نماد آخرین خبر

بازگشت با افتخار؛ حماسه مردان آزاده

منبع
ايرنا
بروزرسانی
بازگشت با افتخار؛ حماسه مردان آزاده

ایرنا/ بیرجند - ایرنا - ۲۶ مرداد، یادآور بازگشت سرافرازانه مردانی است که در سال‌های اسارت، با ایستادگی در برابر شکنجه، تحقیر و تاریکی، نام ایران را سربلند نگاه داشتند؛ آزادگانی که با دستانی خالی اما دل‌هایی سرشار از ایمان، به وطن بازگشتند. خراسان جنوبی با ۲۴۴ آزاده جانباز، سهمی پرافتخار در این حماسه ملی دارد؛ مردانی که هر یک، روایتی زنده از صبر، ایثار و مقاومت در دل اردوگاه‌های دشمن هستند.

به گزارش ایرنا، در تاریخ پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی ایران، روز بیست و ششم مرداد ماه یادآور بازگشت اسیران دلاور ایرانی است که در روزگاری سخت، نه تنها از آزادی خود گذشتند، بلکه برای حفظ شرف، عزت و کیان کشورشان، در برابر دشمنانی وحشی مقاومت کردند. آزادگان، گنجینه‌های انسانی و میراث‌داران حماسه‌های مقاومت و ایثار هستند که پس از تحمل سال‌ها رنج و شکنجه در زندان‌های رژیم بعث عراق، با دستانی پر از افتخار و سرهای برافراشته، به وطن بازگشتند.

در این میان، خراسان جنوبی با ۲۴۴ آزاده جانباز، یکی از استان‌های پیشگام در داشتن آزادگان سرافراز است. بزرگ‌مردانی که در اردوگاه‌های عراق، همچون موصل، الرمادی، تکریت و عنبر، در شرایطی دشوار، ۲ تا ۱۰ سال اسارت را تحمل کردند. این آزادگان نه تنها از سخت‌ترین شرایط فیزیکی عبور کردند، بلکه در برابر شکنجه‌های جسمی و روحی دشمن ایستادند و همچنان با استقامت، نام ایران و اسلام را بلند نگه داشتند.

اکنون میانگین سنی این آزادگان بین ۵۵ تا ۶۰ سال است و تاکنون ۲ نفر از آنان به شهادت رسیده و ۲۶ نفر دیگر به رحمت ایزدی رفته‌اند. این مردان بزرگ، که در دوران اسارت، روزها و شب‌ها در میان شکنجه‌های جسمی و روانی، از شرافت و عزت این سرزمین دفاع کردند، هرکدام داستانی از مقاومت، شجاعت و فداکاری دارند.

بسیاری از آن‌ها در عملیات خیبر بیشترین مدت اسارت را تجربه کردند و هم‌زمان با تحمل رنج‌های بی‌پایان، ایمان و امید خود را برای بازگشت به وطن حفظ کردند. در این گزارش، قصد داریم تا از زبان این دلاوران، روایت‌های بی‌نظیری از دوران اسارت، لحظات سخت و شیرین، امید و ناامیدی، و جانفشانی‌هایی که در دل تاریخ انقلاب اسلامی ایران حک شده، بنویسیم. این آزادگان نه تنها برای خودشان، بلکه برای همه ما درس‌هایی از مقاومت، شجاعت و ایستادگی در برابر ظلم و فساد به یادگار گذاشتند.

بازگشت با افتخار؛ حماسه مردان آزاده

زندگی در مرز بین مرگ و زندگی

غلامرضا رخشانی متولد ۲۹ شهریورماه سال ۱۳۴۳ است، مردی که در جوانی و در سن ۱۹ سالگی، در اوج آرزوهای جوانی و در حالی که دانشجوی تربیت معلم در مشهد بود، تصمیم گرفت تا برای دفاع از میهن اسلامی‌اش عازم جبهه شود. آن زمان شاید هیچ‌کس نمی‌دانست که در آن روزها، زندگی‌اش مسیری کاملاً متفاوت را طی خواهد کرد.

در ۲۰ دی ماه ۱۳۶۲، برای مأموریتی ۴۵ روزه به جبهه رفت. اما وقتی دید رزمندگان از غرب کشور به سمت جنوب حرکت می‌کنند، احساس کرد عملیات بزرگتری در پیش است و تصمیم گرفت، بماند. با یک اتوبوس به جنوب رفت و در منطقه‌ی موشکی چهار و پنج مستقر شد.

رخشانی زمان اسارتش را اینگونه روایت می‌کند که سوم اسفند ۱۳۶۲ بود که عملیات خیبر آغاز شد. ساعت ۱۱ شب از اسکله دشت آزادگان سوار قایق شدیم و به سمت روستای البیضه در عراق حرکت کردیم. تا نزدیک خشکی که رسیدیم، نیروهای بعثی با ما درگیر شدند. برخی از بچه‌ها در همان‌جا شهید و تعدادی هم مجروح شدند. خود من هم در این درگیری‌ها مجروح شدم. در نهایت، در ۹ اسفند ۱۳۶۲، در حالی که ۱۹ سال داشتم، اسیر شدم.

