مشرق/ رئيس اسبق سازمان ميراث فرهنگي گفت: تيم بقايي ميخواست کل شرکت توسعه گردشگري را حدوداً با ۱۲۰ يا ۱۲۵ ميليارد تومان واگذار کند درحاليکه فقط قيمت هتل لاله در سال ۸۹، ۹۷ ميليارد تومان بود.
روحالله احمدزاده کرماني در سال ۱۳۵۷ در شهر مقدس مشهد به دنيا آمد.، وي يکي از جوانترين چهرههاي دولت نهم و دهم محمود احمدينژاد بود، وي دانشآموخته دانشگاه امام صادق عليهالسلام در رشته مديريت صنعتي در مقاطع کارشناسي و کارشناسي ارشد و دکتري مديريت رسانه از دانشگاه علوم و تحقيقات تهران است که توانست به مدت دو سال استاندار فارس شود؛ احمدزاده در ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۰ با حکم محمود احمدينژاد به رياست سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري جمهوري اسلامي ايران منصوب شد ولي در ۱۴ ديماه ۱۳۹۰ به دلايل نامعلومي از اين سمت استعفا داد.
براي گفتگو درباره ناگفتههاي ميراث فرهنگي، بيش از ۱۰ ساعت با ايشان مصاحبه کرديم؛ حرفها و اخبار بسياري درباره رفتارها و اقدامات خلاف قانون معاون اجرايي رئيسجمهور سابق داشت و معتقد بود دولت دهم؛ بهواسطه حضور اقليتي در اطراف احمدينژاد، برخلاف شعارها و وعدههاي سال ۸۴ عمل کرد و باعث منحرف شدن دولت دهم شد.
در ضمن مشرق آمادگي دارد توضيحات کساني را که در اين مصاحبه از آنها نام برده شده است را منتشر نمايد.
آنچه در ادامه ميآيد، قسمت اول گفتگو با دکتر احمدزاده است.
*********
** آقاي دکتر لطفاً در ابتدا بفرماييد چگونه با دکتر احمدينژاد آشنا شديد و سپس بهعنوان يکي از مديران جوان وارد دولت نهم و دهم شديد؟
در فاصله سالهاي ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۴ بود که با ايدههاي آقاي احمدينژاد آشنا شدم و نگاههاي ايشان را در مسائل اجرايي، مديريت جهادي، ساده زيستي، مردمداري، مبارزه با فساد و دفاع از آرمانهاي انقلاب اسلامي به خود نزديک ميديدم. همه اين مؤلفهها نه براي من بلکه براي خيلي از نيروهاي انقلاب و بهويژه جوانان متدين، حزباللهي و انقلابي انگيزهاي ميشد تا به هر نحو ممکن به ياري، کمک و مساعدت اين دولت که درواقع براي نخستين بار از آن بهعنوان دولت اسلامي ياد ميشد، بشتابم.
حقير هم در همين چهارچوب وارد مجموعه دولت شدم و براي اولين بار با حکم خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران بهعنوان رئيس دانشکده خبر منصوب شدم. پيش از آن در دانشگاه امام صادق (ع) با حکم آيتالله مهدوي کني بهعنوان مديرکل فرهنگي و مديرکل پژوهش مشغول به کار بودم. پس از مدتي با پيشنهاد آقاي مهندس محصولي بهعنوان مشاور وزير و رئيس مرکز تحقيقات آموزش و پژوهش وزارت کشور مشغول به کار شدم و دو سال هم بهعنوان استاندار فارس از سوي دولت دهم معرفي شدم.
** چه سالي وارد استانداري شديد؟
با توجه به اينکه بنده در انتخابات سال ۱۳۸۸ معين استان فارس بودم و شناخت تفصيلي نسبت به مسائل سياسي، اقتصادي و اجرايي اين استان داشتم، تشخيص دولت و شخص آقاي رئيسجمهور در آن مقطع اين بود که من بهعنوان استاندار استان فارس انتخاب شوم.
البته استان پهناور فارس همواره بهعنوان يک استان پرحاشيه و داراي مشکلات عديده مطرح بوده است. طبيعتاً با آن جواني و بضاعتي که در حقير موجود بود شايد حمايتهاي ويژهاي که احمدينژاد در آن مقطع از من داشت، نقش مؤثري در توفيقاتم در استانداري فارس داشت و ايشان خيلي محکم از من حمايت کردند. هر موقع اعتباراتي خواستيم و يا مصوبهاي را در دولت نياز داشتيم، ايشان حمايت ميکرد و دستورات لازم را صادر ميکرد و اين موضوع و نفس حضور و عملکرد من انگيزهاي شد براي دکتر احمدينژاد تا پيشنهاد بدهند بنده را بهعنوان معاون خودشان انتخاب کنند و در جايگاه رياست سازمان گردشگري و صنايعدستي اين اتفاق افتاد و من بهعنوان معاون رئيسجمهور در سال ۱۳۹۰ معرفي شدم.
** شما در دوره شهرداري آقاي احمدينژاد هم با ايشان همکاري داشتيد؟
همکاري ما در آن مقطع همکاري رسمي و سازماني نبود ولي به جهت هم دغدغه بودن و رويکردي که آقاي دکتر انتخاب کرده بودند، در آن مقطع که نگاه به طبقات پاييندست در شهر تهران پررنگ بود. آن موقع عليرغم اينکه من در دانشگاه امام صادق (ع) بودم اما طبيعتاً مشاورههايي به دوستان در سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران يا فرهنگسراها ميدادم.
** جنابعالي تفاوت ابتداي دولت نهم و انتهاي دولت دهم را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
بيترديد اگر بخواهيد ارزيابي عملکرد انجام بدهيد قبل از آن بايد ارزيابي رويکرد انجام دهيد. ما عملکردها را بر اساس رويکردها ميسنجيم. بديهي است که عملکرد دولت آقاي احمدينژاد در چهارساله نخست مبتني بر رويکردي بود که اين رويکرد در دولت دهم بهتدريج تحليل رفت و تغيير کرد.
عملکرد دولت آقاي احمدينژاد در چهارساله نخست مبتني بر رويکردي بود که اين رويکرد در دولت دهم بهتدريج تحليل رفت و تغيير کرد.
**منحرف شد؟ استحاله شد؟ يا ...
من نميخواهم وارد مدلي از ارزشگذاري بشوم. ميخواهم يکسري مباني را بگويم، شما خودتان به قضاوت برسيد که انحراف است يا تغيير!
اگر شما به ادبيات آقاي دکتر احمدينژاد نگاه کنيد، ميبينيد که در ايام انتخاب که منجر به رخداد سوم تير ۱۳۸۴ شد و واقعاً يک تحول گفتماني در دولت سازي اتفاق افتاد. آن ادبيات منبعث از مباني و رويکردهاي انقلاب اسلامي بود. مبارزه با فساد، رويکرد استکبارستيزي، نگاه جهادي در مديريت، رجوع به مردم، ارباب کردن مردم و از مقام رعيت درآوردن مردم و ملتزم به ولايت بودن در مقام نظر و عمل. مؤلفههاي مورداشاره، شاخصههايي بود که بر اساس اينها، رويکرد دولت در مسيري قرار ميگرفت که اين مسير، نزديکترين مسير به انقلاب اسلامي بود.
