
جنایت در کمتر از 7 دقیقه
بروزرسانی

ايران آنلاين /امروزه حوادث و اتفاقات با گذشته کاملاً متفاوت است! همه چيز تغيير کرده است! قبلاً انسان از درست عمل نکردن سامانههاي فناوري پيچيده هوا فضا شکايت داشت، اما امروز بايد دلواپس و نگران عملکرد دقيق سيستمهاي پيچيده جنگي باشد!
سي سال قبل در دوازدهم تير ماه سال 1367 مصادف با سوم جولاي 1988 ميلادي چشمان بهت زده جهانيان شاهد جنايتي هولناک بود. ناوگان دريايي امريکا، هواپيماي مسافربر بيدفاع جمهوري اسلامي ايران را با بيش از 290 مسافر بيگناه بر فراز آسمان خليجفارس – محدوده محروسه آبي کشور – هدف موشکهاي خود قرار داده و متلاشي کرد! تعداد کثيري از قربانيان اين جنايت زنان و کودکان معصومي بودند که تنها گناهشان پرواز از ايران به دوبي بود. حاکمان امريکا يک بار ديگر فاجعه بزرگي آفريده بودند، اما حتي پس از ارتکاب اين جنايت، هنوز مواضع هيأت حاکمه امريکا همراه با کينه توزي و لجوجانه مينمود! تک و توک افرادي يافت ميشدند که در درون خود احساس گناه ميکردند، اما تعدادشان بسيار اندک بود. در چهره هيچيک از افرادي که مرتکب اين گناه نابخشودني شده بودند، احساس شرمساري مشاهده نميشد. آنچه مسئولان سياسي امريکا در قبال اين فاجعه ننگين که در اثر بيرحمي و قساوت قلب سردمداران کاخ سفيد نسبت به انسانهاي بيدفاع به وقوع پيوسته بود از خود بروز ميدادند عبارت بود از، يک احساسات خشک و بيروح و عذر و بهانههاي فرمولي مرسوم و ارسال کارتهاي تسليت ديپلماتيک از قبل به چاپ رسيده.
کاپيتان «ويليام راجر» فرمانده ناو جنگي وينسنز، پس از آنکه دستش به چنين جنايتي آلوده شد و تصاوير اجساد متلاشي شده قربانيان را روي امواج آبهاي خليجفارس مشاهده کرد، شديداً تحت تأثير فشارهاي نفس لوامه خود قرار گرفته چنين گفت «اين ننگي است که بايد تا آخر عمر تحمل کنم؟».
او همانند همه جنايتکاران تاريخ نميتوانست به همين يک جمله بسنده کند؛ بلکه براي ارضاي نفس خود اين چنين ادامه داد «من مرتکب اين عمل فاجعه بارشدم تا از ناو و افراد تحت فرماندهيام دفاع کرده باشم».
آدميرال «ويليام کرو. جي. آر» عضو ستاد کل ارتش امريکا نيز پيرامون فاجعه ايرباس بيان مشابهي داشت.
او در قالب کلماتي تشريفاتي افزود: «ما عميقاً به خاطر کساني که در اين فاجعه جان خود را از دست دادهاند متأثريم، اما افسر فرمانده ناو براي حفاظت از ناو و افراد تحت فرماندهي خود تعهد و التزام سنگيني داشت.»
اما بايد ديد که «رونالد ريگان» رئيس جمهوري وقت امريکا پيرامون از هم پاشيدن شيرازه زندگي بيش از 290 انسان بيدفاع چه عکسالعملي داشت؟ در روز يکشنبه سياه (3 جولاي) ريگان طي نامهاي که کلاً از پنج جمله تشکيل ميشد عذرخواهي خود را اعلام و منتشر کرد. سپس به اطرافيانش چنين گفت: «حادثه سرنگوني ايرباس يک فاجعه بود! اما ميتوان آن را حادثهاي تلقي کرد که مشابه آن ممکن است هر لحظه اتفاق بيفتد.»
