قلم و آغوش

ایرنا/ بیرجند- ایرنا- در دنیای خبر، که لحظهای آرامش ندارد، مادران خبرنگار با وجود تمام چالشهای کاری و سختیهای روزمره پرورش فرزند، همچنان با صبر و پشتکار در خط خبر باقی مانده و ثابت میکنند که عشق به رسالت حرفهای و خانوادگی میتواند در کنار هم، شکوفا شود.
به گزارش ایرنا، خبرنگاری حرفهای است که نیازمند عشق، صبر و تعهدی بیپایان است؛ حرفهای که نه تنها نبض جامعه را میگیرد، بلکه مرز میان حقیقت و سکوت را میگشاید، وقتی این مسیر پرچالش با نقش مادر بودن همراه میشود، داستانی تازه و سرشار از احساس شکل میگیرد داستان زنی که همزمان در نقش تربیتی و صدای مردم میدرخشد.
مادری که در عین تمام دغدغههای خانه و خانواده، با قلمی استوار و چشمی تیزبین، لحظهبهلحظه در پی روایت حقایق است، او گاه میان نغمههای بازی کودکان، زنگ تلفن خبر فوری را پاسخ میدهد و گاه در خلوت شب، با یاد لبخندهای فرزندش، نیرویی تازه برای ادامه مسیر میگیرد.
این همزمانیِ دو نقش، ترکیبی است از مسئولیتهای خطیر و لحظات پر از مهر، جایی که صبر مادرانه و پیگیری خبرنگارانه به هم میآمیزند تا نه فقط خانواده، بلکه جامعه را نیز رشد و تغییر دهند.
در این مسیر حمایت خانواده، همراهی همسر و حضور مادران پشتیبان، نیرویی ناپیدا ولی عمیق است که پشت هر گزارش و هر تیتر موفق، نقش کلیدی ایفا میکند. خبرنگاری که مادر است میآموزد چگونه عشق به خانواده و تعهد به جامعه را در هم بیامیزد و هر دو را در بالاترین حد ممکن به منصه ظهور برساند.
زنی با دو رسالت؛ صدای مردم و قلبی مادرانه
مهدیه مودی، خبرنگاری از خطه خراسان جنوبی که بیش از ۲ دهه از عمرش را در مسیر دشوار و پرافتخار اطلاعرسانی و آگاهیبخشی سپری کرده است، داستان آغاز کار خود را اینگونه بازگو میکند که در سال ۱۳۸۱ و از طریق دوستی دانشگاهی با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) آشنا شدم. آن زمان با دنیای خبرنگاری غریبه بودم و کارم را به عنوان روابط عمومی آغاز کردم، اما رفتهرفته حضور در جلسات و تجربه تنظیم خبرهای پوششی، شور و اشتیاق مرا به این حرفه روشن کرد.
با آنکه رشته تحصیلیش مدیریت بازرگانی است، اما عشق دیرینش به ادبیات و نوشتن، او را به سوی دنیای خبرنگاری کشاند، پس از ۶ سال فعالیت در ایسنا، به روزنامه خراسان جنوبی پیوست و به عنوان خبرنگار و گزارشنویس مشغول به کار شد.
شیرینترین احساس در دل هر خبرنگاری مثل او این است که بتواند چهرهای مستقل، قدرتمند و خودکفا از زنان به تصویر بکشد، افتخار میکند که خبرنگاری تنها یک شغل نیست بلکه نگاهی عمیق به جهان است که با همه ظرافتها و سختیها، بر اخبار و اطلاعاتی مسلط است که شاید کمتر کسی بدان دسترسی دارد.
باور دارد که خبرنگاری از جنس عشق است عشقی که هرگز با منافع شخصی آمیخته نمیشود، کسی که دل به این راه داده آن را بر هر مقام و منصب دیگری ترجیح میدهد و این عشق، ستون فقرات استمرار در این حرفه است.
بیشتر تمرکز کاریش در روزنامه بر حوزه اجتماعی و انعکاس مشکلات مردم بود، هر گاه گزارشی مینوشت و به ثمر مینشست، شور و انگیزهاش دوچندان میشد. به اعتقاد وی چالشها، روح و جان خبرنگاریاند و در کنار سختیها، این فکر که صدای مردم را به گوش مسئولان میرساند خستگی را از تنم میزداید.
موفقیت در این مسیر را در سایه انتقاد سازنده از مسئولان و حمایت بیوقفه از مردم میداند زیرا موفقیت یعنی رضایت توامان مردم و مسئولان، پلی ارتباطی میان آنها که خبرنگار بنا میکند.
