دلایل کناره گیری خشایار اعتمادی از دنیای موسیقی
ایسکا نیوز/ خشایار اعتمادی معتقد است با برنامه ریزی طوری عمل کردند تا موسیقی را به سمتی ببرند که ساختاری ضعیف با محتوایی که صرفا خوراک اقتصادی داشته باشد را به جامعه تحمیل کنند که نتیجه آن هم شد این وضعی که امروز مشاهده میکنیم.
خشایار اعتمادی، خواننده ایرانی که از وی به عنوان خوانندهٔ نخستین آلبوم موسیقی پاپ بعد از انقلاب در ایران یاد میشود، در گفت و گو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری ایسکانیوز به ذکر دلایل و توضیحاتی درخصوص تاثیرات خوراک موسیقیایی جامعه و عدم سیاستگذاری درست در مسیر موسیقی پاپ و همچنین دلایل کناره گیریش از دنیای موسیقی حرفه ای پرداخت که مشروح این گفت و گو را در ادامه میخوانید:
آیا خوراک موسیقیایی قشر جوان و نوجوان امروز تغییر کرده و ارائه محتوای موسیقیایی خوب و جذاب برای این قشر دشوار است؟
موسیقی پاپ از دهه 70 بنا به اقتضای روز جامعه پای به عرصه گذاشت و با توجه به اینکه اولین آهنگ، اولین آلبوم و اولین کنسرت کاری بود که توسط من وهمکارانم به عنوان آهنگساز، تنظیم کننده و ترانه سرا به اجرا درآمد، با یک نگرش به محتوای سازنده، امیدبخش و در عین حال با شانیت برای ساختار مفید جامعه جوان ساخته شد و در آن زمان چه به لحاظ موسیقیایی و تلفیق ملودی و شعر و چه از لحاظ ساختار ارکستراسیون هم بسیار دقت میشد.
این موضوع تا اوایل سال 80 یا اواسط این دهه راه خودش را به این شکل رفت و تک تک همکاران من که در این زمینه به عنوان خواننده، آهنگساز، تهیه کننده و ترانه سرا فعالیت میکردند، تمام تلاششان برای این بود که به ارتقا شانیت شنیداری جامعه کمک کنند، اما متاسفانه از اواسط دهه 80 اتفاقاتی افتاد، البته نمیتوان گفت این تغییر رویکرد اتفاقی بود، بلکه بسیار برنامه ریزی شده عمل کردند تا موسیقی را به سمتی ببرند که ساختاری ضعیف با محتوایی که صرفا خوراک اقتصادی داشته و بسیار عامیانه و سهل الوصول باشد که متاسفانه موفق هم شدند.
امروز که باهم صحبت میکنیم آن فضایی که موسیقیهای بی محتوا و بدون شانیت ساختاری دارد تولید و اجرا میشود بر کارهای خوب غالب بوده و در واقع میتوان اعتراف کرد که نسبت آنها نیز صد به یک است، یعنی از صد مدل کاری که تولید میشود شاید یکی با آن رویکرد اولیه همخوانی دارد و دنبال کننده آن شایستگی اجتماعی است.
در دهه 80 اوضاع موسیقی به چه صورت بود؟
گویی داشتند در همان دهه 80 گوشها و شخصیتها و مطالبه مخاطبان را طوری آماده میکردند که به سمتی ببرند که امروز شنیده میشود، به سمت لمپنیسم، پوپولیسم گرایی و اشعار بسیار آبکی و سخیف و موسیقیهایی که هیچ ساختاری ندارد و شما وقتی آن را میشنوید احساس میکنید که نه از لحاظ علمی و آکادمیک این موسیقی ساختار دارد و نه هارمونیکهای درست، کنگفونهای به جا و نه واریاسیونهای درست و حتی آکوردهای به جایی ندارد و حتی به لحاظ سازبندی هم میبینیم اکثرا یک پترن ریتم و بیس و یک ساز که اغلب نیز گیتار است و خواننده هم روی ملودی که خیلی هم تلفیق درستی با شعر ندارند، میخواند.
شعری که جالی فکر کردن هم نمیگذارد و جامعه ای که فقط به دنبال موضوعات سطحی باشد، به طور طبیعی آن اثرگذاری را هم در خودش میبیند و مطالبهاش نیز در همان سطح نازل میشود و امروز مشاهده میکنیم هنوز هم کسانی که به کنسرت میروند به طور دقیق نمیدانند که برای چه چیزی رفتهاند و من فکر میکنم فقط به کنسرت میروند تا یک مجالی را پیدا کنند تا در آن مشکلات و دغدغههایشان را تخلیه کنند و دو ساعتی را وقت بگذرانند و برایشان نیز چندان مهم نیست که چه کسی قرار است چه چیزی بخواند، البته ما در مورد افراد غالب صحبت میکنیم و به استثناها کاری نداریم، اما از نظر عمومیت یک تعداد مشخصی به عنوان مثال در تهران صد هزار نفر اهل کنسرت هستند و برای آنها هم فرقی ندارند کدام سالن را پر کنند.
کم کاری نهادهای فرهنگی در ارائه خوراک موسیقیایی را چگونه ارزیابی میکنید؟
من معتقدم بخشی از مدیرانی که متولی امر بودند به صورت کاملا فکر شده قضیه را به آن سمت سوق دادند که علتش هم دقیقا مشخص نیست و اگر بخواهم ساده و اجمالی به آن اشاره کنم این بود که ابتدا در بُعد اقتصادی و همچنین بُعد دیگر آن اینکه قهرمان سازی و الگو سازی در این عرصه صورت نگیرد و همچنین هدفشان این بود که با موسیقی ضعیف به کلی موسیقی پاپ را تخریب کرده و موسیقی پاپ قوی را زیر سوال ببرند که تاحدودی هم موفق بودند.
مدیران ما با گزینش تهیه کننده اََکهای مصغر و کسانی که در راستای خواستههای آنان قدم برمیدارند، آنها را حمایت کردند و اجازه تولیدات بیشتری به آنها دادند و مراکز پخش تولید و اجرای موسیقی را بیشتر در اختیارشان گذاشته و به آنها خط دادند که تعدادشان به ده نفر هم نمیرسد، اما افراد قوی که به عنوان تولید کنند یه تهیه کننده بر سرکار بودند، اکثرا خانه نشین شدهاند.
یا اگر به صورت کلان بخواهیم نگاه کنیم میبینیم لاله زاری که زمانی قدمت زیادی در عرصه موسیقی اصیل ایرانی داشت اما اگر امروز در لاله زار قدم بزنید چیزی جز کابل فروشی و ابزار فروشی نمیبنید و حتی یک نفر از کسانی که نبض بازار موسیقی در دستانشان بود و صبغه فرهنگی داشتند نیز در آنجا وجود ندارند.
در بحث موسیقی اگر بخواهیم به دلایل اقبال نوجوانان به خوانندگان موسیقیهای مبتذل و پبش پا افتاده اشاره کنیم، دیدگاه شما در این رابطه چیست؟
من معتقدم نباید به صورت مصداقی در مورد کسی صحبت کنیم زیرا این خوانندگان طرفدارانی دارند که این افراد بنا بر علتهایی رویکرد مثبتی به این شخص دارند و من فکر میکنم این مسئله همان معضل فرهنگی است که امروز با آن مواجه هستیم، یعنی تعدادی از افراد هستند که آنگونه شعرها و ملودیها را دوست دارند و اگر از آن صرفنظر کنیم میبینیم که این رفتار واکنشهای فرهنگی است که در برابر کنشها صورت گرفته است.
شما هنگامی که میخواهید یک فرهنگی را در هر زمینهای چه از لحاظ پوشش،گویش، جوشش و پویش حذف کنید، باید جایگزینهایی برای آن در نظر بگیرید و هنگامی که جایگزین ندارید با این چالش مواجه میشوید و زمانی که جامعه کلا بسته میشود، تحمیلهایی در آن صورت میگیرد که شما ناخودآگاه با مواردی روبرو میشوید که اصلا قشنگ نیست.
آیا در جامعه ایرانی ما واقعا همیشه به خودمان در رابطه با جامعه فرهیخته و فرهنگ مدار و اخلاق مدار دروغ میگفتیم و در بوق و کرنا میکردیم که الان برعکس آن اتفاق افتاده و مشخص شده ما چه جور جامعهای داریم که به عنوان مثال در فضای مجازی میبینیم چه اتفاقی در حال وقوع است، البته من طرفم شخص نیست بلکه مخاطبان هستند.