در مقابل اجساد بيجان قربانيان اين حادثه وحشتناک، کلمات و عذرخواهيها ممکن بود مرهم کوچکي باشد. اما زماني که يک ملت پيشرفته در امور مربوط به تکنولوژي، خود را در مقابل حوادث ناگوار و پيچيدهاي که با دست خود آفريده است لال و گنگ ميبيند، بايد به اين حقيقت پي ببرد که آينده بشريت بشدت نگرانکننده است، زيرا پيچ و مهرههاي سلاحهاي مرگبار، عواطف و احساسات انسانها را قرص و محکم مهار کرده است و هيچ انتظاري از سازمانهاي بينالمللي نميرود.کليه پيمانهاي بينالمللي پيرامون حقوق بشر، نيرنگهاي بيروحي بيش نيستند که در نهايت به سود سوداگران جان انسانهاي بيگناه عمل ميکنند.
هنوز مراسم تدفين اجساد قربانيان اين جنايت هولناک به پايان نرسيده بود که سياستبازان کاخ سفيد براي منحرف کردن اذهان جهانيان موضوع فريبکارانه «پرداخت غرامت» را به راه انداختند.اين موضوع ابتدا توسط «جيم رايت» سخنگوي کاخ سفيد و «جان وارنر» نماينده جمهوريخواه مجلس سنا مطرح شد؛ درست به همان شکل که بلافاصله پس از حادثه هولناک «بوپال هند» که جان دهها هزار انسان فقير و بيپناه هندي را به يغما برده و دهها هزار نفر ديگر را تا آخر عمر از نعمت سلامت و بينايي محروم کرد، رئيس کارخانه «يونيون کاربايت» در کمال بيشرمي موضوع پرداخت غرامت را عنوان کرد. چون حاکمان کاخ سفيد همه چيز را از ديدگاه ماديات به نظاره مينشينند، از اين حقيقت غافلند که در فرهنگهاي کهن و ريشهدار شرقي حرف از غرامت در مقابل جان انسانها سخني پيش پا افتاده و گزافهاي بيش نيست. در چنين فرهنگهايي انسانها حتي به خاطر يک سهلانگاري کوچک که باعث وارد شدن صدمه به انساني شود خود را کاملاً گناهکار ميپندارند؛ تاچه رسد به فاجعهاي که پيشرفتهترين صلاحهاي کشتار جمعي خود را عليه هواپيماي مسافربري بيدفاع حامل بيش از 290 نفر انسان که بيش از 60 نفر آنان را اطفال و کودکان خردسال تشکيل ميداد، بهکار گيرند.
امريکا افراد بيپناهي که براي رهايي از ظلم و ستم صهيونيستها، با ابتداييترين وسايل دفاعي براي دفاع از مال و ناموس به يغما رفته خود قد علم ميکنند را تروريست ميخواند، اما کجايند وجدانهاي بيدار تا قضاوت کنند، تروريستها کساني هستند که علاوه بر حضور قلدرمآبانه خود در گوشه و کنار جهان، زورگويي، باجگيري، کشت و کشتار جمعي انسانهاي بيدفاع، حتي آسمانها و درياهاي ساير کشورها را نيز ناامن ميکنند، نه ملتي که براي آزادي و احقاق حقوق ضايع شده خود بپا خاسته است!
روانشناسان اجتماعي، واژه «ناسازگاري عمدي» را براي اضطرابهايي که در اثر برخورد واقعيتها با اعتقادات عميق و ريشهدار به وجود ميآيند، بهکار ميبرند. به نظر ميرسد امريکاييها نيز دراثر ارتکاب فاجعه ايرباس هواپيمايي جمهوري اسلامي گرفتار «ناسازگاري عمدي» شده باشند. آنها از طرفي گرفتار مسئوليتهاي اخلاقي بشري هستند و از سويي گرفتار غم و اندوهي که از ترسيم اوضاع آشفته و ناامن آينده مسافرتهاي هوايي در اجتماعات بشري به وجود خواهد آمد!
