فارس/ توسل به حمله نظامي و تهديدات نظامي، ايجاد فتنههاي 78 و 88، تحريمهاي بسيار سنگين همهجانبه، بهرهگيري از انواع رسانهها مانند ماهواره و اينترنت و منابع قدرت نرم و سخت ايران از جمله ابزارهاي آمريکا براي نابودي ايران بوده است.
سيدمحمود نبويان نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي يادداشتي را با عنوان «استراتژي نفوذ» در اختيار خبرگزاري فارس قرار داد.
متن کامل اين يادداشت به شرح ذيل است:
بسمالله الرحمن الرحيم
يکي از مسائل بسيار مهم که حيات ديني و مستقل مردم عزيز و بزرگ ايران را اکنون و پس از توافق هستهاي وين مورد تهديد جدي قرار داده است، مسأله «نفوذ» دشمن است. شناخت دشمن، کيفيت نفوذ و راه هاي مقابله با آن از وظايف دلسوزان اين ملت و نظام جمهوري اسلامي ايران است.
نوشته زير در سه بخش به بيان نکاتي در مورد نفوذ مي پردازد: 1- استراتژي نفوذ آمريکا پسا برجام، 2- مسئله نفوذ در کلام رهبري معظم و 3- مسأله نفوذ در قرآن کريم.
استراتژي آمريکا براي نفوذ در ايران پس از برجام
رژيم آمريکا با خوي استکباري و منفعت طلبي خود، در مخالفت با مردم ايران بعد از انقلاب اسلامي، ظلم هاي آشکاري را بر عليه اين ملت إعمال کرده است، ظلم هايي از قبيل: بلوکه کردن 20 مليارد دلار پول اين ملت در ابتداي انقلاب، پناه دادن به شاه فاسد و ظالم، حمايت از کودتاهاي گوناگون –مانند کودتاي نوژه-، حمايت از گروه هاي ضدانقلاب مانند گروه کومله و دموکرات در کردستان، گروه خلق عرب در خوزستان و حمايت از غائله گنبدکاووس، حمايت از گروه منافقين براي ترور مردم و شخصيتهاي کشور در هفتم تير و هشتم شهريور، حمايت از صدام براي حمله به کشور عزيز ايران و حضور مستقيم در جنگ و حمله به سکوها و کشتي ها و نيز حمله به هواپيماي مسافربري ما، طراحي و حمايت صريح از فتنه هاي بزرگ 78 و 88، تحميل تحريم هاي بسيار سنگين عليه جمهوري اسلامي ايران، بلوکه کردن پولهاي فروش نفت و ... .
سياستهاي کاخ سفيد در تضاد با استراتژي جمهوري اسلامي ايران و در صدد تضعيف موقعيت ايران و مقابله با آن –تا قبل از توافق ژنو در تاريخ سوم آذرماه 1392- در قالب دو استراتژي إعمال گرديده است:
(1)- استراتژي سلبي و انفعالي تا اواخر بوش پسر
در اين سياست براي مقابله با جمهوري اسلامي ايران و از بين بردن منابع نرم و سخت آن، فشار از بيرون –مانند تحميل جنگ- در دستور کار بوده است.
(2)- استراتژي سلبي فعال از ابتداي دوره اوباما تا توافق ژنو.
با آمدن اوباما سياست تغيير کرده و آمريکا سعي کرده است با استفاده از اهرم فشار، به سراغ منابع قدرت نرم و سخت نظام جمهوري اسلامي ايران رفته تا با ضربه زدن به آنها مانع دستيابي ملت ايران به اهدافشان شود.
براي تبيين اين استراتژي بايد از يک سو، ابزارهاي فشار آمريکا عليه ملت ايران را بشناسيم، و از سوي ديگر، منابع قدرت نرم و سخت جمهوري اسلامي و در مرحله سوم، اهدافي که ملت ايران در پي دسيابي به آنها هستند.
الف- ابزارهاي فشار عليه جمهوري اسلامي ايران
سياستمداران آمريکا براي نابودي ملت ايران، از ابزارهاي مختلفي بهره بردند، که برخي از مهمترين آنها به قرار زير است:
1- توسل به حمله نظامي و تهديدات نظامي دائمي،
2- ايجاد فتنه هاي بزرگ در کشور-مانند فتنه 78 و 88،
3- تحريم هاي بسيار سنگين همه جانبه،
4- بهره گيري از انواع رسانه ها –مانند ماهواره ها و اينترنت،
ب- منابع قدرت نرم و سخت جمهوري اسلامي ايران
نظام جمهوري اسلامي ايران، با تکيه به منابعي به اهداف خود رسيده است، که برخي از مهمترين آنها عبارتند از:
1- مردم عزيز و بزرگ ايران اسلامي؛
يکي از اهداف دشمنان ملت ايران با وضع تحريم هاي سخت و بهره گيري از عوامل فشار ديگر، ناراضي کردن مردم و تقابل آنها با نظام بوده است.
رهبر معظم انقلاب در اين مورد مي فرمايد:
«بدخواهان ملت ايران صريحا گفته اند که هدف آنها از فشار اقتصادي، يک هدف سياسي، يعني ايجاد نارضايتي در مردم و برهم زدن امنيت کشور با قرار دادن مردم در مقابل دولت و نظام است.» (سخنراني مورخ 1/1/1394)
2- اقتصاد ايران؛
هدف تحريم هاي سخت عليه جمهوري اسلامي ايران، نابودي کامل اقتصاد ايران بوده است.
3- ايدئولوژي انقلابي و اسلامي مردم عزيز ايران،
انديشه اي که کاملا الهام بخش مردم ايران در انقلاب و جنگ تحميلي و حوادث بعد از آن بوده و اخيرا نيز منشأ مقاومت در ساير ملت هاي منطقه از جمله لبنان، عراق، يمن و ... گرديده است.
4- توان دفاعي و موشکي.
ج- اهداف جمهوري اسلامي ايران
برخي از مهمترين اهداف نظام جمهوري اسلامي ايران که با اعتماد به آن منابع قدرتمند،ملت ايران به اهدافش رسيده است، عبارتند از:
1- پيشرفت علمي و صنعتي،
عليرغم تحريم ها و فشارهاي سنگين آمريکا و هم پيمانانش، ملت ايران توانسته است در زمينه علمي، رشد بالايي داشته باشد، دستيابي به فناوري نانو، سلولهاي بنيادي، فناوري پرتاب ماهواره، رشد بالا در توليد علم و مقالات علمي، رشد وسيع در زمينه پزشکي، سدسازي، رادارها و ...، تنها گوشه اي از پيشرفت علمي و صنعتي ملت ايران مي باشد.
با پيشرفت هاي وسيع و آشکار ملت ايران، دشمن ذاتي و پليد ملت ايران يعني آمريکا، در هدف خود شکست خورده است.
2- پيشرفت هسته اي،
ملت ايران در اوج تحريم ها و فشارها و با اعتماد به خداي متعال و جوان هاي متخصص خود، توانسته است به چرخه کامل صنعت هسته اي دست پيدا کند، توليد سانتريفيوژها نسل جديد – نسل هاي 2، 4، 5، 6 و 8-، توليد رآکتور 40 مگاواتي آب سنگين اراک، دستيابي به ده ها کاربرد آب سنگين، توليد سوخت با غناي 5 و 20 درصد براي نيازهاي گوناگون توليد برق و راديوداروهاي پزشکي و صنعتي و ... از مواردي هستند که ملت ايران، در اوج تحريم ها توانسته است به آن دست يابد.
آمريکا دريافت که تحريم ها نه صنعت هسته اي ايران مي تواند متوقف کند و نه اينکه از پيشرفت آن جلوگيري کند، براي نمونه،
اوباما مي گويد: «تحريم ها به تنهايي نمي توانستند برنامه هسته اي ايران را متوقف کنند.»
جان کري هم گفت: «تحريم ها رشد مداوم برنامه هسته اي ايران را متوقف نکرد.»
شرمن سرپرست تيم مذاکره کننده هسته اي آمريکايي گفت: «ما با تحريم نمي توانيم اين دانش را از بين ببريم. به ياد داشته باشيد تحريم ها رشد مستمر برنامه هسته اي ايران را متوقف نکردند. تحريم ها هيچ گاه برنامه هسته اي ايران را متوقف نمي کند.»
علاوه بر تحريم ها، ابزار و گزينه و تهديدهاي نظامي آمريکا نيز نتوانست ملت ايران را از پيشرفت هسته اي باز دارد،
اوباما در اين مورد مي گويد: « اگر من گزينه اي در اختيار داشتم که در آن ايران تک تک پيچ ها و مهره هاي برنامه هسته اي خود را از بين مي برد و امکان داشتن برنامه هسته اي را براي هميشه از دست مي داد و در اثر آن، از شر همه توانايي هاي نظامي اش رها مي شد، اين گزينه را انتخاب مي کرد ولي ... دوست دارم همه اين را درک کنند که چنين گزينه (خاصي) در دسترس نيست.»
جان کري هم گفت: « دانش موجود در باره برنامه هسته اي در ايران را نمي توان با بمباران از بين برد.»
3- حفظ آرامش و ثبات در کشور،
از بين بردن ثبات نظام جمهوري اسلامي ايران و مقابله مردم با حکومت از اهداف عمده فشارهاي گوناگون اقتصادي و غير اقتصادي آمريکا بوده است که در اين امر نيز دشمنان عنود اين ملت شکست خورده اند.
رهبر معظم انقلاب در سال 91 با اشاره به همين موضوع آورده اند:
«فشارها(ي غرب) براي اين است که مردم را به ستوه بياورند، مردم را دچار مشکلات کنند، تا از نظام جمهوري اسلامي دل بِبُرند، رابطه ي قلبي آن ها با نظام جمهوري اسلامي قطع شود.»
4- پيشرفت دفاعي و موشکي؛
در اوج تحريم ها و فشارها ايران توانسته است به قدرت نظامي و موشکي بزرگي تبديل شود و هيچ برنامه اي مانع آن نگرديده است، آمريکا به اين نتيجه رسيد که اگرچه ممکن است با حمله نظامي به ايران آسيب برساند اما عکس العمل ايران نيز سخت خواهد بود،
برژينيسکي از برترين استراتژيست هاي آمريکا مي گويد: «اگرچه ايراني ها مي دانند در هر گونه جنگي ما مي توانيم آسيب زيادي به آن ها بزنيم، اما واقعيت اين است که آن ها نيز مي توانند صدمات زيادي بر ما وارد کنند.»
جرج فريدمن مدير کل آژانس اطلاعات و مراقبت راهبردي آمريکا مي گويد:
«مشکل ما با ايران بر سر فعاليت هسته اي اين کشور نيست، بلکه مشکل آن است که ايران نشان داده است نه فقط بدون حمايت آمريکا، بلکه در حال درگيري با آمريکا نيز مي توان بزرگترين قدرت تکنولوژيک و نظامي منطقه بود. اين پديده ايران را يک الگو براي کشورهاي اسلامي تبديل کرده است و بهار عربي (انقلاب هاي اسلامي منطقه) را در پي داشته است.»
5- نفوذ در منطقه و قدرت منطقه اي شدن؛
از ديگر اهداف ملت بزرگ و قهرمان ايران، صدور انقلاب به ملت هاي مظلوم جهان و تبديل شدن به قدرت منطقه مي باشد و به اين هدف نيز در لبنان، يمن، بحرين، سوريه و عراق دست يافته است. در مقابل، آمريکا نتوانست با فشارهاي گوناگوني که عليه ملت ايران تحميل کرده است،مانع تحقق اين هدف گردد، يعني ايران هم از گروه هاي مقاومت حمايت کرده است و هم به قدرت اول منطقه تبديل شده است.
اوباما مي گويد:«ما شاهد کاهش حمايت آنها از حزب الله يا اسد در طول چهار يا پنج سال گذشته نبوده ايم که اقتصاد آنها خراب بود.»
چارلز کروثامر تحليل گر واشنگتن پست در اين زمينه مي نويسد: «رويکرد رئيس جمهور آمريکا در خاورميانه فقط به قدرتمندتر شدن ايران و افزايش نگراني و تنش در خاورميانه کمک کرده است.»