این مادر خبرنگار باسابقه به نسل جوان توصیه میکند که همواره حقیقت را بیکم و کاست بیان کنند و در این مسیر، حرمت قلم را پاس دارند چرا که اگر خبرنگاری صرفا برای منفعت شخصی وارد این حوزه شود جایگاهی در دل مردم نخواهد یافت.
گریزی هم به روزهای پرزحمت گذشته میزند روزهایی که پیش از طلوع آفتاب برای انعکاس و پیگیری مطالبات مردم همراه مجموعه استانداری عازم شهرستانها میشد و گاه نیمهشب به خانه بازمیگشت.
اما سختترین نقش زندگی مهدیه، مادر بودن در کنار خبرنگاری است کار خبرنگاری ساعت و زمان مشخص ندارد و گاه باید در ساعات غیر اداری یا تعطیل در جلسات و گزارشها حاضر میبود. این مسیر پرمشقت باعث شد در دوران بارداری، جنین وی سقط شود و در بارداری مجدد نیز چون حق مرخصی و استراحت مطلق در روزنامه نداشت، استعفا داد و به ناچار برای ۲ سال از دنیای خبرنگاری دور ماند.
برای مهدیه حالا که دو فرزند دختر و پسر دارد روز خبرنگار زمانی معنای واقعی مییابد که فرزندانش در کنار او باشند و سختیهای مادرانه در این حرفه دیده شود. بارها بچههایش را همراه خود به جلسات برده و تلاش کرده کمبود و غیابش را حس نکنند، چون در وهله نخست همسر و مادر و بعد از آن یک خبرنگار متعهد است.
با تمام چالشها و فشارهای نقش مادری، همچنان در خط خبر ایستاده و هر روز با ارادهای قوی به رسالت خبری خود ادامه میدهند و در تلاش است تا هم صدای جامعه و هم پشتیبان خانواده باشد، به اعتقاد این مادر خبرنگار با برنامهریزی دقیق، میتوان به هر دو عشق و علاقه پرداخت.
یکی از خاطرات تلخ ماندگار این مادر خبرنگار که این روزها در یک پایگاه خبری ۷۲۴ پرس قلم میزند، روزهایی است که در دفتر روزنامه استانی خراسان مشغول به کار بود و ۱۲ ساعت باید در دفتر روزنامه حضور میداشت، برای همین پتو و بالشت دختر خردسالش زیر میز کار پهن بود و روزهایش را در همان زیر میز میگذراند. همیشه با خودش تکرار میکند که فرزندش در سایه میز کامپیوترش بزرگ شده است.
مادری در میدان خبر، با دلی پر از تعهد و همدلی
مدیر خبرگزاری شبستان خراسان جنوبی نیز سالهاست در عرصه خبرنگاری قلم میزند، از زمانی که در سال ۱۳۸۳ از خبرگزاری پانا کار خود را آغاز کرد حالا چند سالی میشود که به یاد شهدای دیار خاوران نیز کتاب مینویسد.
زینب رمضانی که از سال ۱۳۸۹ مادر شده و دو دختر دارد، گاهی فقط یک ساعت نگه داشتن بچهها توسط مادرش برای او حکم فرصتی طلایی را دارد، همان یک ساعت برای این خبرنگار یعنی فرصت نوشتن و تکمیل گزارش مهمی که شاید بتواند صدای مردم را به گوش مسئولان برساند.
لحظات سخت را با عشقی وصفناپذیر پشت سر میگذارد، وقتی در سختترین لحظات، یاد عشق مادری و علاقهاش به خبرنگاری میافتد، انرژی لازم برای ادامه مسیر در وجودش شعلهور میشود.
هر روز، میان دو جهان متفاوت در رفتوآمد است از یکسو دنیای پرتنش و پرشتاب خبر و از سوی دیگر، فضای گرم و صمیمی خانه و صدای خندههای کودکانش. این مادر خبرنگار، با تمام وجود تلاش میکند تا میان تعهد حرفهایاش و عشق بیپایانش به خانواده تعادل برقرار کند.
برای وی، هیچ چیزی بالاتر از بودن در کنار فرزندانش نیست، اما حرفهی خبر اجازه نمیدهد همیشه در کنارشان بماند. گاهی انتشار یک خبر فوری، گاهی شرکت در جلسات مهم استانی او را از خانه دور میکند. اما خوشبختانه تنها نیست، در نبود او، همسر دلسوزش، مادر مهربانش و حتی مادرشوهرش پا به میدان میگذارند و دست به دست هم میدهند تا خلا او در خانه حس نشود. این حمایت بیدریغ، نیرویی است که به او توان ادامه میدهد تا بتواند در هر دو جبهه، هم خبرنگار موفق و هم مادری دلسوز و همیشه حاضر باشد.