طبيعتاً وقتي رويکرد، رويکرد انقلابي باشد، حرکت جهادي خواهد شد و اخلاص پررنگتر خواهد بود. فضا، فضاي ايثار و ايثارگري و شهادتطلبي و آرمانخواهي و آرمانطلبي خواهد شد و واقعاً اين مدل در سال ۱۳۸۴ نمود داشت. خيلي از اين آقاياني که در صف اول ستادهاي انتخاباتي دکتر احمدينژاد بودند، زماني که به معرفي اعضاي دولت و معرفي استاندارها رسيد، فاصله گرفتند و به صفوف عقبتري رفتند.
چون رويکرد، رويکرد جهادي و انقلابي بود و همه بر اساس تکليف الهي و انقلابي خودشان به وسط صحنه آمده بودند، انتظار ديگري هم نداشتند. همينقدر احساس رضايت باطني ميکردند که دولتي بر سرکار آمده که انشاءالله رويکرد و مسير انقلاب را بهپيش خواهد برد.
اگر شما اين شاخصهها را کنار هم بگذاريد آنوقت ميتوانيد در خصوص يک شخص يا عملکرد او بهتر قضاوت بکنيد. شايد يکي از برون دادهاي گفتمان انقلابي اين است که افراد انقلابي مسير را بهپيش ببرند. چون آدمي که مؤمن به مباني و گفتمان انقلاب اسلامي باشد، لاجرم او ميتواند عملکرد انقلابي را از خودش نشان بدهد، او ميتواند مبارزه با فساد کند، او ميتواند از نشتيهاي فساد در سيستم اقتصادي دولت جلوگيري کند. من نميخواهم عملکرد دولت را زير سؤال ببرم من هم عضوي از اين دولت بودم؛ اما برخي از عملکردها را شما شاهد هستيد که اين عملکردها در گفتمان انقلاب اسلامي قابلتحليل نيست. منشأ اين اتفاق را بايد در تغيير رويکردها جستجو کنيم.
اگر نظام ارزشي در سيستم اجتماعي يا ساختار فرهنگي تغيير بکند طبيعتاً عملکردها و خروجيها رفتاري و هنجاري همتغيير خواهد کرد. ورود برخي از افراد که نهتنها ملتزم به گفتمان انقلاب اسلامي نبودند بلکه در خلاف آن مسير حرکت ميکردند، يکي از علل اين تغيير رويکرد بود.
** شما موافق هستيد ويترين دولت نهم با ويترين دولت دهم تفاوت قابلتأملي پيدا کرد!؟ به نظر جنابعالي اين تغييرات سبب تغيير رويکرد دولت دهم شد؟
شايد ويترين به لحاظ کمي خيلي تفاوتي پيدا نکرده است؛ يعني شما بخش عمدهاي که در دولت دهم بودند هم کاملاً انقلابي بودند. ولي به لحاظ کيفي اتفاقاتي در دولت دهم افتاده بود؛ يعني شما به لحاظ ويترين دولت دهم چهبسا انقلابيتر هم بود. از شخصي مثل آقاي دکتر حسيني در رأس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بود که در مشي و روش تفاوت چنداني با جناب آقاي صفارهرندي نداشت. شايد به لحاظ رويکرد اجرايي باهم متفاوت بودند. در وزارت آموزشوپرورش يک فرد صد درصد انقلابي مثل آقاي دکتر حاجي بابايي و نظاير آن ... آقاي دکتر نيکزاد در رأس يک مجموعه بزرگي مثل وزارت مسکن و شهرسازي نمادي از انقلابي گري بودند؛ اما در دولت دهم چه اتفاقي افتاد؟ شايد به لحاظ نفوس و کميت، افرادي در ويترين دولت دهم بودند که اگرچه در اقليت بودند اما در تأثير، در اکثريت بودند و متأسفانه تأثير در رويکرد کلي دولت ميگذاشتند. آنها در جاهايي بودند که در انتصابات کلي دولت تأثير ميگذاشتند و خيلي از نيروهاي انقلابي در دولت دهم منفعل شدند.
شايد به لحاظ نفوس و کميت، افرادي در ويترين دولت دهم بودند که اگرچه در اقليت بودند اما در تأثير، در اکثريت بودند و متأسفانه تأثير در رويکرد کلي دولت ميگذاشتند. آنها در جاهايي بودند که در انتصابات کلي دولت تأثير ميگذاشتند و خيلي از نيروهاي انقلابي در دولت دهم منفعل شدند.
** اين افرادي که ميگوييد در اقليت بودند، در دولت نهم چه جايگاهي داشتند؟
اين آسيبشناسي يا پاتولوژي را از دو سو بايد تحليل کرد. از يکسو افرادي را داشتيم مثل آقاي صادق محصولي، وقتي برخي انحرافها را ملاحظه کرد بر دولت وقت خروج کرد و از دولت فاصله گرفت و رفت. کسي مثل مهرداد بذرپاش وقتي ديد دولت در مسير گفتماني خودش حرکت نميکند از دولت فاصله گرفت و رفت در جاي ديگري نقش ايفا کرد؛ اما شايد برخي از اعضاي دولت دهم، همان مشي مصلحانه و از سر دلسوزي را پيگيري ميکردند و سکوت نميکردند، برخي انحرافات در دولت دهم تکثير پيدا نميکرد؛ يعني ما از يکسو، با برخي از اعضاي هيئت دولت مواجه بوديم که خودشان را مطلقالعنان ديدند، مبسوط اليد ميديدند و از سوي ديگر، برخي از دوستان انقلابي ما که در آن دولت منفعل شده بودند.
** شما سال ۱۳۸۸ وارد استانداري شديد و سال ۱۳۹۰ هم داخل مجموعه ميراث فرهنگي شديد؟ چه شد که شما را از استانداري فارس برداشتند؟
واقعيت امر اين است که در آن مقطع آقاي دکتر احمدينژاد تصميم داشتند که آقاي مشايي براي انتخابات سال ۱۳۹۲ کانديدا بشوند و بر همين منوال تشخيص دادند که من از استانداري به ميراث فرهنگي نقل مکان کنم و معاون آقاي رئيسجمهور بشوم و البته بر اساس برخي تحليلها قرار بود بعد از سازمان ميراث فرهنگي، به جايگاهي ديگر در دفتر رئيسجمهوري منتقل شوم.
اينکه ميگويند آقاي بقايي و مشايي تصميم گرفتند فلاني وارد دولت شود، بههيچوجه چنين چيزي صحت ندارد، روزي که قرار شد من وارد مجموعه دولت شوم از دفتر آقاي رئيسجمهور تماس گرفتند و اعلام کردند که با آقاي بقايي جلسه تغيير و تحول بگذاريد و ميراث فرهنگي را تحويل بگيريد. سه يا چهار نشست با آقاي بقايي در تهران گذاشتيم، مسائل ميراث فرهنگي را براي من توضيح دادند و تبيين کردند و توديع و معارفه انجام شد. اينکه ادعا ميشود بقايي به آقاي احمدينژاد پيشنهاد داده است صحت ندارد...
** به نظر جنابعالي دولت دهم از ابتدا مسير ثابتي را طي کرد يا اين دولت دورههاي زماني خاصي داشت؟
دولت دهم را شايد بشود به دو دوره ۸۸ تا ۹۰ و از ۹۰ تا ۹۲ تقسيم کرد.
