نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
موسیقی

اسماعیل امینی: امروزه ترانه‌سرایی دستگاه فکری ندارد/ در حوزه‌هایی که پول وجود دارد سخن متخصص و اهل هنر شنیده نمی‌شود

منبع
هنر آنلاين
بروزرسانی
اسماعیل امینی: امروزه ترانه‌سرایی دستگاه فکری ندارد/ در حوزه‌هایی که پول وجود دارد سخن متخصص و اهل هنر شنیده نمی‌شود

هنر آنلاين/اسماعيل اميني معتقد است، امروزه ترانه‌سرايي يک دستگاه فکري ندارد بنابراين ترانه‌سراها با همديگر فرقي نمي‌کنند.
فاطمه‌سادات عبادي: اسماعيل اميني دکتري رشته زبان و ادبيات فارسي دارد‌ و در رشته شعر مدرک درجه يک هنري گرفته است. به دو زبان فارسي و ترکي شعر سروده و بخشي از فعاليت ادبي او در حيطه نقد ادبي و پژوهش است. در ميان گونه‌هاي ادبي بيشتر به طنز تمايل دارد و سال‌ها با مطبوعات در حوزه‌هاي گوناگون همکاري داشته و از نويسندگان نشريه "گل آقا" بوده است. در جشنواره بين‌المللي طنز به رتبه نخست بخش پژوهش دست يافته است و در جشنواره فجر نيز صاحب عنوان برتر در بخش فعاليت‌هاي ادبي شده است. علاوه بر تدريس در دانشگاه و همکاري با مطبوعات ادبي، به پژوهش ادبيات و به ويژه ادبيات طنز پرداخته است. در حوزه ترانه و تصنيف نيز آثار فراواني نوشته که توسط موسيقي‌دانان و خوانندگان اجرا شده است. "خندمين‌تر افسانه" جلوه‌هاي طنز در مثنوي معنوي، "لبخند سعدي" طنزآوري در غزل‌هاي سعدي، "لبخند غيرمجاز" نوشته‌هاي طنز، "نشر اکاذيب" مجموعه شعر طنز، "ببر در کوزه"، "آش شله قلمکار"، "گاو از بزرگان است" و "پرروترين کلاغ جهان" عناوين برخي آثار نشر يافته اوست. اميني عضو شوراي موسيقي صداوسيما و عضو شوراي شعر وزارت ارشاد است. با اين کارشناس درباره وضعيت ترانه به گفت‌وگو نشستيم.

آقاي اميني،  آيا کار ترانه انتقال انديشه است يا صرفا براي سرگرمي است؟
به نظر مي‌آيد ترانه دو شاخه متمايز دارد که يکي از شاخه‌هاي آن براي سرگرمي است. البته اين شاخه هم جدي است و نمي‌توانيم بگوييم بيهوده است. به هر حال سرگرمي هم جزو نيازهاي انسان است. ترانه يک شاخه ديگر هم دارد که کارکرد اجتماعي، انديشه و گاهي اعتراضي دارد. بايد ببينيم کسي که ترانه مي‌گويد اولا به زبان چطور نگاه مي‌کند؟ براي من که اهل ادبيات هستم زبان از ساير چيزها مهم‌تر است. امروزه شايد بيش از 95 درصد ترانه‌ها درباره مناسبات عاطفي ميان انسان‌ها است. لزوما همه آن‌ها عاشقانه نيستند و اتفاقا بعضي از آن‌ها از سر نفرت و خشم است. ترانه‌سراها به موضوعات خلاقانه نگاه نمي‌کنند. يک تعداد کلمات محدود و يک تعداد ترکيبات لو رفته دارند و با آن مي‌خواهند مناسبات پيچيده انسان امروز را بيان کنند. طبعا از داخل آن ترانه در نمي‌آيد. مناسبات فردي و اجتماعي انسان امروز پيچيده و متنوع شده است. ما از اين همه وقايع که در اطراف‌مان وجود دارد فقط به يک نوع آن‌ها مي‌پردازيم که در بين جوان‌هاي 15 تا 25 ساله رايج است. بنابراين اگر مي‌گوييم در ترانه امروز فقدان انديشه وجود دارد به اين معني نيست که مي‌خواهيم انديشه‌هاي فلسفي بزرگ حکمت و عرفان ابلاغ کنيم. امروزه ترانه‌سرايي يک دستگاه فکري ندارد بنابراين ترانه‌سراها با همديگر فرقي نمي‌کنند. نوع آرايه‌ها و شگردهايي که به کار مي‌برند کاملا شبيه همديگر است. آن‌هايي که کمي بهتر هستند هم از ترانه‌سراهاي قبل از انقلاب تقليد مي‌کنند. مثل اين مي‌ماند که کارخانجات صنعتي بيايند محصولات 50 سال پيش را توليد کنند.

شما عمده‌ترين مشکلات ترانه‌سرايي در دو دهه اخير را چه مي‌دانيد؟
در بيشتر کشورهاي دنيا معمولا خود آهنگساز يا خواننده آهنگ، کلام را مي‌گويد يا چند نفر با هم ديگر يک گروه هستند که يکي از اعضاي گروه ترانه کار مي‌کند و در آهنگ بعدي يک نفر ديگر ترانه مي‌گويد. اين پديده که يک نفر فقط ترانه بگويد و يک نفر بخواند، فقط متعلق به ما است. موضوع ديگر اين‌که ما اساسا مجلات يا جلسات تخصصي براي نقد ترانه نداشته‌ايم و نداريم. در اين جلساتي که به اسم ترانه برگزار مي‌شود شرکت کرده‌ام ولي نقد ترانه نديده‌ام. در آن‌جا فقط در اين حد که چقدر خوب بود و ترانه شما را پسنديدم، حرف زده مي‌شود و هيچ حرف تخصصي گفته نمي‌شود. در اين حوزه تعليم هم نداريم. از همه بدتر اين‌که در عالم ترانه، نقد و دسته‌بندي نداريم. در کشورهاي ديگر وقتي قطعات موسيقي منتشر مي‌شوند سريعا آن‌ها را طبقه‌بندي مي‌کنند. فقط يک مرجع هم ندارد، بلکه ممکن است 10 شرکت اين کار را انجام بدهند. مثلا وقتي يک برند گوشي جديد توليد مي‌کند، چند شرکت مهندسي آن گوشي را ارزيابي مي‌کنند و نقطه ضعف و قابليت‌هايش را بررسي مي‌کنند. در نهايت مشتري متوجه مي‌شود که بايد کدام گوشي را خريداري کند. در ترانه هم همين کار را انجام مي‌دهند. حالا هر فردي به يک گروه منتقد اعتماد دارد و براساس نظرات آن‌ها تصميم مي‌گيرد کدام آلبوم را بگيرد. در ايران چنين چيزي را نداريم. اين مسئله هم به ضرر مشتري است و هم مولف. وقتي فرقي بين خريدن ترانه از ترانه‌سراي حرفه‌اي با قيمت بالا و ترانه‌سرايي که حاضر است براي اجراي ترانه‌اش پول هم بدهد، هيچ فرقي نيست، کم کم همه چيز رو به افول مي‌رود و کيفيت‌ها ارزيابي نمي‌شوند.

يعني معضل و مشکلات ترانه از عدم ارزيابي به وجود آمده؟
به نظرم بخشي از آن به خاطر همين مسئله است و بخش ديگر به دليل دخالت منابع قدرت در ماجرا است.


منابع قدرت که بايد کاري کنند شرايط بهتر شود، چطور است که باعث مي‌شوند معضل به وجود بيايد؟
از منظر من و شما که اهل ادبيات و رسانه هستيم، بهتر يک چيز است و از منظر قدرت يک چيز ديگر. قدرت مي‌گويد يا حرف من را بزن يا هيچ چيزي نگو. به‌طور طبيعي عده زيادي نمي‌خواهند حرف منابع قدرت را بزنند، بنابراين مجموعا با هنري مواجه مي‌شويم که هيچي نمي‌گويد. شما تلويزيون را نگاه کنيد. بيشتر برنامه‌هاي تلويزيون برنامه‌هاي سرگرمي "هيچي نگو" هستند. مثلا درباره ضربه فلان بازيکن که آفسايد بوده يا نه، چندين ساعت برنامه مي‌گذارند ولي درباره آن چيزهايي که منطقي است، صحبت نمي‌کنند.

در نتيجه سرمايه‌گذار و صاحبان قدرت باعث مي‌شوند چيزهاي خوب رشد نکند و چيزهاي بد به وجود بيايند
بله. تقريبا تمام شرکت‌هاي موسيقي از طرف منابع قدرت و ثروت تغذيه مي‌شوند. ما چيزي به‌عنوان بخش خصوصي موسيقي نداريم. در ورزش هم چيزي به نام باشگاه خصوصي نداريم. باشگاه‌هاي فوتبال ما يا زيرمجموعه وزارت ورزش و جوانان هستند و يا زيرمجموعه يکي از شرکت‌هاي دولتي قرار دارند. رسانه خصوصي هم نداريم. ابتذال، سطحي‌نگري و خردستيزي هميشه عصاي دست سلطه‌گري است. سلطه‌گري روبروي استدلال، منطق، طبقه‌بندي، نگاه دقيق و دستگاه منظم فکري قرار مي‌گيرد. چيزي که به درد سلطه‌گري مي‌خورد آشفتگي، سطحي‌نگري، عوام‌زدگي و هيجان ايجاد کردن است. آن‌ها نمي‌خواهند روحيه خردمندي حاکم باشد. يکي از ويژگي‌هاي نگاه استبدادي اين است که کميت را بر کيفيت ترجيح مي‌دهد. اگر پاي يک سخنراني حزبي، 10 هزار نفر نشسته باشند و هيچي نفهمند، آن سخنران خوشحال‌تر از اين است که صد نفر دانشجو نشسته باشند، بفهمند و سئوال بپرسند.

