پاییز در شعر فریدون مشیری همراه با صدای علیرضا قربانی
ايسنا/ فريدون مشيري سي ام شهريور ۱۳۰۵ در تهران، خيابان ايران (عينالدوله) متولد شد. او سرودن شعر را از نوجواني شروع کرد. اولين مجموعه شعرش با نام «تشنه توفان» در ۲۸ سالگي با مقدمه محمدحسين شهريار و علي دشتي در ۱۳۳۴ به چاپ رسيد. مشيري توجه خاصي هم به موسيقي ايراني داشت. علاقه به موسيقي در او به گونهاي بود که هر بار سازي نواخته ميشده مايه آن را ميگفته، مايهشناسياش را ميدانسته، ميگفته از چه رديفي است و چه گوشهاي، و بارها شنيده شده که تشخيص او در مورد برجستهترين قطعات موسيقي ايران کاملاً درست و همراه با دقت تخصصي بوده است. او همچنين مجموعهاي از ۱۰۰ ماجرا منسوب به ابوسعيد ابوالخير را با عنوان «يکسو نگريستن و يکسان نگريستن» و با مقدمهاي نوشته جواد نوربخش در اوايل دهه ۱۳۴۰ منتشر کرد. از ديگر آثار اين شاعر ميتوان به «گناه دريا»، «نايافته»، «ابر»، «ابر و کوچه»، «بهار را باور کن»، «پرواز با خورشيد»، «از خاموشي» و ... اشاره کرد.
فريدون مشيري در سوم آبانماه ۱۳۷۹ درگذشت.
اين شعر را عليرضا قرباني در قطعهاي با عنوان «حريق خزان» خوانده است.
حريق خزان بود
همه برگ ها آتش سرخ
درختان همه دود پيچان به تاراج باد
من از جنگل شعله ها مي گذشتم
غبار غروب به روي درختان فرو مي نشست
و باد غريب، عبوس از بر شاخه ها مي گذشت
و سر در پي برگ ها مي گذاشت
فضا را صداي غم آلود برگي که فرياد مي زد
لبريز مي کرد
و در چشم برگي که خاموش خاموش مي سوخت
نگاهي که نفرين به پاييز مي کرد
حريق خزان بود،حريق خزان بود
حريق خزان بود
شب از جنگل شعله ها مي گذشت
حريق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگي که خاموش مي سوخت گفتم
مسوز اين چنين گرم در خود، مسوز
مپيچ اين چنين تلخ بر خود، مپيچ
که گر دست بيداد تقدير کور
تو را مي دواند به دنبال باد
مرا مي دواند به دنبال هيچ
من از جنگل شعله ها مي گذشتم
همه هستي ام جنگلي شعله ور بود