** نقطه عطف اين تقسيمبندي چيست؟
نقطه عطفش اين است که در دو سال پاياني دولت، آقاي بقايي نفر اول و آخر شده بود. علتش را هم نميدانم اما درهرصورت فضاي حاکم بر روابط در دولت بهگونهاي بود که تقريباً همه فهميده بودند آقاي بقايي يک نفر از نفرات مؤثر بر تصميمات آقاي احمدينژاد است.
** ولي شنيدهها حاکي از آن بود که آقاي احمدينژاد خيلي وابسته به مشايي است نه بقايي؟
شايد، در يک مقطعي تا سال ۹۰ تا ۹۲ که آقاي احمدينژاد شناخت تفصيلي را از بقايي پيدا نکرده بود، ديدگاه و نظر جنابعالي درست باشد؛ اما از يک مقطعي به بعد و بهويژه پس از حمايت و تأييدات مشايي از بقايي، اين فرد تبديل به يک عنصر مستقل در دولت دهم شد يعني همان نقشي که مشايي داشت و بدون مشاوره با رئيسجمهور دستوراتي را ميداد که بنده نمونهاش را دارم. بقايي در اين سالها در حوزه اجرا مستقل از رئيسجمهور عمل ميکرد.
** مشايي چگونه عمل ميکرد؟
مشايي اختيارات بالايي داشت، مثلاً قرار بود بنده به نمايندگي از دولت ايران بروم در يک اجلاس بينالمللي شرکت کنم، طبيعتاً نيازمند اين بود که ما برويم با آقاي رئيسجمهور هماهنگ شويم. من خيلي ديدم که ايشان (آقاي مشايي) در مقام رئيس دفتر رئيسجمهور، پاراف ميکردند که حسب نظر رئيسجمهور اقدام بشود و برويد.
آقاي بقايي در دو سال آخر، اگر نگويم يک رئيسجمهور مثلاً غير رسمي، تقريباً يک معاون اول و معاون اجرايي پر قدرت شده بود و هر تصميمي که دلش ميخواست، ميگرفت و انجام ميداد و متأسفانه ايشان دچار فقر اطلاعاتي، فقر نظري، فقر تئوريک و فقر تجربي بود.
چون آقاي رئيسجمهور چند صندلي آنطرفتر نشسته بودند به ايشان ميگفتم آيا نيازي نيست من بروم پيش ايشان. گفتند " خير، نيازي نيست". اين مسئله نشان ميداد اختيارات آقاي مشايي بسيار وسيع است. عين اين اختيارات بلکه بيشتر، در حوزههاي اجرايي و وسيعتر را آقاي بقايي در سمت معاون اجرايي (از سال ۹۰) داشتند.
بنابراين در دو سال پايان دولت دهم، معاون اول دولت تقريباً در حاشيه بود. بارها شده بود که آقاي رحيمي (محمدرضا) به من مراجعه ميکرد و چون من رابطه نزديکتري با آقاي احمدينژاد داشتم، از من خواهش ميکرد که به آقاي احمدينژاد بگويم که آقاي بقايي شأن من را در دولت رعايت نميکند و مصداقهايي براي من ميآورد.
ما متأسفانه شاهد اين بوديم که آقاي بقايي در دو سال آخر، اگر نگويم يک رئيسجمهور مثلاً غير رسمي، تقريباً يک معاون اول و معاون اجرايي پر قدرت شده بود و هر تصميمي که دلش ميخواست، ميگرفت و انجام ميداد و متأسفانه ايشان دچار فقر اطلاعاتي، فقر نظري، فقر تئوريک و فقر تجربي بود. ايشان در جايگاهي بود که ۲۲ وزارتخانه را هماهنگ ميکرد، در تمام سفرهاي استاني، در تمام تصميمات مهم دولت ايشان اظهارنظر ميکرد و مؤثر بود...
** جنابعالي از سال ۱۳۹۰ وارد سازمان ميراث فرهنگي شديد. درباره ميراث فرهنگي شنيدهها و موضوعات متفاوتي مطرح ميشد. يکي از موضوعاتي که مطرحشده بود، بحث کم و زياد شدن اشياء تاريخي از موزه ملي بود، از اين موضوع چيزي به خاطر داريد؟
من پاسخ شما را در قالب يک خاطره ارائه خواهم کرد. ما در مطالعات اجتماعي گاهي اين موضوع را مطرح ميکنيم که مطالعات ميداني، کاشف از حقايق است. من اگر اين گزارش ميداني را که ناظر به يکسري از واقعيتهاي موجود آن زمان ميراث فرهنگي است، عرض کنم شايد براي مخاطبان، تحليل و تصوير روشني ارائه دهد.
در آن روزهايي که من تازه به سازمان ميراث فرهنگي کشور رفته بودم، زمزمههايي راجع به خروج اشياء تاريخي از انبارهاي موزه ملي به گوشم ميرسيد. تا اينکه يک روز من در روزنامه کيهان ديدم متني با اين موضوع به نگارش درآمده بود که اشيايي از موزه ملي خارجشده و اين اشيا تحت هر عنواني به تاراج رفته است. طرح اين موضوع سبب شد بنده به اين اتفاقات حساس شوم؛ بنده در رأس سازماني بودم که تکليف بدوياش اين است که از فرهنگ و ميراث تمدني اين مملکت محافظت کند و اين مسئله نقش اوليه سازمان ميراث فرهنگي است.
اين مسئله باعث شد به حوزه رسانه خودم ابلاغ کنم هر چه سريعتر بيانيه سازمان ميراث فرهنگي را در آن مقطع صادر و درج کنيم جناب آقاي شريعتمداري، اگر اين گزارش مبتني بر اطلاعات و اسناد است؛ اين اطلاعات را به دست ما برسانيد تا ما آنها را به سيستم حراست و بازرسي براي پيگيري بدهيم و نتيجه را به افکار عمومي گزارش بدهيم تا مشوش نشوند.
در اين فرآيند بوديم که از دفتر آقاي بقايي تماس گرفتند که بايد براي جلسه مهمي بياييد. بنده به دفتر آقاي بقايي رفتم و ايشان هم خيلي تشريفات و آداب را در ارتباطات فيمابين انساني رعايت نميکنند. يک برگه جلوي من پرت کردند و با صداي بلند فرياد زدند اين را بردار بخوان. من برداشتم خواندم ديدم که يکمشت بدوبيراه و توهين و شعار داخل آن نوشتهشده بود. ادبياتي که خيلي نازل بود و به جايگاه يک دولتمرد ربطي نداشت؛ و نوشتن چنين جوابيهاي مصداق بيتربيتي و ادب معمول و مرسوم در نظام اجتماعي است.