زندگی در اسارت جهنم واقعی بود. در اردوگاه‌های رمادی شش، رمادی هفت، موسع و تکریت ۱۷ بودم. دو ماه اول اسارت، شرایط برای من بسیار سخت بود. هیچ‌چیز از وضعیت اسارت نمی‌دانستم و در بدترین شرایط قرار داشتم. اما کم‌کم به شرایط عادت کردم. در اردوگاه رمادی هفت، بیشتر اسیران کم‌سن و سال بودند و عراقی‌ها سعی می‌کردند با تبلیغات مذهبی و سیاسی، جوانان ما را به تزلزل بکشانند. اما هیچ‌کدام از ما، حتی یک لحظه، در آرمان‌هایمان تردید نکردیم.

در طول اسارتم، بارها شکنجه شدیم. یکی از تلخ‌ترین خاطراتم، مربوط به یکی از هم‌رزمانم بود که ترکشی به سرش خورده بود. عراقی‌ها او را بی‌رحمانه با کابل می‌زدند، در حالی که حالش به شدت بد بود. وقتی ما فریاد زدیم که یک اسیر به شدت مجروح است، هیچ‌کس به کمک ما نیامد. او در شرایط بسیار سخت به شهادت رسید و پیکرش را بی‌سر و صدا بیرون بردند.

بازگشت با افتخار؛ حماسه مردان آزاده
غلامرضا رخشانی از آزادگان خراسان جنوبی

لحظه‌های دلگرم‌کننده در اسارت

با این حال، در میان تمام رنج‌ها، همچنان لحظاتی بود که نشان می‌داد در دل تاریکی، نور ایمان می‌درخشد. رخشانی از روزی یاد می‌کند که یک امدادگر عراقی به او گفت که شیعه است و تا آن لحظه هیچ ایرانی را به گلوله نبسته است. آن روز به او عکسی از امام خمینی(ره) دادم. او با چشمانی پر از اشک آن عکس را بوسید و در جیبش گذاشت. در دل خود گفتم که حتی در دل دشمن، محبت امام زنده است.

در تابستان ۱۳۶۹، خبر تبادل اسرا میان ایران و عراق در اردوگاه‌های عراقی پیچید. اما به آن شک داشتیم چون نمی‌خواستیم دوباره سرخورده شویم. اما روز ۲۶ مرداد، زمانی که تصاویر آزادگان از تلویزیون عراق پخش شد، قلب‌هایمان از شوق به تپش افتاد. یک‌بار دیگر به زندگی و به وطن امیدوار شدیم.

صلیب سرخ به اردوگاه‌ها آمد و از اسرا خواست تا تصمیم بگیرند که «بازگشت به ایران یا پناهندگی در عراق»؛ همه به اتفاق خواستند که به وطن بازگردند

چند روز بعد، صلیب سرخ به اردوگاه‌ها آمد و از اسرا خواست تا تصمیم بگیرند که «بازگشت به ایران یا پناهندگی در عراق»؛ همه به اتفاق خواستند که به وطن بازگردند. وقتی به سمت مرز ایران حرکت کردیم، احساس می‌کردم که این یک رؤیا است. سوم شهریور ۱۳۶۹، ساعت ۲ نیمه شب، وارد خاک ایران شدیم. اما هنوز باور نکرده بودیم که آزاد شده‌ایم. هنوز احساس می‌کردیم که به اسارت برگشته‌ایم. اما وقتی خاک ایران زیر پاهایمان بود، یک دنیا آرامش در دل ما نشست.

بازگشت با افتخار؛ حماسه مردان آزاده

نجات چشم با ایمان و دانش زبان

غلامرضا ضیا، دیگر آزاده خراسان‌جنوبی، با خاطراتی تلخ و شیرین از دوران اسارت خود در عراق، داستانی از مقاومت، ایمان و شجاعت را روایت می‌کند. در دومین حضور خود در جبهه و در عملیات والفجر چهار در ۲۸ آبان ۱۳۶۲ در سن ۱۶ سالگی پس از مجروح شدن از ناحیه دست و صورت به اسارت درآمد و پس از گذشت هفت سال در تاریخ یکم شهریور ۱۳۶۹ آزاد شد.

غلامرضا نیز روزهای سخت اسارت را اینگونه روایت می‌کند که از آن روزها خاطرات تلخ و شیرین زیادی به یادگار مانده است. زمانی که مجروح شدم ۱۵ ترکش و تیر به صورتم اصابت کرده بود؛ مجرای اشک چشمم بسته شده بود و زمانی که اسیر شدم اشک‌ها جمع می‌شد که با دستمال پاک می‌کردم و دستمال را مرتب شستشو می‌دادم.