اکنون گزارش دو تن از خبرنگاران امريکايي را پيرامون چگونگي اين تجاوز آشکار و فاجعه مخوف توسط يک سامانه 1.2 ميليارد دلاري مورد مطالعه قرار ميدهيم تا بيشتر صحت و سقم ادعاهاي شيطان بزرگ براي ملت شهيدپرور ايران روشن شود. آنچه در ذيل مطالعه ميکنيد گزارش «ديويد اس. جکسون» و «جاي پيتر زل» دو خبرنگار امريکايي در ارتباط با حمله ناجوانمردانه ناو وينسنز امريکا به هواپيماي مسافري ايران در آسمان خليجفارس است.
در ابتداي امر حادثه بهصورت يک موفقيت بزرگ براي يک تکنولوژي پيشرفته تجلي مينمود. رادار بسيار پيچيدهاي که بر عرشه ناو جنگي (يو. اس. اس. وينسنز) تعبيه شده بود، هواپيماي مسافربري ايراني را که از فرودگاه بندرعباس برخاسته بود رديابي کرد. اين کار به محض بلند شدن هواپيماي مزبور از باند انجام شد. در طول چند ثانيه رادار اطلاعات لازم را پيرامون ارتفاع، سرعت و مقصد هواپيماي مورد بحث به دست آورده، براي تصميمگيري نهايي در اختيار کاپيتان «ويليام راجر» فرمانده ناو وينسنز قرارداد. اطلاعات به دست آمده حاکي از نزديک شدن يک هواپيماي شکاري رهگير F-14 نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بود که در حال حمله به ناو وينسنز است! بازتاب يک سيگنال شناسايي (دوست يا دشمن)IFF، از هواپيماي نزديک شونده اين مطلب را تأييد ميکرد!دو فروند موشک «استاندارد دريايي» به طور اتوماتيک به طرف هواپيما پرتاب گرديد و آن را منفجر و به قطعات ريز تبديل کرد.
از لحظه رهگيري تا انهدام هواپيما توسط موشکهاي پرتاب شده از ناو وينسنز هفت دقيقه بيشتر طول نکشيد. سيستم «ييجيز» (پيچيدهترين ترکيب رادار گيرنده که سامانه گيرندهها، فرستندهها، کامپيوترها و موشکهاي آن بهصورت کاملاً خودکار عمل ميکنند)، دقيقاً همانگونه که بايد در ميدان جنگ عمل ميکردند وظيفه خود را انجام داده بودند. اما هواپيمايي که توسط گيرندههاي ناو وينسنز يک هواپيماي F-14 با بيست متر طول، شناسايي شده بود به يک هواپيماي ايرباس مسافربر با طول 55 متر که حامل 290 نفر مسافر غيرنظامي بود مبدل گرديد. ديدگان جهانيان در کمال بهت و حيرت نظارهگر اجساد پارهپاره قربانيان اين فاجعه دهشتناک بود که از تلويزيون جمهوري اسلامي ايران پخش گرديد. در خارج از ايران همه مردم جهان در اثر تبليغات وسيع امپرياليستي غرب شک نداشتند که فاجعه فقط يک اشتباه محض بوده که توسط يک سيستم الکترونيکي به وجود آمده بود. اما مسألهاي که سؤال برانگيز بود، آنکه، چگونه ممکن است سامانه پيچيده و گرانقيمتي مانند ناو وينسنز و تکنيسينهايي که آموزشهاي بسيار بالايي را گذراندهاند مرتکب چنين اشتباه فاحشي گردند؟
ترکيبي پيچيده و غامض از فناوري بهنام «يي جيز»
اين سامانه براي حفاظت و دفاع همهجانبه از يک ناوگان کامل در ميدان جنگ، در مقابل هر گونه حملات زميني، دريايي و هوايي طراحي شده است. ناو «وينسنز» يکي از يازده ناوه جنگي مجهز به سامانه «يي جيز» نيروي دريايي امريکاست. اين ناوگان اولين نوع اين مجموعه است که به خليج فارس اعزام گرديده است. رادار پيچيده و بسيار پيشرفته اين ناو قادر است منطقه وسيعي از آسمان را تحت پوشش راداري خود قرار دهد. اين سامانه راداري ميتواند متناوباً بيش از يکصد هواپيما، کشتي، زير دريايي، موشک و اژدر را رديابي کند. اين سيستم کليه اطلاعات خود را روي چهار صفحه بزرگ موسوم به «مرکز اطلاعات جنگ» - Combat Information Center - منعکس ميکند. هر يک از اهداف با علامت دوراني مخصوص روي صفحه (مرکز اطلاعات جنگ) منعکس ميشود. يک سامانه رايانهاي عمل پرتاب موشکها يا ساير سلاحهاي پدافندي را عليه اهداف تا فواصل بسيار دور انجام ميدهد. رادار «يي جيز» ميتواند يک توپ بسکتبال را از فاصله150 مايلي و يک هواپيما را در ارتفاع بسيار بالا از يکهزار مايلي رديابي کند.(هر مايل معادل 1.6کيلومتر است!)
