رکنا/ دو زنداني جنايتکار که در يک درگيري شبانه در ندامتگاه تهران بزرگ پسر جواني را به قتل رساندهاند، انگيزه خود را از اين جنايت فاش کردند.
ساعت 10 شب دوشنبه 20 خرداد مأموران ندامتگاه تهران بزرگ در جريان درگيري خونيني در يکي از بندهاي زندان قرار گرفتند. با حضور مأموران در محل نزاع مشخص شد که يک زنداني 22 ساله به نام عليرضا با ضربههاي چاقوي دست ساز مجروح شده است. بلافاصله دو عامل اين درگيري دستگير و پسر مجروح به بيمارستان منتقل شد. اما ساعتي بعد با وجود تلاش پزشکان پسر جوان بر اثر شدت خونريزي جان باخت. به دنبال مرگ پسر زنداني، موضوع بلافاصله به بازپرس کشيک قتل پايتخت و تيم بررسي صحنه جرم اعلام شد. بلافاصله بازپرس جنايي و تيم صحنه جرم راهي ندامتگاه تهران بزرگ شده و تحقيقات آغاز شد.
نخستين بررسيها نشان ميداد مقتول از تير سال گذشته با محکوميت 8 سال حبس به ندامتگاه تهران بزرگ منتقل شده بود.
به دستور بازپرس رضواني تحقيقات از دو مرد جوان که در اين جنايت نقش داشتند آغاز شد. حميدرضا – يکي از متهمان – گفت: سال 88 به اتهام نزاع منجر به قتل بازداشت شدم. چند سالي از حبسم گذشته بود که در زندان با يکي از زندانيها اختلاف پيدا کردم. بعد هم در يک درگيري با چاقوي دست ساز مرد زنداني را مجروح کردم که جان باخت. من که به اتهام دو قتل در زندان و در انتظار اجراي حکم بودم، مدتي بعد دوباره با يکي ديگر از زندانيها در زندان درگير شدم. درگيري ما خيلي شديد بود اما اين بار شانس آوردم و او زنده ماند.
متهم ادامه داد: حدود يک سال و نيم قبل با محمدرضا – همدستم در آخرين جنايت - تصميم به کلاهبرداري گرفتيم. شگرد کلاهبرداريهاي تلفني از طريق ارسال پيامک را از هم سلولي هايمان ياد گرفتيم و با همدستم شروع به کلاهبرداري کرديم. همه چيز خوب پيش ميرفت و مالباختهها با دريافت پيامک برنده شدن در مسابقات راديويي خيلي زود فريب ميخوردند و به مقابل دستگاههاي عابر بانک ميرفتند و پولهايشان را با ترفندي به حساب ما واريز ميکردند. اما وقتي راز کلاهبرداريهاي ما برملا شد، براي اينکه من و محمدرضا تنبيه شويم ما را از زندان رجايي شهر به ندامتگاه تهران بزرگ انتقال دادند.
حميدرضا در ادامه گفت: در مدتي که زندان بوديم خيلي اعتراض کرديم که ما را به زندان رجايي شهر برگردانند. اما قبول نکردند و از اين موضوع خيلي ناراحت بوديم. مدتي قبل شماره تلفن همراه دخترم را به عليرضا- مقتول- دادم تا به او زنگ بزند و از او بخواهد که به حسابم پول بريزد. اما دخترم به طرز مرموزي ناپديد شد و من تصور ميکنم که ناپديد شدن دخترم به عليرضا ربط داشته باشد. به همين خاطر از او کينه به دل گرفتم. محمدرضا هم از يکي ديگر از زندانيها به نام ميلاد کينه به دل گرفته بود. براي همين هر دويمان تصميم به انتقامگيري گرفتيم.
او ادامه داد: شب حادثه شام مفصلي درست کرديم و به بهانه اينکه ميخواهيم براي يکي از دوستانم به بندي که عليرضا و ميلاد بود ببريم وارد بند شديم. در سالن عليرضا را ديديم و با چاقو به او حمله کرديم. هم من و هم محمدرضا ضرباتي را زديم و قصد داشتيم به سراغ ميلاد برويم که دستگير شديم.
محمدرضا نيز در تحقيقات گفت: من به اتهام آدم ربايي و حمل مواد مخدر به حبس ابد محکوم شدم. قبل از آن نيز چندين بار بازداشت شده بودم. در زندان رجايي شهر با حميدرضا آشنا شدم و به خاطر کلاهبرداري تلفني که در زندان مرتکب شده بوديم ما را به ندامتگاه تهران بزرگ انتقال دادند. مدتي قبل يکي از زندانيان به نام ميلاد به يکي از دوستانم که از سرکردههاي بند بود توهين کرد. سر همين مسأله کينه او را به دل گرفتم و به فکر انتقام از او افتادم. براي همين زماني که حميدرضا ماجراي انتقامگيري را مطرح کرد من هم همراه او شدم تا بعد از کشتن عليرضا به سراغ ميلاد برويم.
با اعتراف متهمان به قتل پسر جوان، به دستور بازپرس رضواني از شعبه هشتم دادسراي جنايي تهران، تحقيقات در رابطه با اين جنايت ادامه دارد.
بازار