نقشه احمقانه ۲ زن برای نجات شوهرانشان از زندان کرج

رکنا/ دو زن جوان که همسرانشان به جرم سرقت تلفن همراه در زندان بودند وقتي دريافتند براي آزادي آنها بايد رد مال بدهند خودشان دست به سرقت زدند.
چند روز قبل زن جواني هراسان با پليس تماس گرفت و از دستگيري دو زن جوان در آرايشگاهش خبر داد. وقتي مأموران پليس براي بررسي ماجرا راهي محل شدند، زن جوان به مأموران گفت: من مدت هاست که آرايشگرم، چند روز قبل يکي از دوستانم که او نيز آرايشگر است با من تماس گرفت و گفت خيلي مراقب باش اين روزها سرقت از آرايشگاه زياد شده و چند روز قبل هم از مشتريهاي آرايشگاهش سرقت کردهاند و حتي يک سشوار هم از سالن او بردهاند. دوستم ميگفت به دو زن جوان که ظاهري شيک و آرايش کرده دارند، مشکوک است.
وي ادامه داد: دوستم ميگفت يکي از آنها خالکوبي به شکل قلب روي دستش بوده و اگر باز او را ببيند ميشناسد، امروز دو خانم جوان با ظاهري شيک به آرايشگاهم آمدند. رفتارهايشان مشکوک بود و وقتي خالکوبي قلب روي دستش را ديدم بيشتر مشکوک شدم. به همين خاطر حواسم به رفتارشان بود تا اينکه ناگهان متوجه شدم يکي از آنها قصد سرقت کيف يکي از مشتريان را دارد. با ديدن اين صحنه با داد و فرياد دو زن جوان را دستگير کرديم.
سرقتهاي سريالي
پس از دستگيري دو زن جوان آنها در تحقيقات اوليه به ناچار به سرقتهاي سريالي خود اعتراف کردند، در بررسيها مشخص شد که دو زن جوان جاري يکديگر بوده و به خاطر رد مال و آزادي همسرانشان دست به سرقتهاي سريالي از آرايشگاههاي پايتخت زدهاند.
سرقت براي آزادي
مهناز، يکي از دو زن بازداشت شده سن و سال زيادي ندارد و به تازگي ازدواج کرده است، او همان است که خالکوبي قلب روي دستش داشت.
چه شد که تصميم به سرقت گرفتي؟
من در يک خانواده با وضعيت مالي خيلي متوسط به دنيا آمدم اما خانوادهام آبرومند بودند. زماني که بهروز به خواستگاريام آمد، تنها شرطي که من و خانوادهام داشتيم اين بود که سالم باشد و اهل خلافکاري نباشد، اما وقتي با هم ازدواج کرديم و ديدم که هر روز يک گوشي تلفن همراه دارد، به او مشکوک شدم،. بعد هم از ماجراي گوشي قاپيهايش با همراهي برادرش با خبر شدم. به او اعتراض کردم اما گفت کارم همين است تا اينکه با برادرش بهرام هنگام سرقت گوشي دستگير شدند.
دستگيري آنها با سرقت شما چه ربطي داشت؟
نميتوانستم بهروز را در زندان ببينم، براي همين به فکر راهي براي آزادي او افتادم. مهرنوش همسر بهرام هم وضع مالي خوبي نداشت. تازه بچهاش به دنيا آمده بود و واقعاً شرايط خيلي سختي داشت. به هر کسي که ميشناختيم رو انداختيم، تا بتوانيم پول شاکيها را فراهم و شوهرانمان را آزاد کنيم اما بيفايده بود. براي همين به فکر راهي براي پولدار شدن افتاديم تا بتوانيم با پرداخت پول شاکيها رضايت آنها را براي آزادي بهروز و بهرام بگيريم.
چه شد که اين ايده به ذهنتان رسيد؟
يک شب با مهرنوش در حال تماشاي يک فيلم بوديم که با ديدن فيلم ايده سرقت به ذهنمان رسيد، با مهرنوش سرقتها را شروع کرديم تا يک شبه بتوانيم ره صد ساله را طي کنيم. دلمان ميخواست شوهرانمان شب عيد آزاد شوند.
چطور سرقتها را انجام ميداديد؟
همراه هم با ظاهري شيک راهي آرايشگاههاي شمال تهران ميشديم، چون شب عيد بود آرايشگاهها شلوغ بود و ما هم از اين شلوغي استفاده ميکرديم، مهرنوش سر مشتريها را گرم ميکرد و من هم کيفم را با کيف آنها جابهجا ميکردم و آرايشگاه را ترک ميکرديم.
چقدر از اين راه به دست آورديد؟
در بعضي از کيفها هيچي نبود. اما داخل بعضي از آنها حتي انگشتر و گردنبند و سکه طلا هم بود،. البته گاهي اوقات چيزهايي هم براي فروش گيرمان ميآمد، مثلاً سشوار آرايشگاه که در سايت به فروش ميرسانديم.
البته در بيشتر کيفها گوشي تلفن همراه مالباختهها بود که از طريق دوست شوهرم، گوشيها را نيز ميفروختيم.
با اين سرقتها به خواستهتان رسيديد؟
موفق شديم بدهي چند مالباخته همسرانمان را بدهيم اما خودمان کلي مالباخته و شاکي داريم و اوضاع بدتر شد.
پول گوشيهاي مسروقهاي که شوهرانتان ميدزديدند پس چه ميشد؟
بهروز و بهرام اهل سفر و گردش بودند و هر پولي گيرشان ميآمد را خرج سفر و تفريح ميکردند و پول باد آورده را هم که ميدانيد باد ميبرد و برکت ندارد