این مادر خبرنگار طعم واقعی شیرینیِ کارش را نه در تیترهای درشت و جوایز رسمی، بلکه در دعای خیر مردمی مییابد که صدایشان از دل گزارشهای او به گوش مسئولان رسیده و گرهای از کارشان باز شده است. برای زینب، هیچ لحظهای زیباتر از آن نیست که ببیند سوژهای مردمی به ثمر نشسته و تغییری مثبت در زندگی کسی ایجاد کرده است.
از خاطراتی میگوید که هنوز لبخند روی لبش مینشانند، مثل وقتی که در مراسمی همراه با فرزندش روی سن رفت تا هدیهای برای موفقیتهایش دریافت کند. آن لحظه، نهفقط برای خودش که برای فرزندش هم شیرین بود، گویی با هم در این مسیر شریک شدهاند، گویی تلاشهای مادر، الهامبخش کودک هم شده است.
اما مسئولیت زینب فقط به تحریریه و خانهاش ختم نمیشود، او نقش مادری را هم جدی گرفته و فراتر از روزمرگیها، با فرزندانش از موضوعاتی حرف میزند که شاید برای خیلیها سنگین باشد. مثلاً درباره جنگ ۱۲روزه و درگیریهای غزه، به زبان کودکانه برایشان از «حق» و «عدالت» میگوید برایش مهم است که فرزندانش فقط شنونده خبرها نباشند، بلکه در�� کنند پشت هر تیتر، انسانهایی هستند که برای زندگی، برای حقشان، ایستادهاند.
برای زینب، آموزش به فرزندانش همیشه با بازی شروع میشود. او برای اینکه دخترانش با دنیای خبرنگاری آشنا شوند، بازی «خبرنگار» را بهانه میکند. در نقش مصاحبهشونده و گزارشگر، سعی میکند آنها را با مسئولیت سنگین این حرفه آشنا کند، اینکه خبرنگار فقط کسی نیست که سؤال میپرسد یا خبر مینویسد، بلکه باید دقیق، منصف و مسئولیتپذیر باشد.
با خنده تعریف میکند که دخترم یاسمن همیشه میگوید دلش نمیخواهد خبرنگار شود. شاید چون حس میکند این شغل او را از من دور میکند. در چشمانش اما چیزی فراتر از خنده است؛ امید به اینکه حتی اگر دخترانش خبرنگار نشوند، مفهوم «تعهد» و «صداقت» را از مادر آموخته باشند.
راز موفقیتش را ساده و صادقانه میگوید: «سحرخیزی». برای زینب، روز از لحظهای آغاز میشود که بیشتر شهر هنوز در سکوت خواب است. میگوید این شروع زودهنگام، به او فرصت میدهد میان مسئولیتهای خانوادگی و کار حرفهای، تعادل برقرار کند و با انرژی بیشتری تا پایان روز پیش برود.
اما خبرنگاری و مدیر خبرگزاری، فقط نوشتن و مخابره خبر نیست، وی از پشتصحنه پرهیاهوی این شغل میگوید که وقتی در جلسهای حضور دارد، باید همزمان به حرفهای مسئول گوش بدهد، نکتهبرداری کند، تیترهای مهم را علامت بزند، اولویتبندی کند، کانالهای خبری را زیر نظر داشته باشد و در کنار همهی اینها، گاهی به همکارش هم کمک کند. این حجم از تمرکز، درست شبیه صبر و ظرافتی است که یک مادر در تربیت فرزندانش به کار میبرد. شاید به همین دلیل، این دو نقش برایش از هم جدا نیستند.
وی، خبرنگاری را فقط یک شغل نمیداند، بلکه آن را ترکیبی از اخلاق حرفهای، همدلی و تعهد به حقیقت میداند. خبرنگار باید صدای مردم باشد و تصویر درستی از واقعیتها را به جامعه نشان دهد؛ این حس برای وی، شبیه به همان مهر مادرانهایست که هر روز در وجودش پررنگتر میشود.
در میان حرفهایش به جملهای از رهبر معظم انقلاب اشاره میکند که همیشه در ذهنش جاری است: "اگر من امروز رهبر انقلاب نبودم، رئیس فضای مجازی کشور میشدم!" همین جمله، برای زینب انگیزهای است تا با عشق، شور و مسئولیتپذیری بیشتری مسیر اطلاعرسانی را دنبال کند.