چگونگي رديابي و شناسايي هواپيماها توسط سامانه «يي جيز»!
روش اصلي شناسايي «يي جيز» عبارت است از، ارسال امواج الکترونيکي بهصورت خودکار به شيئي مانند هواپيما که داراي سامانه گيرنده و فرستنده است. اين امواج به شيء مورد رديابي برخورد ميکند. گيرنده هواپيماي مورد رديابي، يک سيگنال رمزگذاري شده را باز ميتاباند. اين سيگنال توسط تجهيزاتي بهنام «شناسايي دوست يا دشمن» Identification Friend & foe مورد بررسي قرار گرفته و با توجه به رمز مربوطه هواپيماي مورد رديابي را شناسايي ميکند.
بنا بر اظهارات مسئولان پنتاگون سيگنالهاي بازتابي از هواپيماي ايرباس پرواز شماره 655، توسط سامانه شناسايي ناو وينسنز، شبيه سيگنالهاي بازتابي از هواپيماي F-14 گزارش شده بود. اين ادعا يکي از دروغهاي شاخدار تاريخ تعاملات شناسايي راداريست. بنابر يک تئوري مطروحه – که مورد قبول و حمايت سناتور «جان کلن» نماينده ايالت اوهايو که در چندين کميسيون پيرامون فاجعه سرنگوني ايرباس شرکت داشته، علت عدم تشخيص درست سامانه «يي جيز» را احتمالاً تداخل سيگنالهاي بازتابي از ايرباس با سيگنالهاي يک هواپيماي F-14 در حال پرواز در نزديکي ايرباس ارزيابي کرده است. اين تئوري بينهايت مسخره به نظر ميرسد، زيرا سامانه شناسايي «دوست يا دشمن» ناو وينسنز امواج الکترونيکي را حدوداً با عرض 3 درجه منتشر ميکند. اين امواج با کليه (گيرنده – فرستنده)هايي که در مسيرشان قرار بگيرد برخورد ميکند. سامانه «يي جيز» با اندازهگيري زمان بازگشت انعکاسي از هواپيماهاي مختلف فاصله آنها را نسبت به يکديگر تعيين ميکند. بنابه اظهارنظر «دانيال هاوارد» سخنگوي پنتاگون، رادار «يي جيز» قادر است 200 فروند هواپيما را به طور جداگانه شناسايي کرده و عليه هر يک موشک پرتاب نموده آنها را يکي پس از ديگري منهدم کند؛ مگر آنکه فاصله آنها نسبت به هم کمتر از 3 پا (90 سانت) باشد؛ که اين کار درعمليات پروازي امري غير ممکن است.