نتيجه
واقعيت ها ي فوق آمريکا را به اين نتيجه رساند که:
اولا: سياست تقابلي انفعالي و نابودي نظام ايران با فشار از خارج نمي تواند کارآمد باشد.
ثانيا: سياست تقابلي فعال که به هدف تضعيف منابع ايران و در ادامه تضعيف اهداف و استراتژي هاي ايران و نابودي مردم ايران بوده است، نيز شکست خورده است.
ملت بزرگ و مقاوم ايران اسلامي توانست بر دشمن عنود و ظالم و مستکبر خود پيروز شود و عليرغم همه فشارها به اهداف مهم خود دست يابد.
براين اساس، آمريکا ناچار شده است که از استراتژي تقابلي خود –چه به صورت انفعالي و چه فعال- عدول کند و براي تغيير در نظام جمهوري اسلامي ايران، دست به تغيير سياست خود بزند.
(3)- استراتژي جديد آمريکا: استراتژي نفوذ
استراتژيست هاي کاخ سفيد براساس واقعيات موجود، تغيير سياست آمريکا را به ويژه در نيمه دوم سال 91، در دستور کار خود قرار دادند، يعني سياست تقابلي و سلبي خود را به سياست تعاملي و مذاکره و سپس نفوذ و سرنگوني تغيير داده اند، اين سياست را با مسأله هسته اي ايران آغاز و با شعار توافق با ايران پيش آمدند، تلاشهايي که با مذاکرات با عمان از سوي آقاي دکتر صالحي پيش گرفته شد.
دکترين جديد آمريکا براي تغيير و سرنگوني نظام جمهوري اسلامي ايران
سياست تعامل، مذاکره و نفوذ
چنانکه بيان گرديد آمريکا با تغيير سياست خود براي براندازي جمهوري اسلامي ايران، سياست ديگري را در پيش گرفته است.
اوباما با استناد به شيوه نيکسون و ريگان در برخورد با چين و شوروي سابق مي گويد:
«من اختلاف نظرهاي بسياري با ريچارد نيکسون داشتم اما او فهميد که يک احتمال در قبال چين براي اتخاذ مسير متفاوت وجود داشت؛ وقتي رونالد ريگان و ديگران در باره توافقات تسليحاتي با اتحاد شوري مذاکره کردند بله شما بايد اين موضوع را به رسميت بشناسيد و تشخيص دهيد که اين (شوروي) شيطان و اهريمن و سيستم آن وحشتناک است اما در درون آن افرادي با ايده ها و خاطرات تاريخي هستند و ما بايد قادر به فهم آن چيزها باشيم و سعي کنيم مقداري با آنها ارتباط برقرار کنيم و اين موضوع در ارتباط با توسل نيکسون و کيسينجر به چين صادق است که در نهايت معلوم شد بسيار به نفع منافع استراتژيک آمريکا بود.»
مايک مولن رئيس سابق ستاد مشترک ارتش آمريکا در نشريه پوليتيکو مي گويد:
«توافق هسته اي تنها راه تغيير رژيم ايران است.»
جالب آن است که مقام معظم رهبري دام ظله العالي در همين مورد در تاريخ 2/4/1394- يعني 21 روز قبل از توافق وين- مي فرمايد:
«نکته دوم اين است که طرف مقابل ما، يعني دولت کنوني و مديريت کنوني آمريکا، به اين توافق احتياج دارد، اين هم يک طرف ديگر قضيه است، اينها نياز دارند به اين، يک پيروزي بزرگي براي آنها محسوب مي شود اگر بتوانند به آن مقصود خودشان در اينجا برسند، اين در واقع پيروزي بر انقلاب اسلامي است، پيروزي بر ملتي است که داعيه استقلال دارد، پيروزي بر کشوري است که مي تواند الگوي کشورهاي ديگر باشد، دستگاه مديريت آمريکا به اين [توافق] احتياج دارد.»
سناريوهاي آمريکا براي نفوذ پس از توافق برجام
کاخ سفيد در اين سياست تعاملي خودش، سناريوهاي مختلفي براي نفوذ و سرنگوني جمهوري اسلامي ايران، در دو سطح تنظيم کرده است:
1- داخلي،
2- منطقه اي.
(اول)- سياست نفوذ در داخل کشور
آمريکا با تغيير سياست تقابل به سياست تعامل و توافق در داخل کشور به دنبال سياست هاي زير است:
1- تغيير در نسل جديد ايران
سياستمداران کشور آمريکا با در پيش گرفتن سياست تعاملي به دنبال تغيير جدي در نسل جديد ايران پس از توافق برجام هستند،
جان کري مي گويد:
«گذست 15 سال مي تواند تغييرات زيادي در ايران ايجاد کند ... واقعيت اين است که اين جوانان که 25درصد آنان بيکار هستند آينده مي خواهند. اگر به تهران برويد، من نبوده ام ولي دوستان من که رفته اند، به من گفته اند که جوانان دنبال گوشي هاي هوشمند هستند و مي خواهند بخشي از دنيا باشند. من نمي دانم تا 15 سال ديگر چه اتفاقي مي افتد جز اينکه مي دانم اتفاقات زيادي روي مي دهد.»
اوباما هم مي گويد:
«در داخل ايران بايد گذار صورت بگيرد، حتي اگر تدريجي باشد، گذاري که طي آن درک شود که شعار مرگ بر آمريکا و انکار هولوکاست توسط رهبران ايران، و تهديد اسرائيل به نابودي و دادن اسلحه به حزب الله، گروهي که در فهرست تروريستي قرار دارد، و کارهايي از اين دست، از ايران، در چشم اعظم جهانيان، کشوري طرد شده مي سازد. به شما قول مي دهم در لحظه اي که رژيم ايران از اين نوع گفتار و رفتار دست بردارد، بلافاصله در چشم جهانيان نفوذ و قدرت بيشتري پيدا خواهد کرد. اميد من اين است که چنين اتفاقي بيفتد. چنين امري نيازمند تغيير در سياست و رهبري ايران است. تغيير طرز فکر در زمينه رويکرد ايران به بقيه جهان و رويکردشان به کشورهايي مثل ايالات متحده.»
2- حمايت از جريانات غرب گرا در داخل
از موارد ديگر سياست تعاملي پس از توافق برجام، حمايت جدي از جريانات غرب گرا در داخل کشور است،
اوباما در اين مورد مي گويد:
«به نظر من تندروهايي در داخل ايران حضور دارند که فکر مي کنند مخالفت با ما (آمريکا) تلاش براي از بين بردن اسرائيل، ايجاد ناامني در جاهايي مثل سوريه يا يمن يا لبنان کار درستي است. به نظر من در داخل ايران کسان ديگري هم هستند که معتقدند اين کار سازنده نيست. اگر ما اين توافق هسته اي را امضا کنيم، اين امکان وجود دارد که موضع اين نيروهاي ميانه رو را در داخل ايران تقويت کنيم.»
مرکز امنيت آمريکاي جديد هم آورده است:
«با سرمايه گذاري روي توافق هسته اي بايد به دنبال ايجاد اصلاحات سياسي و تداوم حمايت آمريکا از فعالان حامي ايجاد اصلاحات در ايران بود.»
3- استفاده از فرصت اقتصادي جامعه جهاني
سياستمداران آمريکا معتقدند به ميزان درگير شدن ايران در چرخه جامعه جهاني، روند تغيير در ايران، سرعت بيشتري خواهدگرفت،
اوباما در اين مورد مي گويد:
«اگر آنها (ايراني ها)درگير تجارت بين المللي بشوند و سرمايه گذاراني در آنجا حاضر شوند و اقتصادشان در اقتصاد جهاني بيشتر ادغام شود، از بسياري جهات برايشان سخت خواهد بود که رفتارهايي داشته باشند که برخلاف نُرم هاي بين المللي است.»
نشريه فارن افرز به قلم اريک لوربر و اليزابت روزنبرگ با اشاره به «ديپلماسي دلار» آورده است:
«وزارت خزانه داري آمريکا بايد با افزايش صدور مجوزهاي عمومي به شرکت هاي اين کشور اجازه دهد در سرمايه گذاري هدفمند در ايران مشارکت کنند. همانطور که کاهش اخير مجوزهاي معين کوبا نشان داد، مجوزهاي عمومي مي تواند اين امکان را براي بانک ها و سرمايه گذاران آمريکايي فراهم کند تا وجوه لازم براي توسعه و پيشرفت را در ايران فراهم سازند و در نتيجه با اجراي طرح ها و فعاليت هاي تجاري جديد موجب تقويت جوانان و کارآفرينان ايراني شوند. اين رويکرد به نوبه خود مي تواند به پيشبرد منافع آمريکا از طريق ايجاد تغييرات مثبت در ايران کمک کند. علاوه براين، ارتباط ايران و شرکت هاي تجاري غرب موجب نفوذ اقتصادي ضروري در آينده خواهد شد.»
(دوم)- سناريوهاي نفوذ در سطح منطقه
کاخ سفيد در سطح منطقه براي خنثي سازي اهداف ايران و نفوذ گسترده آن، از سياست هاي زير پيروي مي کند:
1- تجارت و اقتصاد جهاني
مطرح کردن اينکه دخالت ايران در منطقه براي ايران هزينه هاي زيادي به لحاظ اقتصادي خواهد داشت، يکي از ابزارهايي است که مستلزم کمرنگ شدن نقش ايران در منطقه و مبارزه با سياست هاي آمريکا و اسرائيل در منطقه خواهد شد،
اوباما در اين مورد مي گويد:
«اگر شما يک پايگاه متفاوتي از افراد حاضر در تجارت و تبادلات اقتصادي در داخل ايران داشته باشيد اين موضوع شايد نحوه تفکر آنها در باره هزينه ها و مخارج چنين رفتارهاي ثبات زدا را تغيير دهد.»
فيليپ هاموند وزير خارجه انگليس نيز مي گويد:
«روشن است که صداهايي در داخل ايران وجود دارد، اما ما اميدواريم که با بازگشت ايران به تعامل با جامعه بين الملل، با تبديل شدن به بازيگري با نقش بيشتر در جامعه بين الملل، در اين مسير شايد رفتارش در منطقه را اصلاح کند.»
2- تقويت رابطه با آمريکا و گسترش حوزه هاي مذاکره
سياستمداران آمريکا پس از توافق برجام معتقدند اين نکته را تکرار کرده و جا بياندازند که وقتي در موضوع هسته اي مي توان با ايران، به توافق رسيد چرا در موضوعات ديگر با ايران مذاکره نکنيم، از اين رو، به شدت به دنبال آن هستند که موضوع بحران منطقه از جمله سوريه، عراق، يمن، بحرين و ... را نيز محور مذاکرات با ايران قرار دهند، و بدين طريق امتيازات خود را کاملا از ايران بگيرند و به اهداف خود برسند،
کامرون نخست وزير انگليس در اين مورد مي گويد:
«ما خواستار تغيير در نگرش ايران در موضوعاتي مانند سوريه و يمن و تروريسم در منطقه و تغيير در رفتار (ايران) هستيم.»
لذاست که رهبر معظم انقلاب در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر فرمودند:
«چه اين متن تصويب بشود و چه نشود، ما از حمايت دوستانمان در منطقه دست نخواهيم کشيد ... نکته بعدي اين است که با اين مذاکرات و با متني که تهيه شده است، در هر صورت سياست ما در مقابل دولت مستکبر آمريکا هيچ تغييري نخواهد کرد. همان طور که بارها تکرار کرديم ما با آمريکا در مورد مسائل گوناگون جهاني و منطقه اي مذاکره اي نداريم ... سياست هاي آمريکا در منطقه با سياست هاي جمهوري اسلامي 180 درجه اختلاف دارد.»
همچنين در ديدار با وزير خارجه، سفرا و مسئولان نمايندگي هاي جمهوري اسلامي در تاريخ 10/8/1394 فرمودند:
«اهداف آمريکا در منطقه 180 درجه با اهداف ايران متفاوت است. سياست خارجي کشور با رفت و آمد دولتها با سلايق سياسي گوناگون تغيير نمي کند. اجراي سياست انقلابي در عمل با برخي غفلتها، کم کاريها، ناهوشمنديها و موانع خارجي همراه بوده اما جايگاه عزتمند فعلي مديون همين سياستهاي حکيمانه است، اگر به اين اصول عمل نکرده بوديم، خدا مي داند در داخل مرزها با چه مشکلات و ضربات عجيبي دست به گريبان مي شديم. مسئولين وزارت خارجه، سفرا کارداران با استحکام، اقتدار و افتخار ادامه اصول انقلابي و راهبردهاي ثابت سياست خارجي را تکرار کنند تا بيگانگان و دنباله هاي داخلي شان به تغيير در سياست خارجي دلخوش نکنند.»
