نماد آخرین خبر

«حاج رمضان» و هزاران دل عاشق

منبع
ايرنا
بروزرسانی
«حاج رمضان» و هزاران دل عاشق

ایرنا/ بجنورد- ایرنا- «حاج رمضان» میان جمعیت اشکبار شیروان با دستانی چروکیده گل‌ها را بر تابوت‌های مطهر می‌نشاند و زمزمه‌ای عاشقانه سر می‌داد.

به گزارش ایرنا، امروز (سه‌شنبه)، میدان اصلی شیروان غرق در عطر خاک و خاطره شد. هشت شهید گمنام دفاع مقدس با تابوت‌هایی که بر دوش جوانان، زنان، مردان و کودکان قرار داشت، آرام و با وقار در کوچه‌ها و خیابان‌های شهر حرکت کردند.

جمعیت انبوه، در سکوتی پرطنین و در عین حال سرشار از زمزمه‌های عاشقانه، به تماشای آنان ایستاده بود. اما میان این جمعیت، پیرمردی از روستای هنامه با قدم‌هایی لرزان اما استوار جلو آمد؛ «حاج رمضان».

حاج رمضان هر گل سفیدی را که بر تابوت‌های مطهر می‌نشاند، با زمزمه‌ای عاشقانه تقدیم شهدا می‌کرد و نگاهش غرق در خاطره روزهایی بود که جوانان روستایش، بی‌نام و نشان، راهی جبهه‌ها شدند و او، پیرمردی دل‌نگران و پرامید، دعا می‌کرد تا بازگردند.

امروز، حضور او میان جمعیت، پلی بود میان گذشته و حال؛ میان خاطره‌های خاک گرفته و قلب‌های جوانی که هنوز با عشق به شهید زندگی می‌کنند.

باد سبک می‌وزید و عطر خاک تازه با گل‌های روی تابوت‌ها در هم می‌آمیخت. حاج رمضان آهی کشید و سر به سینه گذاشت؛ آهی که نه از درد، که از غرور و شوق بود.

هر لرزش دستش، هر اشک چشمانش با سکوت سنگفرش‌های میدان هم‌صدا شد و فریادی بی‌صدا از عشق و وفاداری به وطن به گوش می‌رسید.

هر قدم، پژواک دلاوری‌ها

با حرکت تابوت‌ها میان جمعیت، حاج رمضان قدم‌هایش را هماهنگ با آنان برداشت. هر گامش سنگین و پرمعنی بود، گویی با هر لرزش پا، داستان‌های دلاوری و ایثار فرزندان گمنام این خاک را زمزمه می‌کرد.

نگاه اشکبارش و لبان لرزانش، تصویری از عشق عمیق یک پیرمرد روستایی به شهدا بود؛ عشق به مردانی که جان خود را فدای خاک و ناموس وطن کردند.

دست‌های او با لرزش گل‌ها را روی تابوت‌ها می‌نشاند و انگار هر گل، پیام کوچکی از قلب او به شهدا می‌برد؛ پیام عشق و وفاداری که هیچ زمان پیر نمی‌شود.

نگاهش گویی به گذشته سفر می‌کرد؛ روزهایی که صدای گلوله و خمپاره در دشت‌ها می‌پیچید و جوانان روستایش برای دفاع از خاک وطن به جبهه‌ها می‌رفتند. امروز، همان زمین و همان خاک، شاهد حضور او و عشق بی‌پایانش بود.

حضور حاج رمضان؛ پل میان خاک، خاطره و نسل‌ها

تابوت‌ها آرام از مقابل حاج رمضان عبور کردند و او سر به سینه گذاشت، آهی کشید و چشمانش پر از اشک شد. هر اشک، پلی بود میان نسل‌ها؛ پلی که یادآوری می‌کرد عشق به شهید و ایثارگری هیچ زمان پیر نمی‌شود و هیچ فاصله‌ای نمی‌تواند آن را کم‌رنگ کند.

باد سبک میان جمعیت می‌وزید، گل‌ها روی تابوت‌ها تکان می‌خوردند و نور آفتاب روی فلز سرد تابوت‌ها می‌رقصید. حاج رمضان با هر نگاه و هر نفس، پیام‌آور این حقیقت بود که یاد و نام شهدا همچنان در دل مردم زنده است.

وقتی جمعیت گل‌ها را روی تابوت‌ها می‌نشاند، حاج رمضان دستش را به سوی آسمان بلند کرد؛ گویی گل‌ها را نه فقط برای خاک، بلکه برای روح شهدا و برای خاک وطن هدیه می‌کرد.

هر نگاه او، هر اشک و هر آه، تصویری از عشق و احترام عمیق یک پیرمرد روستایی به شهدا بود. او پل میان خاک و خاطره شد، میان دلاوری‌های گذشته و قلب‌های جوان امروز.

یادگار آلاله‌ها در دل شیروان

شیروان امروز شاهد تلفیق خاک و اشک، دلاوری و عشق بود؛ جایی که آلاله‌های دفاع مقدس در آغوش مردم و خاطره‌های حاج رمضان دوباره زندگی یافتند.

هر نگاه، هر قدم و هر گل، عشق مردم به شهدا را زنده نگه داشت و یادآور شد که حتی یک پیرمرد روستایی هم می‌تواند با اشک و گل‌هایش، پیام ایثار و وفاداری به وطن را به نسل‌های آینده منتقل کند.

میدان انقلاب شیروان با حضور حاج رمضان و دیگر مردم، تبدیل به مکانی شد که سکوت و زمزمه، خاک و گل، اشک و لبخند، همگی با هم داستانی از عشق و ایثار را روایت می‌کردند؛ داستانی که هیچ‌گاه پایان نمی‌یابد و همیشه در دل مردم،زنده می‌ماند.





آخرین خبر خراسان شمالی در اینستاگرام : https://instagram.com/bojnord_today