علاوه بر سامانه (مرکز اطلاعات جنگ)، ناو وينسنز مجهز به دستگاهي بهنام (سيلک32) است.اين دستگاه براي شناسايي انواع مختلف امواج راداري طراحي شده است. به عقيده متخصصين امور راداري اين دستگاه بدون هيچگونه شک و ترديد ميتوانسته امواج راداري بازتابي از ايرباس را تشخيص دهد. حتي اگر تنها يکي از رادارهاي هواشناسي يا رادار اصلي ايرباس روشن بوده باشد، سامانه سيلک 32 قادر بود ايرباس را کاملاً مورد شناسايي و تشخيص قرار دهد. (لازم به ذکر است که هر دو رادار ايرباس در آن وضعيت پروازي که تازه فرودگاه را ترک کرده بود، بايد روشن ميبود).
موضوع ديگري که با مطرح کردن آن مسئولان پنتاگون کوشيدهاند سرپوشي بر جنايت خود بگذارند، عبارتست از اينکه خلبان شهيد «محسن رضائيان» – خلبان ايرباس ساقط شده – به پيامهاي ارسال شده از سوي ناو وينسنز جواب نداده است! در اين رابطه بايد از آنان سؤال کرد، با توجه به محدوديتهايي که ناوگان متجاوز شما براي کليه پروازهايي که بر فراز تنگه هرمز و منطقه بندرعباس انجام ميشد، به وجود آورده بود و همه پروازهايي که از اين منطقه عبور ميکردند بايستي در داخل يک کريدور به عرض 11 کيلومتر که امريکاييها تعيين کرده بودند انجام ميشد. ضمن آنکه اين کار يک تعرض آشکار به سرزمينهاي آبي محروسه کشور جمهوري اسلامي ايران بود. با توجه به شلوغي اين کريدور پروازي و پروازهاي فراواني که روزانه از اين مسير انجام ميشد (بهطور متوسط روزانه 150 پرواز از اين کريدور عبور ميکرد)، آيا عقلاً ممکن بود خلباني با تجربه مانند شهيد محسن رضائيان با جواب ندادن به پيامهاي ارسال شده از سوي ناو وينسنز؛ هواپيما، جان خود و سرنشينان آن را به خطر بيندازد؟!
در اين باره شهيد تيمسار سرتيپ ستاري فرماندهي وقت نيروي هوايي جمهوري اسلامي ايران چنين اظهار نظر ميکند؛ «خلبان ايرباس پس از روشن کردن موتورهايش تا زماني که مورد حمله موشکهاي ناو وينسنز قرار ميگيرد، درباره مقصد و تصميماتش با برج مراقبت درتماس بوده است. اين مذاکرات کلاً به زبان انگليسي که زبان مادري کارکنان ناو وينسنز و قابل فهم آنها بوده، است. از طرفي فرمانده ناو وينسنز مدت 21 دقيقه براي تصميمگيري زمان داشته است تا هدف خود را کاملاً شناسايي کند.اين زمان براي انجام اين کار زماني طولاني و کافيست.» بر اين اساس؛ کليه شواهد حاکي از آن است که امريکاييها درانهدام هواپيماي ايرباس ايراني قصد و عمد داشتهاند.
بررسي پيرامون ارتفاع ايرباس
يکي ديگر از خلافگوييهاي امريکاييها اين است که منابع پنتاگون اظهار داشتهاند ناو وينسنز ارتفاع ايرباس را در هنگام شناسايي 9000 پا گزارش نموده و هواپيما در حال کاهش ارتفاع بوده است! همچنين «دامن هاوارد» سخنگوي پنتاگون گفته است که برج مراقبت دوبي ارتفاع ايرباس را 7800 پا از سطح دريا گزارش کرده است. بنا بر ضربالمثل فارسي «آدم دروغگو کم حافظه ميشود». اکنون به گزارشي از ناو «يو. اس. اس. سايدرز» که در اين عمليات ناو وينسنز را اسکورت مينموده، توجه کنيد. ناو مذکور ارتفاع ايرباس را 12600 پا گزارش کرده است. از طرفي بنا به اظهارات تيمسار ستاري، خلبان شهيد محسن رضائيان، زماني که از پوشش برج پايگاه بندرعباس خارج ميشده، ارتفاع خود را 12 هزار پا گزارش نموده و اعلام کرده در حال افزايش ارتفاع به 14 هزار پايي است.
