برای استاد شهریار که تا ثریا رفت...
موسيقي ما/ چند قدم به پاييز مانده و روز گذشته سالروز درگذشتِ شاعري است که او را پاسدارِ سنتهاي ادبي ايران ميدانند و در عين حال از رهروانِ شبوههاي نوين . اما ادبِ پارسي حالا گنجينهاي عظيم کم داشت اگر «عشق» سراغِ مردِ جوان نميآمد و او را چنان شيفته نميکرد که طوطيان شکر شکن شيرين گفتار داستانها بگويند که از عشق ثريا دانشکدهي پزشکي را رها کرده و رفته بهجتآباد تا کنار درخت بيد شعر بگويد و شعر بگويد... همين عشقِ به وصال نرسيده، نتيجهاش شد آن همه غزلِ ناب. به قولِ سايه، شهريار به عالمي ديگر وصل بود و جز اين هم نميتواند باشد که آدم بايد خيلي خوشبخت باشد که تا آخرين روزهاي حياتش، با عشقي دمخور باشد چنان عظيم که در بالين مرگ نيز صداي گامهاي معشوق را بشناسد و برايش بخواند:
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا
بيوفا حالا که من افتادهام از پا چرا