آقاي اميني چرا موسيقي پاپ نسبت به پيش از انقلاب ترانه ماندگار ندارد؟
آن موقع هم ترانه سطحي و به درد نخور زياد داشتيم. حتي بعضي از بزرگان موسيقي به دليل اين ماجرا قهر کردند. مثلا بنان به خاطر همين موضوع قهر کرد و ديگر کار نکرد. با اين حال برخي آثار از فيلتر تاريخ عبور کرده و الان ماندگار شده‌اند. مثلا در معماري مي‌بينيم که يک مسجد تاريخي در اصفهان زيباست ولي آيا فقط همين يک مسجد در اصفهان وجود داشته است؟ 10 هزار مسجد ساخته‌اند ولي همه آن‌هايي که بناي سست‌تري داشته‌اند به مرور زمان خراب شده‌اند و حالا فقط آن يک بنا باقي مانده است.

در دو، سه دهه اخير در هنرهاي مختلف پيشرفت‌هاي خوبي داشتيم و به نسبت توقع‌ بالاتر رفته ولي چرا در عرصه موسيقي ترانه ماندگار نداريم؟
من نگاه تحليلي تاريخي دارم. تکنولوژي يک کاري مي‌کند که آدم‌هاي معمولي هم مي‌توانند وارد برخي از فعاليت‌هاي هنري شوند. مثلا آدمي که حنجره ندارد به کمک دستگاه‌هاي الکترونيک مي‌تواند خواننده باشد و آدمي که نوازندگي بلد نيست هم مي‌تواند با کمک سمپل براي خودش آهنگ بسازد. اين مسئله در حوزه‌هاي ديگر هم وجود دارد. مثلا عکاسي با دوربين آنالوگ تعليم بيشتري مي‌خواست ولي شما با دوربين ديجيتال راحت‌تر مي‌توانيد عکس بگيريد. بنابراين اگر قبلا 50 نفر عکاس حرفه‌اي داشتيم، الان 50 هزار عکاس حرفه‌اي داريم. اين مسئله کاملا طبيعي است. تکنولوژي کاري مي‌کند که الان بسياري از بچه‌ها راديو خانگي دارند و پادکست توليد مي‌کنند. امکانات باعث شده که کيفيت تبديل به کميت شود. خواننده‌ها، نوازنده‌ها و تنظيم‌کننده‌هاي زيادي داريم، چون بخشي از کار آن‌ها را دستگاه انجام مي‌دهد. البته گاهي ترانه‌هاي ماندگاري مانند "نيلوفرانه" هم توليد مي‌کنيم ولي در روزگاري هستيم که صداهاي اضافه زياد شده و همه چيز شلوغ است. در روزگار نوجواني من فقط يک راديو ايران داشتيم و هر چه در آن‌جا پخش مي‌کردند از فردا زمزمه مردم مي‌شد. امروز با هجوم صداهاي اضافه مواجهيم و مانند قديم ممکن است يک ترانه سر زبان‌ها نيفتد. براي من که آدم سنتي هستم، اين همه شلوغي خوشايند نيست.

شما عضو شوراي موسيقي صداوسيما هستيد. فعاليت شما در اين شورا چيست؟
در صداوسيما از کارشناس‌هاي شعر و موسيقي دعوت مي‌کنند. من اسمي عضو شوراي عالي موسيقي صداوسيما هستم ولي سه، چهار سال است که جلسات اين شورا برگزار نشده است. استادهاي بزرگي مانند دکتر حسن رياحي، درويش‌رضا منظمي، دکتر محمد سرير و هادي منتظري عضو آن شورا هستند. من نيز به‌عنوان شاعر در آن شورا عضو هستم. کار شوراي عالي موسيقي اين بوده که به لحاظ کيفيت موسيقي مشورت مي‌داده و گاهي ارزيابي کلي مي‌کرد. در گذشته ماهي يک‌بار اين جلسات تشکيل مي‌شد. نمونه‌هايي را که از صداوسيما پخش مي‌شد و يا خود صداوسيما توليد مي‌کرد مي‌آوردند تا استادها ارزيابي کنند و در نهايت گزارش علمي ارايه کنند.

