نماد آخرین خبر

میزبانِ ناجا، شهید آسمان شد

منبع
فارس
بروزرسانی
میزبانِ ناجا، شهید آسمان شد

فارس/ مأمور وظیفه‌شناس و مهربان شفت، در حین دستگیری یک سارق و بر اثر برق‌گرفتگی شدید، به کاروان شهدا پیوست؛ پروازی که دل همکاران، مردم و خانواده‌اش را به آتش کشید.

مأموران انتظامی شهرستان شفت در حال اجرای مأموریت بودند.

گرمای هوای مرداد با شرجی خفه‌کننده‌اش شفت سنگینی می‌کرد و از سوی دیگر، شبکه توزیع برق استان زیر فشار حداکثری بود.

همه نیروهای برق در تلاش بودند که چراغ هیچ خانه‌ای خاموش نشود و در همین شرایط، خبری رسید که سارقی با بی‌اعتنایی به زحمات شبانه‌روزی نیروهای خدماتی، به تجهیزات برق مردم دستبرد زده و جان و آسایش شهروندان را به خطر انداخته است.

ستوان‌سوم آرمان میزبان، که همیشه پیش‌قدم مأموریت‌های سخت بود، به همراه همکارانش خود را به محل رساند.برق دزدیده‌شده یعنی تاریکی خانه‌ها، خاموشی بیمارستان‌ها و خطر جانی برای هر رهگذری که به کابل آسیب‌دیده نزدیک شود؛ برای آرمان، این صحنه نه فقط یک تخلف، بلکه تعرضی مستقیم به حق مردم بود.

در لحظاتی که سارق را دستگیر می‌کردند، ناگهان آرمان با کابل برق قطع‌شده‌ای که هنوز جریان الکتریسیته در آن جاری بود، برخورد کرد. صدای جرقه برق و فریاد همکارانش در هوا پیچید و او بی‌جان روی زمین افتاد؛ مأموران با دستان لرزان و امیدی که هر لحظه کم‌رنگ‌تر می‌شد، او را به بیمارستان رساندند اما شدت برق‌گرفتگی آن‌قدر زیاد بود که تمام تلاش کادر درمان بی‌نتیجه ماند.
ستوان‌دوم محسن موحدی، همکار و دوست نزدیک آرمان، در یادداشتی که با چشمانی اشکبار نوشته بود، گفت: «همکار عزیز و مهربانم، در این لباس مقدس و در حال انجام مأموریت، آن هم در این ایام اربعین حسینی، آسمانی شدی. بی‌شک نزد خداوند پاداشی متعال و اجری وصف‌ناپذیر خواهی داشت. از لحظه شنیدن این خبر، تمام خاطراتت مثل فیلم از جلوی چشمانم گذشت. تو با تعصب‌ترین، اطاعت‌پذیرترین و مهربان‌ترین همکاری بودی که افتخار داشتم کنارت خدمت کنم. از خدای مهربان، محشور شدنت با حضرت زهرا(س) را خواهانم؛ همان بانویی که می‌دانم چه ارادت خالصانه‌ای به ایشان داشتی. برای مادرت که حتی حاضر نبودی کوچک‌ترین آسیب جسمی و روحی‌ات را ببیند، صبر جزیل طلب می‌کنم.»

این حادثه فقط همکارانش را در غم فرو نبرد؛ مردم هم داغدار شدند. در نصیرمحله، پیرمردی که از خانه برمی‌گشت، وقتی خبر را شنید و عکسش را دید، مکثی کرد و گفت: «من این جوان را می‌شناختم. همیشه وقت‌شناس بود، با ادب و مهربان. وظیفه‌شناس‌تر از او ندیده بودم.»

در روستای سفیدمزگی، مادری در مقابل پاسگاه شالما گریه می‌کرد و با صدایی لرزان می‌گفت: «وای، من یتیم شدم. این جوان هر از چند گاهی به ما سر می‌زد. چون من و بچه‌هایم بی‌سرپرست بودیم، برایمان حامی بود. مایحتاجمان را تهیه می‌کرد، بدون اینکه منت بگذارد.»
پایوران انتظامی شفت هم که این حادثه را تلخ‌ترین خبر این روزها می‌دانستند، در وصف او گفتند: «زندگی ما مأموران انتظامی سراسر امتحان است و شهادت در این راه، مهر قبولی است؛ آرمان اگر شهید نمی‌شد، باید به حالمان تأسف می‌خوردیم.»

ستوان‌سوم آرمان میزبان، مأموری بود که هیچ مأموریتی را نیمه‌کاره نمی‌گذاشت؛ چه مقابله با سارق کابل برق در روزهای فشار حداکثری بر شبکه، چه کمک به یک مادر بی‌سرپرست در دل زمستان؛ حالا، جای خالی او در پاسگاه و در دل‌های مردمی که او را می‌شناختند، تا همیشه باقی خواهد ماند.

آخرین خبر گیلان در اینستاگرام :
https://instagram.com/gilan_today