بعد از حدود ۲ سال که با همین وضعیت چشمم در اسارت گذشت عراقی‌ها مجاب شدند مرا برای درمان به بیمارستانی تخصصی‌تر در بغداد منتقل کنند. این بیمارستان مخصوص ارتشی‌ها بود و شرایط خیلی خاصی داشت. در آمبولانس، دست‌ها، پاها و چشم‌هایم را بستند. دو سرباز جلوی ما و ۲ نفر دیگر پشت سر ما بودند تا مراقب اسرا باشند.

وقتی به بیمارستان رسیدیم، پزشکان عراقی با هم به انگلیسی صحبت می‌کردند. از صحبت‌هایشان متوجه شدم که قصد دارند چشمم را تخلیه کنند. در آن لحظه، حرف‌هایی که برای نجات جان خود می‌گفتم، چیزی جز ایمان به قسم پزشکی نبود. به دکتر عراقی گفتم: «شما سوگند خوردید که برای درمان، با دوست و دشمن یکسان رفتار کنید، پس این انصاف نیست که چشم مرا درآورید.»

با تعجب به من نگاه کردند. به زبان انگلیسی پرسیدند: «مگر سوگندنامه پزشکی چه چیزی می‌گوید؟» من پاسخ دادم: «شما سوگند خورده‌اید که در درمان، تفاوتی میان دوست و دشمن قائل نشوید.» این جمله باعث شد که آن‌ها از تصمیم خود منصرف شوند و چشمم را از تخلیه حفظ کردند. اما ماجرا هنوز تمام نشده بود. در بیمارستان، به مدت ۴۵ دقیقه پزشکان تلاش کردند تا مجرای اشک چشمم را باز کنند. با وجود همه تلاش‌ها، درمان موثر واقع نشد و چشمم همچنان مشکل داشت. اما از آن روز به بعد به این نتیجه رسید که دانستن یک زبان دیگر می‌تواند در شرایط سخت، جان انسان را نجات دهد.

بازگشت با افتخار؛ حماسه مردان آزاده
غلامرضا ضیا_ نفر اول از سمت راست

تزریق آمپول ضد عاشورا

وی در ادامه خاطرات خود به رفتارهای غیر انسانی بعثی‌ها در دوران اسارت اشاره می‌کند. یکی از تلخ‌ترین و وحشیانه‌ترین اقداماتی که بعثی‌ها علیه آزادگان انجام دادند، تزریق آمپولی بود که بچه‌ها آن را «آمپول ضد عاشورا» نامیده بودند. این آمپول، که به شدت قدرت حرکتی بدن را کاهش می‌داد، آزادگان را از انجام هر گونه حرکتی، حتی سینه‌زدن برای امام حسین (ع) در روزهای تاسوعا و عاشورا، باز می‌داشت. بعثی‌ها از آن‌چه که مقاومت آزادگان برای عزاداری امام حسین (ع) هم بود، وحشت داشتند.

بعثی‌ها از آن‌چه که مقاومت آزادگان برای عزاداری امام حسین (ع) هم بود، وحشت داشتند

یک شب قبل از تاسوعا، عراقی‌ها تصمیم گرفتند که هر ۱۰ نفر از آزادگان را یک به یک در ردیف قرار داده و آمپول‌های ضد عاشورا را تزریق کنند. این آمپول‌ها پس از تزریق، باعث تب شدید و بی‌حالی در بدن آزادگان می‌شدند. در روز بعد، اعضای بدن به شدت درد می‌کردند و حرکت هر دست یا پا فریادهای شدید در بر داشت. اما علی‌رغم این شکنجه‌ها، بعثی‌ها هرگز نفهمیدند که حتی با وجود درد و شکنجه، آزادگان از عشق به امام حسین (ع) دست نکشیدند.

این آزاده سرافراز دیار خاوران از «صبر» و «نظم» به عنوان دو هدیه اسارت یاد می‌کند که در دوران سختی‌ها به او آموخته شد. این ویژگی‌ها نه تنها در زندگی خودش بلکه در تربیت فرزندانش نیز به کار آمده است.

سال‌های مقاومت آزادگان، نه تنها داستانی از تحمل درد و شکنجه بود، بلکه درس بزرگی از ایمان، شجاعت و وفاداری به آرمان‌های وطن برای همه ما به یادگار گذاشت. این مردان بزرگ، با پایمردی در سخت‌ترین لحظات، نشان دادند که حتی در تاریک‌ترین روزها، نور امید و عزت می‌تواند روشن بماند. بازگشت با افتخار آن‌ها، نه تنها پایان یک دوران سخت بود، بلکه آغاز راهی نو برای حفظ ارزش‌ها و پاسداری از میراث انقلاب اسلامی است. امروز، وظیفه ماست که این حماسه‌ها را پاس بداریم و از آزادگان بیاموزیم که ایستادگی در برابر ظلم و مستکبران جهانی، بهترین راه برای حفاظت از سرزمین و هویت ماست.





آخرین خبر خراسان جنوبی در اینستاگرام : https://instagram.com/skhorasan_today

دانلود اپلیکیشن آخرین خبر