

اعتماد/ لوریس چکناواریان در هنر ایران نامی آشناست؛ چنانکه بیراه نیست اگر بگویم نوشتن از سوابق او برای مخاطب ایرانی موسیقی ضرورت ندارد. این رهبر ارمنیتبار ارکستر که به کارنامه پربارش شناخته میشود، زاده بروجرد است، به روز 21 مهر 1316 و به تازگی 84 سالگی را پشت سر گذاشته. میگوید حتی در روز تولدش تنها بوده و روی هنرش کار میکرده. او از قرنطینه کرونایی فرصتی ساخته تا آثار بیشتری خلق کند. با این حال و با وجود رعایت فاصله فیزیکیاش با جهان بیرون، هیچگاه به سوگهای بر جای مانده از این مصیبت هزاره سومی بیتفاوت نبوده است. چنانکه یکی از آثار اخیرش را به این موضوع اختصاص داده و به یادبود رفتگان کرونا اثری خلق کرده است.
گفتوگو با لوریس چکناواریان، کاری سهل و ممتنع است؛ سهل از آن جهت که فروتنی و خضوعش در گفتوگو، توفیق اجباری یک گپوگفت خودمانی را نصیبت میکند و پیچیده از آن رو که هر شنوندهای با مختصر اطلاعاتی هنگام گفتوگو چکیدهای از تمام آثار او را در برابر خود میبیند. 21 مهرماه به بهانه زادروز لوریس چکناواریان سراغش رفتیم و با او درباره آثارش، جایگاه موسیقی کلاسیک در ایران و... گفتوگو کردیم.
شما سالها رهبری ارکستر کردید، اپرا ساختید و... به عنوان پرسش آغازین این گفتوگو از شما میخواهم بفرمایید که جایگاه موسیقی کلاسیک در ایران را چگونه میبینید؟
قبل از انقلاب در اپرا اعضای ارکستری که من رهبری میکردم، خارجی بودند. به همین ترتیب نصف ارکستر سمفونیک نیز خارجی بودند و تدریس هم میکردند که این بسیار عالی بود؛ آنها که رفتند، جایشان در تدریس هم خالی شد. موسیقی کلاسیک بعد از جنگ دوم بینالمللی به واسطه مهاجرانی که از لهستان، روسیه، ارمنستان و گرجستان به ایران آمده بودند، شروع شد ولی استقبال چندانی از آن نشد.
فکر میکنید دلیل استقبال کم از این سبک موسیقی چه بوده است؟
دلیل اصلی آن، این است که بودجه فراوانی میخواهد که هیچگاه به آن اختصاص داده نشده. ساخت یک هنرستان موسیقی خوب به همان اندازه هزینه دارد که راهاندازی دانشکده پزشکی.
در کارنامه شما ساخت اپراهایی از جمله «رستم و سهراب»، «پردیس و پریسا» و... دیده میشود که تقریبا همه آنها زمانبرند؛ کدامیک از این اپراها را بیشتر دوست دارید؟
اول اینکه تمامی اپراهای من حکم فرزندانم را دارند ولی چون روی «رستم و سهراب» تلاش بیشتری صورت گرفته و اولین اپرای من بوده و سالهای سال زمان برده، برایم دوستداشتنیتر است. در کل برای نوشتن هر اپرا دو، سه یا پنج سال باید زمان گذاشت اما «رستم و سهراب» و «رستم و اسفندیار» در طول 20 سال ساخته شدند، چراکه در موسیقی سنتی اپرا وجود ندارد و به همین دلیل باید از ابتدا الفبای آن را خودم میساختم. الگوهای گوناگون پلیفونیک، آکوردها، هارمونی و همه اینها را باید خودم تجربه میکردم و آجر روی آجر میگذاشتم تا اینکه سالها زمان برد که «رستم و سهراب» و «رستم و اسفندیار» را تمام کردم. البته اپراهای دیگر زمان زیادی نبرد چون برای آنها تجربه داشتم ولی رستم و سهراب به عنوان تجربه اول برایم بسیار سخت بود، چرا که در آن زمان، اصلا سنت اپرا وجود نداشت و در کل موسیقی علمی به آن شکل نداشتیم.
«باله سیمرغ» چه؟ آن هم شرایط خاص خودش را داشت.