معناي نفوذ
با روشن شدن اين امر که آمريکا براي مبارزه و سرنگوني نظام جمهوري اسلامي ايران، استراتژي سلبي و تقابلي خود را تغيير داده و به سياست تعاملي از طريق مذاکره و نفوذ روي آورده است، لازم است به صورت دقيق، معناي نفوذ را روشن کنيم.
در مورد نفوذ دو معنا را مي توان در نظر گرفت:
1- خارج شدن امري از امري ديگر، مانند اينکه تيري از کماني خارج مي شود.
چنانکه در قرآن کريم آمده است: (يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا) اى گروه پريان و آدميان اگر استطاعت و نيرو داريد که بگذريد و عبور کنيد، يعنى بيرون رويد براى گريختن و فرار کردن از مرگ.
مي گويند: (نفذ الشيء من الشيء) گذشت چيزى از چيزى هر گاه خلاص از او شود مثل تير که مي گذرد بعد از انداختن و پرتاب کردن آن.
(مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) يعنى اطراف و جوانب آن و مقصود اين است که آن وقتى که مرگ شما را ادراک کرد.
(فَانْفُذُوا) يعنى پس بيرون رويد.( ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن،ج24، ص96 )
2- داخل شدن و ورود:
النفاذ و الإنفاذ يقال: سلک الطريق أي نفذ فيه و سلک الخيط في الإبرة-يعني داخل شدن نخ در سوزن- أي أنفذه فيها (الميزان فى تفسير القرآن،ج12، ص134)
آنچه که در محل بحث، مراد است، معناي دوم است. يعني نفوذ به معناي ورود است و نفوذ کردن به معناي وارد شدن است.
لازمه معناي نفوذ
اگرچه نفوذ به معناي ورود است اما به هر ورودي، نفوذ اطلاق نمي شود، براي نمونه، وقتي که دريچه سدي را براي ورود آب به يک رودخانه، باز مي کنند و آب، وارد رودخانه مي شود، در اين مورد بيان نمي شود که آب در رودخانه نفوذ کرده است، اما اگر آب رودخانه به اندازه اي زياد شود که آب از سطح رودخانه بالا آمده و در خانه هاي اطراف رودخانه وارد شود، در اين موارد گفته مي شود که آب در خانه ها «نفوذ» کرده است.
يا سقف بام خانه را با ابزاري -مانند ايزوگام - چنان مي پوشانيم که آب در آن نفوذ نکند.
براين اساس، نفوذ در مواردي اطلاق مي شود که:
(اولا)- مکان و محل نفوذ (مَنفَذ) به گونه اي طراحي شده باشد که در مقابل شيء نفوذ کننده مقاوم باشد، براي مثال، ما خانه مسکوني را به گونه اي مي سازيم، که آب باران، از سقف آن نفوذ نکند، يا ماشين را طوري مي سازيم، که آب از سقف يا کف آن نفوذ نکند، نيز کفش را به گونه اي مي سازيم که آب به داخل آن نفوذ نکند، و اگر عليرغم همه تمهيدات، آب در خانه، ماشين يا کفش وارد شود، گفته مي شود که آب در خانه، ماشين و کفش «نفوذ» کرده است. به ديگر سخن، در هر موردي که ورود شيءاي در شيء ديگر ممنوع باشد و در عين حال وارد شود، نفوذ اطلاق مي شود.
بنابراين، وقتي که گفته مي شود دشمن در يک کشور يا منطقه اي نفوذ کرده است، معنايش اين است که عليرغم ممنوع بودن، دشمن وارد آن کشور يا منطقه شده است.
(ثانيا)- نفوذ هميشه از خلل هاي يک نقطه صورت مي گيرد. در مورد خانه، نفوذ باران از سقف آن، از رخنه هاي موجود در سقف صورت مي گيرد.
مقابله با نفوذ
در مسأله مقابله با نفوذ، سه امر مهم را بايد مورد توجه قرار دهيم:
1- شيء نفوذ کننده را دقيقا بشناسيم. در مثال بيان شده، تا شناخت دقيقي از آب و کيفيت نفوذ آن در خانه نداشته باشيم نمي توانيم تصميم درستي بگيريم.
2- راه هاي نفوذ و خلل ها را نيز بايد کاملا شناخت. اينکه آب ممکن است از چه خلل هايي از سقف خانه نفوذ کند.
3- کيفيت مقاوم سازي در برابر نفوذ را نيز بايد کاملا شناخت. در برابر نفوذ آب از سقف يک خانه، نمي توان از اشيايي مانند کاغذ استفاده کرد، بلکه بايد از امري استفاده کرد که ضد آب باشد. (مانند ايزوگام)
چشم بيدار و دقيق يک متخصص که هم آب و کيفيت ورود و نفوذ و جريان آن را دقيقا مي شناسد و هم سقف يک خانه و خلل هاي موجود در آن را، و از سوي سوم، کيفيت مقاوم سازي سقف خانه و مقابله با نفوذ آب را؛ چنين مهندس حاذقي از يک سو، با معين کردن منافذ و خلل هاي سقف يک خانه، و از سوي ديگر، با بيان هشدارهاي لازم به ساکنان آن خانه، معلوم مي کند که آن منافذ را با وسايلي در برابر آب مقاوم سازي کنند، تا از نفوذ آب و در نتيجه از ويراني سقف خانه در امان بمانند.
حال اگر برخي از ساکنان آن خانه، به هشدارهاي لازم آن مهندس دلسوز و وارد، توجهي نکرده و متاسفانه به بيان اين نکته براي ساکنان آن خانه بپردازند که چون در اين خانه آب کم است، خوب است که سقف خانه را مقاوم سازي نکنيم و بلکه خودمان بخشهايي از سقف خانه را سوراخ کنيم تا آب باران بتواند کاملا از طريق سقف، وارد خانه شود و ما نيز از آن استفاده کنيم، يا اينکه بگويد آب، روشنايي و رحمت است، تا جايي که براي اين عمل خود توجيه ديني و قرآني هم کرده و بيان کند قرآن کريم در مورد آب فرموده است: «و جعلنا من المآء کلّ شيء حيّ، انبياء/30: ما از آب به همه اشياء حيات بخشيديم»، از اين رو، نبايد سقف خانه را مقاوم سازي در برابر ورود آب کنيم.
چنين استدلالي کاملا منتهي به ويراني خانه خواهد شد. روشن است در صورت کمبود آب، راه دستيابي به آن باز گذاشتن سقف خانه براي ورود شيء اي بنام آب که عامل ويراني خانه و دشمن بقاي خانه است، نخواهد بود، آب را بايد با تلاش و مجاهدت و کندن چاه در حيات اين خانه که بر آب هاي فراواني بنا شده است، بدست آورد.
بنابراين، دقت در معناي نفوذ روشن مي سازد که نفوذ هميشه از سوي بيگانه صورت مي گيرد، يعني به گونه اي است که مورد يا مکان نفوذ، مقاومتي در برابر نفوذ کننده داشته و طوري طراحي شده است که نفوذ کننده نتواند در آن نفوذ کرده و وارد شود. ورود آب که از بين برنده سقف ساختمان و ريزش آن مي شود، نفوذ ناميده مي شود.
براي مقابله با نفوذ نيز:
1- بايد نفوذ کننده، ويژگي هاي آن و کيفيت نفوذ را دقيقا شناخت. آب ويژگي خاصي دارد که به راحتي از منافذ عبور مي کند و اين ويژگي ممکن است در همه اشياء نباشد.
2- خلل هايي که در يک نقطه وجود دارد و موجب مي شود که شيء نفوذ کننده از آن خلل ها وارد گردد، بايد کاملا مورد شناسايي قرار گيرند. در مثال ساختمان، بايد خلل هاي سقف ساختمان که آب از آنها مي تواند وارد ساختمان شود را دقيقا شناخت.
3- راه مقابله با نفوذ و نيز پوشش خلل ها بايد به صورت دقيق و کامل مورد شناسايي قرار گيرند. در مثال بيان شده، راه مقابله با نفوذ، استفاده از ابزارهاي گوناگون مانند ايزوگام سقف ساختمان خواهد بود.
پس از روشن شدن معناي نفوذ، به بيان ابعاد نفوذ از ديدگاه مقام معظم رهبري مي پردازيم.
نفوذ در کلام مقام معظم رهبري مدظله العالي
چشم بيدار اين ملت و رهبر حکيم و متخصص جمهوري اسلامي ايران، اولا: دشمن را خوب مي شناسد و ثانيا: راه هاي نفوذ آن را و به عبارتي ديگر، خلل هاي موجود در کشور و منافذ را بيان کرده است، و ثالثا: چگونگي مقاوم سازي در برابر نفوذ دشمن را نيز ذکر کرده است.
مناسب است که به کلام مقام معظم رهبري مد ظله العالي مراجعه کنيم.
آنچه که در کلام و هشدارهاي ايشان آمده است به قرار زير است:
(الف)- انواع نفوذ
معظم له به چهار نوع نفوذ: 1- فرهنگي و فکري، 2- سياسي ، 3- اقتصادي و 4- امنيتي اشاره فرمودند و تاکيد کردند که نفوذ فرهنگي و فکري از همه انواع ديگر خطرناک تر و مهم تر است، و بعد از آن نفوذ سياسي است، سپس نفوذ اقتصادي و در انتها نفوذ امنيتي از درجه اهميت برخوردارند:
« نقشهي دوّم دشمن نفوذ است؛ ميخواهند در کشورهاي اسلامي و در کشورهاي اين منطقه، يک نفوذي بهوجود بياورند که تا دهها سال ادامه داشته باشد. امروز آمريکا آبروي گذشته را در اين منطقه ندارد؛ ميخواهند اين را بازسازي کنند. در کشور ما هم قصدشان همين است؛ در ايران هم نيّتشان اين است. آنها به خيال خودشان، در اين جريان مذاکرات هستهاي -اين توافقي که حالا نه در اينجا هنوز تکليفش معلوم است، نه در آمريکا؛ هم اينجا معلوم نيست که رد بشود يا قبول، هم آنجا معلوم نيست که رد بشود يا قبول- نيّت آنها اين بود که از اين مذاکرات و از اين توافق، وسيلهاي پيدا کنند براي نفوذ در داخل کشور. ما اين راه را بستيم و اين راه را به طور قاطع خواهيم بست؛ نه نفوذ اقتصادي آمريکاييها را در کشورمان اجازه خواهيم داد، نه نفوذ سياسي آنها را، نه حضور سياسي آنها را، نه نفوذ فرهنگي آنها را؛ با همهي توان -که اين توان هم بحمدالله امروز توان زيادي است- مقابله خواهيم کرد؛ اجازه نخواهيم داد». (بيانات در ديدار اعضاي مجمع جهاني اهل بيت عليهمالسلام و اتحاديهي راديو و تلويزيونهاي اسلامي، 26/5/1394)
« عرض کردهايم، امروز نفوذ دشمن يکي از تهديدهاي بزرگ است براي اين کشور؛ دنبال نفوذند. نفوذ يعني چه؟ نفوذ اقتصادي ممکن است، که البتّه کماهمّيّتترين آن نفوذ اقتصادي است؛ و ممکن است که جزو کماهمّيّتترين [هم] نفوذ امنيّتي باشد. نفوذ امنيّتي چيز کوچکي نيست امّا در مقابل نفوذ فکري و فرهنگي و سياسي، کماهمّيّت است. نفوذ امنيّتي عوامل خودش را دارد، مسئولين گوناگون -از جمله خود سپاه- جلوي نفوذ امنيّتي دشمن را با کمال قدرت انشاءالله ميگيرند.
در زمينههاي اقتصادي، چشمهاي بيناي مسئولين اقتصادي بايستي باز باشد و مواظب باشند که [دشمنان] نفوذ اقتصادي پيدا نکنند؛ چون نفوذ دشمن پايهي اقتصادِ محکم را متزلزل ميکند. ... اين هم البتّه خيلي مهم است؛ امّا در قبال نفوذ سياسي و نفوذ فرهنگي اهميتش، کمتر است و از همه مهمتر، نفوذ سياسي و نفوذ فرهنگي است.» (بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 25/6/1394)
1- نفوذ فرهنگي و فکري
«دشمن سعي ميکند در زمينهي فرهنگي، باورهاي جامعه را دگرگون کند؛ و آن باورهايي را که توانسته اين جامعه را سرِپا نگه دارد جابهجا کند، خدشه در آنها وارد کند، اختلال و رخنه در آنها بهوجود بياورد. خرجها ميکنند؛ ميلياردها خرج ميکنند براي اين مقصود؛ اين رخنه و نفوذ فرهنگي است.» (بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 25/6/1394)
«آنها بدنبال تأثيرگذاري بر مردم و تغيير طيف وسيعي از باورهاي آنان بويژه جوانان و نخبگان هستند که باورهاي اعتقاديِ ديني، سياسي و فرهنگي مردم از جمله اين باورها است.» (رهبر معظم انقلاب در ديدار رئيس و مديران سازمان صداوسيما 20/7/1394)
نفوذ در باورهاي فکري و فرهنگي ممکن است به صورت هاي گوناگوني انجام شود، که برخي از آنها به قرار زيراست:
يکم- رخنه در باورهاي ديني
«مردم ما باورهاي اعتقادي درخصوص دين، خانواده، مسئله «زن و مرد»، استقلال، مقابله با بيگانه، مردم سالاري اسلامي و مسائل گوناگون فرهنگي دارند و طرف مقابل تلاش دارد اين باورها را دستکاري کند و يا تغيير دهد.» (رهبر معظم انقلاب در ديدار رئيس و مديران سازمان صداوسيما 20/7/1394)
«يکي از خصوصيّات حيات طيّبه و خصوصيّات اين انقلاب که در قرآن به آن تصريح شده، ايمان بالله و کفر به طاغوت است: فَمَن يَکفُر بِالطّاغوتِ وَ يُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقي. «عروةالوثقي» يعني شما مثلاً از يک جاي خطرناکي، لغزشگاهي داريد عبور مي کنيد، يک ريسمان، يک چيزي هست که دستتان را مي گيريد که نخوريد زمين، ليز نخوريد، پرت نشويد پايين؛ به اين ميگويند «عروةالوثقي» اگر ايمان بالله و کفر به طاغوت داشته باشيد، اين «عروةالوثقي» است. اين هر دو با همديگر است: ايمان بالله، کفر به طاغوت؛ اين دو را از هم تفکيک نبايد کرد. باز اينجا من اشاره کنم که ايمان بالله را از مردم بسختي مي شود گرفت؛ تکيهي تبليغات دشمنان، روي کفر به طاغوت است؛ کفر به طاغوت را ضعيف کنند بتدريج، اين بخش از قضيّه را از دست مردم بگيرند خب بله، ايمان بالله هم داشته باشيد، ايمان به طاغوت هم داشته باشيد. اين نمي شود؛ ايمان بالله با کفر به طاغوت، با هم همدوشند.» (بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 25/6/1394)
دوم- رخنه در باورهاي انقلابي
«يکي از راههاي ورود و نفوذ -که حالا در مورد نفوذ هم يک کلمهاي عرض خواهم کرد؛ ما همينطور مدام دربارهي نفوذ دشمن تکرار ميکنيم، تأکيد ميکنيم- ايجاد خلل در باورها است؛ باور انقلابي، باور ديني. در معرفتهاي انقلابي و ديني اختلال ايجاد ميکنند؛ رخنه کردن در اينها است. و از همهي طرق هم استفاده ميکنند و آدمهاي گوناگوني هم دارند؛ استاد دانشگاه هم دارند، فعّال دانشجويي هم دارند، نخبهي فکري و علمي هم دارند؛ همهجور آدمي براي ايجاد اين رخنهها هستند.»
(بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 25/6/1394)
سوم- ايدئولوژي زدايي
« ايدئولوژيزدايي يکي از حرفهاي رايج [است.] حالا چند سالي بود، بعد يک چند سالي تعطيل شد، باز دوباره حالا شروع کردهاند. از ديپلماسي ايدئولوژيزدايي کنيم؛ از سياست داخلي [ايدئولوژيزدايي کنيم]؛ نه، اين درست ضدّ حق است، ضدّ حقيقت است؛ معنايش اين است که اصول و مباني انقلاب و اسلام را در سياست داخلي و خارجي دخالت ندهيم. چطور دخالت ندهيم؟ اصلاً اين سياستها بايد براساس اين مباني بهوجود بيايد؛ در همهي زمينهها اينجور است. ملاحظه کنيد، اين نکتهي ظريفي است؛ علم، يعني رفتن به سمت يک واقعيّت، يک واقعيّتي را کشف کردن و آن را دانستن. البتّه در اين زمينه ايدئولوژي معني ندارد امّا اينکه ما دنبال کدام واقعيّت برويم، دنبال کدام واقعيّت نرويم؛ اينجا فکر و عقيده و ايدئولوژي -به قول فرنگيمآبها- دخالت دارد. ما دنبال اين علم نمي خواهيم برويم؛ اين علم، علم مضرّ است. اين علم را انتخاب مي کنيم، چون علم نافع است؛ علم نافع داريم، علم مضر داريم. بنابراين حتّي در قضيّهي علم هم تفکّر، اعتقاد، عقيده و به تعبير فرنگيمآبها ايدئولوژي، مؤثّر است.
حالا يکي از چيزهايي که انسان زياد مي شنود، دو گزاره را مخالفين ما، دشمنان ما مي گويند، عدّهاي هم در داخل همانها را تکرار ميکنند؛ که در واقع اينها با هم متناقضند، منتها به تناقض آنها توجّه نمي شود. يک گزاره اين است و مکرّر تکرار مي کنند که شما کشور قدرتمندي هستيد؛ شما کشور بانفوذ و اثرگذاري هستيد. اين را زياد امروز در دنيا ما مي شنويم. حالا يک عدّهاي -آدمهاي ضعيف و کوتهبين در داخل- همين را هم حاضر نيستند قبول کنند امّا آنهايي که از خارج ناظر به مسائلند، مکرّر در مکرّر -چه دوستان ما، چه دشمنان ما- اعتراف مي کنند که جمهوري اسلامي، امروز يک کشور قدرتمند در منطقه و اثرگذار بر روي حوادث منطقه است؛ داراي نفوذ است. اين يک گزاره. گزارهي دوّم اين است که مي گويند آقا شما اين کلمهي انقلاب و مسئلهي انقلاب و روحيّهي انقلابي را اينقدر دنبال نکنيد. خب، اينها با هم متناقض است. اصلاً اين اقتدار، اين نفوذ، بهخاطر انقلاب است؛ اگر انقلاب نبود، اگر روحيّهي انقلابي نبود، اگر عملکرد انقلابي نبود، اين نفوذ وجود نداشت. اينکه شما بانفوذيد، شما قدرتمنديد، انقلاب را بگذاريد کنار که بتوانيم با هم زندگي بکنيم، معنايش اين است که انقلاب را بگذاريد کنار تا از اين قدرت بيفتيد تا ما بتوانيم شما را ببلعيم. اين را صريحاً به افرادي از جمهوري اسلامي مي گويند و توجّه نمي شود به معنا و مفهوم واقعي اين حرف. تا کِي ميخواهيد انقلابي باشيد، تا کِي ميخواهيد مرتّب دم از انقلاب بزنيد، بياييد جزو جامعهي جهاني؛ معناي اين [حرف] اين است که اين نفوذي که الان داريد، اين قدرتي که داريد، اين تأثيرگذارياي که در منطقه داريد، اين عمق راهبردياي را که شما در ميان ملّتها داريد کنار بگذاريد و از دست بدهيد؛ يعني ضعيف بشويد، تا ما بتوانيم شما را ببلعيم. ميگويند جزو جامعهي جهاني بشويد؛ خب، مرادشان از جامعهي جهاني، چند قدرت مستکبرِ زورگويِ ظالمند؛ يعني بياييد در نقشههاي ما حل بشويد؛ معناي اين حرف اين است. (بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 25/6/1394)
چهارم- تغيير در شعارها و اهداف با حفظ صورت
«جنگ نرم برخلاف جنگ سخت، آشکار، قابل فهم و ملموس نيست و حتي در برخي موارد طرف مقابل ضربه خود را مي زند اما جامعه هدف، دچار خواب آلودگي و عدم احساس حمله است.
... جنگ هاي سخت معمولاً موجب برانگيخته شدن احساسات مردم و ايجاد وحدت و انسجام ملي مي شود در حاليکه جنگ نرم، انگيزه هاي مقابله را از بين مي برد و زمينه ساز ايجاد اختلاف نيز مي شود. ... جنگ نرم فقط مخصوص ايران نيست اما در موضوع ايران، هدف اصلي از اين جنگ نرمِ فکر شده و حساب شده، استحاله جمهوري اسلامي ايران و تغيير باطن و سيرت، با حفظ صورت و ظاهر آن است. ... در چارچوب اهداف جنگ نرمِ دشمن، باقي ماندن نام «جمهوري اسلامي» و حتي حضور يک معمم در رأس آن مهم نيست، مهم آن است که ايران تأمين کننده اهداف امريکا، صهيونيسم و شبکه قدرت جهاني باشد. ... در مورد برنامه ريزي که در جنگ نرم براي مسئولان وجود دارد با آنان صحبت کرده و خواهم کرد اما مخاطبان اصلي جنگ نرم مردم به ويژه نخبگان، دانشگاهيان، دانشجويان، جوانان و عناصر فعال هستند. آنها بدنبال تأثيرگذاري بر مردم و تغيير طيف وسيعي از باورهاي آنان بويژه جوانان و نخبگان هستند که باورهاي اعتقاديِ ديني، سياسي و فرهنگي مردم از جمله اين باورها است. ... هدف اصلي و نهايي جنگ نرم طراحي شده، انحلال دروني و استحاله داخلي جمهوري اسلامي از طريق تغيير باورها و سست کردن ايمان مردم و بويژه جوانان است. (رهبر معظم انقلاب در ديدار رئيس و مديران سازمان صداوسيما 20/7/1394)
پنجم- تغيير باورها نسبت به گذشته، حال و آينده کشور
« مردم ما نسبت به رژيم فاسد و مستبد گذشته باورهايي دارند که در جنگ نرم تلاش بر اين است تا اين گذشته زشت و پليد و سياه به گذشته اي درخشان و زيبا تغيير يابد.
آنها مي خواهند با تغيير باور به گذشته، نتيجه بگيرند که لزومي به وقوع انقلاب اسلامي براي از بين بردن آن گذشته، وجود نداشته است.
... آنها مي خواهند به جوان امروزي القاء کنند که وضع کنوني کشور مايه شرمندگي است و رسيدن به پيشرفت در آينده نيز غيرممکن است تا نشاط و تحرک و علم آموزي و اميد به آينده را از نسل جوان بگيرند.» (رهبر معظم انقلاب در ديدار رئيس و مديران سازمان صداوسيما 20/7/1394)
ششم- دلسرد کردن جوانان
«امّا آن چيزي که به نظر من هشدار است، خطر است: ما در داخل کشور عناصر دلسردکننده داريم؛ مراقب باشيد؛ مسئولين مراقب باشند. چهجوري دلسرد ميکنند؟ موجوديها را نفي ميکنند. حالا مراکز علمي که شاخصهاي پيشرفت علمي را در دنيا معرّفي ميکنند، مراکز مشخّصي هستند که همه ميشناسيد. اينها يک شهادتي ميدهند به نفع جمهوري اسلامي، اين حضرات در داخل کشور، يا در روزنامه و مجلّه، يا در تريبونهاي رسمي و غير رسمي اين دستاوردها را انکار ميکنند، اينها را توهّم ميشمرند! که گاهي اوقات ميشنفيم. [اين] توهّم نيست، واقعيّت است. سلّولهاي بنيادي واقعيّت است، نانوي پيشرفته واقعيّت است، پيشرفتهاي هستهاي واقعيّت است؛ همهي دنيا آن را ميدانند؛ [امّا اينها] منکر ميشوند. حالا يک روزي، حدود پانزده شانزده سال قبل از اين، اگر کسي منکر ميشد اشکالي نبود، [چون] شروع کار بود، خبر نداشتند؛ [امّا] امروز همهي دنيا ميدانند -يعني مراکزي که بايد بدانند- که ايران در يک حرکت عظيم، سريع، در جادّهي علم و فنّاوري دارد پيشرفت ميکند؛ اين را همهي دنيا ميدانند، آنوقت کساني بيايند جوانهاي ما را دلسرد کنند؛ هم دلسردي از حال، هم دلسردي از آينده؛ [اين که بگويند] «آقا چه فايده دارد؟ براي که؟ براي چه؟» اينها دلسردکننده است، اينها خيانت است. هرکس بکند، خيانت است. مديري انجام بدهد، خيانت است؛ استادي انجام بدهد، خيانت است؛ نويسندهي روزنامه و مجلّهاي انجام بدهد، خيانت است؛ خيانت به کشور است، خيانت به ناموس ملّي است. يکي [ديگر] از خطرها: شناسايي کردن نخبهها براي عوامل بيروني؛ اين هم هست؛ از اين هم بنده گزارشهايي دارم، خبرهايي دارم؛ بررسي ميکنند، جستجو ميکنند، نخبهها را پيدا ميکنند؛ نه براي اينکه در داخل تشويق بشوند، تربيت بشوند؛ [بلکه] براي عوامل بيروني، که به آنها معرّفي کنند، حلقهي واسطي بشوند براي مهاجرت نخبگان و به تعبير رايج «فرار مغزها». اين هم خيانت است؛ اين خيانت است؛ اين ولو ممکن است در پوشش دلسوزي براي اين دانشجو انجام بگيرد امّا اين دلسوزي نيست. اينکه ما دانشجو را تشويق کنيم و بگوييم «آقا! اينجا چيست؟ چه کسي به تو ميرسد؟ چه کسي به تو اعتنا ميکند؟ بگذار برو آنجا، زندگي کن، پيش برو، پيشرفت کن» اين خيانت است، اين پشتکردن به کشور و منافع کشور و آيندهي کشور است و وادارکردن يک جوان نخبه به اين کار است. يکي از هشدارهايي که واقعاً بايد وزراي محترم به آن توجّه کنند، مقابلهي با عناصر متديّن و انقلابي در دانشگاهها است. عناصري هستند متعهّد به انقلاب، پايبند انقلاب، پايبند به مسائل ديني و ظواهر ديني، کساني با اينها از مسئولين -حالا بين خود دانشجوها سلايق مختلفي هست، اشکالي هم ندارد؛ ممکن است بگومگويي هم بينشان بشود، اهمّيّتي ندارد؛ محيط دانشگاه است- از طرف اساتيد، مديران، با يک چنين عنصري، با يک چنين جواني، با پسري يا دختري که متعهّد و پايبند است، مقابله کند، اين قابل قبول نيست؛ بايد عناصر مؤمن تشويق بشوند. حالا ازاينقبيل مسائل وجود دارد.» (بيانات در ديدار شرکتکنندگان در نهمين همايش ملي «نخبگان فردا» 22/7/1394)
2- نفوذ سياسي
نفوذ سياسي ممکن است به صورت هاي مختلفي صورت گيرد، که برخي از آنها به قرار زير است:
يکم- نفوذ در مراکز تصميم گيري يا تصميم سازي
«نفوذ سياسي هم اين است که در مراکز تصميمگيري، و اگر نشد تصميمسازي، نفوذ بکنند. وقتي دستگاههاي سياسي و دستگاههاي مديريّتي يک کشور تحتتأثير دشمنان مستکبر قرار گرفت، آنوقت همهي تصميمگيريها در اين کشور بر طبقِ خواست و ميل و ارادهي مستکبرين انجام خواهد گرفت؛ يعني مجبور ميشوند. وقتي يک کشوري تحت نفوذ سياسي قرار گرفت، حرکت آن کشور، جهتگيري آن کشور در دستگاههاي مديريّتي، بر طبق ارادهي آنها است؛ آنها هم همين را ميخواهند. آنها دوست نميدارند که يک نفر از خودشان را بر يک کشوري مسلّط بکنند، مثل آن چيزي که در اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 در هند اين کار را کردند؛ از خودشان آنجا مأمور داشتند؛ يک نفر از انگليس رئيس هند بود. امروز اين امکانپذير نيست؛ براي آنها بهتر اين است که از خود آن ملّت کساني در رأس آن کشور باشند که مثل آنها فکر کنند، مثل آنها اراده کنند، مثل آنها و بر طبق مصالح آنها تصميم بگيرند؛ اين نفوذ سياسي است. [هدف اين است که] در مراکز تصميمگيري نفوذ کنند، اگر نتوانستند در مراکز تصميمسازي [نفوذ کنند]؛ زيرا جاهايي هست که تصميمسازي ميکند. اينها کارهايي است که دشمن انجام ميدهد. اگرچنانچه ما بيدار باشيم، اميد آنها نااميد خواهد شد. آنها منتظر نشستهاند که يک روزي ملّت ايران و نظام جمهوري اسلامي ايران خوابش ببرد؛ منتظر اين هستند. وعده ميدهند که ده سال بعد، ايران آن ايران نيست و ديگران هم که ديگر کاري نميکنند! تصوّرشان اين است. نبايد گذاشت اين فکر و اين اميد شيطاني در دل دشمن پا بگيرد؛ بايد آنچنان پايههاي انقلاب و فکر انقلابي در اينجا مستحکم باشد که مُردن و زنده بودن اين و آن و زيد و عمرو، تأثيري در حرکت انقلابي اين کشور نگذارد؛ اين وظيفهي اساسي نخبگان سپاه و همهي نخبگان انقلابي اين کشور است.» (بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 25/6/1394)
دوم- نفوذ از طريق مذاکره
« خيلي از نقشههاي اينها بهخاطر اقتدار و حضور و ورود جمهوري اسلامي در آن جاهايي که بايد وارد ميشده، ناکام مانده، خنثي شده است؛ لذا خب، بيشترين تمرکز آنها براي دشمني، نظام جمهوري اسلامي است و هر کار بتوانند [ميکنند] و اين هم که دم از مذاکره و گفتگو ميزنند، براي نفوذ است.
يک عدّهاي در قضيّهي مذاکره و مسئلهي مذاکره سهلانگاري ميکنند، سهلانديشي ميکنند، مطلب را درست نمي فهمند. حالا بعضيها بيخيالند -بيخيالان جامعه، که هرچه پيش بيايد برايشان اهمّيّتي ندارد، مصالح کشور از بين برود، منافع ملّي نابود بشود- که حالا با آنها کاري نداريم امّا بعضي بيخيال هم نيستند لکن سهلانديشند، عمق مسائل را نميفهند. وقتي صحبت مذاکره ميشود، ميگويند آقا شما چرا با مذاکرهي با آمريکا مخالفت ميکنيد؟ خب اميرالمؤمنين هم مذاکره کرد با فلانکس، امام حسين هم مذاکره [کرد]. خب اينها نشاندهندهي سهلانديشي است، نشاندهنده نرسيدن به عمق مسئله است. اينجور نميشود مسائل کشور را تحليل کرد؛ با اين نگاه عاميانه و سادهانديشانه نميشود به مصالح کشور رسيد.
اوّلاً اميرالمؤمنين که با زبير يا امام حسين که با ابنسعد حرف ميزند، او را نصيحت ميکند؛ بحث مذاکرهي به معناي امروزي نيست؛ مذاکرهي امروزي يعني معامله، يعني يک چيزي بده، يک چيزي بگير. اميرالمؤمنين با زبير معامله ميکرد که يک چيزي بده، يک چيزي بگير؟ امام حسين با ابنسعد معامله ميکرد که يک چيزي بده يا يک چيزي بگير؟ [هدف] اين بود؟ تاريخ را اينجور ميفهميد؟ زندگي ائمّه را اينجور تحليل ميکنيد؟ امام حسين رفت نهيب زد، نصيحت کرد، گفت از خدا بترس؛ اميرالمؤمنين زبير را نصيحت کرد، خاطره زمان پيغمبر را يادش آورد، و گفت از خدا بترس؛ اتّفاقاً اثر هم کرد، زبير خودش را از جنگ کنار کشيد. امروز مذاکره به اين معنا نيست؛ براي اينکه ما با آمريکا که شيطان بزرگ است، بايد مذاکره کنيم يک عدّهاي واقعاً با نگاه سهلانديشانه و عوامانه و بدون فهمِ حقيقتِ حال مثال ميآورند و در روزنامه مي نويسند، در سايت مينويسند و در سخنراني ميگويند که چرا اميرالمؤمنين با زبير مذاکره کرد، شما با آمريکا مذاکره نمي کنيد؟ يعني اينقدر اشتباه در فهم مسئله [وجود دارد]. اين که حالا به اين معنا مذاکره نبود.
ثانياً ما با مذاکرهي با همان معناي امروزي مخالفتي نداريم؛ ما الان با همهي دنيا داريم مذاکره ميکنيم. ما با دولتهاي اروپايي مذاکره ميکنيم، با دولتهاي آمريکاي لاتين [مذاکره ميکنيم]؛ همهي اينها مذاکره است؛ ما با مذاکره مسئلهاي نداريم. معناي اينکه ميگوييم با آمريکا مذاکره نميکنيم اين نيست که با اصل مذاکره مخالفيم؛ نه، با مذاکرهي با آمريکا مخالفيم.
اين يک علّتي دارد، اين را انسان هوشمند بايد بفهمد که چرا؛ والّا با ديگران هم که مذاکره ميکنيم، آنچنان دوستان يقهچاک ما که نيستند -بعضي از آنها دشمنند، بعضي بيتفاوتند، با آنها مذاکره ميکنيم مشکلي هم نداريم- امّا مذاکرهي آمريکا با جمهوري اسلامي ايران، يعني نفوذ؛ تعريفي که آنها براي مذاکره کردند اين است و آنها ميخواهند راه را براي تحميل باز کنند.
امروز غول عظيم تبليغاتي دنيا در مشت آمريکا است؛ امروز جريان صهيونيستيِ بشدّت دشمن بشريّت و دشمن فضيلت، با آمريکا، هر دو در يک لباسند، دستشان از يک آستين ميآيد بيرون و با هم هستند. مذاکرهي با اينها يعني راه را باز کردن براي اينکه بتوانند، هم در زمينهي اقتصادي، هم در زمينهي فرهنگي، هم در زمينههاي سياسي و امنيّتيِ کشور نفوذ کنند.
در همين مذاکرات مربوط به مسائل انرژي هستهاي، هرجا فرصت پيدا کردند و ميدان به آنها داده شد -که البتّه طرفهاي ايراني بحمدالله حواسشان جمع بود امّا يک جاهايي بالاخره آنها فرصتهايي پيدا کردند- يک نفوذي کردند، يک حرکت مضرِّ براي منافع ملّي انجام دادند؛ آنچه ممنوع است اين است. مذاکرهي با آمريکا ممنوع است بهخاطر ضررهاي بيشماري که دارد و منفعتي که اصلاً ندارد؛ اين فرق ميکند با مذاکره با فلان دولتي که نه چنين امکاناتي دارد، نه چنان انگيزهاي دارد؛ اينها با همديگر متفاوت است، اين را نمي فهمند.
مشکل کنوني کشور متأسّفانه بهخاطر وجود آدمهاي بعضاً بيخيال و بعضاً سهلانديش [است] که البتّه معدودند، اقلّيّتند؛ در مقابل انبوه عظيم جمعيّت انقلابي و آگاه و بصير کشور چيزي نيستند امّا فعّالند: مينويسند، ميگويند، تکرار ميکنند؛ تکرار ميکنند! دشمن هم به اينها کمک ميکند.» (بيانات در ديدار فرماندهان و کارکنان نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و خانوادههاي آنان 15/7/1394)
مناسب است با مراجعه به کتب تاريخي، کيفيت مذاکره سيدالشهداء عليه السلام را با عمربن سعد مرور کنيم،
مذاکره امام حسين عليه السلام با عمربن سعد
«ابن اعثم پس از نقل پيام امام حسين عليه السلام جهت گفت و گو، و همراهي طرفين با بيست نفر و کناره گيري همراهان طرفين هنگام مذاکره، مي نويسد: عباس بن علي و علي بن الحسين نزد حسين بن علي، و حفص فرزند عمر و غلامش به نام لاحق نزد او ماندند. حسين به ابن سعد فرمود: واي بر تو، آيا از خدايي که بازگشت تو، به سوي اوست نمي ترسي و با من مي جنگي؟ در حالي که مي داني من فرزند کيستم و چه نسبتي با پيامبر صلي الله عليه و آله دارم، اين گروه را رها کن و با من همراه شو تا مقرّب درگاه الهي شوي. عمربن سعد گفت: مي ترسم خانه ام را خراب کنند. فرمود: من برايت خانه اي تهيه مي کنم. گفت: اموالم را مي گيرند. فرمود: من بهتر از آن را به تو مي دهم. عمر سعد ساکت شد و جوابي نداد.
امام در حالي که آنجا را ترک مي کرد، فرمود: خدا به زودي تو را در بسترت بکُشد و در روز قيامت نيامرزد؛ اميد دارم از گندم عراق جز اندکي نخوري. [ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج5، ص92-93؛ به نقل از:
گروهي از تاريخ پژوهان زير نظر حجه الاسلام و المسلمين استاد مهدي پيشوايي، تاريخ قيام و مقتل جامع سيدالشهداء عليه السلام، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره، قم، 1392، چاپ هفتم، ج1، ص711؛ همچنين مراجعه کنيد به: خوارزمي، مقتل الحسين عليه السلام، ج1، ص245 به نقل از: محمدي ري شهري، شهادت نامه امام حسين عليه السلام بر پايه منابع معتبر، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم، 1392، ج1، ص737-738)
چنانکه ملاحظه مي شود، در اين مذاکره خبري از بازي بُرد-بُرد نيست، بلکه مواخذه و نهيبي است که امام عليه السلام در مورد عمربن سعد بکار مي برد تا او را از خواب غفلت بيدار کرده و از دست زدن به جنايت برحذر دارد.
جالب آن است که امام حسين عليه السلام در موردي ديگر در حادثه کربلا به نامه ابن زياد پاسخي نمي دهد، در تاريخ آمده است:
«حرّبن يزيد، با هزار سوار آمد و رو به روي حسين عليه السلام فرود آمد. سپس به عبيدالله بن زياد، خبر فرود آمدن حسين عليه السلام را به سرزمين کربلا نوشت. عبيدالله بن زياد نيز به حسين عليه السلام چنين نوشت: اما بعد، اي حسين! خبر فرود آمدنت به کربلا، به من رسيده و امير مومنان يزيدبن معاويه به من نوشته است که بستر نگُسترم و نان سير نخورم تا آن که تو را به خداي داناي لطيف، ملحق کنم يا به حکم من و يزيدبن معاويه، گردن بنهي. والسلام.
هنگامي که نامه رسيد، حسين عليه السلام آن را خواند. سپس آن را پرتاب کرد و فرمود: قومي که رضايت خودشان را بر رضايت آفريدگارشان مقدم بدارند، رستگار نمي شوند.
پيک به حسين عليه السلام گفت: ابا عبدالله، پاسخ نامه؟ حسين عليه السلام فرمود: من به او پاسخي نمي دهم، چرا که عذاب الهي بر او حتمي شده است. پيک اين را به ابن زياد گفت و او به شدت، خشمگين شد. (ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج5، ص84؛ خوارزمي، مقتل الحسين عليه السلام، ج1، ص239، به نقل از: محمدي ري شهري، شهادت نامه امام حسين عليه السلام بر پايه منابع معتبر، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم، 1392، ج1، ص735)
سوم- تغيير در محاسبات مسئولين و مردم
«امروز يک فصل مهمّي از فعّاليّت دشمنان جمهوري اسلامي -که البتّه ما از آنها اطّلاع داريم و حواس ما هست که چهکار دارند ميکنند- همين است که محاسبات مسئولين را تغيير بدهند و افکار مردم را دستکاري بکنند و اينها را در ذهن جوانهاي ما [جا بيندازند]؛ چه افکار انقلابي، چه افکار ديني، چه ايدههايي که مربوط به مصالح کشور است. آماج اصلي هم جوانها هستند؛ در چنين وضعيّتي، جوانهاي کشور خيلي بايد بيدار باشند. الحمدلله بيدارند.» (بيانات در ديدار فرماندهان و کارکنان نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و خانوادههاي آنان 15/7/1394)
چهارم- سياه نمايي کردن
«در اين چارچوب بايد سياه نمايي هاي بيگانگان را مد نظر داشت و متوجه بود که آنها در تحقق اهداف جنگ نرم، ايران را به جهانيان و حتي به خود ايرانيان واژگونه معرفي مي کنند ضمن اينکه تصوير رسانه اي آنها از جهان نيز کاملاً مغرضانه است.» (رهبر معظم انقلاب در ديدار رئيس و مديران سازمان صداوسيما 20/7/1394)
3- نفوذ اقتصادي
« در زمينههاي اقتصادي، چشمهاي بيناي مسئولين اقتصادي بايستي باز باشد و مواظب باشند که [دشمنان] نفوذ اقتصادي پيدا نکنند؛ چون نفوذ دشمن پايهي اقتصادِ محکم را متزلزل ميکند. آنجاهايي که نفوذ اقتصادي کردند، آنجاهايي که توانستند خودشان را بر اقتصاد کشورها و ملّتها مثل يک بختکي سوار بکنند، پدر آن کشورها درآمد. اينجا ده پانزده سال قبل از اين، رئيس يکي از همين کشورهايي که جزو کشورهاي پيشرفتهي منطقهي ما بود، در سفري که به تهران داشت و پيش ما آمد به من گفت آقا ما به خاطر نفوذ اقتصادي در ظرف يک شب تبديل شديم به فقير، به گدا؛ راست ميگفت. فلان سرمايهدار، بهخاطر فلان خصوصيّت اراده ميکند اين کشور را به زانو دربياورد: سرمايهي خودش را ميکشد بيرون يا تصرّفاتي ميکند که اقتصاد آن کشور به زانو دربيايد.» (بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 25/6/1394)
4- نفوذ امنيتي
« نفوذ امنيّتي چيز کوچکي نيست امّا در مقابل نفوذ فکري و فرهنگي و سياسي، کماهمّيّت است. نفوذ امنيّتي عوامل خودش را دارد، مسئولين گوناگون -از جمله خود سپاه- جلوي نفوذ امنيّتي دشمن را با کمال قدرت انشاءالله ميگيرند.» (بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 25/6/1394)
(ب)- مقابله با نفوذ
مقام معظم رهبري مدظله العالي پس از اينکه نفوذ و راه هاي نفوذ را مطرح کرده اند، شيوه هاي مقابله با نفوذ را ذکر کرده اند، که به بيان آن مي پردازيم:
يکم- تقويت ايمان مردم و مسئولين
« همانطور که در مباهله همهي ايمان در مقابل کفر قرار گرفت، امروز، همهي ايمان در نظام جمهوري اسلامي در مقابل کفر قرار گرفته است؛ و همانطور که معنويّت و صفا و اقتدار معنوي پيغمبر اکرم و خانوادهاش توانست دشمن را از ميدان خارج کند، به فضل الهي و به حول و قوّهي الهي ملّت ايران با اقتدار خود و با معنويّت خود دشمن را از ميدان خارج خواهد کرد.» (بيانات در ديدار فرماندهان و کارکنان نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و خانوادههاي آنان 15/7/1394)
دوم- يقين به وعده نصرت الهي
«بدانيد که خداي متعال پشتيبان شما است؛ در اين هيچ ترديد نکنيد که «اِن تَنصُرُوا اللهَ يَنصُرکم». همّت ما بايد اين باشد که ان تنصروا الله را تأمين کنيم؛ خدا را نصرت کنيم. اگر نيّت ما، عمل ما، حرکت ما تطبيق کند با ان تنصروا الله، دنبالش ينصرکم حتماً وجود دارد؛ وعدهي الهي تخلّفناپذير است.» (بيانات در ديدار فرماندهان و کارکنان نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و خانوادههاي آنان 15/7/1394)
سوم- ايستادگي و مقاومت در مسير
« اين حرکت را دنبال کنيد، اين کار را دنبال کنيد؛ اين جدّيّتها را دنبال کنيد؛ آينده مال شما است. دشمنان اسلام و مسلمين، هم در منطقهي غرب آسيا شکست خواهند خورد، هم در مناطق ديگر؛ هم در زمينهي امنيّتي و نظامي شکست خواهند خورد، هم به توفيق الهي در زمينههاي اقتصادي و در زمينههاي فرهنگي؛ به شرط اينکه ما کار کنيم. اگر ما پابهرکاب باشيم، اگر ما بدرستي و به معناي واقعي کلمه حضور داشته باشيم، پاي کار باشيم، قطعاً دشمن شکست خواهد خورد؛ در اين هيچ ترديدي وجود ندارد.» (بيانات در ديدار فرماندهان و کارکنان نيروي دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و خانوادههاي آنان 15/7/1394)
چهارم- شناخت دقيق نقاط قوت و ضعف دشمن
« يک بُعد ديگر از پاسداشت انقلاب و پاسداري انقلاب، شناخت دشمن است؛ دشمن را بشناسيم. البتّه شماها دشمن را ميشناسيد؛ دشمن استکبار جهاني است که مظهر کاملش هم، آمريکا است و عواملش هم رژيمهاي مرتجع و آدمهاي خودفروخته و آدمهاي ضعيفالنّفس و مانند اينها هستند؛ دشمن براي شما شناختهشده است؛ بايستي از اين شناخت استفاده کرد.
نقاط ضعف دشمن را -نقاط ضعف معرفتي و عملي دشمن را- بايد شناسايي کرد و اينها را به رخ انسانهايي که احتياج دارند اين مطلب به رخ آنها کشيده بشود، کشاند. دشمنان انقلاب اسلامي همان کساني هستند که ده پانزده سال قبل وارد منطقه شدند، شعارشان ايجاد امنيّت بود؛ امروز شما نگاه کنيد کجاي اين منطقه امنيّت دارد؟ ناامني سراسر اين منطقه را گرفته؛ غرب آسيا و شمال آفريقا.
وقتي به افغانستان حمله کردند، شعارشان مبارزهي با تروريسم بود [امّا] امروز تروريسم همهي منطقه را فرا گرفته؛ آن هم چه تروريسمي! تروريسم وحشي و خشن؛ تروريسمي که آدمهايش انسانها را -دشمنان خودشان را- زندهزنده در آتش جلوي چشم همه مي سوزانند؛ از امکانات گوناگون فنّي هم استفاده ميکنند براي اينکه اين منظره را درست به چشم و باور همهي مردم دنيا منتقل کنند و منعکس کنند؛ تروريسم اينجوري! عناصر تکفيري امروز اينجور هستند؛ بچّه را در مقابل مادرش ميکُشند، پدر و مادر را در مقابل فرزندانشان سر ميبُرند.
اينها آمده بودند تروريسم را در منطقه با اين شعار و با اين ادّعا -نميگويم خواست واقعيشان اين بود؛ شعارشان اين بود- از منطقه برچينند؛ امروز کجاي منطقه تروريسم نيست؟ آمده بودند به ادّعاي خودشان دموکراسي ايجاد کنند؛ امروز مرتجعترين و مستبدترين و ديکتاتورترين رژيمهاي اين منطقه به کمک آمريکا و متّحدين آمريکا دارند سرِ پاي خودشان ميايستند و به جنايات خودشان ادامه ميدهند. واقعاً يکي از مشکلات اساسي آمريکا اين است؛ اين مشکل به پَروپاي سياستمداران آمريکا هم پيچيده؛ حسابي درگيرند.
از رژيمهايي حمايت ميکنند که در طول سالهاي متمادي شعار ضدّ ديکتاتوري و شعار حقوق بشري آنها با وجود اين رژيمها نقض ميشود؛ اين الان در بين روشنفکران و نخبگان سياسي و فکري آمريکا، حسابي مسئله ايجاد کرده؛ نميتوانند جواب بدهند؛ اين دشمن يک چنين موجودي است. دشمني که در مقابل ما است، آن مسئلهي حقوق بشرش، آن مسئلهي دموکراسياش، آن مسئلهي تروريسمش، آن مسئلهي ايجاد امنيّتش، آن مسئلهي صلح؛ ميگفتند ما ميجنگيم براي صلح؛ کو صلح؟ همهي منطقه را آلودهي به جنگ کردند؛ کجاي اين منطقه الان جنگ نيست؟ دشمن اين است. آنکه انقلاب در مقابل او ايستاده، آنکه شما در مقابلش سينه سپر کردهايد، اين است؛ يک چنين موجودي با اينهمه تناقض، با اينهمه نقطهي ضعف، با اينهمه خلل معرفتي و عملي؛ اين است آن دشمن. يکي از خصوصيّات پاسداري از انقلاب اين است که چشم را باز کنيم، اينها را ببينيم، دشمن را بشناسيم؛ هم انقلاب را بشناسيم، هم دشمن را بشناسيم.» (بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 25/6/1394)
پنجم- ارائه تحليل درست از وضعيت کشور و مقايسه آن با کشورهاي ديگر
« مقايسه صحيح موقعيت کشور با دوران متناظر انقلابهاي مهم جهاني، مي تواند به درک و اقع بينانه از شرايط کشور، کمک کند. ... بايد موقعيت کنوني ايران را با موقعيت امريکا در حدود چهل سال پس از اعلاميه مهم استقلال آن کشور و موقعيت فرانسه پس از 4 دهه از انقلاب کبير فرانسه مقايسه کرد تا شرايط امروز ايران و پيشرفتهاي چشمگير کشور بهتر درک شود.» (رهبر معظم انقلاب در ديدار رئيس و مديران سازمان صداوسيما 20/7/1394)
ششم- شناخت و عمل به سخنان امام خميني ره
«اگر ملت ايران بخواهد به آن هدفها برسد، بخواهد اين راه را ادامه دهد، بايد راه امام بزرگوار را درست بشناسد، اصول او را درست بشناسد، نگذارد شخصيت امام را تحريف کنند، که تحريف شخصيت امام، تحريف راه امام و منحرف کردن مسير صراط مسقيم ملت ايران است. اگر راه امام را گم کنيم يا فراموش کنيم يا خداي نکرده عمدا به کنار بگذاريم، ملت ايران سيلي خواهد خورد.» (بيانات در حرم مطهر امام خميني ره 14/3/1394)
در اينجا مناسب است گوشه اي از ديدگاه امام خميني ره در مورد خطر آمريکا و ماهيت اين دشمن عنود ملت ايران، را بيان کنيم.
کلام امام خميني (ره)
«اگر با دست جنايتکار آمريکا و شوروي از صفحه روزگار محو شويم و با خون سرخ، شرافتمندانه با خداي خويش ملاقات کنيم بهتر از آن است که زير پرچم ارتش سرخ و سياه غرب زندگي اشرافي و مرفه داشته باشيم و اين سيره و طريقه انبياء عظام و ائمه مسلمين عليهم السلام و بزرگان دين مبين بوده است و ما بايد از آن تبعيت کنيم.» (وصيت نامه حضرت امام خميني ره)
امام خميني ره در مورد آمريکا و رابطه با آن مواضع زير را بيان داشته است:
1- رابطه ما با آمريکا رابطه يک غارتگر با غارت شده است که حتما به نفع غارتگر و به زيان ملت مظلوم خواهد بود، امام معتقد بودند که: ما آنقدر صدمه که از آمريکا ديديم از هيچ کس نديديم، سلطه آمريکا تمام بدبختي هاي ملل مستضعف را بدنبال دارد و تمام گرفتاريهاي ما از آمريکاست.
2- قطع رابطه آمريکا با ايران –که در اوايل انقلاب از سوي کارتر انجام شده است- را از الطاف الهي دانسته، آن را به فال نيک گرفته و تاکيد کرده اند اگر کارتر در تمام عمر خود يک کار به خير و صلاح مظلوم انجام داده باشد همين قطع رابطه آمريکا با ايران است،
3- در مقابل کساني که در داخل سعي داشتند چهره کريه آمريکا را بزک کرده و پاي او را به کشور باز کنند، حضرت امام طي دهها سخنراني، آمريکا را شيطان بزرگ، جهانخوار، جنايتکار، ديو بزرگ، کثيف، دشمن انسانيت، استعمارگر، خونخوار، ديو خون آشام، حيله گر، غاصبتر از اسرائيل، دشمن شماره يک محرومان و مستضعفان جهان، استثمارگر مردم، مکنده خون مردم بي پناه که براي هيچ کس ديگر حق حيات قائل نيست، قرارداشتن در رأس دشمنان اسلام و ... معرفي کرده است. به همين جهت مي فرمود: هر چه فرياد داريد سر آمريکا بکِشيد.
4- امام ره تاکيد مي کنند که دشمنان و منافقان بدنبال آن هستند که شعار مرگ بر آمريکا فراموش شود: « بي جهت نيست که در آن نطقهاى با اجتماع زياد روز عاشورا سوت مىزنند و کف مىزنند. امام مظلوم ما به شهادت رسيده، روز شهادت امام مظلوم ما، پاى نطق و سخنرانى يک نفر آدمى که با آنها دوست است کف مىزنند و سوت مىکشند و امريکا را از ياد مىبرند. خط اين بود که اصلًا امريکا منسى بشود. يک دسته شوروى را طرح مىکردند تا امريکا منسى بشود، يک دسته «اللَّه اکبر» را کنار مىگذاشتند، سوت مىزدند و کف مىزدند آن هم روز عاشورا. خط اين بود که اين قضيه مرگ بر امريکا منسى بشود.» (صحيفه امام، ج15:ص 29 )
5- امام ره با حمله به روشنفکران، مي فرمايد آيا ما بايد از جمهوري اسلامي دست بکشيم و به دامن آمريکا پناه بياوريم: « اين نهى از منکر همهاش خلاصه شده است در همين هر چه اعلاميه مىدهند آقايان و هر چه صحبت مىکنند و هرجا مىروند صحبت مىکنند، همّ و غمّشان اين است که اين جمهورى اسلامى به درد نمىخورد! ما حتماً بايد يا در آغوش امريکا باشيم تا بتوانيم زندگى کنيم؛ يا در آغوش شوروى. و چون شوروى الحاد دارد و امريکا موحّد است! و خيلى صحيح است و خوب است، يا کمتر از او بد است، ما خوب است که همراه اينها باشيم. اين چه فکرى است که شماها داريد؟ چرا بايد اين طور باشيد؟» (صحيفه امام ، ج14،ص: 458)
6- امام ره در پيام به روحانيت تاکيد مي کند که بايد مواظب روي کارآمدن انقلابي نماها و به ظاهر عقلاي قوم بود:
«من به طلاب عزيز هشدار مىدهم که علاوه بر اينکه بايد مواظب القائات روحانىنماها و مقدس مآبها باشند، از تجربه تلخ روى کار آمدن انقلابىنماها و به ظاهر عقلاى قوم که هر گز با اصول و اهداف روحانيت آشتى نکردهاند عبرت بگيرند که مبادا گذشته تفکر و خيانت آنان فراموش و دلسوزي هاى بي مورد و سادهانديشي ها سبب مراجعت آنان به پست هاى کليدى و سرنوشتساز نظام شود.
من امروز بعد از ده سال از پيروزى انقلاب اسلامى همچون گذشته اعتراف مىکنم که بعض تصميمات اول انقلاب در سپردن پست ها و امور مهمه کشور به گروهى که عقيده خالص و واقعى به اسلام ناب محمدى نداشتهاند، اشتباهى بوده است که تلخى آثار آن به راحتى از ميان نمىرود، گر چه در آن موقع هم من شخصاً مايل به روى کار آمدن آنان نبودم ولى با صلاحديد و تأييد دوستان قبول نمودم و الآن هم سخت معتقدم که آنان به چيزى کمتر از انحراف انقلاب از تمامى اصولش و هر حرکت به سوى امريکاى جهانخوار قناعت نمىکنند، در حالى که در کارهاى ديگر نيز جز حرف و ادعا هنرى ندارند.
امروز هيچ تأسفى نمىخوريم که آنان در کنار ما نيستند چرا که از اول هم نبودهاند. انقلاب به هيچ گروهى بدهکارى ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاى فراوان خود را به گروهها و ليبرالها مىخوريم، آغوش کشور و انقلاب هميشه براى پذيرفتن همه کسانى که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولى نه به قيمت طلبکارى آنان از همه اصول، که چرا مرگ بر امريکا گفتيد! چرا جنگ کرديد! چرا نسبت به منافقين و ضد انقلابيون حکم خدا را جارى مىکنيد؟ چرا شعار نه شرقى و نه غربى دادهايد؟ چرا لانه جاسوسى را اشغال کردهايم و صدها چراى ديگر. و نکته مهم در اين رابطه اينکه نبايد تحت تأثير ترحمهاى بيجا و بي مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفين و متخلفين نظام، به گونهاى تبليغ کنيم که احکام خدا و حدود الهى زير سؤال بروند.
من بعض از اين موارد را نه تنها به سود کشور نمىدانم که معتقدم دشمنان از آن بهره مىبرند، من به آنهايى که دستشان به راديو- تلويزيون و مطبوعات مىرسد و چه بسا حرفهاى ديگران را مىزنند صريحاً اعلام مىکنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست ليبرالها بيفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين اسلام اين مردم بىپناه را از بين ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقى و نه غربى عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ايادى امريکا و شوروى را در تمام زمينهها کوتاه مىکنم و اطمينان کامل دارم که تمامى مردم در اصول همچون گذشته پشتيبان نظام و انقلاب اسلامى خود هستند که علاوه بر دهها و صدها صحنه اعلام حضور و آمادگى خود امسال نيز در راهپيمايى 22 بهمن حقيقت آمادگى کامل خويش را به جهانيان نشان دادند و واقعاً دشمنان انقلاب را شگفت زده کردند که تا کجا حاضر به فداکارىاند.
من در اينجا خود را شرمنده و کوچکتر از آن مىدانم که زبان به وصف و تقدير از آنان بگشايم. خداوند پاداش عظيم اين همه اخلاص و رشد و بندگى را خواهد داد ولى به آنان که ناآگاهانه مردم شريف و عزيز ما را متهم به رويگردانى از اصول و انقلاب و روحانيت مىکنند سفارش و نصيحت مىکنم که در گفتار و کلمات و نوشتهها با دقت و مطالعه عمل کنند و برداشتها و تصورات نابجاى خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند. (صحيفه امام، ج21، ص: 285-286)
عوامل نفوذ در قرآن کريم
عوامل متعددي براي نفوذ دشمن و کفار در جامعه اسلامي و شکست اين جامعه در قرآن کريم بيان شده است، که به برخي از آنها اشاره ميکنيم:
(1)- تولّي کفار و مشرکان: محبت، نصرت و قيادت
قرآن کريم در آيات متعددي مسلمين را از دوستي، نصرت و پذيرش قيادت کفار و مشرکين کاملا نهي ميکند، برخي از آيات به قرار زيراست:
1- «ودّوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سوآء فلا تتخذوا منهم أوليآء حتي يهاجروا في سبيل الله فإن تولّوا فخذوهم واقتلوهم حيث وجدتموهم ولاتتخذوا منهم وليّا و لا نصيرا، نساء/89: (اين کافران) آرزو دارند که شما نيز مانند آنها کفر شويد و همه يکسان باشيد، بنابراين، کسي را از آنها دوست براي خود نگيريد مگر اينکه در راه خدا هجرت کنند (و به مسلمانان بپيوندند) و اگر سرباز زنند (و به همين منوال باقي بمانند) هر کجا آنها را يافتيد دستگيرشان کنيد و بکشيدشان، و از آنها ياور و دوستي براي خود نگيريد.»
2- «لا يتّخذِ المومنون الکافرين أولياء من دون المومنين، آل عمران/28: مومنان نبايد کافران را به جاي مردمان با ايمان به دوستي برگزينند.»
3- «الذين يتّخذون الکافرين أوليآء من دون المومنين أيبتغون عندهم العزّۀ فإنّ العزۀ لله جميعا،نساء/139: همان ها که کافران را به جاي مومنان براي خود دوست مي گيرند، آيا (با اين پيوند و دوستي) عزت و شوکتي پيش آن کافران مي جويند با اين که همه عزت ها از آن خداست.»
4- «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا الکافرين أولياء من دون المومنين أتريدون أن تجعلوا لله عليکم سلطانا مبينا، نساء/144: اي کساني که ايمان آورده ايد کافران را به جاي مومنان دوست خود نگيريد، آيا مي خواهيد (اين عمل را) دليلي روشن بر ضد خودتان در پيشگاه خدا قرار دهيد.»
5- «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصاري أوليآء بعضهم أوليآء بعض و من يتولّهم منکم فإنّه منهم إن الله لا يهدي القوم الظالمين، مائده/51: اي کساني که ايمان آورده ايد، يهود و نصاري را سرپرستان (و دوستان) خود نگيريد که برخي از آنان دوست يکديگرند و هر کس از شما که آنها را به دوستي برگزيند از آنها خواهد بود. براستي که خداوند مردمان ستمکار را هدايت نخواهد کرد.»
6- «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا الذين اتخذوا دينکم هزوا و لعبا من الذين اوتوا الکتاب من قبلکم
و الکفار اوليآء واتقوا الله إن کنتم مومنين،مائده/57: اي آنانکه ايمان آورده ايد، کساني را که پيش از شما به آنها کتاب (آسماني) داديم (ولي) دين شما را به مسخره و ريشخند گرفته اند و همچنين کافران را به دوستي نگيريد و اگر ايمان داريد از خدا بترسيد.»
7- «تري کثيرا منهم يتولّون الذين کفروا لبئس ما قدّمت لهم انفسهم أن سخط الله عليهم و في العذاب هم خالدون- و لو کانوا يومنون بالله و النبيّ و ما أنزل إليه ما اتخذوهم أوليآء و لکنّ کثيرا منهم فاسقون، مائده/80-81: بسياري از آنها را مي بيني با کساني که کفر ورزيده اند (مانند بت پرستان) دوستي مي کنند. براستي چه بد دستاوردي براي (معاد) خود از پيش فرستادند که سبب مي شود خداوند بر آنها خشم گيرد، و در عذاب جاويدان بمانند- در صورتي که اگر به خدا و پيغمبر و آنچه بر او نازل شده است ايمان مي آوردند، آنها (يعني کافران) را به دوستي نمي گرفتند ولي بسياري از آنها نافرمانند.»
8- «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوّي و عدوّکم أولياء تُلقون اليهم بالمودّۀ و قد کفروا بما جآءکم من الحقّ يخرجون الرسول و إياکم أن تومنوا بالله ربّکم، ممتحنه/1: اي کساني که ايمان آورده ايد دشمنان من و دشمنان خودتان را به دوستي برمگيريد شما با آنها اظهار دوستي مي کنيد در صورتي که آنها نسبت به آن حقيقتي که براي شما آمده است کفر مي ورزند، اينها پيغمبر (خدا) و شما را (از مکه) بيرون مي کنند به خاطر اين که به پروردگارتان ايمان آورده ايد.»
9- «مثل الذين اتخذوا من دون الله أولياء کمثل العنکبوت اتخذت بيتا و إن أوهن البيوت لبيت العنکبوت لوکانوا يعلمون، عنکبوت/41: حکايت کساني که غير از خدا براي خود، سرپرستان ديگري گرفتند همچون حکايت عنکبوت است که خانه اي بساخت ولي اگر (آگاه بودند) مي دانستند که سستترين خانهها همانا خانه عنکبوت است.»
10- «قل أفأتخذتم من دونه أولياء لايملکون لأنفسهم نفعا و لا ضرا، رعد/16: بگو آيا جز او (براي خود) معبوداني برگزيده ايد که (حتي) اختيار سود و زيان خود را ندارند (تا چه رسد به شما)؟.»
از مجموع آيات قرآن کريم بدست ميآيد که:
اولا: چون کفار نميتوانند نسبت به خودشان نفع و ضرري داشته باشند چگونه مؤمنين ميخواهند با ارتباط با آنها و غفلت از خداي متعال، منافعي را بدست آورده و از خودشان ضرري را دفع کنند. اين امر در حقيقت، به توحيد در خالقيت و ربوبيت بر ميگردد.
ثانيا: علت نزديک شدن به کفار عدم ايمان به خداي متعال و پيامبر و آنچه که بر ايشان نازل شده است، مي باشد.
ثالثاً: نتيجه نزديکي و دوستي با کفار و دشمنان اسلام و مسلمين، جز ذلت و خواري و ساختن خانه سست و بي پايه مانند خانه عنکبوت نيست.
علت نهي صريح قرآن نسبت به قبول دوستي يا سرپرستي کفار و يهود و نصاري
قرآن کريم چند علت را نسبت به مدعاي خود بيان مي کند، که برخي از آنها عبارتند از:
1- کفار و مشرکين اهل رعايت خويشاوندي و حتي عهد و پيمان نيستند و اگر با شما پيمان مي بندند، از روي ضعف آنها است و در صورتي که قدرت عليه شما پيدا کنند به هيچ عهد يا دوستي خود وفا نمي کنند: «کيف و إن يظهروا عليکم لايرقبوا فيکم إلّاً و لا ذمّةً يرضونکم بأفواههم و تأبي قلوبهم و أکثرهم فاسقون، توبه/8: چگونه (اينها پاي بند پيمان خود هستند) با اين که اگر (روزي) بر شما پيروز شوند، نه مراعات خويشاوندي را در باره شما مي کنند و نه ملاحظه پيماني را (که بسته اند) خواهند کرد، اينها شما را با زبان دلگرم مي کند ولي دل هايشان را (از دوستي با شما) ابا دارد و بيشترشان فاسق و نافرمانند.»
«لايرقبون في مؤمن إلّاً و ذمّة و اولئک هم المعتدون، توبه/10: در باره هيچ فرد با ايماني رعايت خويشاوندي و پيماني را نمي کنند و اينها همان تجاوزکارانند.»
2- آنها به دنبال از بين بردن دين اسلام هستند، و ريشه دشمني آنها ايمان شما به دين اسلام است و به غير آن راضي نخواهند بود، به عبارت ديگر، قرآن کريم در موارد گوناگون تصريح مي کند که ريشه دشمني سران کفر با ملت مسلمان، مکتب حيات بخش اسلام است، و آنها به دنبال آن هستند که ملت مسلمان ايران، دست از اسلام بردارد: «و لايزالون يقاتلونکم حتي يردّوکم عن دينکم إن استطاعوا، بقره/217: و اينها (يعني مشرکان) پيوسته با شما کارزار مي کنند تا شما را از آيين خود بازگردانند، اگر بتوانند.» يا «و ما نقموا منهم إلّا أن يؤمنوا بالله العزيز الحميد، بروج/8: از آنها انتقام نگرفتند جز به اين علت که آنها به خداوند عزيز و حميد ايمان آورده اند.»
«و لن ترضي عنک اليهود و لاالنصاري حتي تتّبع ملّتهم قل إنّ هدي الله هو الهدي و لئن اتّبعت أهواءهم بعد الّذي جاءک من العلم ما لک من الله من وليِّ و لانصير، بقره/120: و يهود و نصاري از تو راضي نمي شوند مگر آن که از آيين آنها پيروي کني. به آنها بگو: هداست واقعي، همان هدايت خداست، و اگر با وجود دانشي که دريافت کرده اي از خواسته هاي آنها پيروي کني هيچ سرپرست و ياوري در برابر خدا نخواهي داشت.»
قرآن کريم تصريح مي کند که کفار به دنبال آن هستند که:
(اولا)- مومنين، کافر شوند:
«ودّ کثير من أهل الکتاب لو يردّونکم من بعد إيمانکم کُفّارا حسدا من عند أنفسهم، بقره/109: بسياري از اهل کتاب دوست دارند شما را پس از ايمان تان به کفر بازگردانند به خاطر حسدي که در نهادشان است.»
«ودّوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سوآء، نساء/89: (اين کافران) آرزو دارند که شما نيز مانند آنها کافر شويد و همه يکسان باشيد.»
«ودّت طآئفة من أهل الکتاب لو يُضلّونکم و ما يُضلّون إلّا أنفسهم و ما يشعرون، آل عمران/69: گروهي از اهل کتاب دوست مي داشتند که اي کاش (بتوانند) شما را گمراه کنند، ولي اينها کسي جز خودشان را گمراه نمي کنند و نمي فهمند.»
(ثانيا)- اگر در تلاش براي کافر شدن شما موفق نشدند، به دنبال سستي شما هستند:
«فلا تُطعِ المُکذّبين- وَدّوا لو تُدهن فيُدهنون، قلم/8-9: پس، از تکذيب کنندگان فرمان مبر- آنها دوست دارند که تو (در آيين خود) نرمش نشان دهي تا آنها نيز مرمش کنند.»
(ثالثا)- اگر در سست کردن شما موفق نشدند، بدنبال آن هستند که شما نسبت به مسائل نظامي خود غفلت کنيد:
«وَدّ الذين کفروا لو تغفلون عن أسلحتکم و أمتعتکم فيميلون عليکم ميلة واحدة، نساء/102: کافران آرزو دارند که شما از سلاح ها و وسايل خود غافل شويد و ناگهان بر شما يورش برند.»
(رابعا)- در نهايت اگر در هيچ يک از موارد بالا يعني کافر شدن شما، سست شدن شما و غفلتتان از مسائل نظامي موفق نشدند، به دنبال آن هستند که شما را در سختي قرار دهند:
«يا أيّها الذين آمنوا لا تتّخذوا بطانةً من دونکم لا يألونکم خبالاً ودّوا ما عنتّم قد بدت البغضآء من أفواههم و ما تُخفي صدورهم أکبر قد بيّنّاالآيات إن کنتم تعقلون، آل عمران/118: اي کساني که ايمان آورده ايد از غير خودتان (براي خود) هم رازي نگيريد، آنها در زيان رساندن به شما کوتاهي نخواهند کرد، رنج بردن شما را آنها دوست مي دارند، دشمني از گفتارشان آشکار است و آنچه در سينه هاي خود (از دشمني با شما) پنهان مي کنند بزرگتر است (از آنچه آشکار مي سازند)، ما به خوبي نشانه ها (ي دوست و دشمن) را براي شما بيان کرديم اگر انديشه و تعقل کنيد.»
(2)- ترساندن مردم از آسيب دشمنان
يکي از عوامل نفوذ اين است که بيماردلان و منافقان در جامعه اسلامي در مقابل فرمان خداوند به عدم قبول دوستي با کفار و پذيرش سرپرستي آنها بر اين امر تاکيد مي کنند که اگر با کفار و يهود و نصاري رابطه نداشته باشيم دچار مشکل و آسيب خواهيم شد، و بدين طريق موجب نفوذ دشمن در جامعه اسلامي مي شوند:
«يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصاري أوليآء بعضهم أوليآء بعض و من يتولّهم منکم فإنّه منهم إن الله لا يهدي القوم الظالمين- فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشي أن تصيبنا دآئرة فعسي الله أن يأتي بالفتح أو امرٍ من عنده فيُصبحوا علي مآ أسرّوا في أنفسهم نادمين، مائده/51-52: اي کساني که ايمان آورده ايد، يهود و نصاري را سرپرستان (و دوستان) خود نگيريد که برخي از آنان دوست يکديگرند و هر کس از شما که آنها را به دوستي برگزيند از آنها خواهد بود. براستي که خداوند مردمان ستمکار را هدايت نخواهد کرد- (ولي برخلاف اين دستو) افرادي را که دلي بيمار دارند مي بيني که در دوستي با آنها (بر يکديگر) پيشي مي گيرند (و) مي گويند: ترس آن را داريم که در (آينده) به ما آسيبي برسد (و به کمک آنها نيازمند شويم) اما اميد است که خداوند پيروزي و فتحي، يا حادثه ديگري را (به نفع مسلمانان) از جانب خود پديد آورد و اينها از آنچه در دل هايشان پنهان مي داشتند پشيمان گردند.»
و لله الحمد
20 آبان 94