باور دارد که هر بانوی خبرنگار، پیش از آنکه قلم به دست بگیرد، نقشهایی چون دختری، خواهری، همسری و مادری را بر عهده دارد. برای همین، تأکید میکند که موفقیت یک زن خبرنگار، در گرو تعادل میان این نقشها است. وقتی در خانواده مسئولیتپذیر باشیم، در جامعه هم میتوان به عنوان یک زن مسلمان ایرانی، نقش موثر و صادقانهای ایفا کرد و پلی میان مردم و مسئولان باشیم.
عاشقانهای به نام خبرنگاری در دل رنج و امید
نرگس حمیدی هم، از ۱۵ خرداد ۱۳۸۷، دل به دریای خبرنگاری زده، دریایی که نخست با روزهای کارورزی در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی آغاز شد و در آن ۱۱ ماه، نخستین گامها را در راهِ خبرنویسی و گزارشنویسی برداشت. پس از پایان آن دوره، صدای دلش و اعتماد روزنامه به او، دست در دست هم دادند تا در این حرفه ریشه بدواند و تا امروز با عشقی وصفناپذیر در این مسیر قدم بگذارد.
خاطرات شیرینی در دلش جاری است؛ روزی که پس از سالها، مشکلات اراضی موسوی بیرجند به بار نشست و حقِ پایمالشده مردمان دیارش بازگردانده شد و مردم با چشمانی پر از شادی و دستانی پر از اسناد، زمینهای خود را تحویل گرفتند، تصویری جاودانه در ذهن این خبرنگار روزنامه امروز خراسان جنوبی است؛ تصویری که به قلبش آرامش میبخشد.
در میان گزارشهای فراوان، پیگیری مداوم درباره انتقال پادگان ۰۴ و بازپسگیری اراضی از قلب شهر، کاری بود که سالها بر دوش داشت و اکنون میبیند که این تلاشها به ثمر نشسته و بخشی از آن خاک آزاد گشته است.
روز خبرنگار برایش روزی سرشار از شور و احساس است، روزی که در آن با نگاهی به پشت سر، به خود میبالد که توانسته خدمتی به شهر و دیارش کند، هرچند گهگاه بغضی در گلو دارد که کاش بار مشکلات مردم سبکتر میشد.
از زبان نرگس، خبرنگاری هنری است دشوار و نفسگیر که بدون عشق و وفاداری به مردم، دوام نمیآورد. سالهاست که این عشق، چراغ راه اوست و با دلی استوار، قلمی عاشقانه برای مردمش میزند.
وقتی گزارشی از خانوادهای محروم که سقف خانهشان به زیر باران آسیب دیده بود، باعث جمعآوری کمک و ترمیم خانه شد، دانست که صدای او پلی میان دردهای ناگفته و کمکهای انسانی است.
از روزهای تلخ زایمان و بازگشت زودهنگام به کار میگوید، روزهایی که بیمرخصی و بدون پشتیبانی بیمهای، تنها با حمایت مادری مهربان دوام آورد. آن زمانها را سختترین دوران زندگی کاری خود میداند؛ وقتی که بارها مجبور بود میان جلسات، به خانه مادری برود چون نگهداری یک بچه چندماهه سخت بود.
اما عشق، همیشه بر این سختیها پیروز بود. حتی وقتی نبود امکانات و فشار زندگی نفس را در سینهاش حبس میکرد، هیچگاه به جدایی از این حرفه فکر نکرد. هرچند گاهی بغض میکرد، گاهی اشک میریخت، اما این عشق به خبرنگاری بود که او را زنده نگه داشت، ۱۵ سال است که با صداقتی عمیق، صدای مردمش را به قلم میآورد و به روشنی در دل تاریکیها میدرخشد.
و اما...
روایت مهدیه، زینب و نرگس، تنها روایت سه زن نیست؛ قصه صدها مادری است که در سکوت و بیادعایی، میان نان آوردن و نورآوردن، میان خانه و خبر، میان کودکان و تیترها، تعادلی سخت اما باشکوه میسازند.
آنها نهتنها گزارشگر جامعه هستند، بلکه معماران آیندهاند، زنانی که هم در آغوش فرزند و هم پشت میز تحریریه، پیامآور حقیقت، امید و تغییرند. روز خبرنگار، فقط یادآور قلم و خبر نیست، روزی است برای دیدن رنجها و رشادتهای بیصدای زنانی که بار زندگی را در دو نقش، اما با یک قلب بزرگ بر دوش میکشند، قلبی که برای خانواده میتپد، اما برای جامعه مینویسد.