بله. سیمرغ، اولین پارتیتور سازهای ایرانی است که نوشته شده و من آن را در آن زمان، به صورت باله نوشتم با همراهی آقای رابرت دووال که کارگردان بودند و درنهایت به صورت باله درآوردم که در اروپا با گروه استاد پایور اجرا شد. موسیقی سنتی را یکصدا مینوازند؛ به این معنا که پلیفونیک -یعنی چند صدایی- نیست؛ ولی موسیقی کلاسیک اروپایی چندصدایی است. در باله سیمرغ هر سازی خط خود را دارد که با این اوصاف کار بسیار سنگینی بود و به دلیل اینکه 50 سال پیش، پس از بازگشتم از اتریش که رییس صداخانه موسیقی بودم، به واسطه دوستی با اساتیدی همچون پایور، ناهید، ظریف و اسماعیلی روی سازهای موسیقی ایرانی، بسیار زیاد مطالعه میکردم و نهایتا بر پایه مطالعات فراوانم باله «سیمرغ» را نوشتم که بالهای با سازهای ایرانی است؛ طوری که هر ساز، خط مخصوص به خود را دارد و باهم دوبل نمیشوند. قابل توجه اینکه تا به حال چنین پارتیتوری نوشته نشده است. چندین آهنگساز ایرانی سعی کردند و درنهایت توانستند یک یا دو نمونه کار بنویسند اما این نمونه صرفا جنبه علمی دارد که نوشته شده است؛ متاسفانه چون در ایران گروه باله نداریم و ارکستر سازهای ایرانی هم تا حدی که بنده اطلاع دارم وجود ندارد، این اثر اجرا نمیشود. همینجا بد نیست از اولین نمایشگاه سازهای ایرانی که در سال ۴٢ یا ۴٣ با همراهی گروه پایور برای سمفونی گوته ارایه شد، یادی کنم که بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت.
اشاره کردید در آن زمان که رستم و سهراب را میساختید، سنت اپرا وجود نداشت؛ این یعنی کار موزیسینهای جوانتر که بخواهند این راه را بروند، راحتتر است؟
بعد از تجربههایی که بنده کسب کردم، جوانان اگر تمایل و علاقه داشته باشند میتوانند با استفاده از این تجربهها به راحتی وارد این زمینه شوند و راهی را که من رفتهام، ادامه دهند و تکمیل کنند. آنها میتوانند هرکدام به راهی که خودشان صلاح میدانند، بروند و حرف خود را بزنند. در ارتباط با موسیقی، عدهای از جوانان ممکن است علاقهمند به سبکهای دیگر باشند و مثلا به دنبال سبکهای موسیقی آوانگارد و دیگر سبکهای گوناگونی که مینویسند، بروند. امروزه بیشترین توجه، به موسیقی پاپ است که حتی موسیقی سنتی را هم کنار گذاشته و جایگاه آن را زیر سوال برده است. امروزه موسیقیای که کاربرد فراوانی دارد همان موسیقی پاپ است. طوری که کمتر جوانان به دنبال موسیقی کلاسیک میروند. به صورت تخمینی شاید 60 درصد از افراد به سمت موسیقی پاپ بروند و بقیه افراد خواهان موسیقی سنتی باشند و تنها 5 تا 10 درصد خواهان موسیقی کلاسیک.
وضعیت آموزش موسیقی را در ایران چطور میبینید؟
به دست آوردن جایگاه برای آموزش موسیقی در ایران، بسیار گران و هزینهبر است، چراکه این کار نیازمند هزینههای میلیاردی است تا بتوان اساتید برجسته از خارج کشور برای سازهای ویولن، فلوت، کلارینت و... دعوت شوند البته برای بعضی سازها اساتیدی داریم ولی این شامل همه سازها نمیشود و نیازمند دعوت از 10 تا 15 استاد از خارج هستیم که بیایند در اینجا ساکن شوند و به جوانان آموزش دهند. این مساله نیازمند بودجه فراوانی است. برای آموزش موسیقی درست و بهره گرفتن از اساتید برجسته بودجه فراوان نیاز است و بدون داشتن بودجه نمیتوان به این مساله دست یافت. سالها پیش استادان برجسته از ایران رفتهاند و شاگردانشان هم بازنشسته شدهاند. برای بعضی از سازها حتی یک استاد ماهر هم وجود ندارد؛ البته به جز استاد، نیازمند سازهای خوب هم هستیم.