در خصوص دلایلی که باعث شد شما از عرصه موسیقی کناره گیری کنید، صحبت کنید:
مهمترین علتی که باعث شد من از موسیقی و خوانندگی حرفه ای خداحافظی کنم به این دلیل بود که احساس کردم رویکرد مطالبات جامعه به سمتی رفت که بخش خاصی از مسئولان و عده کمی از آدمهایی که سودگرا هستند وارد عرصه شدند و شما هم تا یک جایی میتوانید انرژی، تحصیلات و بودجه و حتی سلامتی خودتان را در این راه و برای آن چیزی که فکر میکنی صحیح است خرج کنی و هنگامی که با آن حجم سختی مواجه میشوی به خودت میگویی که چه دلیل دارد ادامه دهم؟
من 30 سال عمرم را در راه موسیقی گذاشتم و از سن 22 سالگی شروع به کار کردم تا حالا که 50 ساله شدهام و آن چیزی که بلد بودم را در ساختار کارها و ادبیاتم با مردم و احترام گذاری به مخاطب و افتادگی در برابر آنها، همه اینها را خرج کردم و وقتی دیدم پیروز میدان کسانی هستند که به مردم بی ادبی میکنند و در اشعارشان فحش و ناسزا باب است و نسبت به مردم بی اهمیت هستند و احترامی برای آنها قائل نیستند و اتفاقا جامعه هم به سمت آنها اقبال نشان میدهد معتقد شدم که دیگر لزومی ندارد خودت را به جامعه تحمیل کنی و تحمل هم نکنی و بهتر این است که از این عرصه خداحافظی کنی.
استنباط من این است که راهبران کلان فرهنگی ما بسیار ضعیف عمل کردند و چیزی را از مردم گرفتند که نتوانستند جایگزین خوبی برای آن بدهند و مسلما جامعه ای که عمده افراد آن را ماهوارهها به سمت شبکه های عجیب و غریب میکشاند و از طرفی افراد متظاهری که در شبکههای مجازی میبینیم که یک شب در مراسم عزای امام حسین علیه السلام حاضر میشوند و فردا همان عده با چرخشی عجیب در پارتیهای مختلف مشاهده میشوند، پس فرهنگ فراموش میشود.
یعنی این موضوعات فرهنگی دیگر نهادینه نیست و ای کاش اجازه میدادند مردم به لحاظ فرهنگی همان جایی را که میخواهند بروند چون خودشان راه را بهتر تشخیص میدهند، اما زمانی که مدیران به آنها خط داده و مثلا نوجوان را از خانواده میگیرند و سپس در جامعه رها میکنند، شما فکر میکنید در آن جامعه فرهنگ حاکم است که به هیچ وجه این چنین نیست.
در حالی که من با این سن و سال معتقد به همان اصولی هستم که در خانواده به من درس داده شده و با آن چیزی که در جامعه به عنوان فرهنگ وجود دارد هم مغایرتی نداشته، اما امروز خیلی به تناقض میخورم، ولی جوان امروز شاید نتواند کنترل کند.
توصیه شما در این رابطه چیست؟
من یک بار به خدمت یکی از وزای ارشاد رسیدم به او گفتم به من پاسخ این سوال را بدهید که زمانی که ارباب رجوع به شما مراجعه میکند دوست دارید چگونه رفتار کند که مقبولیت ایجاد کند، مهم تیپ و برخورد شخص است یا اینکه اهل ریا باشد؟ زیرا امروز میبینیم که باید ریا بورزیم تا مقبولیت پیدا کنیم، من به عنوان کسی که 30 سال با مردم بودم و در شهرهای مختلف کنسرتهای زیادی برگزاری کرده و آدمهای مختلفی با افکار گوناگون را دیده و معاشرت کردم، معتقدم این قابل باور نیست که در بین خیلی از این افراد این تناقضها وجود دارد.
در ابتدای امر این تناقض و ریا معضل امروز مملکت ماست نه موسیقی و نه سینما و آن کنش و واکنش اجتماعی ما بستر فرهنگ سازی کشور ماست، مثل اینکه شما چطور رانندگی میکنید و یا با همسایه ات چگونه برخورد کردید و یا بتوانی مظلوم واقعی را حمایت کنی نه مظلوم نما را و این موضوعات خود به خود به ایجاد فرهنگ درست در جامعه کمک میکند، ما باید یاد بگیریم اینقدر همدیگر را قضاوت نکنیم و بدون اطلاعات سخن نگوئیم.
عدم توفیق راهبران کلان فرهنگی جامعه محصوص ریاورزی است، یعنی اگر ناهنجاریها را میبینیم چرا آن را به کنسرت فلان خواننده ربط میدهیم، آیا این افراد در همسایگی خودمان و در خیابان نیستند که خیلی راحت فحش میدهند، پس ما یک جامعه هم ستیز شدیم که همواره با هم سرجنگ داریم، البته فقط ایراد از مردم نیست بلکه شاخصهای اجتماعی را هم نباید نادیده گرفت، منتها ما همه عضو جامعه ایرانی هستیم و باید به فکر فرهنگ غنی خودمان باشیم.