حق و حقوق کامل زندهیاد غلامی به خانوادهاش، همراهی کند. این تنها کاری است که میتوانیم برای این ناجیِ قهرمان انجام دهیم. »
آی آدمها...
۸۴ سال از زمانی که شاعر شهیر اهل نور، نیما یوشیج نوشت: «آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید / یک نفر در آب دارد میسپارد جان / یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند / روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید...» یک ناجی غریق اهل همین منطقه شعر او را تا پای جان به تصویر کشید. مانند حسین ابراهیمیان اهل آمل که تیر ۱۳۹۱ پس از نجات دادن یک غریق در سواحل محمودآباد، خودش جان باخت. مانند روزبه فقیهکیا ناجی اهل انزلی که پس از نجات جان سه نفر از غرق شدن، در آغوش مرگ آرام گرفت.
«شب تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین حایل» نتوانست او را از احساس مسوولیتش نسبت به همنوع و هممیهن دور نگه دارد. اکنون ناجیِ نوری به قهرمان یک قصه واقعی تبدیل شده است. قهرمانی که از همین حالا جای تندیسش در زادگاهش خالی است. قهرمانی که باید حق مطلب را در قبال او ادا کرد.