جام جم/ کسي نمانده که عکس "شهيد حججي" را نديده باشد، کسي نمانده که ماجراي سربريده اين شهيد مدافع حرم را نشنيده باشد؛جواني که تيرماه 1370 در اصفهان بهدنيا آمد و مردادماه 1396 در سوريه به شهادت رسيد.
به بهانه شهادت "شهيد حججي"، همسرجوانش جزئياتي را از نحوه خبردار شدن از اسارت و شهادت اين شهيد را روايت ميکند. در زير قسمتي از اين گفتگو را ميخوانيد.
از اسارت محسن چطور باخبر شديد؟
سه شنبه بود که عکس محسن را در تلگرام ديدم.
همان عکس معروفي را که محسن را اسير داعشيها نشان ميدهد؟
بله همان عکس را ديدم. من تلگرام محسن را روي گوشي خودم نصب کرده بودم، يک دفعه ديدم دريکي از گروههايي که با دوستانش داشت، عکسي را فرستادند و گفتند براي آزادي اين اسير دعا کنيد. من عکس را باز کردم و ديدم اين اسير محسن من است.
چه حالي داشتيد؟
انتظار اسارتش را نداشتم بهخاطر همين شوکه شدم اما چون محسن از من خواسته بود کمک کنم در مسير شهادت باشد، آرزو کردم که به همان هدفش برسد . من ميدانستم که اگر محسن الان هم شهيد نشود،اول و آخر شهيد ميشود،چون مسيرش شهادت بود و با تمام وجودش شهادت را ميخواست.
همسر شما در اين عکسي که منتشر شده، آرامش عجيبي دارد، آنقدر که اين آرامشش نظر همه را جلب کرده و در اين چند روز خيلي ها از اسيري ميگويند که بدون ذرهاي ترس مقابل داعشيها ايستاده. خودتان محسن را در اين عکس چطور ديديد؟
همان طور که بود ديدم. شما اين عکس را نگاه کنيد، انگار نه انگار که شوهر من تير خورده و اسير دست داعشي هاست، عکس طوري است که انگار محسن، آن نيروي داعشي را اسير گرفته . به چشمهاي شوهر من نگاه کنيد، اصلا ترس در اين چشمها نيست، همهاش شجاعت است، دليري است، محسن توي اين عکس مثل کوه است، با صلابت است. بگذاريد يک خاطرهديگر برايتان تعريف کنم،من امسال به مناسبت روز مرد، يک انگشتر دُر نجف براي محسن هديه خريدم ، روي اين انگشتر «يازهرا» حکاکي شده بود. وقتي محسن ميخواست براي بار دوم اعزام شود، همه انگشترهايش را درآورد، الا اين يکي. گفت من اين يکي را با خودم ميبرم، من از اينها بهخاطر حضرت زهرا(س) کينه دارم،من تا لحظه آخر بايد نشان بدهم که شيعه اميرالمومنين (ع) هستم. بعد من در اين تصاويري که بعد از شهادت محسن از پيکر بيسرش منتشر شده،دقت کردم ديدم اين انگشتر دستش نبود. مطمئتنم که داعشيها انگشتر او را از دستش درآوردهاند چون اسم حضرت زهرا(س) رويش حک شده بود.
خبر شهادت محسن را کي شنيديد؟
ساعت سه بامداد چهارشنبه... من اصلا خواب به چشمم نميآمد، بعد از اينکه عکس اسارتش را ديده بودم مدام فکر ميکردم که الان محسن در چه حالي است، يک دفعه ديدم در گروه هاي تلگرامي زدند که شهيد بيسر،شهادتت مبارک... ديدم اين شهيد بيسر، محسن من است. همان موقع فهميدم که محسن به آرزويش رسيد. من افتخار کردم که محسن شهيد شده ،گفتم خدايا شکرت که محسن به آرزويش رسيد. همان موقع فکرکردم که چقدر شوهرمن پيش اهل بيت عزيز بود که از هرکدام يک نشانهگرفت و شهيد شد. ديدم دشمن براي امام علي(ع) خنجر کشيد، براي همسر من هم خنجر کشيد، سر شوهرمن را مثل امام حسين(ع) ازتن جدا کردند، محسن مثل علي اکبر جوان بود، مثل حضرت زينب(س) اسارت کشيد... ديدم ارادت شوهر من به اهل بيت آنقدر زياد بود که از هرکدام يک نشانه گرفت و شهيد شد.
يعني تصوير پيکر بي سرهمسرتان را هم بعد از شهادت ديديد؟
بله من تصوير بدن بيسرش را ديدم، خيليها به من گفتند که اين عکس را نبين، گفتند تو همان عکسي را ببين که محسن استوار ايستاده و اسير شده، اين يکي را نگاه نکن. اما من گفتم نه اينطور نگوييد، مگر حضرت زينب(س) در مجلس يزيد نفرمودند که «ما رايت الا جميلا.» من هم هيچ چيز جز زيبايي در اين مسير، در اين عکس نميبينم.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد
بازار