اگر اراده بر رواج حرفهای این موسیقی باشد، از نظر شما چه مراحلی باید طی شود؟
باید هزینه کنیم. مدرسه بسازیم. از اساتید برجسته و سازهای خوب استفاده کنیم. ما برای اینکه بخواهیم موسیقی کلاسیک را در ایران رواج بدهیم، باید به شیوه مردمان چین، کره و ژاپن عمل کنیم. به این معنا که از نوازندگان و اساتید برجسته دعوت کنیم و بودجه کافی صرف کنیم و از تدریس آنها بهره ببریم. بدون مدرسه مگر میشود کسی باسواد شود؟ خب موسیقی هم مدرسه میخواهد. مدرسههای زیادی برای موسیقیهای سنتی وجود دارد که مدرسانِ برجستهای داشتند همچون اساتید خالقی، دهلوی، پورتراب، پایور و امثال آنها. موسیقی ایرانی پیشرفت فراوانی کرد و هنوز هم نوازندگان فوقالعادهای در موسیقی سنتی وجود دارند. این پیشرفت به دلیل وجود مدرسه موسیقی و اساتید برجسته است. اگر روزی تصمیم بر رواج موسیقی کلاسیک در ایران باشد، باید سالانه میلیونها دلار هزینه کرد ولی اولویت و دغدغه این نیست. شاید چون فرهنگ ایران بر پایه موسیقی کلاسیک نیست. در کشورهای اروپایی، مثل آلمان، در هر شهری اپرا و کنسرواتوار وجود دارد. در کشوری مثل ارمنستان حتی در هر روستا هنرستان موسیقی وجود دارد، چون این مسائل بخشی از سنت آنهاست؛ چراکه اصلا نمیتوانند بدون موسیقی زندگی کنند. بودجه عظیمی از کشور آلمان به موسیقی کلاسیک تعلق دارد ولی درآمد اپرا کمتر از یک درصد است و درآمدی ندارد. هنرستان موسیقی هم درآمد ندارد. در عین حال اروپاییان تمامی هزینهها را میدهند، چراکه جزیی از فرهنگ آنهاست و به همین دلیل فستیوالهای خوبی هم دارند. درحالیکه موسیقی کلاسیک، فرهنگ ما نیست و اگر روزی بخواهند در موسیقی کلاسیک مسیر برابری با دنیا را طی کنیم، باید بودجه بزرگی را هم به این کار اختصاص دهند. همانطورکه با تصمیم بر پیشرفت در فوتبال، مربی از خارج آوردند یا به خارج رفتند، هزینه کردند و در کشورهای خارجی تمرین کردند، در موسیقی هم اگر بخواهیم ارکستری داشته باشیم، باید مرتبا به کشورهای دیگر برویم و کنسرت اجرا کنیم و با موزیسینهای دیگر آشنا شویم.
شما نقاشی میکنید، مینویسید و در حوزه موسیقی هم که سالهای سال کار کردهاید؛ از تاثیر این هنرها بر یکدیگر بگویید.
درست است؛ من نقاشی و نویسندگی میکنم اما به صورت حرفهای نه نقاش هستم و نه نویسنده؛ ولی هر هنرمندی چه در عرصه نقاشی یا مجسمهسازی یا آهنگسازی، باید با هنرهای دیگر هم آشنایی داشته باشد، چراکه به کار خودش کمک میکند. بنده به صورت حرفهای نقاش و نویسنده نیستم؛ موزیسین هستم ولی تمامی این هنرها به موسیقی من کمک میکنند. به نظر من تمامی هنرهای من بعد از موسیقی، از خود موسیقی آمدهاند چون من به خاطر موسیقی به آنها پرداختهام. اول من نقاشی را شروع کردم و نام آن را موسیقی روی بوم گذاشتم. امروز موسیقی را به صورت رنگهای گوناگون روی بوم میکشم که اسم آن عشق است و به لحاظ روحی کمک میکند وقتی آهنگساز هستم نقاشی هم میکنم و با این کارها استراحت میکنم. همینطور که بسیاری از نقاشان هستند که موسیقی مینویسند یا شعر میگویند و هر هنرمندی هم شاعر و هم موزیسین است. یک نقاش خوب هم میتواند موزیسین باشد به جهتی که روحش آرام و شاد شود.
در حال حاضر وقت خود را بیشتر روی کدامیک از هنرها میگذارید؟ خود موسیقی یا نقاشی و نویسندگی که از موسیقی شما منشعب شده است؟
99 درصد از وقتم متعلق به موسیقی است و بقیه هنرها تنها یک درصد از زمان من را به خود اختصاص میدهند.