اين شورا چقدر تاثيرگذار بوده و هست؟
براي هنرمندان خوب بود. مثلا براي يک آهنگساز جوان افتخار بود که چند نفر از استادهاي موسيقي کار او را ارزيابي کنند، ولي براي صاحبان قدرت و افرادي که تصميم‌گيرنده هستند مثل ساير حوزه‌ها مثمرثمر نبود. مگر آن‌ها به حرف‌ متخصص‌ها گوش مي‌کنند؟

شما عضو شوراي شعر وزارت ارشاد نيز هستيد. با نقدي براي رد کردن ترانه‌اي مواجه بوديد؟
بله زياد. درست يا نادرست بودن ترانه از منظر من که اهل شعر و ادبيات هستم و زبان، فنون بلاغي و پيشينه ترانه را مي‌شناسم يک چيز است و از نظر يک جوان 20 ساله که همين‌طور يک چيزي را سرهم کرده يک معناي ديگر مي‌دهد. او از نظر خودش زحمت زيادي کشيده ولي واقعا کارش خوب نيست. اگر فردي دلش مي‌خواهد کار ضعيفش را در فضاي مجازي منتشر کند مسئله‌اي ندارد. در وزارت ارشاد در حد اين‌که هنرمندان قوانين را رعايت کنند سخت مي‌گيرند، وگرنه درباره ساير فاکتورها سخت‌گيري وجود ندارد. مثلا به اين که قافيه ترانه‌ها صحيح است يا نه کاري ندارند. در حوزه‌هايي مانند ترانه که پول وجود دارد، افراد مي‌آيند دخالت مي‌کنند. يک بار يک ترانه‌ تيتراژ را در شوراي شعر رد کرديم، چند روز بعد تهيه‌کننده آمد گفت من اين ترانه را به فلان شرکت به‌عنوان آهنگ پيشواز فروخته‌ام و فلان ميليارد قرارداد بسته‌ام، شما نمي‌توانيد اين ترانه را رد کنيد! آن ترانه در شوراي شعر رد شد ولي در يک جاي ديگر تصويب شد. در حوزه‌هايي که پول وجود دارد اساسا حرف متخصص و اهل هنر شنيده نمي‌شود. او قبلا قرارداد را بسته و قرار کنسرت را هم گذاشته است. 


ولي چرا خروجي تاييدها خوب نيست و ترانه‌هاي خوبي نمي‌شنويم؟
تاييد به معناي استاندارد بودن نيست. مثلا در خيابان همه ماشين‌ها استاندارد نيستند ولي پليس همين که خلاف نمي‌کنند با آن‌ها کاري ندارد چون قانون اجازه برخورد با آن‌ها را نمي‌دهد. مطلوب از نظر فردي که اهل ادبيات است يک چيز است و از نظر کسي که مي‌خواهد ترانه کار کند و چند نفر آهنگ او را در ماشين گوش کنند يک چيز ديگر است. دانشجوي من طبعا همان لباسي را که من مي‌خرم، نمي‌خرد. آيا توقع مي‌رود يک دانشجوي 20 ساله مانند استاد 60 ساله لباس بپوشد؟ آيا ترانه‌هايي که رد مي‌شوند خوب هستند؟ اصلا ترانه‌هاي خوب نمي‌آيد. يک زماني دوستان ترانه‌سرا مي‌گفتند اين‌ها جلوي ذوق ما را گرفتند. آن موقع گفتم شما بياييد آن شاهکارهايي را که ما رد کرديم در صفحه من بگذاريد تا مردم ببينند و نظر دهند. در حال حاضر امکان انتشار آزاد ترانه‌ها وجود دارد. من 10 سال است ترانه بررسي مي‌کنم ولي يک ترانه نديده‌ام که بگويم عجب چيزي است. يکي از يکي بدتر، مبتذل‌تر و بي‌معني‌تر است. شوراي شعر وزارت ارشاد مانند اداره استاندارد نيست که شما بگوييد چرا به اين شکلات که کيفيت لازم ندارد مهر استاندارد داده‌ايد چون در شوراي شعر بحث بررسي کيفي مطرح نيست، بلکه بحث عدم مغايرت با قانون است. به لحاظ قانوني هم اين موضوع خوب است. ارزيابي کيفي نمي‌تواند به دست يک دستگاه رسمي باشد، بلکه بايد توسط جامعه هنري انجام شود. جامعه هنري بايد بگويد يک اثر هنري کيفيت لازم را دارد يا نه؟ در شوراي شعر وزارت ارشاد فقط از موارد غيرقانوني جلوگيري مي‌کنند. مثلا يک نفر ممکن است ترانه ديگري را سرقت کرده باشد و يا به اشخاص، اقوام و اديان اهانت کرده باشد که در اين موارد شوراي شعر پي‌گيري مي‌کند. اين‌که وزن يک ترانه اشکال داشته باشد مربوط به ذوق آن ترانه‌سرا است و قانون نمي‌تواند پي‌گيري کند. آن ترانه‌سرا خودش بايد برود مطالعه کند و ذوقش را خوب کند. ما در همه مقولات مربوط به فرهنگ، ادبيات، انديشه، تعليم و تربيت نبايد متولي رسمي داشته باشيم. متولي رسمي و يکسان از طرف حاکميت در حوزه فرهنگ جواب نمي‌دهد. اين‌که مثلا براي هيات‌هاي عزاداري بودجه تعيين کنيم و بگوييم بياييد از فلان جا پرچم و برنج بگيريد و يا براي حوزه علميه بودجه تعيين کنيم، خوب نيست. همه اين‌ها بايد مستقل باشند و با پول مردم بچرخند. چند قرن پيش در اروپا براي زبان لاتين، متولي رسمي گذاشتند، مردم ديگر به زبان لاتين حرف نزدند و بعد زبان لاتين از بين رفت. متولي رسمي يکسان و يگانه نمي‌تواند تصميم‌گيرنده باشد.