گفتم آقاي بقايي اين جوابيه که از مختصات ادب و متانت خارج است، شما اجازه بدهيد ما يک متن خيلي شفافتر براي کيهان بنويسم. بنده پرسيدم آقاي بقايي شما از چه چيزي نگران هستيد؟ به ايشان گفتم " آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است". اگر اشياء ساماندهي شده است خب بسمالله، هر نهادي ناظري دارد، بازرسي دارد، ذيحسابي دارد و امين اموالي دارد بيايند ماجرا را بررسي کنند و گزارش بدهند. مگر حضرتعالي اشياي خارجشده را در جيبتان گذاشتهايد؟ مگر در خانهتان گذاشتهايد يا به رفقايتان دادهايد؟ يا خدايناکرده بهصورت غيرقانوني آنها را جايي برده و فروختهايد که اينقدر نگران هستيد؟
بقايي گفت " هدف آقاي شريعتمداري تخريب دولت است". گفتم اگر هدف ايشان تخريب دولت باشد من هم بخشي از اين دولت هستم بهخصوص اينکه رياست سازمان ميراث فرهنگي را بنده برعهدهگرفتهام و بايد جواب بدهم. خلاصه از ما اصرار و از او انکار. من زير بار جوابيه تند ايشان به کيهان نرفتم.
** يعني ايشان بابت طرح اين اتهام نميخواست پاسخ شفافي ارائه بدهد؟
بنده به ايشان گفتم ما بايد با آقاي شريعتمداري تعامل کنيم. چون اين شبهه در فضاي رسانهاي و جامعه مطرحشده است. حرف کوچکي هم نيست. ميگويند در دوره دولت دهم يکسري اشياء از موزه ملي خارجشده و معلوم هم نيست کجا رفته. ميگويند اين اشياء خارجشده و وارد يکسري حراجيهاي خارج از کشور شده است. ما بايد بنشينيم و بررسي کنيم. اين شبهه را محکم پاسخ بدهيم که اين شبهه زدوده شود و حتي اگر نياز است عليه آقاي شريعتمداري طرح دعواي حقوقي در محاکم قضايي کنيم و بگوييم چرا شما چنين ادعاي بيپايه و اساسي را مطرح کردهايد و...
متأسفانه در اين جلسه به جمعبندي با آقاي بقايي نرسيديم و متأسفانه ايشان مطرح کرد که همين جوابيه بنده را بايد روي وبسايت ميراث فرهنگي درج کنيد. من هم ناراحت شدم و برگه را برداشتم و گفتم من تا به جمعبندي نرسم بر سر موضوع و مدل ارائه جواب، اين کار را نخواهم کرد.
به دفتر آمدم پسازآن بلافاصله آقاي جوانفکر تماس گرفتند از خبرگزاري ايرنا و گفتند مطلبي که آقاي بقايي به شما دادند را به ما بدهيد تا در خبرگزاري دولت درج کنيم. گفتم سازمان ميراث فرهنگي يک سازمان مستقل است اجازه بدهيد خودش مواضعش را بررسي ميکند و اعلام ميکند. ما جوابيهاي با اين مضمون آماده کرديم جناب آقاي شريعتمداري اگر که اسناد و مدارکي دال بر اين ادعا داريد به ما ارائه کنيد، سازمان ميراث فرهنگي هم تعهد خواهد داد در کوتاهترين فرصت کميته حقيقتياب تشکيل دهد و نتيجه را به افکار عمومي اطلاع بدهد. اين مسئله منجر به کدورتي بين من و آقاي بقايي شد. شايد نخستين کدورتي که ميان بنده و ايشان در دولت دهم به وجود آمد بر سر همين موضوع بود که طبيعتاً زير بار واکنش سلبي ايشان نرفتم.
** نظر آقاي احمدينژاد بر سر اين موضوع چه بود؟
در اين موضوع اولين اقدامي که کردم، طبق قانون، اشياء تاريخي که کاوش ميشود وقتي وارد سيستم موزه ملي ميشود مشمول اشياء تاريخي ميشود و تحويل امين اموال ميشود. من تصميم گرفتم براي اينکه اين موضوع واکاوي و شکافته شود، تمام امناي اموال موزه ملي را به اتاقم دعوت کردم. تعدادي خانم و آقا بودند. رئيس موزه ملي در آن مقطع خانمي به نام آزاده اردکاني بود که استنکاف کرد و گزارشي به بنده ندادند.
** خانم اردکاني را آقاي بقايي منصوب کرده بود؟
بله اين خانم منصوب ايشان بود. اردکاني يکي از گزينههاي معاونت رياست جمهوري و رئيس سازمان ميراث فرهنگي هم بودند که البته بنا به هر دليلي به نتيجه نرسيد.
در آن جلسه به امناي اموال گفتم خانمها، آقايان به من توضيح بدهيد، طبق اين گزارشي که در دست بنده است، نزديک به 600 هزار شيء، تحت عنوان "طرح ساماندهي اشياء منقول تاريخي و فرهنگي" ساماندهي شده است.
من تعداد موزهها را براي شما بخوانم. موزههاي ما از بعد از انقلاب (وابسته به سازمان ميراث)، ۹۷ موزه بوده و از سال ۱۳۸۴ تاکنون ۱۰۰ موزه ساختيم و ۱۹۷ موزه داريم. تصور کنيد ۲۰۰ موزه در سراسر کشور داريم، ما ۶۰۰ هزار شيء را تقسيمبر ۲۰۰ موزه بکنيد؛ يعني در هر موزه چند شيء بايد وجود داشته باشد؟ در هر موزه تقريباً بايد ۳ هزار شيء وجود داشته باشد.
ولي اين ۲۰۰ موزه، همه موزههاي ملي ايران نيستند. شائبهاي که براي رئيس سازمان ميراث فرهنگي ايجاد ميشود اين است که چرا بايد اين تعداد شيء تاريخي از انبارهاي موزه ملي ايران؛ فک پلمپ شده و خارج شوند؟ اين اشياء به کجا منتقلشده است؟
** فک پلمپ اموال يعني چه؟
اشياء در انبارها پلمپ بوده و اجازه دسترسي نداشتند.
** چرا؟ مگر نبايد اشيا در داخل موزه به معرض ديد گذاشته شوند؟
اين هم يک اشکال است، اين اشياء بهتدريج در مسير روند قانوني ثبت ميشده و اعتبار سنجي ميشده و وارد سيستم نمايش قرار ميگرفته است.
در همان مقطع بر اساس گزارش حراست سازمان ميراث، تعداد دوربينهاي موزه ملي بالغبر ۱۰۰ دوربين ميشد که حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد آنها از کار افتاده بود يا در جهت غير هدف، رصد ميکرد
البته فک پلمپ قاعده مشخصي ندارد؛ اما چرا اين کار تا آن مقطع انجام نشده، براي اين است که کار مهم، حساس و خطرناکي است و کسي جرئت نکرده دست به چنين کاري بزند. اشياء شناسنامه يک ملت است. شما بايد از شناسنامه يک ملت طوري مراقبت کنيد که آسيبي نبيند. مراقبت کنيد سر جاي خودشان و در کدام موزه قرار بگيرد. ما ظرفيت نمايش 600 هزار شيء را همين الآن نداريم. اين تعداد شيء کجا قرار بود نمايش داده شود. بدويترين چيزي که به ذهن مخاطب خواهد رسيد اين است که اين دوستان 600 هزار شيء را خارج کردند و اين اشياء کجا رفته است؟
من بدويترين سؤالم از آقاي بقايي اين بود که اين اشياء کجا رفته و بيا فهرستش را به من بگو. چند عدد بوده و کجا رفته؟ شبهه کيهان آن زمان، کاملاً درست و بهجا بود.
** چرا بقايي بهجاي پاسخگويي قصد اهانت به گزارش کيهان را داشت؟
اجازه بفرمائيد نکته مهمتري را خدمت شما عرض کنم؛ در همان مقطع بر اساس گزارش حراست سازمان ميراث، تعداد دوربينهاي موزه ملي بالغبر ۱۰۰ دوربين ميشد که حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد آنها از کار افتاده بود يا در جهت غير هدف، رصد ميکرد و ما متوجه شديم که متأسفانه شايد يک سالي هست که اين دوربينها ازکارافتاده است.
*خانم اردکاني گزارشي به شما نداده بود؟
خير، من شنيدم و خودم دستور دادم اين موضوع پيگيري شود ... مگر ما چقدر نيرو داريم و چقدر ميشود اين مسئله را کنترل کرد. حراست پسازاين عکسالعمل بنده، گزارش داد که يکسري از اين دوربينها دارند از آسمان فيلمبرداري ميکنند. دوربين سالم است اما سر دوربين رو به آسمان است...؛ بالاخره اين اتفاق معمولي نبود و قطعاً عواملي در اين مسئله نقش داشتند...
** همه دوربينها زاويه انحرافي را ضبط ميکردند؟
از ۱۰۰ دوربيني که ما داشتيم يک تعداد زاويه انحرافي را ميگرفته و يک سري هم ازکارافتاده بود. چطور ميشود ميراث يک ملت، يک تمدن بزرگ را به شما بسپارند و بعد دوربينهايش از کار بيفتد؟ مگر ميشود فقط با عامل انساني نظارت کرد؟
** دوربينهاي انبار هم همين موقعيت را داشتند؟
بهتفصيل يادم نيست اما منحرف کردن دوربينها يک حجم قابلتوجهي بود. فقط ۵۰ الي ۶۰ دوربين ازکارافتاده بود. تا اين خبر منتشر شد به اتاق مانيتورينگ موزه ملي رفتم و ديدم يکسري از تلويزيونها کاملاً خاموش است. گفتم چرا تلويزيونها خاموش است؟ گفتند پول ندادند دوربينها را تعمير کنيم. گفتم: مگر ميشود؟
** خانم اردکاني چه پاسخي داشت؟
خانم اردکاني به من جواب نميداد. خانم اردکاني را سريعاً عزل کردم. ايشان اصلاً به من جوابگو نبود.
البته نکات ديگري هم هست عرض خواهم کرد؛ اما همه پازلها را به ترتيب کنار هم خواهم چيد. ابتدا امناي اموال آمدند و کسي هم حرف شفافي به من نزد و همه به من نگاه ميکردند و طفره ميرفتند، جلسه با امناي اموال موکول شد به جلسه بعد. احتمال دادم که ميترسند و خوف دارند حرف بزنند...
** حراست موزه چه اقدامي انجام داد؟
چون موزه ملي است، من حراست را مسئول کردم. من رئيس حراست سازمان ميراث فرهنگي را در آن مقطع موظف کردم بالاي سر حراست موزه بايستاد. دو تا نکته را عرض کردم، يکي بحث دوربينها و حراست موزه و امناي اموال. نکته سوم اين است که بنده حرفي را شنيدم و به خانم اردکاني چندين پار پيغام دادم، ايشان به اتاق بنده نيامد.
خانمي از امناي اموال به من گفت آقاي فلاني در يک مقطعي که اين طرح ساماندهي داشت اجرا ميشد، کليد انبار موزه ملي يکشب تا صبح دست خانم اردکاني بوده است.
جالب است بدانيد که من بهعنوان رئيس سازمان ميراث فرهنگي، بهعنوان معاون رئيسجمهور، هر وقت ميخواستم وارد انبار موزه ملي بشوم، ذيحساب ميآمد، مديرکل حراست ميآمد، فرمانده انتظامي ميآمد، بازرسي ميآمد، دوربين بالاي سرمان بود و... چگونه ممکن است کليد انبار موزه يکشب و بدون هيچ نظارتي در اختيار اين خانم قرار بگيرد؟ اين خانم با آقاي بقايي چه سر و سري داشت؟
ببيند اين قرائن را بگذاريد کنار اينکه نزديک به 600 هزار تحت عنوان طرح ساماندهي از اموال موزه ملي خارجشده است؛ درحاليکه موزههاي ما در حال حاضر توانايي در اختيار گرفتن اين تعداد اشيا تاريخي را ندارند، حالا بايد برويم و بگرديم که اين اموال کجا رفته و چه شده است!
ديگر عمر مديريت بنده کفاف نداد که تا انتها پيگير بشوم که چه بلايي سر اين اموال آمده است. ما در مراحل بررسي و کنکاش بوديم که متأسفانه عذر ما را از سازمان ميراث فرهنگي خواستند.
من خيلي صادقانه ميگويم که جناب آقاي دکتر احمدينژاد يادشان است که فرمودند فلاني گزارشي آماده کن در ارتباط با طرح ساماندهي اشياء منقول تاريخي و فرهنگي و قرار شد که ظاهراً اين گزارش را خدمت رهبر انقلاب در هفته دولت ارائه بدهند، من هم گزارش را از معاونت ميراث فرهنگي وقت آقاي علويان صدر گرفتم، ولي بدون امضا به آقاي احمدينژاد دادم و تائيد نکردم.
** تا الآن هم اين مسئله هنوز شفاف نشده؟
وظيفه امناي اموال است و اگر امناي اموال با آنها جلسهاي گذاشته شود و رسانهها سراغ آنها بروند شايد درواقع اين موضوع بتواند مشخص شود.
** جناب احمدزاده، در همان زمان، بحث فروش هتل لاله هم مطرح بود و در رسانهها گفته ميشد کمتر از قيمت واقعي در حال فروش هتل لاله هستند، آيا اين ادعا درست بود؟
اين ماجرا نياز به توضيح دارد. ما يک شرکتي داريم در زيرمجموعه سازمان ميراث فرهنگي کشور به نام توسعه گردشگري ايران که در واقع هفتادوسه درصد سهام آن متعلق به سازمان ميراث فرهنگي کشور است. مايملک شرکت، خودش سي شرکت استاني است. در واقع ما سي شرکت توسعه گردشگري داريم در ايلام، سيستان و بلوچستان، در فارس و کلي اموال دفتري و ماشين و تشکيلات دارند.
ثانياً آن زمان چهار هتل در سراسر کشور داشتيم. هتل لاله چابهار، هتل لاله يزد و هتل لاله سرعين بهاضافه مجتمع آب گرم و تفريحي بسيار خوب در سرعين.
در کنار اين، املاک و مستغلاتي دارد که آقاي حيدري فر مديرکل ميراث فرهنگي استان اصفهان به بنده فرمودند يک قطعه زمين توسعه گردشگري در اصفهان دارد که آن موقع گفتند اين قطعه زمين ۱۶۰ ميليارد تومان است و قرار در کنار اين توضيح، يک زماني بنده به دوحه رفتم و آقاي سهرابي سفير وقت ايران، اعلام کرد آقايي به نام "سعد الغانم" به دنبال خريد هتل لاله تهران است.
آن موقع با آقاي بقايي صحبت کرديم، آمدند تهران مذاکره کردند و قيمت هتل را بين ۹۵ تا ۹۷ ميليارد اعلام کردند.
** چه سالي اين موضوع مطرح شد؟
سال ۸۹ بود. به هر جهت توافق حاصل نشد ولي ما متوجه شديم بدون اطلاع بنده، شرکت توسعه گردشگري رفته در فرا بورس، ارزيابيشده و دارند آن را واگذار ميکنند.
آقاي دکتر سجادي معاون سرمايهگذاري به من پيغام داد که آقاي احمدزاده زودتر بياييد که دولت دارد شرکت را واگذار ميکند. گفتم چه چيزي را دارند واگذار ميکنند؟ گفت شرکت توسعه گردشگري را. ظاهراً در دوره آقاي بقايي امور مقدماتي اين واگذاري انجامشده بود.
** با چه قيمتي؟
کل شرکت را ميخواستند حدوداً با ۱۲۰ يا ۱۲۵ ميليارد تومان واگذار کنند درحاليکه فقط قيمت هتل لاله رو در سال ۸۹، ۹۷ ميليارد تومان قيمتگذاري کرده بودند.
** اين واگذاري در چه سالي اتفاق افتاد؟
سال ۹۰. ماجراي واگذاري شرکت و اينکه چگونه ميخواستند واگذار کنند هم جالب است. طرف حساب قرار بود که با ۴ عدد چک کل مجموعه را بخرد؛ يعني سازمان خصوصيسازي قرار شده بود که از اين شرکت را بيست يا بيستوپنج ميليارد تومان نقد بگيرد و مابقي مبلغ در چهار چک بيستوپنج ميليارد توماني در ۴ سال وصول شود، من آن موقع از سه نفر استعلام کردم که قيمت واقعي اين مجموعه و اين شرکت چه ميزان است، از آقايان حيدري پور، سجادي و دهقانان.
بر اساس گزارش هر سه بزرگوار، اين شرکت ميانگين قيمتش بين ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ ميليارد تومان ارزش داشت، چگونه ممکن بود که آقاي بقايي و رفقايش، اين شرکت را با ۱۲۵ ميليارد تومان بفروشند؟
ما ديديم که هر کدام از شرکتهاي اقماري ۷ الي ۸ ميليارد تومان هر کدام اموال داشتند... با وزير اقتصاد تماس گرفتم. نتوانستم آقاي حسيني را پيدا کنم. سريع در همان تاريخ ۲۷/۶/۹۰ نامه زدهام به ايشان.
نوشتم آقاي حسيني اين خيلي خوب است که اجراي منويات مقام معظم رهبري در اجراي سياستهاي اصل ۴۴ اجرا ميشود اما آقاي حسيني در جريان باشيد که اين واگذاري و قيمت پايه که براي شرکت توسعه گردشگري زدهاند، عدد منطقي نيست و من بلافاصله تقاضاي تجديد ارزيابي در اين نامه کردم.
بلافاصله به رئيس سازمان خصوصيسازي هم اطلاع داديم که جلوي اين واگذاري را بگيريد. ۲۷/۶/۹۰ نامه را ميزنم هيچ اتفاقي نيفتاد تا ۹/۷/۹۰.
دوباره در اين تاريخ با مُهر آني، نامه نوشتم و گفتم اين مسئله اشکال دارد. پيشنهاد من اين است که دوباره ارزيابي شود؛ پيرو نامه قبلي. ديدم بازهم گوش نکردند. بالاخره يک نامه تهديدآميز نوشتم که اگر اين کار را بکنيد در راستاي اهداف نظام نيست و بهمنظور هرگونه اقدام از تضييع منافع ملي، دستور رسيدگي آني با توجه به نامههاي فلان و فلان صادر بفرمائيد.
اين نامه را برداشتم رفتم دولت و به آقاي حسيني گفتم چرا جواب نامه مرا نميدهيد شما؟ مگر من عضو دولت جمهوري اسلامي نيستم؟ مگر من امين اموال جمهوري اسلامي نيستم؟ در حوزه من يک شرکت ۱۰۰۰ ميلياردي را دارند بيست ميليارد تومان واگذار ميکنند! من در برابر خدا و پيغمبر و قيامت ازيکطرف و ديوان محاسبات در کشور مسئولم، شما وزير اقتصاد هستيد، مسئول خصوصيسازي در کشور هستيد بايد جوابگو باشيد.
ايشان زحمت کشيد و نامه زد به پژمان نوري رئيس سازمان خصوصيسازي؛ در نامه اعلام کرد رسيدگي شود و مراقبتهاي لازم در اين واگذاري به عمل آيد و به معاونت اقتصادي وزارت اطلاع داده شود.
جلسه بعد در دولت آقاي بقايي گفت بيا با شما کار دارم؛ گفت شما به آقاي حسيني نامه زدي؟ گفتم بله، سه نامه هم زدهام؛ گفت چرا نامه زدي؟ گفتم آقاي بقايي شما خودت رئيس سازمان ميراث فرهنگي بودي، وقتي آقاي سعدالغانم قطري به دنبال خريد هتل لاله تهران که يکي از زيرمجموعههاي شرکت توسعه گردشگري بود، چه قيمتي براي هتل لاله تعيين شد؟ ما قيمت ۹۷ ميليارد تومان را ارزيابي کرديم، شما چگونه ميخواهيد کل شرکت توسعه گردشگري را با قيمت ۱۲۵ ميليارد تومان بفروشيد؟ از بقايي پرسيدم آيا زمين اصفهان و هتل لاله چابهار و هتل لاله يزد ۲۰ ميليارد تومان ميارزد؟
گفتم آقاي بقايي اين کار درست نيست، ما در مقابل مردم مسئول هستيم. ايشان در جواب به من گفت تو با اين کاري که انجام دادي، به بيتالمال مسلمين ضرر زدي! گفتم چه ضرري؟ گفت ارزيابي مجدد ۱۰۰ ميليون تومان هزينه براي بيتالمال دارد. گفتم آقاي بقايي؛ اگر روز قيامت براي اين ۱۰۰ ميليون مواخذه کنند بهتر است که براي ۱۰۰۰ ميليارد تومان مواخذه کنند
** چه کسي به دنبال خريد شرکت توسعه گردشگري بود؟
گفتند مالک شرکتي که در کرج يک مجموعه اسبدواني دارد. من نميدانم چه مناسباتي ميان آقايان وجود دارد.
** پشت اين واگذاري بقايي بود؟
وقتي شخصي در دولت ميآيد يقه من را ميگيرد که به چه اجازهاي مانع از فروش شرکت توسعه گردشگري شدي، به نظر شما پشت اين ماجرا نيست؟ قطعاً بقايي پشت ماجراي فروش شرکت بود وگرنه هيچ ربطي به بقايي نداشت که از من توضيح بخواهد.
** آقاي احمدينژاد در اين ماجرا چه نظري داشت؟
اين موضوع به حيطه بررسي و نظر آقاي احمدينژاد کشيده نشد؛ يعني در آن مقطع کوتاه آمد و مسئله در حاشيه دولت مطرح شد. در حاشيه دولت با اعضاي دولت صحبت ميکرديم. اينها مسائلي بود که در دستور کار دولت نبود.