پنتاگون براي سرپوش گذاشتن بر جنايت خود، چنين اعلام داشته است که؛ ممکن است هواپيماي ايرباس مجهز به دستگاه گيرنده – فرستندهاي با فرکانس هواپيماهاي نظامي بوده باشد!
قبل از هر چيز تيمسار ستاري اعلام ميدارد که ايرباس به چنين دستگاهي مجهز نبوده. مؤيد اظهارات وي گزارش ناو «يو. اس. اس. سايدرز» ميباشد که اعلام کرده «با فرکانسهاي نظامي نيز نتوانسته با هواپيماي ايرباس تماس برقرار کند». از طرفي ناو وينسنز که مجهز به پيشرفتهترين سيستم راداري است و برد راداري آن آنچنان زياد است که ميتواند حتي امواج شناسايي (دوست يا دشمن) را که توسط يک جنگنده F-14 پارک شده در پايگاه بندرعباس منتشر ميشد را دريافت کند.
طبق گزارش پنتاگون چند ماه قبل از وقوع فاجعه ايرباس، يکي از ناوهاي ناوگان «ييجيز» که مجهز به سيستم راداري شبيه ناو وينسنز است، توانسته بود سيگنالهاي مربوط به يک موشک سيک (کرم ابريشم) را از فاصله 400 مايلي رديابي کند.لازم به تذکر است در منطقه خليج فارس يک پديده طبيعي دريايي بهنام «داکتينگ» Ducting يا کريدور ارتباطي وجود دارد که کار رادارها را آسانتر ميکند. عملکرد اين پديده به اين شکل است که يک لايه از هوا با درجه حرارت معين بين دولايه بالايي و پاييني هوا – با درجه حرارت متفاوت، يک تونل هوايي را به وجود ميآورد. اين تونل بهصورت لولهاي امواج راداري را تا مسافتهاي بسيار دور هدايت ميکند.
حال قضاوت به عهده خوانندگان عزيز است که آيا ممکن است سامانه راداري بسيار پيشرفته مانند سامانه راداري «ييجيز» که ناو وينسنز مجهز به اين سامانه است، يک ايرباس مسافربر را با يک جنگنده F-14 جابهجا شناسايي کند؟
واما اصل حضور ناوگان دريايي امريکاي متجاوز در خليج فارس
اين موضوع مطلبي است که بايد از زبان آقاي هنري کيسينجر وزير امورخارجه سابق امريکا شنيد. او درباره عناد ديرينه شيطان بزرگ با جمهوري اسلامي ايران چنين اظهار نظر ميکند و ميگويد: «پس از آنکه علائم پيروزي ايران در جنگ تحميلي ظاهر شد، جانبداري علني امريکا از رژيم بعثي عراق يک ضرورت بود. زيرا زماني که امريکا در سال 1987 براي اولين بار تصميم به اسکورت نفتکشهاي کويتي گرفت، من عميقاً سکوت کردم. زيرا ميدانستم که شعار آزادي کشتيراني در خليج فارس مقصود حقيقي امريکا نيست. ايران هيچگونه تمايلي به ناامن کردن کشتيراني در خليج فارس نداشت. زيرا او از اين آبراه براي صدور نفت خود استفاده ميکند. اما از سوي ديگر عراق علاقه شديدي به ناامن کردن کشتيراني در خليج فارس داشت. زيرا ميخواست اين حربه را از دست ايران بگيرد تا ايران قادر به صدور نفت خود نباشد. در حقيقت آمار و ارقام حاکي از آن است که در طول جنگ تحميلي، اکثر حملات به کشتيهاي نفتکش از سوي عراق بوده است. از طرفي نفتکشهاي کويتي که امريکا آن را براي دخالت خود در خليج فارس دستاويز قرار داده بود، کلاً 0.02درصد نفتکشهايي را تشکيل ميداد که از اين آبراه عبور ميکردند.