به نظر شما چرا ترانه‌ها عاميانه شده‌اند؟
اگر منظور از "عاميانه" زبان گفتاري ترانه است که اين طبيعي است و از ويژگي‌هاي ترانه‌سرايي است. بسياري از ترانه‌ها از قديم به زبان گفتاري ساخته شده‌اند. اما اگر منظورتان از عاميانه شدن ترانه، اشاره به سطحي شدن و فقر انديشه و خلاقيت است اين کاستي مختص ترانه نيست و در اغلب حوزه‌هاي اجتماعي و رسانه‌اي با گسترش اين پديده مواجهيم. چرا وقتي يک نفر در تلويزيون حرف علمي مي‌زند، مجري مي‌گويد وقت برنامه تمام شده است؟ بعد برنامه قطع مي‌شود و آگهي پخش مي‌شود که، (کانون) فلان را منتشر کرد! شما قيافه افرادي را که مي‌آيند کنکور درس مي‌دهند، ديده‌ايد؟ آيا هيچ شباهتي به معلم‌ها و استادها دارند؟ کاملا با روحيه دلالي مي‌آيند تبليغ مي‌کنند. ابتدا پنج سوال مجاني مي‌دهند و مي‌گويند بقيه سوالات را بايد بخريد. چرا چهره استاد و معلم را به دلال خريدار و فروشنده روش‌هاي تست‌زني تبديل کرده‌اند؟ در بقيه حوزه‌ها هم همين کار را کرده‌اند. تلويزيون براي آن افراد هميشه وقت دارد. کنکور سراسري مدتي پيش تمام شد ولي هنوز تلويزيون دارد درباره کنکور صحبت مي‌کند. تلويزيون براي نشان دادن پنج نفر آدم که روي شانه همديگر سوار شده‌اند و توپ‌ها را بالا مي‌اندازند پنج ساعت وقت دارد ولي براي معرفي يک شاعر و داستان‌نويس بزرگ که کتاب منتشر کرده پنج دقيقه هم وقت ندارد! بالاخره فرهنگ اين مملکت را توپ بالا انداختن مي‌سازد يا کتاب؟ سرگرمي هم جاي خودش را دارد ولي چقدر سرگرمي؟ چه نوع سرگرمي؟ اين‌که من حلقه آتش درست کنم و به بچه 10 ساله بگويم از وسط اين حلقه آتش بپر، چه چيزي به بچه من ياد مي‌دهد؟ غير از اين است که مي‌گويد حلقه آتش درست کن تا شهرت پيدا کني؟ چرا تلويزيون چنين چيزي را ترويج مي‌دهد؟ ترويج بي‌خردي، هيجان و ناداني، ابزار سلطه‌گري است.

آقاي اميني ترانه‌هاي امروزي جز مفاهيم عشق، تمنا، گل و وصف هجران، چه مفاهيم ديگري در بر دارند؟
اتفاقا تقريبا هيچ نشانه‌اي از عشق در آن‌ها وجود ندارد. آنچه که من در اين ترانه‌ها مي‌بينم خودخواهي و نفرت است. آدم عاشق اصلا اين‌طور حرف نمي‌زد. آدم عاشق محو آن چيزي مي‌شود که به او دل بسته است. اساسا حرف عاشقانه نمي‌تواند خشمگين و با نفرت باشد چون عشق روبروي نفرت است ولي اين ترانه‌ها پر از نفرت هستند. اين نفرت، ياس و نااميدي که در ترانه‌ها وجود دارد هم دروغين است. يک تعداد زيادي ترانه عرفاني دروغين هم داريم. من نمي‌گويم آن شخصيت‌ها بايد خودشان عارف باشند ولي آن‌ها هيچ شناختي نسبت به شعر و عرفان ندارند. تعدادي کلمات مانند ساربان، کاروان، جان جهان، ميکده و ساقي را درهم مي‌ريزند و مي‌گويند ما در شاخه عرفاني کار مي‌کنيم. حتي نديده‌ام يک کتاب هم در اين حوزه خوانده باشند. يعني عرفان‌شان، اعتراض اجتماعي‌شان، عاشقانه‌‌شان و غمي که دارند هم دروغين است.

به نظر مي‌رسد در دوران معاصر در زمينه ترانه‌سرايي مي‌شود اين دوران را با قرن 10 هجري مقايسه کرد؛ زماني که بعد از اوج دوران شعر خراساني و سبک عراقي به يک‌باره شعر مردمي شد و سبک واسوخت پديد آمد، دوراني که حتي از شعر و شاعران آن، افراد سرشناسي باقي نمانده‌اند. آيا ترانه‌سراهاي امروز ما به سمت دوران شعر واسوخت که سرودن شعر عاميانه شد و آثار ماندگاري از آن بيرون نيامد، رفته‌اند؟

ماجراي واسوخت چيز ديگري است. واسوخت مکتب نبود. فقط يک تعداد آدم‌هاي باسوادي بودند که شعر و فنون بلاغي را خوب مي‌شناختند ولي به لحاظ انديشه دست‌شان خالي بود. از آن‌جايي که جامعه تحول پيدا نکرده بود حرف تازه‌اي براي گفتن نداشتند و به نظرشان آمد اين‌طور مي‌توانند تنوع بدهند و اعراض از معشوق را به‌عنوان يک مضمون غريب وارد کنند. يعني مضموني که تکراري نيست و ديگران نگفته‌اند. ما الان در آن روزگار هم نيستيم، بلکه در روزگار ابتذال به سر مي‌بريم. اين ماجرا فقط به محتواي ترانه مربوط نيست. در آهنگسازي و خوانندگي هم همين اتفاق افتاده است. ما يک تنظيم و ملودي جدي و حنجره درست و حسابي نداريم. نوحه‌هاي ما هم همين‌طور است. جديت وجود ندارد. منظورم از جديت اين نيست که حرف حکميانه بزنند، بلکه همان کاري را که انجام مي‌دهند، جدي بگيرند. متاسفانه روزگار سرهم‌بندي است.

براي جلوگيري از اين ابتذال چه‌ بايد کرد؟
بخشي از آن واقعا در اختيار ما نيست. متاسفانه آقاياني که قدرت اقتصادي، سياسي و اجرايي دست‌شان است، خودشان را صالح مي‌دانند تا در حوزه‌هايي که تخصص ندارند هم دخالت کنند. از جمله در حوزه‌هايي مانند فرهنگ، شعر و تعليم و تربيت. آن‌ها شايد براي کار خودشان صالح هستند ولي براي اين کار صالح نيستند. يک بخش ديگر ماجرا به خاطر فضاي رسانه‌ها و نظام تعليم و تربيت است. در نظام تعليم و تربيت‌مان تقريبا چيزي درباره موسيقي به بچه‌ها نمي‌گوييم. يک جوان مدرک ديپلم، ليسانس و فوق‌ليسانس مي‌گيرد ولي نمي‌داند از موسيقي بي‌کلام چطور لذت ببرد. بالاخره يک جايي بايد چنين چيزي را ياد بگيرد ولي ياد نمي‌گيرد، چون موسيقي براي سياست‌مداران يک فرزند ناتني است و فقط آن را تحمل مي‌کنند. ما که اهل رسانه هستيم و تدريس مي‌کنيم بايد وارد اين حوزه‌ها شويم. يک عده فکر مي‌کنند دور از شان دانشگاه است که بخواهد درباره ترانه هم حرف بزند. اين کار را انجام نمي‌دهند. عده‌اي از همکاران من خوش‌شان نمي‌آيد که من ترانه مي‌گويم. در روزگاري که فردي به حرف فردي گوش نمي‌دهد، فقط گوش شنوا براي موسيقي وجود دارد. يعني آن بچه‌اي که به حرف پدرش گوش نمي‌دهد، يک گوشي در گوشش مي‌گذارد و موسيقي گوش مي‌دهد. اگر ترانه يک ابزاري است که مي‌توانيم از طريق آن با فرزند، با شاگرد و با مردم حرف بزنيم، بايد از اين ابزار درست استفاده کنيم. اگر افرادي که اين کاره هستند ميدان را خالي کنند، جنس نازل، سطحي و مبتذل مي‌آيد جاي آن را مي‌گيرد. من اگر به فرزندم غذا ندهم، او در بيرون يک چيزي پيدا مي‌کند و مي‌خورد.

با توجه به ضرورت‌هاي اخلاقي در جامعه‌اي که امروز مشکل دارد، چطور مي‌توانيم ترانه را اخلاق‌مدار کنيم؟
ما در شلوغي رسانه‌اي به جايي رسيده‌ايم که هر چيزي عجيب و غريب نباشد و به قول عوام جنجالي نباشد، توجه کسي را جلب نمي‌کند. فضاي انديشه ما حالت کارناوالي و سيرکي پيدا کرده است. هر کسي که نقاب عجيب‌تري دارد و لباس عجيب‌تري مي‌پوشد توجه بيشتري جلب مي‌کند. اين رويکرد به شگفتي و جنجال حتما به نفع ابتذال تمام مي‌شود. يک نفر که در فضاي مجازي شاخ مي‌شود به خاطر چيزهاي بسيار مبتذل است. مثلا يک نفر مي‌گويد: "معتادها کرونا نمي‌گيرند" و الان مي‌بينيم همان آدم اسپانسر گرفته و مديربرنامه دارد. در اين جنجال، حماقت برنده است. کساني که تصميم‌گيرنده هستند بايد متوجه اين خطر باشند. روزگار، روزگار يارکشي نيست که بگويم من يک کاري مي‌کنم که مثلا 10 هزار نفر اين خبر مرا بخوانند. جلب کردن نظر 10 هزار نفر کاري ندارد. مبتذل‌ترين آدم‌ها با يک زبان درآوردن دو ميليون لايک مي‌گيرند. بنابراين من نمي‌توانم با آن‌ها رقابت کنم چون ساحت انديشه، فکر و اخلاق يک ساحت ديگر است. براي آقايان اهل سياست فرق نمي‌کند. از همان آدمي که زبان در مي‌آورد هم تجليل کردند و به او لوح تقدير دادند. براي آقايان اهل سياست کميت مهم است و مي‌گويند اين آدم دو ميليون نفر پشت سرش است و آن دو ميليون نفر را مي‌آورد تا به من راي بدهند، اما براي کسي که نگران تربيت بچه‌ها و نگران اخلاق است ماجرا فرق مي‌کند. ما ناگزير هستيم که اين دو حوزه را از هم تفکيک کنيم و بگوييم يک حوزه مربوط به مسايل جدي‌تر است و حوزه ديگر، سرگرمي‌هاي مبتذل است. ممکن است ممنوعش نکنيم ولي بايد به آن رسانه هم ندهيم و تقويتش نکنيم.  


در عرصه ترانه چقدر پژوهش وجود دارد؟
يکي از مشکلاتي که وزارت ارشاد مانند ساير دستگاه‌هاي اجرايي دارد اين است که کارهاي آن‌ها روزمره است. يک مدير موسيقي مي‌آيد دو، سه سال مديريت مي‌کند و در آن مدت فقط مي‌خواهد صداي کسي درنيايد و مديريتش را به سلامت طي کند و برود. نمي‌توانند دغدغه داشته باشند چون برنامه‌ريزي طولاني ندارند. در حوزه‌هاي جدي مانند تعليم و تربيت، دانشگاه و موسيقي نبايد مديران سياسي داشته باشيم. در يک دوره‌اي هوشنگ ابتهاج مدير موسيقي راديو مي‌شود و در آن روزگار تغييرات جدي در موسيقي راديو اتفاق مي‌افتد. يک زمان آقاي دکتر نيرسينا مدير مي‌شود و تحول ايجاد مي‌کند و نهايتا از آن دوره برنامه "گلها" در مي‌آيد. 60 سال از آن برنامه مي‌گذرد ولي هنوز زنده است. در يک دوره مرکز موسيقي صداوسيما را به ساعد باقري مي‌سپارند و او يک تحول ايجاد مي‌کند. راهش اين است که در اين حوزه‌ها مدير سياسي نگذارند. امروز مديرهايي که مي‌بينيم يک روز مدير فرهنگي هستند و چند روز بعد مدير ورزشي مي‌شوند. من حتي مديري را ديدم که بعد از حوزه فرهنگ و هنر رفته در شيلات فعاليت کرده است! هر کدام از اين حوزه‌ها با همديگر فرق مي‌کنند. مثل اين مي‌ماند که من بروم بيمارستان و آن‌ها بگويند امروز جراح قلب نيامده و يک دندان‌پزشک قلب شما را عمل مي‌کند. درست است که هر دوي آن‌ها پزشک هستند ولي تخصص‌هايي که دارند با همديگر فرق مي‌کند. يک جراح قلب هم نمي‌تواند دندان را درمان کند. ما در سيستم مديريتي چنين چيزي را نداريم.

متاسفانه دزدي ادبي را نيز در ترانه‌سرايي شاهديم
بالاخره کسي که کار مي‌کند يک حيثيتي براي خود قائل است. آدم حرفه‌اي که در جامعه شناخته شده باشد اين کار را انجام نمي‌دهد ولي آدم آماتور هنوز شناخته نشده است. همين که چهار خط شعر از يک بزرگ‌تر را برمي‌دارد و بعد او اعتراض مي‌کند، براي آن فرد مطلوب است چون ديده مي‌شود و تعدادي خبر درباره او توليد مي‌شود.