** شما گزارشي به آقاي احمدينژاد نداديد؟
در سفر اردبيل بود که موضوع را مفصل با رئيس دفتر آقاي رئيسجمهور در اردبيل توضيح دادم و گزارش هم به ايشان دادم. اين موضوع باعث تنش شديد ميان بنده و آقاي بقايي شد در آن مقطع.
ميان من و آقاي بقايي دوست مشترکي بود که گفتم به بقايي پيغام بده دوست عزيز اگر احمدزاده را آوردي که هر کاري دلت ميخواهد بکني و احمدزاده حرفي نزند اشتباه کرديد، اگر فکر ميکنيد که احمدزاده جوان است و با گرفتن پست معاون رئيسجمهوري سکوت ميکند، اشتباه کرديد؛ احمدزاده استاندار بوده و گرمي و سردي اقتصاد را چشيده است، بودجه بسته است، با فساد مقابله کرده است و ميفهمد چه اتفاقي در حال وقوع است.
واقعاً سؤال اين است که چرا بقايي زير بار ارزيابي مجدد قيمت شرکت توسعه گردشگري نرفت؛ اگر بقايي مشکلي نداشت بايد ميگفت که اين قيمتگذاري دوباره ارزيابي شود، چرا کوتاه آمد؟ چرا هيچکس در دولت پاسخ مرا نميدهد؟ چرا هيچکس در دولت به نامههاي من جواب نميداد؟ چرا وزير اقتصاد، رئيس سازمان خصوصيسازي و ديگران پاسخي به نامههاي من نميدادند؟
آقايان داشتند هتل لاله را ۲۵ ميليارد تومان ميفروختند درحاليکه هتل لاله فقط نام و برندش، کلي قيمت دارد.
سؤال اين است که چرا آقاي احمدينژاد پشت سر من نيامد و از من حمايت نکرد؟ مگر من برخلاف مشي دولت حرکت کردم که احمدينژاد حاضر نشد از من حمايت کند؟
آقاي احمدينژاد؛ ما از تو بوديم و از جنس شما بوديم، ما از گفتمان شما بوديم، آقاي بقايي کجا سوار اتوبوس احمدينژاد شد؟ از کدام و در و پنجره آمد؟ چرا بقايي بايد ميداندار بشود و چرا سر هر مسئله، فساد و تخلفي احمدينژاد، سکوت کرد؟
** به نظر ميرسد بهجاي اينکه شما رئيس سازمان ميراث باشيد، بقايي بهعنوان معاون اجرايي رئيسجمهور، رئيس ميراث فرهنگي هم بوده است
من الآن هم حرف ميزنم براي شفافسازي است تا اين پرونده براي هميشه بسته شود؛ يکي ديگر از ماجراهاي ما در ميراث، بانک گردشگري است و در اين ميان بايد نام مهدي جهانگيري برده شود که با آقايان بقايي و مشايي رفاقت و بده و بستان داشت.
زماني که من وارد ميراث فرهنگي شدم متوجه شدم که رتبهبندي تمام هتلها و مسافرخانههاي ايران را دادهاند به شرکتي به نام شرکت سمگا. همان شرکتي که آقاي بقايي و مشايي رفتند به شکل نمادين دو سهم آن را خريدند.
در فاصله سالهاي بين ۸۴ تا ۸۸، پيشنهاد ميشود به آقاي مشايي که بياييم شرکتي را راه بيندازيم که اين شرکت بهطور ويژه در حوزه گردشگري خدمات ارائه بکند و درعينحال بانکي راهاندازي کنيم که اين بانک در حوزه زيرساختهاي گردشگري سرمايهگذاري و حمايت کند.
اصل موضوع بلااشکال است و يک بانک تأسيس ميشود در حوزه گردشگري اما اگر خدايناکرده منجر به ايجاد رانت و ايجاد انتفاع نامحدود اقتصادي بشود، خلاف اخلاق و قانون است و هم مغاير با رويکرد انقلابي است که آقاي احمدينژاد داشت.
زماني که من وارد ميراث فرهنگي شدم متوجه شدم که رتبهبندي تمام هتلها و مسافرخانههاي ايران را دادهاند به شرکتي به نام شرکت سمگا. همان شرکتي که آقاي بقايي و مشايي رفتند به شکل نمادين دو سهم آن را خريدند. عکسهاي اين قضيه وجود دارد و غيرقابلانکار است.
من از معاون گردشگري آقاي دکتر دهقانان درخواست کردم که بررسي کنند آيا اين امتياز بهقاعده و قانوني به شرکت سمگا تحويل دادهشده است يا خير؛ متوجه شديم که خارج از تشريفات مزايده – مناقصه و بهصورت انحصاري به سمگا دادهاند. اولين کاري کردم اين بود که يک نامه را معاون گردشگري سازمان به سمگا زد و اين مأموريت را از آنها بگيريد. بعد فراخوان عمومي صادر شود و هر شرکتي توانمندتر است بياييد و اين کار را انجام دهد. اين امتياز درامد هنگفت و نامحدود ايجاد ميکند و ميبايست بهصورت قانوني واگذار شود.
** مسئول شرکت «سمگا» آقاي مهدي جهانگيري هستند؟
بله و بانک گردشگري هم متعلق به آقاي جهانگيري است. بعد اين مسئله را بگذاريد کنار اينکه من در هر سفر استاني ميرفتم سرمايهگذاران گردشگري در داخل و خارج از کشور به من ميگفتند " آقاي احمدزاده ما همه پولهايمان را انشا الله ميخواهيم ببريم در بانک گردشگري. شما فقط لطف کن به ما يارانه تسهيلات بده. به ما مساعدت کن. من به اين مراجعهکنندگان ميگفتم که اين بانک گردشگري براي دولت و سازمان ميراث فرهنگي نيست. متعلق به آقايي به نام مهدي جهانگيري است که از ياران آقاي مشايي است. همه ميگفتند اين بانک برند و هم نام سازمان شماست؛ بنده هم پاسخ ميدادم که اين نوعي تجانس اسمي است و ما هيچ ارتباطي با اين بانک نداريم و باهم هماهنگ نيستيم
آقايان آمدهاند از اسم برند گردشگري سازمان دولتي سوءاستفاده ميکنند و پولهاي مردم را ميگيرند و در فرمانيه و آجودانيه، ملکهاي اعياني ميخرند و آقاي جهانگيري با گران شدن ملک و زمين، مولتي ميلياردر شد.
جلوتر که ميرويم اين مسئله حادتر ميشود تا اينکه انتظار در ميان مردم و سرمايهگذاران ايجادشده است. بله آقايان آمدهاند از اسم برند گردشگري سازمان دولتي سوءاستفاده ميکنند و پولهاي مردم را ميگيرند و در فرمانيه و آجودانيه، ملکهاي اعياني ميخرند و آقاي جهانگيري با گران شدن ملک و زمين، مولتي ميلياردر شد.
چرا چنين رانتي براي مهدي جهانگيري ايجاد شد؟ روي چه حسابي؟ من وارد دولت شدم و به آقاي بقايي اين مسئله را گفتم، چرا شرکت سمگا را انکار کرد؟ ميگفتم چرا اسم بانک را گردشگري گذاشتيد و بقايي ميگفت برو پيش بهمني و مشکل را حل کن؛ پيش بهمني رئيس بانک مرکزي رفتم و ديدم به حرف من توجه نميکند، من را به يکديگر حواله ميدادند ...
پيش آقاي ثمره هاشمي ميرفتم و ايشان پاسخ ميداد شما ذهنيتت مشکل دارد... درنهايت ميگفتند به آقاي احمدينژاد بگو من هم ميگفتم با رفتن و گفتن به رئيسجمهور، مشکلي حل نميشود، مشکل جاي ديگر است و دولت عملاً در دستان بقايي و مشايي بود.
** اين مطالب را با آقاي احمدينژاد در ميان گذاشتيد؟ توجه ميکرد؟
بله، بارها گفتهام؛ اما از بحث اصلي دور نشويم، ما به آقاي بهمني ميگفتيم که نام بانک گردشگري را عوض کنيد. آقاي مشايي و بقايي در دولت دست بر قضا کنار هم نشسته بودند. ايشان برگشتند و به من گفتند تو رو خدا من را با اين دو نفر درگير نکنيد.
مشکل را با آقاي احمدي نژاد مطرح کردم، ايشان گفتند تو رو خدا من را با اين دو نفر [مشايي و بقايي] درگير نکنيد.
** اينجور که شما ميگوييد، آقاي بقايي و مشايي در مناسبات مالي با يکديگر تعاملات ويژهاي داشتهاند
آقاي بقايي و مشايي درهمتنيده بودند. به لحاظ اعتقادي، مالي، سياسي و ... باهم بودند. بقايي يعني مشايي، مشايي هم يعني بقايي. عبارتي که احمدينژاد يعني مشايي و مشايي يعني احمدينژاد. اين مثلث که از سال ۹۰ به بعد در هم ميآميزد و به يک حلقه انحصاري مونوپولي در دولت ايجاد ميشود، وقتي يکي تصميم بگيرد، دو نفر ديگر تبعيت ميکنند.
** آيا از تخلفات بقايي مصاديق ديگري هم به خاطر داريد؟
ما يک شرکتي داشتيم در زيرمجموعه سازمان ميراث فرهنگي، غيرازاين شرکت توسعه گردشگري ايران، تحت عنوان کانون جهانگردي و اتومبيلراني است. اين شرکت نيز بسيار بزرگ است. اين کانون هم زيرمجموعههاي زيادي مثل سيستم آموزشي، دانشکده، امداد خودرو و... دارد.
بقايي به من نامه نوشت و من متوجه شدم، صورتجلسه کردند و اين شرکت را بردند زيرمجموعه نهاد رياست جمهوري. شرکتي که قانوني زيرمجموعه سازمان ميراث فرهنگي محسوب ميشود، چرا بايد برود زير نظر نهاد رياست جمهوري؟
سازمان ميراث فرهنگي دو رکن دارد، شرکت توسعه گردشگري و کانون جهانگردي و اتومبيلراني، اين دوپايههاي اصلي و درآمدزاي مجموعه گردشگري بودند.
آقاي بقايي مجموعه توسعه گردشگري را به آقاي احمد موسوي واگذار ميکند با ۲۵ ميليارد در دوره من، از سوي ديگر، صورتجلسه تهيهکرده بود که کانون اتومبيلراني و جهانگردي را زيرمجموعه نهاد رياست جمهوري است. چرا؟ چون آقاي بقايي سرپرست نهاد رياست جمهوري شده بودند. چون اين کانون يک قلک بسيار خوبي است ميشود بهسادگي از آن پول برداشت کرد، يکقلمش امداد خودرو بود که در سطح تهران و شهرهاي بزرگ کلي درآمد روزانه داشتند. يکقلمش گواهينامه بينالمللي بود که چند هزار گواهينامه در روز صادر ميکردند. يکقلمش چندين دانشکده علمي – کاربردي بود که زيرمجموعه اين کانون بود و از آن درآمد داشتند. همايشهاي بزرگ برگزار ميکردند، نمايشگاه بينالمللي در کشورهاي مختلف داشتند. کانون پروژه بسيار بزرگي است.
** تاريخ اين صورتجلسه براي چه زماني بوده است؟
قبل از اينکه بقايي از ميراث برود، نامه زده به نهاد رياست جمهوري که اين کانون براي شما! قبل از اينکه خودش برود سرپرست نهاد بشود. اين کانون هيئتامنا داشت... خودش بوده و رفقايش و صورتجلسه کردند که ما ديگر اين کانون را نميخواهيم و اين کانون را زيرمجموعه نهاد رياست جمهوري قرار ميدهيم، انسان خندهاش ميگيرد که اين افراد چگونه براي خود برنامهريزي ميکردند و برخلاف قانون، تخلفات اينچنيني مرتکب ميشدند.
** فقط هيئتمديره بايد تصميم بگيرد؟
روش قانوني اين است که دولت خصوصيسازي کند و اين کانون را به بخش خصوصي واگذار کند، مگر جابهجا شدن يکنهاد دولتي در دولت، قانوني است؟ مثلاينکه از اين جيب به اين جيب بکنيم. مثلاينکه يک شرکتي را از زيرمجموعه وزارت صنايع برداريم ببريم زيرمجموعه سازمان تأمين اجتماعي کنيم.
* اين پروسه قانوني انجام نشد؟
منطقي براي اين کار وجود ندارد. با چه منطقي؟ يک منطق وجود دارد آنها خصوصيسازي است. واگذاري شرکت گردشگري ايران منطق واگذارياش صحيح است؛ که طبق سياستهاي ابلاغي مقام معظم رهبري ذيل اصل ۴۴ قانون اساسي بايد به بخش خصوصي واگذار شود.
در ماجراي شرکت توسعه گردشگري، منطق واگذاري درست بود اما شيوه آقايان غلط؛ اما در مورد کانون اتومبيلراني و جهانگردي، منطق انتقال و زيرمجموعه نهاد رياست جمهوري آوردن اين کانون، منطق غلطي دارد چون قلک خوبي بود و هر موقع آقاي بقايي سوت ميزد پول حاضر ميشد.
به ايشان گفتم با چه منطقي اين سازمان را به زيرمجموعه نهاد منتقل کرديد؟ به بازرسي سازمان گفتم در مورد انتقال کانون به من گزارش بدهيد. تا به گوشش رسيد احمدزاده دستور داده برود در سيکل بازرسي سازمان، روز بعدش به من نامه زد که بدينوسيله نقلوانتقال کانون جهانگردي و اتومبيلراني به نهاد رياست جمهوري کن لم يکن تلقي ميشود و مصوبه فلان تاريخ را کن لم يکن بپنداريد! نامهاش را دارم؛ ولي آقاي بقايي اصل اين کار غلط است تو با اجازه چه کسي يک بخش دولت را به قسمت ديگري از دولت منتقل کردي؟
ادامه دارد...
مشرق حق پاسخگويي را براي افرادي که در اين مصاحبه از آنها نام برده شده است، محفوظ ميدارد.
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد:
آخرين خبر در تلگرام
https://t.me/akharinkhabar
آخرين خبر در ويسپي
http://wispi.me/channel/akharinkhabar
آخرين خبر در سروش
http://sapp.ir/akharinkhabar
آخرين خبر در گپ
https://gap.im/akharinkhabar
بازار