در این پاندمی کرونا شما چه کردید؟ با توجه به اینکه بیشتر وقت خود را صرف کار موسیقی میکنید، آیا کار جدیدی در حوزه موسیقی انجام دادهاید؟
راستش شیوع و فراگیری کرونا که در تمامی دنیا وحشتناک بود، برای بنده در شمار بهترین سالها قرار گرفت که دستاورد خوبی هم داشت، چرا که به واسطه آن خودم را حبس کردم و بیرون نرفتم و در خانه فقط آهنگ ساختم و آخرین اثری هم که به تازگی تمام کردم، یک رکوئیم است که یک گروه ارکستر و کر بزرگ و چهار سولیست به یادبود رفتگان کرونا نوشتم. یک مرثیه و ارکستر بزرگی است که زمان آن هم یک ساعت است. در این دو سالی که خودم را در خانه زندانی کردم متوجه نشدم که چه اتفاقاتی در جهان میافتد. به خارج از خانه هم نرفتم و فقط کار کردم.
به جز اثری که برای یادبود رفتگان کرونا نوشتهاید، چند کار در این مدت پاندمی کرونا و اخیرا خلق کردهاید؟ لطفا عنوان چند نمونه از آنها را برای مخاطبان ما بگویید...
در دو سال اخیر حدود ٤٠ اثر براساس داستانها و نمایشنامههای مهم ادبیات ایران و جهان نوشتم مانند شکسپیر، هدایت، کافکا، فردوسی، آلبر کامو، جیمز جویس، غزلهای سلیمان، دانته، تومانیان، فلوبرت، جان میلتون و... آخرینشان هم رکوئیم برای درگذشتگان کووید 19 به زبان لاتین است.
اینکه میگویید از خانه بیرون نرفتید، پس حتما وقت زیادی را روی موسیقی گذاشتهاید. معمولا از ۲۴ ساعت شبانهروز چه مقدار از وقت تان صرف موسیقی میشود؟
واقعیتش را بخواهید، هیچ کار دیگری انجام نمیدهم به جز هنر. به نظر من هنر، یک زنِ حسود است که به شما اجازه نمیدهد که به کار دیگری بپردازید و مایل است که تنها به آن سرگرم باشید؛ به همین دلیل من از بچگی عاشق این زن حسود بودهام و مرتب کار کردهام و کلی اثر تولید کردهام و البته من هم به هنر وفادار بوده و هستم. چون وفاداری به هنر باعث خلق آثار خوب میشود.
خب پس «هنر» را یک زن میانگارید...
بله صددر صد. به نظر بنده «هنر» زن است و «ساز» مرد است.
با این اوصاف خانواده شما یا از این وضعیت شاکی هستند یا همگی خودشان هنرمندند.
بله. فرزندان من هنرمند هستند و درک میکنند. هیچوقت هم شاکی نبودهاند. همسر بنده هم پیانیست درجه یکی است و درک میکند؛ در نتیجه مشکلی نبوده چون درک متقابل وجود داشته است.
با خانواده کار مشترک موسیقی هم میکنید؟
بعضی مواقع با خانواده مینشینیم در مورد کارها صحبت میکنیم اما من اغلب تنها هستم. گفتم هنر یک زن حسود است، دوست ندارد شوهرش بیرون برود. دوست دارد و میخواهد کنار خودش باشد. هر چیزی را که در دنیا صددرصد دوست نداشته باشی، او هم تو را به تمامی دوست نخواهد داشت. اگر یک رُز زیبا بخری و دوستش داشته باشی، آن رز هم تو را دوست خواهد داشت و با آن رنگهای زیبایش با تو صحبت خواهد کرد. هر چیزی را که صددرصد دوست داشته باشی او هم تو را دوست خواهد داشت.
خب، ما به بهانه زادروز شما این گفتوگو را ترتیب دادهایم؛ به همین دلیل گپوگفتمان کمی خودمانیتر هم شد؛ گرچه از 21 مهر چند روزی میگذرد، تبریک ما را پذیرا باشید و بفرمایید که آرزوی 84 سالگی آقای چکناواریان چیست؟
البته من روز تولدم هم تنها بودم و کار میکردم. بالاخره کار است که ماندگار است و بقیه مسائل گذراست. دیگر زمانی برای از دست دادن ندارم. نمیدانم تا چه زمان مهمان این دنیا هستم؛ شاید زمان زیادی نباشد و ترجیح میدهم در این زمان باقیمانده فقط روی هنرم کار کنم. حتی اگر 200 سال هم زندگی کنم، باید پذیرفت که در سن بالا هم به جایی میرسی که انرژی برای کار کردن نداری اما تا حدی که خدا و طبیعت به من انرژی بدهد، ترجیح میدهم در خانه خودم زندانی بشوم و کار کنم و البته پس از سلامتی و موفقیت همسر و فرزندانم، آرزو برای خودم این است که هرچه بیشتر کارهای جدید بنویسم و کارهای قدیم من هم اجرا شوند. آرزوی دیگری ندارم. با دنیا و مادیات کاری ندارم؛ دنبال ماشین و خانه نیستم. فقط دوست دارم کارهای بهتری خلق کنم، همین.
با این کارنامه درخشان، همچنان از کارهای بهتر صحبت میکنید؟
هر چقدر در زندگی بیشتر تجربه کسب کنیم، حرف بیشتری برای گفتن داریم. مرثیهای که در حال حاضر نوشتهام، دو سال پیش نمیتوانستم بنویسم و تکنیکم جوابگو نبود. موسیقی، سراسر علم است. شما پیانو را در نظر بگیرید؛ 12 نت پیانو 365 میلیون ترکیب دارد و امکان ندارد که موسیقی کلاسیک را به تمامی یاد بگیرید و از آموختن بیشتر بینیاز شوید. چطور میتوان همه میلیاردها ترکیب موسیقی کلاسیک را یاد گرفت؟ خداوند دنیا را با صدا ساخته است و این صدا در هر کهکشان و هر جای دنیا نوای خودش را دارد. خود طبیعت، بزرگترین سمفونی است و بزرگترین نقاش آن هم خود خدا است. ببینید کوهها و پرندگان را چگونه ساخته است! تمام ادیان هم از طریق موسیقی با خدا ارتباط برقرار میکنند. بنده هیچ دینی در دنیا نمیشناسم که بدون موسیقی با خداوند ارتباط پیدا کند. همه این آدمها را خداوند میسازد، ما نمیسازیم. ما تنها میتوانیم حمایت کنیم. با حمایت کردن برای خودمان ثروتی میسازیم. شما وقتی به موسیقی کلاسیک علاقه دارید، بر آن منتی ندارید. شما موسیقی کلاسیک یا ادبیات یا نقاشی را میآموزید برای اینکه انسان بهتری باشید.
شما یک هنرمند برجسته ایرانی ارمنیتبار هستید. درباره پیوند هنر ارامنه و هنر ایرانیها بیشتر صحبت کنید.
در ایران اقوام مختلفی داریم؛ فارس، کرد، لر، ترک، ارمنی و... همه ایرانی هستیم. فارسها و ارامنه 2500 سال باهم بزرگ شده و زندگی کردهاند اما ارامنه بیشتر موسیقی را دوست داشتهاند و فارسها بیشتر شعر و ادبیات را؛ ایتالیا موسیقی قویای دارد یا قومی دیگر نقاشی قویای دارد. خداوند به هرکدام از اینها چیزی میدهد. علاقه ارامنه به موسیقی به این دلیل است که موسیقی ارامنه از کلیسا میآید. 99 درصد مراسم کلیسا موسیقی است، کشیش خیلی کم حرف میزند و حتی اصلا حرف نمیزند، اگر به کلیسای ارامنه وارد شوید، خواهید دید که مراسمی مثل تعزیه است و به قول شاملو تعزیه هم از همان آمده است. مراسم کلیسای ارامنه از ابتدا تا انتها تماما موسیقی است. کشیش و نایبکشیش میخوانند، گروه کر میخواند، مردم میخوانند و خلاصه بیشتر آن موسیقی است اما فارسها شعر و ادبیات را دوست دارند. کلیسا در موسیقی ارامنه نقش پررنگی دارد چون موسیقی ارامنه از کلیساست و شعر و ادبیات نیز در موسیقی فارسها نقش مهمی ایفا میکند.
چه نقشی؟ این تاثیر شگرف شعر و ادبیات بر موسیقی ایران به نظر شما از کجا نشأت میگیرد؟
تاثیری که شعر و ادبیات بر موسیقی ایران گذاشته به دلیل زیبایی زبان فارسی است. چون زبان فارسی زیباست؛ شعر و ادبیات فارسی هم زیباست. چون زبان ایتالیایی زیباست، موسیقیشان هم زیباست. زبان بسیار مهم است. زبان آلمانی بسیار جدی است، موسیقی و ادبیات آلمانی هم به پیروی از آن، جدی است. به نظرم در میان تمدنهای گوناگونی که در دنیا میشناسیم یکی از سه زبان زیبای موجود، زبان فارسی است؛ مخصوصا اگر کلمات عربی از آن حذف شوند، بسیار زیباتر خواهد شد، چرا که با ورود کلمات عربی به زبان فارسی گویی زبان فارسی خشنتر شده است، هر چند که ممکن است به لحاظ ادبی و مفهومی زبان بهتری شده باشد، البته من دقیق نمیدانم چون زبانشناس نیستم... به هر روی زبان فارسی بسیار زیباست و این هم باعث شده شعرش زیبا شود. به همین دلیل موسیقی سنتی بدون شعر به ندرت اجرا میشود. موسیقی ایرانی با شعر و ادبیات وابسته و پیوسته است. تمام موسیقی سنتی ما از شعر و ادبیات است. استاد خالقی شخصیت بزرگی که درگذشته بسیار از بنده حمایت کردند و مدیون ایشان هستم، یک بار در صحبت از برنامه گلها به من شکایت کردند و گفتند که قصدشان از شروع برنامه گلها تشویق مردم به گوش کردن موسیقی بوده به همین خاطر در برنامه گلها موسیقی را در بین آوازها بیشتر قرار دادند اما واقعیت این است که در یک اثر، از کلام بیشتر استقبال میشود. مثلا استاد خالقی میگفتند من خودم شاهد بودم که در تاکسی وقتی که استاد بنان میخواند صدای موسیقی بلند بود و زمانی که موسیقی میآمد، صدا کمتر میشد. علت این مساله آن است که مردم ایران بیشتر به شعر علاقه دارند تا موسیقی.
از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید، سپاسگزارم، این گفتوگو را با صحبتهای شما تمام کنیم، هر آنچه دوست دارید...
در دنیا چیزی که حرف اول را میزند فرهنگ و هنر و موسیقی است؛ همهچیز، پست و مقام و چیزهای دیگر، گذرا هستند. میتوان بزرگترین ثروتمند دنیا بود ولی آنهم گذراست و در نهایت تمام میشود. میتوان قدرتمندترین فرد دنیا بود ولی آنهم میگذرد. همهچیز گذراست و هیچ چیز و هیچکس ماندگار نمیتواند باشد و این ماندگاری را ثروت خود بداند. تنها کسی میتواند خودش را از ماندگاری برخوردار بداند که با هنر و فرهنگ سر و کار داشته باشد. اشتباهی که در ایران میشود این است که برخلاف دنیا که همیشه حرف از فرهنگ، هنر و موسیقی است، در ایران موسیقی حذف شده و تنها از فرهنگ و هنر سخن گفته میشود. در همه دنیا موسیقی اهمیت زیادی دارد درحالیکه ما موسیقی را حذف کردهایم. در انگلیس، فرانسه و دیگر تمدنها این سه همیشه باهم هستند و اگر کسی به دنبال فرهنگ، هنر و موسیقی برود آن شخص در دنیا کم نخواهد آورد. به خدا نزدیک میشود و خدا به او نزدیک میشود، طبیعت به او نزدیک میشود و به چیزی احتیاج ندارد ولی اگر از فرهنگ، هنر و موسیقی دور باشید در آن زمان باید پذیرای تمامی اتفاقات باشید. اگر تمامی مردمان جهان باهم میجنگند، علتش آن است که از فرهنگ، هنر و موسیقی دور هستند و اگر قصد دارید که کشوری را آباد کنید، باید در فرهنگ، هنر و موسیقی سرمایهگذاری کنید چرا که این کار، ملت را مثل کودکانی که با لالایی مادرانشان بزرگ میشوند، تربیت میکند. اگر مادر برای کودکش هنگام تولد موسیقی و آواز بخواند، فرهنگ او را تغییر میدهد. من به صلح جهانی در سایه فرهنگ، هنر و موسیقی فکر میکنم. فرهنگ، هنر و موسیقی بزرگترین هدیه الهی است و هرکس که دنبال آن برود، ثروتمند خواهد بود.