در اين گفت‌وگو مبحثي بوده که به آن نپرداخته باشيم و شما بخواهيد به آن اشاره کنيد؟
ما نمي‌توانيم موسيقي را ناديده بگيريم. موسيقي در همه عالم هم به لحاظ نقش سرگرم‌کننده‌اي که دارد، هم به لحاظ اقتصادي و هم به لحاظ پيام‌رساني که دارد جدي است. بنابراين اين‌که ما دلخوش کنيم ساز را نشان نمي‌دهيم و به موسيقي شاد اجازه اجرا نمي‌دهيم، غلط است. ما با اين چيزها نمي‌توانيم مانع موسيقي شويم. هر شخصي که اين ديدگاه را دارد اشتباه مي‌کند. يک روزگاري خود سي‌دي خام و پليرها هم ممنوع بود. ما با اين ممنوعيت‌ها نمي‌توانيم جلوي تحولات را بگيريم ولي مي‌توانيم از ظرفيت‌هايي که به واسطه تکنولوژي ايجاد مي‌شود استفاده کنيم تا بخشي از حرف خودمان را در آن بزنيم. ما اين کار را انجام نمي‌دهيم و يا اگر هم استفاده مي‌کنيم، از آن‌جايي که دست آدم‌هاي اهل سياست است حرف‌هاي شعاري مي‌زنيم. مي‌خواهند آن حرف‌ها را سوار موسيقي کنند و به خورد جامعه بدهند. اين اتفاق طبعا واکنش منفي ايجاد مي‌کند. ماجراي موسيقي جدي‌تر از کنسرت و تيتراژ است. يک زماني قرار بود که يک شبکه تلويزيوني مخصوص براي موسيقي داشته باشيم. در حال حاضر راديو آوا را داريم که بسيار بد عمل مي‌کند. به نوعي يک راديو مرده است. قرار بود براي تلويزيون هم شبکه تخصصي موسيقي داشته باشيم ولي نمي‌دانم چرا انجام نشد. وقتي ما شبکه مخصوص موسيقي نداريم و عرصه را خالي مي‌کنيم، کار دست کساني مي‌افتد که با ما رقيب و حتي دشمن دين، فرهنگ و کشور ما هستند. اين اتفاق اصلا خوب نيست. در طول سال بچه‌هاي جوان زيادي از دانشکده‌هاي موسيقي فارغ‌التحصيل مي‌شوند و در هنرستان‌هاي موسيقي نزد استادها تعليم مي‌بينند و ساز ياد مي‌گيرند ولي هيچ جايي براي نشان دادن آن‌ها وجود ندارد. ما کانال خصوصي تلويزيوني هم نداريم. بالاخره اين جوان‌ها بايد هنرشان را يک جايي عرضه کنند. معلوم است که جذب همان کانال‌ها مي‌شوند. بايد ببينيم، بشناسيم و برنامه‌ريزي کنيم. روزمرگي در اين چيزها خطرناک است. متاسفانه الان بخشي از ذهنيت بچه‌هاي ما دست شبکه‌هاي فارسي زبان خارج از کشور است. آن‌ها که نسبت به جامعه، فرهنگ، مردم و موسيقي ما دلسوزي ندارند و مبتذل‌ترين نوع موسيقي را هم ترويج مي‌دهند. از بين آن‌ها چهره‌هاي جنجالي مبتذل بيرون مي‌آيد. سرمايه‌هاي بزرگي مانند محمدرضا شجريان، شهرام ناظري، کيهان کلهر، حسين عليزاده و چکناواريان داريم ولي هيچ استفاده‌اي از آن‌ها نمي‌کنيم و کار را به دست کساني مي‌سپاريم که اين کاره نيستند. اگر هر کشور ديگري يک ظرفيت مانند کيهان کلهر را داشت، هفته‌اي دو، سه بار در تلويزيون برنامه تخصصي براي او مي‌گذاشت که رديف‌هاي موسيقي را بزند تا چند نفر جوان موسيقي هم بنشينند از او ياد بگيرند.

شما به خوانندگان موسيقي مبتذل اشاره کرديد. جالب است گاهي قشر روشنفکر نيز به آثار آنان گوش مي‌دهند. اين تضاد از کجا به وجود مي‌آيد؟
هر شخصي يک ذائقه‌اي دارد و ممکن است آنچه را که من مي‌پسندم ديگري نپسندد. من شهرام ناظري مي‌پسندم و ديگري نمي‌پسندد. با ذائقه‌ها کاري ندارم ولي ترانه‌سرا، خواننده و نوازنده به لحاظ صورت بايد سالم باشد. يعني سازش بايد کوک باشد. وقتي هم از کارشان ايراد مي‌گيريم به آن‌ها برمي‌خورد. مثلا خواننده‌اي مشهور وقتي مي‌خواند صدايش فالش است و تنظيم‌هايش بد است. تازگي‌ها ترانه هم مي‌گويد که پر از غلط است.

منظورتان از غلط چيست؟
لغت‌ها را غلط به کار برده است. غلط در نحو و ترکيب جملات، غلط در وزن و قافيه و از همه مهم‌تر غلط در مفاهيم و نوع نگاه. درباره اين نوع کاستي‌هاي قبلا چندين يادداشت مفصل نوشته‌ام که در فضاي مجازي در دسترس است.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar