نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
سیاسی

برادر هاشمی رفسنجانی به همه ابهامات پاسخ داد

منبع
ايسنا
بروزرسانی
برادر هاشمی رفسنجانی به همه ابهامات پاسخ داد
ايسنا/ «آيت‌الله هاشمي به امام (ره) گفت من به‌عنوان فرمانده جنگ، آتش‌بس را مي‌پذيرم و شما هم دستور دهيد من را دستگير و محاکمه کنند و حکم اعدام بدهند. در بين مسئولان يک حکومت، چه در ايران، چه در دنيا چند نفر پيدا مي‌کنيد که اين‌گونه از هستي خود براي نظام حاکم بر کشورش بگذرد؟» به گزارش ايسنا، اين بخشي از گفته‌هاي صريح محمد هاشمي است. «محمد»، آخرين فرزند ميرزا علي بهرماني، را پيش و بيش از هر عنواني بنا به نسبت اخوتش با آيت‌الله اکبر هاشمي رفسنجاني مي‌شناسند؛ همان روحاني کرماني که همواره «عضو هيأت رئيسه» انقلابي بود که اينک سي‌وهشت‌ساله شدنش را بدون حضور او جشن مي‌گيرند. برادر بزرگتر محمد هاشمي، هشت سال‌ در جايگاه رياست مجلس، براي جمهوري اسلامي قانون تصويب کرد و پيش از پايان دوره سوم رياستش در قوه‌ مقننه، بخت خود را در نخستين انتخابات رياستي قوه‌ مجريه آزمود و با در دست‌گرفتن دولت، همان قوانيني که خود تصويب کرده بود، به اجرا گذاشت و همزمان با رياست بيست‌وهفت‌ساله‌اش بر مجمع تشخيص مصلحت نظام، اختلافات ميان شوراي نگهبان و مجلس را نيز حل ‌مي‌کرد. اما محمد که پيش از انقلاب، براي ادامه تحصيل در دانشگاه برکلي، ۱۰ سالي در آمريکا سکونت داشت و در همان دوران «انجمن اسلامي دانشجويان ايراني مقيم آمريکا» را نيز پايه‌گذاري کرد، با بالاگرفتن تب‌وتاب مبارزات انقلابي مردم، به ايران بازگشت و پس از اعدام صادق قطب‌زاده، رياست سازمان صداوسيما را تا سال ۱۳۷۳ بر عهده گرفت. او با عضويت در مجمع تشخيص مصلحت نظام و پذيرش رياست دفتر برادرش، بيش از گذشته و بيش از هر شخصيت ديگري در جريان اقدامات و فعاليت‌هاي آيت‌الله هاشمي قرار گرفت. او در گفت‌وگويش با ايسنا با اشاره به برخي جزئيات مربوط به شب درگذشت برادرش، وجود هرگونه ابهام و ترديدي را در زمينه فوت «آيت‌الله» رد کرد و انتشار اخباري مبني بر ارائه درخواست خانواده مرحوم هاشمي براي کالبدشکافي را نيز نادرست دانست. محمد هاشمي با تأکيد بر اينکه آيت‌الله هاشمي «مشکل عروق نداشتند»، اين نکته را نيز يادآور شد که «البته موضوع مشکل قلبي يک بحث و موضوع مشکل عروقي بحثي ديگر» است. رئيس دفتر آيت‌الله هاشمي در نهايت با رد «شايعه ‌قتل» رئيس سابق مجمع تشخيص مصلحت نظام، نشر اينگونه «شايعات» را مصداق ضرب‌المثل «در دروازه را مي‌توان بست اما در دهان مردم را نه»، توصيف کرد. اما در پاسخ به اين پرسش که آيا از برادرش وصيت‌نامه‌اي سياسي نيز به يادگار مانده است، پاسخي محکم و قطعي ارائه نکرد. محمد هاشمي، در اين گفت‌وگو به بخش‌هايي از منظومه فکري و عملي آيت‌اللهِ فقيد اشاره و نقل قول‌هايي کليدي از وي بازگو کرد؛ مثلاً آنجا که آيت‌الله هاشمي گفته بود ردصلاحيت سيدحسن خميني «ناسپاسي» است، يا آنجا که توضيح مي‌داد چرا از مقطعي به بعد، «نمازجمعه» از حضورش محروم شد. او که خود سابقه رياست بر سازمان صدا و سيما را در کارنامه دارد، درباره رويکرد متناقض اين رسانه نسبت به آيت‌الله هاشمي در قبل و بعد از درگذشت وي، توضيح داد که رؤساي صداوسيما اساساً «مجري» هستند، نه «تصميم‌گير». اين عضو خانواده هاشمي رفسنجاني، همچنين توضيحات مبسوطي درباره ثروت شخصي آيت‌الله و خانواده و خاندان وي ارائه داد؛ جزئياتي که شايد تاکنون درباره دارايي‌هاي هيچ‌يک از شخصيت‌هاي کشور با اين شفافيت ارائه نشده باشد. مشروح گفت‌وگوي ايسنا با محمد هاشمي را در زير مي‌خوانيد: ما کمتر از اسامي خواهران و برادران آيت‌الله هاشمي اطلاع داريم، شما چندمين برادر آيت‌الله هستيد و به جز شما ايشان چند خواهر و برادر داشتند؟ من آخرين برادرم. خانواده ما ۱۱ نفر بود. ۵ برادر و ۴ خواهر که در اين ۹ نفر، من آخرين اولاد هستم . يکي از برادرهاي مان به نام قاسم پيش از انقلاب، درسال ۵۴ به نوعي سربه نيست شد. حاج قاسم به انجام کارهاي آقاي هاشمي در دورران مبارزه و سرپرستي خانواده هاي زندانيان سياسي مي پرداخت و علي آقا نيز پسر ايشان است. همچنين يکي از خواهرهاي مان هم مرحوم شده است که الان با درگذشت آيت‌الله هاشمي، سه خواهر با سه برادر باقي مانده اند. اسامي برادران اکبر و قاسم ، محمود، و احمد است خواهران نيز، فاطمه خانم که به رحمت خدا رفته اند و طيبه و طاهره و صديقه نيز باقي مانده اند که البته هيچ کدام جز من، در جايي مسئوليتي به عهده ندارند. چندي قبل عکسي از پيکر آيت‌الله هاشمي منتشر شده است که در آن، چهره ايشان کبود به نظر مي‌رسيد، علت چه بود؟ اين عکس، دست‌کاري شده است. من نخستين کسي بودم که در بيمارستان بالاي سرشان رفتم. ايشان همان شرايطي که به لحاظ ظاهري در بيمارستان داشتند، همان شرايط را زماني که در آراگاه ابدي قرارشان داديم و خود من روي‌شان را کنار زدم، حفظ شده بود و اثري از زخم ديده نمي‌شد. از خبر درگذشت آيت‌الله چطور آگاه شديد؟ آخرين بار چه زماني با آيت‌الله ديدار کرده بوديد؟ من هميشه در دفترشان بودم و ايشان را هر روز مي‌ديدم. روز يک‌شنبه هم ايشان را ديدم. آن روز، روز ملاقات‌هاي معمولي ايشان بود و حدود ساعت ۱۲ يا ۱۲ و ۳۰ دقيقه بود که آقاي هاشمي، وزير بهداشت زنگ زدند و گفتند کاري فوري با آيت‌الله دارم و مي‌خواهم ايشان را ببينم. ما به حاج‌آقا اطلاع داديم و ايشان اظهار کردند که بيايند تا ملاقات انجام شود اما وقتي موضوع را به وزير بهداشت منتقل کرديم، گفتند که مي‌خواهم ناهار را با آيت‌الله باشم که حاج‌آقا هم پاسخ دادند بسيار خوب، بيايند تا نهار را با هم صرف کنيم. در نهايت وزير بهداشت حدود ساعت يک به مجمع تشخيص مصلحت نظام آمد و تقريباً تا ساعت ۲ يا ۲ و نيم، حضور داشت، صحبت‌هايش را انجام داد و رفت. پس از اين ملاقات، آيت‌الله کمي استراحت کردند و سپس رئيس يکي از دانشگاه‌هاي آزاد در شهرستان‌ها که به تهران آمده بود تا ايشان را ببيند، ملاقاتي انجام داد و رفت. ساعت از ۴ عصر گذشته بود که آيـت‌الله از مجمع حرکت کردند و من هم به مؤسسه درمان سرطان آمدم تا ملاقات‌هايم را انجام دهم. بعد از اينکه کارم تمام شد، در راه منزل بودم و به نزديکي‌هاي خانه رسيده بودم که محافظين آيت‌الله زنگ زدند و گفتند حال حاج‌آقا خوب نيست و ايشان را به بيمارستان برده‌ايم و گفتيم که به شما هم اطلاع دهيم. من سوال کردم کجا برده‌ايد؟، گفتند در اورژانس بيمارستان شهداي تجريش بستري شده‌اند. من آن موقع با بيمارستان فاصله چنداني نداشتم، در واقع بالاي تجريش و اول خيابان دربند بودم که چون اين خيابان يک‌طرفه بود، مسير را ادامه دادم و در نهايت حدود ۶ يا ۷ دقيقه بعد به بيمارستان رسيدم. وقتي رسيدم، ديدم بيمارستان شلوغ است و پرستاران و پزشکان زيادي مشغول فعاليت هستند و داخل دهان و بيني آيت‌الله لوله اکسيژن قرار داده‌اند و مشغول شوک واردکردن به سينه‌شان هستند و عمليات احيا را انجام مي‌دهند. من از يکي از پزشکان پرسيدم آيا آثار حيات در آيت‌الله وجود دارد؟ که او پاسخ داد از وقتي که ايشان را آورده‌اند، نه؛ اما تلاش‌مان اين است که عمليات احيا را با موفقيت انجام دهيم. آن‌ها به تلاش خودشان ادامه مي‌دادند اما خاطرم هست که بدنشان رنگي معمولي داشت وصورت‌شان هم خيلي معمولي وعادي بود و جاي کبودي بر روي آن ديده نمي‌شد. طوري که انگار خوابيده بودند. يک ربع تا ۲۰ دقيقه گذشته بود که دکتر قاضي‌زاده هاشمي هم آمد و سپس دکتر طباطبايي و دو سه پزشک ديگر نيز بر بالين آقاي هاشمي حاضر شدند و به کارشان ادامه مي‌دادند. من هم گاهي سوال مي کردم که آيا توفيقي داشته‌اند يا نه؟ که پاسخشان منفي بود. حتي بر روي مانيتور هم وقتي حرکت شوک داده مي شد، علائمي ظاهر مي‌شد که به نظر مي‌آمد علائم حيات باشد اما وقتي سوال مي‌کرديم، مي‌گفتند اين تاثير عمليات شوک است و قلب هنوز خودش به کار نيفتاده است. پس از اينکه وزير بهداشت آمدند و مدتي به تلاش براي احيا ادامه دادند، مشورتي با ساير پزشکان کردند و گفتند ادامه عمليات فايده‌اي ندارد و آن را متوقف کردند. در همين زمان بود که آقاي روحاني و آقاي جهانگيري هم به بيمارستان آمدند. شما نخستين نفري از خانواده آيت‌الله هاشمي بوديد که بر بالين‌شان حاضر شديد؟ من اولين نفر از خانواده بودم و غير از محافظين هيچ‌کس زودتر از من، بالاي سر ايشان نرسيد. برخي رسانه‎هاي ضد انقلاب پس از درگذشت آقاي هاشمي، به گفت‌وگوي کوتاه شما با ايسنا که دقايقي پيش از درگذشت مرحوم هاشمي، انجام شده بود استناد مي‎کردند و مي‎گفتند اين موضوع که شما در آن مصاحبه به بهبودي تدريجي حال ايشان اشاره کرده‎ايد، اما آيت‌الله دقايقي بعد فوت کرده‌اند، بسيار عجيب است، نظر خودتان چيست؟ در بيمارستان يک‌بار علائم حياتي از شصت تا هفتاد به نود رسيد که پزشکان اين موضوع را به من اطلاع دادند و اين اتفاق همان زماني افتاد که شما به من زنگ زديد و حال ايشان را پرسيديد. در همان زمان هم مرتب من با همسر و خانواده‌ام در تماس بودم که به شما هم گفتم حال ايشان رو به بهبودي است؛ اما بعد از آن تماس وقتي از يکي دو نفر از پزشکان پرسيديم گفتند آن علائم حياتي تنها مربوط به شوک مي‌شده است و خود قلب به کار نيفتاده است. برخي معتقدند علت مرگ آقاي هاشمي خفگي در استخر بوده است... نه. خفگي نبود. من وقتي علت را پرسيدم، گفتند که ايست قلبي بوده است اما زماني اين اتفاق افتاد که ايشان در استخر بودند. محافظين هيچ‌وقت در استخر با ايشان نبودند؟ نه. محافظين هيچ‌وقت نبودند. آيا آقاي هاشمي پيش از مرگ، مشکل قلبي هم داشته‌اند؟ چون در خاطرات‌شان يک‌بار به حالتي، مشابه گرفتگي قلبي اشاره مي‌کنند. مشکل قلبي نداشتند. فقط يک‌بار در سال ۱۳۷۹ يعني حدود ۱۷ سال قبل آنژيوگرافي کردند و قلب ايشان مشکلي نداشت. اخيراً هم پزشکي ايراني که ساکن آمريکا بود و اگر اشتباه نکنم دکتر شفيعي نام داشت، دستگاهي شبيه آنژيوسيتي آورده بود و از آنجا که توسط دختر حاج‌آقا، يعني فاطمه خانم به ايران دعوت شده بود؛ آيت‌الله را هم چکاپ کرد و گفت که ايشان مشکل عروق ندارند که البته موضوع مشکل قلبي يک بحث است و مشکل عروقي بحثي ديگر، اما آنطور که دکتر شفيعي مي‌گفت، آيت‌الله شرايط مساعدي داشته است. آيا خانواده درخواست کالبدشکافي بدن آيت‌الله را داده بودند؟ و اينکه آيا به صورت قانوني بيمارستان بايد مجوز تدفين را خودش صادر مي‌کرد يا نه؟ بيمارستان مجوز تدفين را به عنوان ايست قلبي صادر کرد و وقتي قضيه در بيمارستان شهدا تمام شد، چون اين بيمارستان نزديک ميدان تجريش بود و آنجا هم محله شلوغي است، تصميم گرفتيم پيکر آيت‌الله را به بيمارستان قلب جماران منتقل کنيم. البته صدور گواهي فوت و تدفين و ساير تشريفات در همان بيمارستان شهداي تجريش انجام شد اما کار غسل و کفن‌کردن آيت‌الله همان شب و در حسينيه جماران صورت گرفت و پيکر ايشان ۳۵ تا ۳۶ ساعت در حسينيه بود. خانواده درخواست کالبدشکافي نداده بود؟ نه. درخواستي نداده بود. وزير بهداشت در همان شب درگذشت آقاي هاشمي، در مصاحبه‌اي با خبرنگاران گفت که همراه‌نبودن يک تيم پزشکي با آيت‌الله، «سهل‌انگاري» بوده و حتي سخن از وجود پرونده پزشکي آيت‎الله به ميان آوردند، اما فرداي آن شب، سخنان خود را نقض کرد و گفت هيچ پرونده پزشکي وجود ندارد و دلايل مرگ آيت‌الله کاملاً مشخص است. نظر شما چيست؟ تيم پزشکي همراه ايشان نبود. ايشان هيچ‌وقت تيم پزشکي نداشتند که همراهي‌شان کنند. ممکن است سايرين يک تيم پزشکي همراه‌شان راه بياندازند، اما ايشان چنين نبود. وقتي هم که در مجمع بودند ما تيم پزشکي نداشتيم. همانطور که آقاي توسلي در جلسه مجمع سکته کردند و افتادند و ما ايشان را به بيمارستان شهيد شوريده برديم چرا که در مجمع، پزشکي براي معالجه ايشان وجود نداشت. در هر صورت اينکه ضرورتاً آيت‌الله هاشمي بايد تيم پزشکي مي‌داشتند، حرف ديگري است. به هر حال خيلي چيزها بايد همراه‌شان مي‌بود که نبود. اما اينکه آن روز تيم پزشکي همراه‌شان نبوده، حرف درستي نيست. ايشان هيچ وقت تيم پزشکي نداشت، مخصوصاً که در فاصله دفتر کار تا خانه، پزشکي ايشان را همراهي نمي‌کرد. ممکن بود که وقتي به سفري مي‌رفتند و از استاني به استان ديگر مسافرت مي‌کردند، در هواپيما يک پزشک ايشان را همراهي مي‌کرد اما براي تردد در داخل شهر هيچ‌وقت پزشکي به همراه نداشتند. آيت‌الله به صورت مرتب برنامه‌اي براي چکاپ داشتند؟ ايشان ادواري چکاپ مي‌کردند و براي اين کار به همان بيمارستان قلب جماران سر مي‌زدند و حدود هر شش‌ماه تا يک‌سال، يکبار اين کار را مي‌کردند. به طور کلي همه فاکتورهاي سلامت‌شان خوب بود. تنها ديابت داشتند که پيش از اين با يکي، دو قرص آن را کنترل مي‌کردند اما دو، سه‌ماه آخر، مصرف انسولين به ايشان تجويز شده بود. آقاي هاشمي درباره محل دفن‌شان توصيه‌اي داشتند؟ من صحبتي شنيدم که از قول آقا مهدي طباطبايي مطرح شده بود و ايشان مي‌گفت من وقتي با آيت‌الله هاشمي صحبت مي‌کردم، مطرح کرده بودند که علاقه دارند در قم دفن شوند اما خود من وقتي از آقاي طباطبايي پرسيدم، گفتند آقاي هاشمي چنين موضوعي را مطرح نکرده بودند. در وصيت‌نامه نيز محل تدفين تعيين نشده است و تنها آقا محسن را وصي خود قرار داده بودند که همان شب که از دنيا رفتند، بحث محل تدفين نيز مطرح شد و قرار بر اين گذاشته شد که اطلاعيه‌اي براي محل دفن و زمان مکان تشييع داده شود که ابتدا زمان تدفين را روز سه‌شنبه تعيين کرديم اما در مورد محل تدفين دو نظر وجود داشت. برخي مي‌گفتند در قم دفن شوند و برخي ديگر حرم امام (ره) را ترجيح مي‌دادند. خانواده نيز بيشتر علاقه به حرم امام (ره) داشت که نزديک‌تر بود و سهولت رفت‌وآمد به آنجا بيشتر. زماني که بحث تدفين در قم هم مطرح بود، برخي مراجع پيغام دادند که تهران براي ايشان مناسب‌تر است، چرا که آيت‌الله هاشمي فقط يک روحاني نبود بلکه شخصيتي سياسي هم به شمار مي‌آمد و به همين دليل ممکن است وقتي نمايندگاني از کشورهاي خارجي مي‌آيند و مي‌خواهند اداي احترامي به مزار ايشان کنند، در حرم حضرت معصومه (س) اين کار با مشکلاتي همراه شود و انجام نشود، بنابراين در تهران، فضا از اين جهت مناسب‌تر به نظر مي‌رسد که در نهايت اين موضوع مطرح شد و تصميم نهايي نيز با آقا محسن بود که وصي آيت‌الله بودند و ايشان هم بعد از مشورت با خانواده و همسر حاج‌آقا، تهران را پذيرفتند. وصيت‌نامه آقاي هاشمي قرار است منتشر شود؟ وصيت مفصلي نيست. يک برگه است که مواردي ديگر هم جداي از آنچه محسن آقا قرائت کردند در آن موجود است که ممکن است بخواهند آن را منتشر کنند يا منتشر نکنند. من از اين موضوع اطلاعي ندارم. در وصيت‌نامه تنها به خانواده توصيه شده و حرف ديگري گفته نشده است؟ من وصيت‌نامه ايشان را نخوانده‌ام. قبلاً هم نديده بودم و در اين چند روزه هم حال‌وهوايم براي خواندن وصيت‌نامه ايشان مناسب نبوده است. اخباري غيررسمي مبني بر وجود يک وصيت‌نامه سياسي از آيت‌الله هاشمي مطرح شده است، شما اين اخبار را تا چه اندازه درست مي‌دانيد؟ من اين وصيت‌نامه را نديده‌ام و اطلاعي ندارم. آن شب که به دنبال وصيت‌نامه ايشان مي‌گشتند، تنها يک برگ وصيت‌نامه پيدا کردند که تاريخش نيز براي همان سال ۷۹ است که مي‌خواستند آنژيوگرافي کنند و ظاهراً در پايان آن نيز گفته‌اند که اگر اجل مهلت دهد، اين وصيت‌نامه را تکميل مي‌کنم اما ما تکميل‌شده آن را نديديم. اين وصيت‌نامه فعلي هم در يک برگه «A۴» و به صورت دست‌نويس است. امکان دارد وصيت‌نامه ديگري هم وجود داشته باشد؟ احتمال هر چيزي را مي‌شود داد. ايشان کتابخانه بزرگي داشت که کتاب‌هاي زيادي در آن بود و حدود هفت يا هشت هزار جلد را در بر مي‌گرفت. بنابراين مي‌شود گفت که ممکن است وصيت‌نامه‌اي نوشته باشند و جايي ميان کتاب‌ها گذاشته باشند که ما هنوز فرصت نکرده‌ايم تمامي کتاب‌ها را بگرديم. کتاب ها در حال حاضر در دسترس خانواده است يا در دفتر مجمع باقي مانده؟ کتاب‌ها چون وسايل شخصي آيت‌الله است به خانه آورده مي‌شود. شب اول فوت ايشان اخباري منتشر شد مبني بر اينکه بخشي از اسناد موجود در دفتر ايشان را جابجا کرده‌اند، آيا خانواده به اين اسناد و آنچه که مربوط به شخص آيت‌الله هاشمي است، دسترسي دارند يا خير؟ آنطور نبوده است که اسناد خاصي جابجا شود. اسناد مجمع دو دسته است. يکسري اسناد اداري است که مربوط به جلسات و روال کار اداري مجمع است و يک سري اسناد هم شخصي است و مربوط به گفته‌ها و خاطرات و مسائل شخصي آيت‌الله هاشمي مي‌شود که به مجمع ارتباطي ندارد. اين دو دسته از هم تفکيک شده‌اند. اسناد مجمع، در مجمع مي‌مانند و اسناد شخصي هم به خانواده تحويل داده مي‌شود. ماجراي پلمپ دفاتر مشاوران آقاي هاشمي پس از درگذشت‌شان، چه بود؟ آيت‌الله در مجمع، يک اتاق ملاقات، يک دفتر کار و يک اتاق استراحت داشتند که وقتي ايشان از دفترشان در طبقه بالا به پايين مي‌آمدند تا حتي براي يک ساعت، ملاقاتي داشته باشند، محافظان، دفتر ايشان را در طبقه بالا پلمپ مي‌کردند و روز يکشنبه هم که از مجمع خارج شدند، دفترشان بسته بود و الان هم اين دفتر بسته است. اين يک بحث حفاظتي است و بقيه دفاتر مجمع، مثل دفتر من يا منشي يا محل ملاقات که در آن‌ها بحث حفاظتي وجود نداشته است، همچنان داير هستند. آنچه مربوط به پلمپ دفاتر مشاوران ايشان مي‌شود درمرکز تحقيقات استراتژيک انجام شد که يک طبقه از اين مرکز در اختيار مشاورين حاج آقا و پسرشان آقا ياسر بوده است که آن طبقه بعد از رحلت آقاي هاشمي توسط مديريت مرکز پلمپ شده و بعد نيز اعلام کردند که باز مي‌کنيم تا بياييد و هر آنچه مي‌خواهيد، ببريد. بحث پلمپ دفاتر را بيهوده بزرگ کردند . مشکلي درميان نبود. مسئول تيم حفاظت ايشان در مجمع هرگاه آيت‌الله از در دفترشان خارج مي‌شدند، برچسب پلمپ بر روي در دفتر مي‌چسباندند و حتي فراتر از آن با سيم و قلع در را مهر و موم مي‌کردند. از حواشي مربوط به درگذشت آقاي هاشمي که بگذريم، شما وقوع اين حادثه را براي جامعه ايران و نظام جمهوري اسلامي داراي چه پيامدهايي مي‌دانيد؟ آن چيزي که من مي‌دانم اين است که هاشمي جايگزيني ندارد که بگوييم شخصي مشابه ايشان، پيدا و جايگزينش مي‌شود. تأثيراتي که ممکن است درگذشت ايشان در فضاي سياسي و کلي کشور بگذارد از نظرگاه‌هاي متفاوتي مطرح است. حتي بعضي از خارجي‌ها هم مطرح کرده‌اند که رفتن هاشمي باعث تکه‌تکه‌شدن نظام و سقوطش مي‌شود. آن‌ها تا اين حد هم جلو رفته‌اند. برخي نيز مي‌گويند هاشمي رفته است، جايش خالي است اما مشکلي پيش نمي‌آيد، که اميدواريم اين‌گونه باشد، چرا که آقاي هاشمي براي اين نظام بسيار سرمايه‌گذاري کرده و همه‌چيزش را براي اين نظام، داده بود. ما اميدوار هستيم که نبود ايشان آثار منفي براي نظام نداشته باشد اما همانطور که گفتم، نظرات متفاوتي در اين‌باره وجود دارد. ايشان شخصيتي چندبّعدي بودند نه تک‌بّعدي. ايشان هم يک فقيه و عالم ديني بودند که مجتهدي مسلم در مسائل گوناگون به شمار مي‌آمدند و ديگران هم اين موضوع را تأييد مي‌کردند، هم اينکه يک سياستمدار و اقتصاددان بودند. ما در دوره‌اي انديشه‌هاي ايشان را دسته‌بندي کرديم و ديديم که ايشان يک ساختار فکري از خود به جاي گذاشته است که مشابه يک مکتب فکري کامل است و داراي همه عوامل و فاکتورها در هر حوزه‌اي که فکر کنيم، چون حوزه‌هاي سياست، اجتماع، فرهنگ، اقتصاد و در باب اقشار مختلف چون دانشجويان و حتي علوم ديني و ساير مسائل است. در واقع آيت‌الله در تمامي اين موضوعات و موارد، داراي نظر به شمار مي‌آيد. در زمان آقاي خاتمي اين مسئله را وارد ادبيات کشور شد که قرائت‌هاي مختلفي از دين وجود دارد و قرائتي که ما در انديشه‌هاي آقاي هاشمي مي‌بينيم در جاي ديگري نديده‌ايم که اين‌گونه جامع و نسبت به همه مسائل به‌روز باشد. بنابراين نبود يک فرد اين‌چنيني جاي خالي برجاي خواهد گذاشت. به همه اينها، سعه صدر ايشان و صبر و حوصله و وقتي که مي‌گذاشتند و طاقتي که در برابر ناملايمات داشتند را هم اضافه کنيد. ايشان در شرايط حساس وارد صحنه مي‌شد و طرفين را دعوت به تفاهم مي‌کرد و عملا راهي را انتخاب مي‌کرد که در جهت تعالي و منافع نظام بود. کارنامه رفتاري هاشمي در نظام يک کارنامه درخشان در بزنگاه‌هاي مختلف است. در زمان پايان جنگ که نظرات متفاوتي نسبت به آن وجود داشت، ايشان به امام (ره) پيشنهاد کردند و استدلال آوردند که ادامه جنگ نتيجه‌اي ندارد و خسارتش زياد شده است و بايد تمام شود. به امام (ره) گفت من به‌عنوان فرمانده جنگ، آتش‌بس را مي‌پذيرم و شما هم بياييد و دستور دهيد که من را دستگير و محاکمه کنند و حکم اعدام بدهند. آقاي هاشمي تا اين حد حاضر بود که هستي خود را فدا کند تا جنگي که يک فتنه در کشور ما بود و آثار و خرابي‌هاي زيادي داشت، تمام شود. شما در بين مسئولان يک حکومت، چه در ايران، چه در دنيا چند نفر را پيدا مي‌کنيد که اين‌گونه از هستي خود براي نظام حاکم بر کشورش بگذرد؟ هاشمي با توجه به جايگاهي که داشت، در چشم منتقدان و مخالفان نظام به عنوان خاکريز اول شناخته مي‌شد و اين موضوع، هم در زمان امام (ره) مطرح بود که هاشمي خاکريز اول است و اگر مي‌خواهيد امام (ره) را بزنيد اول بايد هاشمي را بزنيد و هم در زمان رهبري اين اصطلاح وجود داشت و دارد که اگر قرار است رهبري بزنيد اول بايد هاشمي را بزنيد. اين به دليل ويژگي‌هايي است که آيت‌الله هاشمي داشته است. در خلائي که در نبود ايشان وجود دارد، خيلي از مسائل ممکن است اتفاق بيفتد و آن تدبير و مديريت براي کنترل و هدايت جريان‌ها وجود نداشته باشد و مسائل به سمت و سوي ديگري کشيده شود؛ اما اميدوار هستيم همانطور که حيات آيت‌الله هاشمي براي نظام برکاتي داشت و انسجام ملي و کليات نظام را حفظ کرد، مرگشان هم بتواند اين فوائد را داشته باشد و به حل معضلات کمک کند. يکي از تاکيدات آقاي هاشمي در آخرين سخنراني‌اش اشاره به تغيير قانون اساسي بود که پيش از آن هم چندباري به اين موضوع اشاره کرده بود، به نظر شما علت تاکيد آيت‌الله بر تغيير قانون اساسي چه بود؟ ايشان، به قول شما، بحث تغيير قانون اساسي را به دفعات مطرح کرده بودند و اصل حرفشان اين بود که قانون اساسي اين ظرفيت را در درون خود دارد که تغيير کند و در زمان امام (ره) هم اين اتفاق افتاده است و اين گونه نيست که چنين ظرفيتي در قانون اساسي وجود نداشته باشد و اگر روزي ضرورتي براي تغيير ايجاد شود، سازوکار آن فراهم است. صرفاً بر وجود چنين ظرفيتي در قانون اساسي تاکيد داشتند که چندين بار اين موضوع را مطرح کردند يا اينکه ايده‌اي هم براي تعيير قانون اساسي در نظر داشتند؟ عمده حرف‌هاي ايشان همان بحث ظرفيت قانون اساسي بود، نه اينکه در حال حاضر بخواهيم قانون را تغيير بدهيم. در آن سخنراني آخر هم به مناسبت چهلم آيت‌الله موسوي اردبيلي صحبت کردند، چون بحث از خدمات آيت‌الله موسوي و اينکه يکي از پنج عضو اصلي شوراي انقلاب بود که توسط امام (ره) تعيين شده بود و خدمات زيادي براي انقلاب داشت، بحث قانون اساسي هم پيش آمد و ايشان به اين موضوع که قانون اساسي چنين ظرفيتي دارد اشاره کرد. آيا آقاي هاشمي در محافل خصوصي نسبت به هجمه‌هاي زيادي که در شش، هفت سال اخير به ايشان شده بود گلايه‎اي مطرح مي‌کردند؟ هيچ‌وقت گله نمي‌کردند. حاج آقا کوه صبر بود. ‌صبر مي‌کرد و از کسي شکايتي نمي‌کرد. ايشان به خاطر محکوميت فائزه و مهدي نمي‌آمد معرکه‌گيري کند و تشنج در جامعه ايجاد کند و گله‌اي به آن معنا مطرح نمي‌کرد. شايد ما انتقاداتي مطرح مي‌کرديم اما اتفاقا ايشان همواره از کليت نظام دفاع مي‌کردند و مي‌گفتند ممکن است در عملکرد مشکلاتي وجود داشته باشد اما اجازه نمي‌دادند عملکرد شخصي يا سازماني را به اصل نظام ارتباط بدهيم و هميشه از اصل کليت نظام، چه در جلوت و چه در خلوت دفاع مي‌کردند. ايشان مي‌گفتند در حال حاضر هم نظام جمهوري اسلامي ايران با ساختاري که دارد بهترين نظام در دنيا است و ما تجربه اولمان از اين نظام است و سال‌هاي نخست شکل‌گيري آن را پشت سر گذاشته‎ايم. بايد به تدريج نواقصش را مطرح کنيم تا به عنوان يک نظام الگو در جهان مطرح شود. ايشان خيلي دنبال ساختار نظام‌هاي مختلف سياسي بودند که ببينند چگونه هستند و اين موضوع حتي به پيش از انقلاب هم بازمي‌گردد. من در دوران پيش از انقلاب در آمريکا بودم که ايشان يک بار آمدند و ۱۶ روزي مهمان من بودند. من ايشان را به جاهاي مختلفي بردم اما علاقه ايشان به موزه و اينطور چيزها نبود، بلکه بيشتر به دنبال پيشرفت‌هاي صنعتي و تکنولوژيک و نحوه اداره حکومت، قانون اساسي و ساختار نظام سياسي بودند. ايشان درباره اين نوع مسائل تحقيق ميداني مي‌کرد و گويا در ذهنشان اين موضوع وجود داشت که يک نظام حکومتي کارآمد و مردمي چگونه بايد باشد. آيت‌الله در دو هفته‌اي که در آمريکا بود از من که ۱۰ سال در آمريکا بودم راجع به اين مسائل مطلبي بيشتري به دست آورد و بسيار پيگر تحقيق درباره اين نوع مسائل بود. ايشان از اصل نظام و ساختاري که وجود دارد همواره دفاع مي‌کردند و اگر هم ما جايي نقدي مي‌کرديم، مي‌گفتند اين نقدِ عملکردي است. حتي ما وقتي مي‌گفتيم عملکرد جداي از ساختار نيست و ساختار است که اين عملکرد را به وجود مي‌آورد، ايشان نمي‌پذيرفتند. آيت‌الله هاشمي کسي بود که خودش در برپايي اين نظام از خشت اول اين مبارزه تا روز پيروزي و بعد از آن در تمام اين دوران ۳۷ ساله به عنوان فردي موثر حضور داشت و به نوعي نظام را متعلق به خودش مي‌دانست و به عنوان يک دستاورد از آن حفاظت و حراست مي‌کرد و نسبت به آن تعصب داشت. من گاهي وجود تعصبات را در فرمايشات ايشان نسبت به نظام مي‌ديدم. بعد از اينکه موضوع رد صلاحيت سيدحسن خميني اعلام شد، ايشان حدود يک سال پيش در ۱۲ بهمن‌ماه نطق تندي در مراسم سالروز ورود امام (ره) در فرودگاه مهرآباد ايراد کردند، اساساً کدام يک از ناملايمات پيش آمده در طول اين چند سال اخير براي آيت‌الله تلخ‌تر بود؟ موضع حاج آقا نسبت به امام (ره) و خانواده ايشان و حاج حسن آقا که ميراث امام (ره) هستند بر مبناي يک ارادت و تعصب ويژه است. ايشان انقلاب را متعلق به امام (ره) مي‌دانست و از زحماتي که امام (ره) براي انقلاب کشيده بودند بيشتر از هر کسي آگاه بود و نقش امام (ره) را در انقلاب بسيار تعيين‌کننده مي‌دانست. حال اينکه وقتي نسبت به امام يا نواده امام (ره) ناسپاسي مي‌شد، ايشان را رنج مي‌داد و در ماجراي عدم احراز صلاحيت حاج حسن آقا هم همين موضوع بود و ايشان مي‌گفت حاج حسن ميراث امام (ره) است و واجد همه نوع صلاحيت اخلاقي، علمي، فقهي و سياسي و معيارهاي حوزوي است. آيت‌الله هاشمي علاوه بر اينکه يک سياستمدار بود، يک عالم ديني و فقيه هم به شمار مي‌آمد و بسياري از مسائل فقهي را به خوبي تشخيص مي‌داد. ايشان در زمينه فقه حکومت، که الان هم در آن مشکل داريم و سه سال پيش رهبري به حوزه دستور دادند که آن را پيگيري کنند، بسيار حاذق بود و فقيهي مثل حاج آقا در اين زمينه نداشتيم؛ به اين دليل که ايشان بعد از پيروزي انقلاب کار خود را از معاونت وزارت کشور شروع کردند و تا بالاترين درجه که رياست مجلس، رياست جمهوري،‌ فرماندهي جنگ و رياست مجمع تشخيص مصلحت بود رسيدند و در نتيجه همه تجارب لازم و عملي را در اداره کشور داشتند و از لحاظ سياسي، مديريتي، اقتصادي، فقهي و علمي هم داراي اطلاعات کافي بودند. بنابراين وقتي ايشان فردي براي حضور در مجلس خبرگان صاحب صلاحيت و صالح تشخيص مي‌دادند و آن وقت اين شخص هم متعلق به بيت امام (ره) بود ولي صلاحيتش احراز نمي‌شد، اين موضوع را ناسپاسي مي‌دانستند و مي‌گفتند زود است که ما مانند برخي کشورها به بزرگان خودمان ناسپاسي کنيم؛ آن‌هم به خانواده فردي که جهانيان معتقدند در روند حرکت تاريخ تحول بزرگي ايجاد کرد و دنيا را تکان داد. حال عده‌اي در داخل با خانواده‌اش اين گونه برخورد مي‌کنند. ضمن اينکه اگر اين موضوع را درست تحليل کنيم، مي‌بينيم که مربوط به نظام مي‌شود، نه شخص حاج حسن آقا. مسئله ديگري که براي ايشان هميشه سخت بود و خاطرشان را مکدر مي‌کرد برخي گزارش‌هايي بود که از وضعيت فقر مردم، نابساماني‌هاي سياسي و اجتماعي و نواقص مديريتي حکومتي تهيه مي‌شد. ايشان هميشه مي‌گفت ما با اين امکانات شرايط و جوانان و ملتي وفاداري که داريم، نبايد اينگونه رفتار و مديريت نسبت به مردم وجود داشته باشد و واقعا چنين رفتاري ايشان را رنج مي‌داد. ايشان غم مردم به‌ويژه اقشار آسيب‌پذير را مي‌خورد. ما اصطلاحي در دوران آقاي خاتمي داشتيم که وقتي بر اساس گزارش‌هايي که تهيه مي‌شد، اقشار مختلف را طبقه‌بندي مي‌کرديم، يک طبقه کساني بودند که مشمول ترکيب «جلوه خشن فقر» مي‌شدند؛ کساني که با مشکلات بسياري مواجه بودند و مجبور به انجام کارهايي مي‌شدند که از روي ناچاري انجام مي‌شد و نبايد به سمت آن مي‌رفتند. آيت‌الله مي‌گفت ما با اين توانايي‌هايي که داريم مي‌توانيم پيشرفته‌ترين کشور باشيم و ملت ما نبايد اين‌گونه باشد. آيا آيت‌الله در محافل خصوصي اشاره‌اي به نقد عملکرد خودشان در دوران رياست جمهوري هم داشتند؟ در محافل خصوصي و خانوادگي اين بحث‌ها هيچ‌گاه مطرح نمي‌شد اما در محافل دوستانه که جمعي براي ديدار مي‌آمدند، بعضا اين گونه مسائل مطرح مي‌شد، از جمله بحث سياست تعديل اقتصادي که عده‌اي نسبت به آن انتقاد داشتند اما حاج آقا براي اين عملکرد، توجيه داشتند و در جاهايي نيز مي‌پذيرفتند که به دليل اينکه همه شرايط براي ايشان فراهم نبود نتوانسته‌اند نتيجه کاملي به دست آوردند و اهداف را کاملا محقق کنند. به هر حال ايشان اينگونه نبود که خود را معصوم بداند و بگويد مشکلي در کارش وجود نداشته است. اما در محافل خصوصي معمولا هيچ‌کس دنبال بحث‌هاي اينچنيني نبود چون صرفا فرصتي براي ديد و بازديد فراهم شده بود و خانواده در کنار هم قرار گرفته بودند اما در ساير موارد که اين بحث‌ها مطرح مي‌شد، اگر نتوانسته بود برنامه‎اي را محقق کند، اين موضوع را مي‌پذيرفت. رفتار صدا و سيما در برابر آيت‌الله هاشمي را چطور مي‌بينيد که بعد از سال ۸۸ به نوعي با ايشان قهر کردند و با مرگ ايشان در ۱۹ دي، کوشيدند پرحرارت به شخصيت ايشان بپردازند. علت اين تفاوت‌ها در چيست؟ اگر بخواهيم واقعيت را بدانيم، اين است که صدا و سيماي ما وابسته به حکومت و نظام است و نهادهايي که حکومتي هستند، مدير در آنجا تصميم‌ساز نيست بلکه يک مجري است و به او دستور مي‌دهند که فلان سياست را اجرا کند و او هم اجرا مي‌کند. من مديران صدا و سيما را مقصر نمي‌دانم که کم‌لطفي کردند. آن‌ها مامور بودند و معذور. در واقعيت هم همين است. اينکه بعد از درگذشت آيت‌الله چند روزي با محتواي بيشتر نسبت به شخصيت ايشان عمل کردند، به دليل همان بود که به آن‌ها گفته بودند که اين کار را انجام دهيد و آن‌ها هم وارد صحنه شدند و انجام دادند و اکنون نيز موضوع به حاشيه رفته است و آنها هم به تدريج فتيله را پايين کشيدند. وجود اين نوع موارد در رسانه ملي بنا به تصميم مديريت آن رسانه نيست و مدير در آنجا فقط مجري است. ايشان نقدي به اين عملکرد صدا و سيما نداشت؟ بعضا نقد مي‌کردند؛ البته نه نسبت پوشش اخبار مربوط به خودشان. ايشان نسبت به خودشان هيچ وقت خواسته‌اي از کسي نداشت و من در دوراني که با ايشان بودم نديدم که چه پيش و چه پس از انقلاب براي خودشان خواسته‌اي را مطرح کنند. ايشان شخصيتي بود که استغناي فکري و توکل به خدا داشت و از کسي چيزي نمي‌خواست. بنابراين نسبت به خودش هم گله‌اي از صدا و سيما نداشت. اما برخي رفتارهاي صدا و سيما در زمينه تحريف تاريخ را نقد مي‌کرد و مي‌گفت زيبنده کشور ما نيست که صدا و سيماي آن، اينگونه برخورد کند. ايشان نسبت به انحرافاتي که صدا و سيما از ملي بودن پيدا مي‌کرد، انتقاداتي را مطرح مي‌کرد. ايشان در برابر اين محدوديت‌ها و ممنوعيت‌هايي که براي ايشان به خصوص در ايراد خطبه نماز جمعه به وجود آمد چه نظري داشت؟ آقاي هاشمي در خصوص نماز جمعه، که نمي‌رفتند يا نمي‌گذاشتند که بروند، يک زاويه نگاه داشت و جايگاه نماز جمعه در نظام را بالا مي‌دانست؛ بنابراين حرمت‌شکني نسبت به آن را درست نمي‌دانست. وقتي ما به ايشان مي‌گفتيم که چرا نسبت به جريان‌هاي مردمي که خواهان بازگشت شما به نماز جمعه هستند و از شما دعوت مي‌کنند به نماز جمعه برويد، عکس‌العملي نشان نمي‌دهيد، مي‌گفتند که من براي جايگاه نماز جمعه حرمت قائل هستم و معتقدم نبايد اين حرمت شکسته شود، چرا که نماز جمعه متعلق به نظام است. همين نگاه ايشان به جايگاه نماز جمعه نشان مي‌داد که آيت‌الله تا چه اندازه به حفظ نظام علاقه‌مند است. ايشان علاقه‌اي نداشت که براي خودش کاري کند که به جايگاه نماز جمعه در نظام لطمه وارد شود. در واقع به دليل برخوردي که با نمازگزاران در آخرين نماز جمعه‌اي که ايشان اقامه کرد، صورت گرفت و چهار نفر آمدند ، شعاري دادند و توهيني کردند، آيت‌الله هاشمي اينها را توهين به خود تلقي نکرد بلکه توهين به جايگاه نماز جمعه تلقي مي‌کرد. آيا پس از آخرين نماز جمعه‌اي که خواندند باز هم براي اقامه نماز دعوت شدند؟ من در جريان اين‌که دعوت مي‌شدند يا نه، نبودم؛ اما بعضا برخي مي‌گفتند مشکلي براي حضور ايشان وجود ندارد، اما آقاي هاشمي به همان دلايلي گفتم، نماز جمعه نمي‌رفتند و مي‌گفتند اگر ما بياييم و اين جايگاه را تضعيف کنيم و باعث شويم عده‎اي حرمتش را بشکنند، ديگران چه خواهند کرد و ديگر چه چيزي باقي مي‌ماند؟ البته درباره نماز جمعه هم بايد گفت کساني که براي آن تصميم مي‌گيرند همگي صرفا مجري هستند، نه تصميم‌ساز. درباره ثروت آيت‌الله هاشمي و موقعيت مالي‌شان توضيح مي‌دهيد؟ انقلاب که پيروز شد، آقاي هاشمي در تهران بيش از يک منزل داشتند اما بعدا آن‌ها را فروختند. راجع به ثروت ايشان و خانواده ايشان حرف‌هاي غيرمستند زياد زده شده است. من گزارشي را هفته پيش ديدم که منبعش يک نشريه خارجي بود و گفته بود هاشمي از «مُلاهاي ثروتمند» بوده است و اقلامي را هم به عنوان ثروت ايشان ذکر کرده بود که يکي از آن‌ها پسته رفسنجان بود. در آن گزارش آمده بود که ايشان سالي ۷۴۰ ميليون دلار از پسته رفسنجان درآمد دارد که توسط پسرعمويش اداره مي‌شود، در حاليکه داستان پسته رفسنجان چيز ديگري است. آن‌جا ۲۰۰ هزار هکتار زمينه پسته وجود دارد و کل خانواده ما ۱۰۰ هکتار آن را در اختيار دارد. حالا شما ببينيد نسبت سهم ما از درآمد پسته چقدر است که البته اين درآمد، درآمد کل خاندان هاشمي است، نه شخص آيت‌الله هاشمي. ما آنجا يک ملک مورثي داريم و جايش هم مشخص است؛ حالا آن‌ها آمده‌اند و تمام درآمد پسته رفسنجان را به نام هاشمي گذاشتند. در مورد پسرعمويم هم بايد بگويم که شرکت تعاوني توليدکنندگان پسته رفسنجان ۶۵ هزار عضو دارد که از ميان آن‌ها مديرعاملش، پسرعموي ماست. آن‌ها اينگونه مسائل راعوض مي‌کنند و ادعاهاي دروغ را به آيت‌الله هاشمي نسبت مي‌دهند. ايشان قبل از انقلاب، نسبت به پس از انقلاب وضعيت بهتري داشت. آيت‌الله هاشمي مقداري زمين در قم داشتند و پاساژي هم در تهران ساخته بودند و درآمدهايي در کنار آن داشتند که با مجموع آن‌ها هزار خانواده زندانيان سياسي را تحت سرپرستي قرار داده بودند. به هر حال کساني که قبل از انقلاب به زندان مي‌رفتند از قشر مرفه جامعه نبودند و معمولا از اقشار ميانه و پايين جامعه بودند و امام (ره) هم هميشه مي‌فرمود که اين پابرهنگان و مستضعفين هستند که شما از صدقه سر آن‌ها به حکومت مي‌رسيد. آقاي هاشمي علاوه بر مبارزه و رسيدگي به خانواده‌هاي زندانيان، نيازهاي ديگري هم داشت از جمله اينکه خانه‌هايي را اجاره مي‌کرد تا وقتي مبارزان از شهرستان‌ها به تهران مي‌آيند به هتل و مسافرخانه نروند که شناسايي شوند يا اگر اين مبارزين مي‌خواستند فرار کنند و تحت تعقيب بودند، بيايند شبي را در اين اتاق و شب بعد را در اتاق ديگري بگذرانند تا مشکلي برايشان پيش نيايد. همچنين نيازهاي ديگري همچون نياز به چاپ و تکثير اعلاميه‌ها،‌ کتاب‌ها،‌ نوار و ساير موارد وجود داشت که آقاي هاشمي با همين دارايي، اين هزينه‌ها را تامين مي‌کرد اما بعد از انقلاب که چنين نيازي وجود نداشت آن ۴۰۰ قطعه زميني که در قم داشت را به طلاب واگذار کرد تا آناني که واجد شرايط هستند بروند و در آنجا خانه بسازند و در تهران هم منازلي داشتند که واگذارشان کردند و منزل شخصي‌شان هم بعد از انقلاب تا زمان ترورشان در خيابان دولت، خيابان سرايي، سه راه نشاط قرار داشت که منزل بزرگي هم بود و پس از آن زمين ديگري گرفتند که حدود هزار متر بود و در همان‌جا هم ترور شدند اما نهايتاً آن خانه را هم براي کمک به بچه‌هايشان فروختند و خودشان به پيشنهاد امام (ره) در منزلي استيجاري در جماران ساکن شدند. پس آن طور نبود که برخي از ثروت ايشان با اغراق ياد مي‌کنند. آقاي هاشمي هيچ گاه محتاج نشد و در سطح خودش خوب زندگي کرد، به مردم رسيدگي مي‌کرد و امکاناتي هم داشت، اما ثروتمند به معنايي که در جامعه رايج است هيچ وقت نبود و اصولا خانواده ما هم، چنين نبود. وضع زندگي ما بد نبود و به امور روزمره خود رسيده‌ايم اما هيچ وقت ثروتمند نبوديم. منشاء اين‌گونه هجمه‌ها به آيت‌الله هاشمي، چيست؟ ما نسبت به تخريب و توهين ايشان تبارشناسي کرديم و دريافته‌ايم که اين موضوع مربوط به امروز و ديروز نيست. ايشان اولين‌بار وقتي در قم ساکن بود و کتاب سرگذشت فلسطين يا کارنامه سياه استعمار را ترجمه کرد و مقدمه ۱۶ صفحه‌اي بر آن نوشت - که در اين مقدمه بحث استعمار و مظلوميت فلسطين را مطرح کرد - مورد بغض حکومت وقت قرار گرفت، دستگيرش کردند و به زندان بردند و آنقدر به کف پايش شلاق زدند که عصب پايش خشک شده بود. يا وقتي که کتاب اميرکبير يا قهرمان مبارزه با استعمار را نوشت به همين شکل با وي برخورد کردند. ايشان در جريان مبارزات بارها به زندان رفت و بدترين شکنجه‌ها را تحمل کرد و از همان دوره بود که در گروه‌هاي مبارزي مثل سازمان مجاهدين - که در آن تغيير ايدئولوژيک و تصفيه صورت گرفته بود - از سال ۵۲ مسائل بسياري از عليه ايشان نوشته و شايعات فراواني مطرح شد. شخصيتي مثل هاشمي که هميشه در زندگي‌اش موثر و اثرگذار بوده است، همانطور که دوستاني داشته است، دشمناني هم داشته که اين دشمنان تبارشان به يکديگر مي‌رسد. ممکن است که نيت‌هايشان متفاوت باشد؛ يکي مزدور و قلم‌به‌مزد باشد، يکي عقده شخصي داشته باشد، يکي حسادت کند و ... اما ريشه آن‌ها به يک جا ختم مي‌شود . از سال ۴۰ تا کنون ۵۵ سال است که در آن روزي نبوده که عليه آيت‌الله هاشمي مطلبي نوشته نشده باشد يا معاندي کاري نکرده باشد. در حال حاضر تنها تفاوتي که وجود دارد اين است که در اوايل انقلاب اين تهمت‌ها از خارج و خارج‌نشينان بود اما در حال حاضر از درون سرچشمه مي‎گيرد. البته همچنان از خارج از کشور هم تهمت‌هايي وارد مي‌شود ولي مي‌بينيم که از درون نظام هم شخصي که نماينده مجلس است، بنا به دلايلي مي‌آيد و به آيت‌الله هاشمي فحاشي مي‌کند و با زبان توهين با ايشان صحبت مي‌کند. شايد با خود فکر مي‌کند اين کار باعث بزرگ شدنش مي‌شود يا دينش را به کساني که پشتيبانش بوده‌اند، ادا کرده است. حال از اين ميان ممکن است کساني واقعا جاهل باشند،‌ ندانسته تحت تاثير قرار گيرند و عده‌اي آگاهانه بيايند اين کار را بکنند؛ به هر حال چنين شرايطي تمام‌شدني نيست. در جامعه‌اي که متکثر است و افراد متفاوتي در آن وجود دارند و هنوز بلوغ سياسي وجود ندارد يا وجود دارد و به کار گرفته نمي‌شود، اين مسائل وجود دارد و نمي‌توان جلوي آن را گرفت. من نهايتا اين موضوع را به دليل ظرفيت بالاي آيت‌الله هاشمي و تاثيرگذاري ايشان مي‌بينم. بحثي که درباره سوءقصد به جان ايشان مطرح شده است و به اصطلاح مستنداتي هم آورده مي‌شود و مي‌گويند آيت‌الله هاشمي کشته شده است را تا چه اندازه درست مي‌دانيد؟ يک عده ناآگاه هستند و عده‌اي قصد دارند با انتشار اين مطالب تفرقه و نفاق در جامعه به وجود آورند و تشنج ايجاد کنند. عده‌اي مدام به دنبال اين هستند که آرامش در جامعه نباشد و تفرقه و بداخلاقي به وجود آيد و عده‌اي هم جاهل هستند و برخي نيز از جايي تغذيه مي‌شوند. واقعيتِ درگذشت ايشان همان است که گفته شد. ايشان ترور نشده، در سن ۸۲ سالگي به استخر رفته‌اند و پزشکان هم مي‌گويند که در هواي آلوده نبايد به استخر رفت و اين يک فاکتور پزشکي است اما ايشان رفته‌اند و ايست قلبي کرده‌اند. بسياري از دوستانم را مي‌شناسم که ايست قلبي به صورت يک‌باره برايشان اتفاق افتاده است و اين موضوع، خاصِ آقاي هاشمي نبود. در وقوع ايست قلبي هيچ شکي نداريم؛ اما دقيقا نمي‌دانيم اين اتفاق چه ساعتي رخ داده است. پزشکان مي‌گويند تنها تا هشت دقيقه پس از ايست قلبي مي‌توان به آن رسيدگي کرد. معلوم مي‌شود از زماني که اين اتفاق افتاده تا زماني که به بيمارستان رسيده‌اند بيش از هشت دقيقه طول کشيده است. به هر حال ما ضرب‌المثلي داريم که مي‌گويد در دروازه را مي‌توان بست اما در دهان مردم را نه. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد