نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
سیاسی

ربیعی باز هم افشاگری کرد

منبع
عصر ايران
بروزرسانی
ربیعی باز هم افشاگری کرد
عصر ايران/ يک آدم شناخته شده‌اي قبل از رأي اعتماد گفت که 120راي پيش من است و از من يک کار خواست. گفت من در هيأت امناي تامين اجتماعي بمانم. ربيعي وزير سابق کار مي گويد:« نامزد مجلس يک ميليارد هزينه مي‌کند که به پارلمان راه پيدا کند. اين پول را بايد به دست بياورد. چگونه؟ به چه کسي بايد متکي شود؟» يا به چه چيزي؟ شايد به سوال، شايد به استيضاح. روزنامه همشهري مصاحبه اي را با علي ربيعي به شرح زير انجام داده است: شما مسئول ايجاد فضاي گفت‌وگوي اجتماعي در دولت شده‌ايد. دولت به‌دنبال چه چيزي در اين گفت‌وگوهاست؟ لازم است توضيح بدهم که اين مسئوليت پست سازماني يا رده تشکيلاتي نيست، اين ايده را قبلا هم خدمت آقاي روحاني نوشته بودم. يادآوري کرده بودم که ما امروز در جامعه ايران بيشتر از هر‌چيزي به گفت‌وگو و به حرف‌زدن با هم نياز داريم. من نامه‌اي را نوشته بودم و درخواستم اين بود که وزارتخانه‌هاي مختلف (حتي در مقطعي هم اين بحث در دولت مطرح شد) با صنوف و اتحاديه‌ها و ذينفعان آن وزارتخانه به‌نحوي به گفت‌وگو بنشينند و به‌نحوي در حقيقت، مشکلات را به مشارکت بگذارند و مشارکت آنها را براي حل مسائل بطلبند و صداي جامعه مدني در دولت بيشتر منعکس شود. بعد از وزارتم اين نامه را به زبان ديگري باز به آقاي دکتر روحاني نوشتم و ايشان موافقت کردند اين کار سامان پيدا کند. بنابراين، اين مسئله که دنبال مي‌کنم نه پست است، نه مسئوليت سياسي است و يک کار دل است. براساس همين تصميم هم اقتصاددانان آمدند. ملاقات خوبي بود. نکاتي مطرح شد که ديدگاه وجدان جمعي اقتصاددانان بود. 70درصد از اقتصادداناني که دعوت شده بودند اقتصاددانان نهادگرا بودند و 30درصد هم از نحله‌هاي ديگر اقتصادي بودند. به‌خصوص اقتصاددانان نهادگراي ما که صدايشان کمتر شنيده شده بود، به‌طور رو‌در‌رو با رئيس‌جمهور مسائلشان را مطرح کردند. به‌خصوص دوست ارزشمندم آقاي رناني خيلي صريح نارسايي‌ها را مطرح کرد. نتيجه خوبي هم به‌دست آمد. آقاي رئيس‌جمهور دستور دادند 3 کميته حمايتي مبارزه با فقر، کميته ارز و کميته اقتصاد کلان از دل اين جلسه بيرون بيايد و دستگاه‌ها مکلف به همکاري با اين کميته‌ها شوند. ديدار جامعه‌شناسان، چهره‌هاي علوم سياسي، اصولگراها، نخبگان قومي و مجموعا کساني که صدايشان کمتر شنيده شده، در دستور کار است. نمونه اين ديدارها را ما قبلا هم در دولت داشتيم. ديدارهاي سنتي آقاي روحاني با طيف‌هاي مختلف جامعه از زنان گرفته تا جوانان و اقليت‌هاي قومي و روحانيون و ورزشکاران هر‌ساله ‌ماه رمضان برگزار مي‌شود. صرفا به ملاقات‌هايي تبديل شده‌اند که چند نقد تند در آنجا مطرح مي‌شود و آقاي رئيس‌جمهور هم پاسخ مي‌دهند و تا سال بعد همه‌‌چيز موکول مي‌شود به ديدار تازه. قرار است با اين گفت‌وگوها در کشور چه اتفاق تازه‌اي بيفتد؟ يکي از آسيب‌هاي اين ديدارها همين است که فرموديد. اينها به ملاقات‌هايي منجر مي‌شود که فرجامي ندارد. بنابراين شايد مشکل ما از اول هم همين بوده که نهاد مناسبي براي ارتباط نخبگان با دولت نداشتيم. ريشه اين مشکل هم به فقدان حزب برمي‌گردد. متأسفانه ما بين قدرت و جامعه ساخت مياني نداريم؛ يعني در رأس، قدرت را داريم و يک‌دفعه به توده‌ها مي‌رسيم. به‌نظرم يکي از راه‌هايي که مي‌تواند برنامه‌هايمان را از شکست نجات دهد، اين است که بين ساخت قدرت و مردم، رده‌هاي مياني مطمئن ايجاد کنيم. من در اين ايده که برخي دوستان مثل دکتر محمد فاضلي يا آقاي حسام‌الدين آشنا يا آقاي دکتر حاجي ميرزايي دبير هيأت دولت هم در امتداد اين ايده کمکمان کردند، دنبال اين بودم که اين گفت‌وگوها منجر به يک نهاد ارتباطي شود؛ نهاد ارتباطي بين گونه‌هاي مختلف نخبگان با نه فقط رئيس‌جمهور بلکه با ارکان دولت. مثلا 3 کميته‌اي که ذيل ملاقات با اقتصاددانان استخراج شد، مي‌خواهد همين معنا را دنبال کند. به‌نظر مي‌رسد دولت آقاي روحاني از فقدان ارتباط بين دولت و نخبگان رنج نمي‌برد. از فقدان ارتباط بين دولت و توده‌ها رنج مي‌برد. دولت سخنگو ندارد. کسي نيست حرف دولت را به عامه مردم منتقل کند و بالعکس. اين فضاي گفت‌وگوي اجتماعي ايده شيکي است اما براي اينکه اين ايده را به سطح مردم بکشانيد، چه کار مي‌خواهيد بکنيد؟ اجازه بدهيد من موافقتم را فقط با بخشي از صحبت‌هاي شما اعلام کنم و بخش ديگر را موافق نيستم. از زمان تشکيل دولت مدرن در ايران، ساخت قدرت تمايلي به پذيرش ميانجي بين خود و مردم نداشته و اين يک خطاي بزرگ در فلسفه قدرت بوده و اين امتداد پيدا کرده است. انقلاب تا حدودي اين خطا را پوشاند. مثلا من بچه جنوب شهر بودم، کارگر کارخانه بودم و به لحاظ پايگاه اقتصادي، در پايگاه فرودست تعريف مي‌شدم. ظرفيت اين را پيدا کردم که به وزارت برسم. انقلاب يک گردش عظيمي را به‌وجود آورد اما ما از ظرفيت انقلاب استفاده نکرديم و ميانجي‌هاي قدرت و جامعه را سامان نداديم. اين اشکالي بود که ما از قبل از انقلاب داشتيم و هرچه از مقطع انقلاب هم دور شديم، ارتباط قدرت با توده‌ها کم شد. اين خلأ را حداقل در 20سال اخير به شکل واضح مي‌بينيم. ما حتما به ميانجي بين دولت و مردم نياز داريم. ميانجي فقط نخبه‌هاي اجتماعي و سياسي نيست. من وقتي از ميانجي حرف مي‌زنم، اتحاديه‌هاي بزرگ منظورم است. صنوف بزرگ، سنديکاهاي بزرگ، شوراها، ‌تشکل‌هاي مدني، افرادي که حتي در حوزه غير‌جمعي کار مي‌کنند، ما بايد جنبش عظيمي براي راه‌انداختن گروه‌هاي اجتماعي ميانجي در کشور ببينيم‌ و گفت‌وگو را از همين جاها به بدنه مردم ببريم. وگرنه گفت‌وگوي ساخت قدرت با مردم، گفت‌وگوي راديو و تلويزيوني خواهد بود؛ گفت‌وگويي که يکطرفه صورت مي‌گيرد. سخنگو يکطرفه حرف مي‌زند. سخنگو امکان گرفتن مطلب از سوي مخاطب و توده‌هاي مردم را ندارد. ما حتما بايد به سمت ساماندهي توده‌هاي مردم برويم‌. حتما نياز داريم که نهادهاي ميانجي ايجاد کنيم. اين نهادها از سطح نخبگي سياسي و اجتماعي به پايين برود در قالب سنديکاها، تشکل‌ها و اتحاديه‌ها و انجمن‌ها کارساز خواهد شد. اگر هم روزي کشورمان دچار بي‌ثباتي شود، به‌عنوان کسي که علاقه به مطالعات امنيت ملي دارم، معتقدم که نداشتن ميانجي جامعه را بي‌ثبات مي‌کند. داشتن ميانجي تلخ است اما جامعه را به ثبات مي‌کشاند. ميانجي‌ها تلخ حرف مي‌زنند؛ مطالبه‌گرند و دولت‌ها را آزار مي‌دهند اما در دراز‌مدت جامعه را به ثبات مي‌کشانند. اين ميانجي‌ها امروز خودشان بخشي از مشکل هستند. کاميون‌داران، صنف معلمان و صنوف مختلف با مشکلات مختلفي سروکار دارند. ميانجي‌هايي که خودشان مشکل دارند، چطور بايد مشکل بقيه را حل کنند؟ فقدان ارتباطات مناسبت مسئله اصلي جامعه امروز ايران است. فقدان نهادينه‌شدن گفت‌وگو بين ارکان اجتماعي مشکل امروز جامعه ايران است. من طلاق را بررسي مي‌کردم و متوجه شدم خانواده‌ها از فقدان گفت‌وگو رنج مي‌برند. هر وقت از گفت‌وگو حرف مي‌زنيم، فکر مي‌کنند گفت‌وگو بين 4تا حزب سياسي بايد شکل بگيرد اما من وقتي از گفت‌وگو حرف مي‌زنم، يک موضوع است که بايد تا پايين‌ترين ارکان اجتماعي بيايد. جامعه ياد گرفته است «گفت-گفت» کند. ما همه ياد گرفته‌ايم گفت-گفت کنيم. در رانندگي‌هايمان گفت-گفت مي‌کنيم. در شيوه‌هاي تعاملمان گفت-گفت داريم. در خانواده، در رابطه پدر و پسر، در مدرسه، در مسائل مختلف براساس گفت‌وگو پيش نمي‌رويم. بايد يک جنبش عظيم درست کنيم و با هم حرف بزنيم. وقتي حرف نمي‌زنيم منافع‌مان گم مي‌شود. چه در سطح خرد چه در سطح کلان. اين فقدان جدي در کشور است. اگر امروز ايده گفت‌وگوي اجتماعي را به رئيس‌جمهور دادم، منظورم فقط گفت‌وگو بين چند مقام سياسي و نخبگان جامعه نيست. اين گفت‌وگوها در آموزش و پرورش، در رسانه‌ها و خيلي جاهاي ديگر بايد نهادينه شود. طيف‌هاي سياسي بعضا از گفت‌وگو فرار مي‌کنند. مثلا آقاي جهانگيري از ابتداي تشکيل دولت دوازدهم موضوع گفت‌وگوي ملي را مطرح کرد. جناح‌هاي سياسي از اين ايده فرار کردند. حتي رو به تخريب ايده آورند. براي جبهه تخريبگر گفت‌وگو چه فکري کرديد؟ من وقتي از نارسايي جامعه حرف مي‌زنم نخبگان را هم بخشي از اين جامعه مي‌بينم. آدم‌ها وقتي از کودکي ياد مي‌گيرند که گفت‌وگو نکنند، در بزرگسالي و ميانسالي هم نمي‌توانند گفت‌وگو کنند و فکر مي‌کنند يک طرفه بايد حرف بزنند و فقط صداي آنها شنيده شود. اين به‌نظرم فارغ از گرايش سياسي يک ضعف است. روزي که آقاي خاتمي بحث گفت‌وگوي تمدن‌ها را مطرح کردند، پيشنهاد دادم ذيل گفت‌وگوي تمدن‌ها گفت‌وگوي بين قومي و گفت‌وگوي داخلي شکل بگيرد، در حقيقت قبل از اينکه به سمت گفت‌وگوي تمدن‌ها که ايده بسيار خوبي بود برويم، تلاش کرديم زيرساخت‌هاي گفت‌وگو در داخل را تقويت کنيم. اين ايده هم در آن موقع دنبال مي‌شد و متأسفانه بعد از دولت اصلاحات اتفاقاتي در داخل کشور افتاد که فضاي گفت‌وگوهاي ابتدايي را هم تيره و تار و عدم‌ مفاهمه در کشور را خيلي جدي‌تر کرد. من کاري تحقيقاتي انجام داده‌ام که هنوز فرصت نکرده‌ام جمعش کنم؛ پشت در توالت‌نويسي‌ها را جمع کرده‌ام. سنگ قبر‌نوشته‌ها را جمع کرد‌ه‌ام، روي نيمکت‌هاي دانشجويي از تقلب‌ها، عاشقانه‌ها و هجو‌نويسي‌ها عکس گرفته‌ام، ‌در موضوع پشت در توالت‌نويسي‌ها به نکته جالبي رسيديم. تا يک مقطعي نهايت منفي‌نگاري‌ها شعار «مرگ» بود. اما از يک مقطعي به بعد به فحش‌هاي رکيک رسيد. اين نشان مي‌دهد فضاي گفت‌وگو در جامعه تيره شده است. اين بيماري عدم‌گفت‌وگو در جامعه است. گفت‌وگو نکردن بيماري است؟ بله. گفت‌وگو نکردن يک بيماري اجتماعي است که ما ضرباتش را مي‌خوريم و نمي‌توانيم درباره موضوعات بزرگ تفاهم کنيم. ما راجع به يارانه بايد گفت‌وگوي بزرگ اجتماعي راه مي‌انداختيم و همين نوع عدم‌گفت‌وگوها، باعث شده بود طيفي بگويند چرا دولت يارانه را حذف نمي‌کند و حتي به سؤال از من در مجلس هم ختم شد. تا مي‌آمديم حذف کنيم تيتر يک مي‌زدند «دولت يارانه حذف کن». براي اينکه بگويند اين دولت ضد‌مردم است. همين که نمي‌دانيم منفعت ملي ما کجاست ناشي از فقدان گفت‌وگوست. وقتي ما روي چند مسئله ملي نمي‌توانيم به تفاهم برسيم و مسائل ملي را اسير رقابت‌هاي سياسي مي‌کنيم همين چيزهايي مي‌شود که امروز در جامعه امروز درباره FATF، درباره برجام و درباره بقيه مسائل مي‌بينيم. فقدان گفت‌وگو نمي‌گذارد ما در مسائل کلان کشور نفع ملي را دنبال کنيم. لذا ما ناگزيريم گفت‌وگو را به انحاي مختلف آن دنبال کنيم. قهوه‌خانه‌هاي فرانسه در زمان انقلاب فرانسه نقشي را بازي کردند که به تعبير هابرماس گفت‌وگوهايي که در قهوه‌خانه‌ها شکل مي‌گرفت به حوزه عمومي تبديل شد. اين حوزه‌هاي عمومي ما در ايران ضعيف است و اين حوزه عمومي همان جايي است که بايد گفت‌وگو در آنجا شکل بگيرد. گفت‌وگو شکل مي‌گرفت رفراندوم يارانه‌اي 93شکست نمي‌خورد؟ بسيار کمک مي‌کرد. چرا وقتي در سوئيس دريافت يارانه را به رأي گذاشتند مردم رأي منفي دادند. براي اينکه گفت‌وگو در آن کشور رايج است. مردم آينده‌شان را ديدند. ديدند يارانه زندگي‌شان را در درازمدت بهتر نخواهد کرد. به موضوع FATF اشاره کرديد آن طرف ماجرا تمايلي به گفت‌وگو ندارد بلکه با پيامک ، تهديد و تخريب وارد گود مي‌شود. مي‌توان اين طيف را پاي گفت‌وگو آورد؟ اين همان فضاي گفت- گفت است. تلويزيون بايد برنامه بگذارد و 4نفر نفع اين موضوع را بگويند و 4نفر ضرر اين موضوع را. رسانه ملي در موضوع ايجاد فضاي گفت‌وگو کارنامه مثبتي دارد؟ گاهي جرقه‌هايي را مي‌زند. اما جرأت نهادسازي در رسانه ملي براي گفت‌وگو وجود ندارد و اتفاقا نقش رسانه ملي از دانشگاه مهم‌تر است. يعني اگر پايه‌هاي گفت‌وگو را رسانه ملي بگذارد و آدم‌هاي مختلف را بياورد و درباره موضوعات مختلف نقد کند گفت‌وگو را بهتر در جامعه رواج مي‌دهد. ما در کوتاه‌مدت تلخ مي‌شنويم اما در درازمدت ثبات برايمان مي‌آورد. مثلا برنامه 90يک برنامه گفت‌وگوي اجتماعي است. نوعي از حوزه عمومي است که همه حرف‌ها شنيده مي‌شود. 90اين خصلت را داشت. علاوه بر جذابيت فوتبال شکل برنامه 90يک گفت‌وگو بود. امروز اگر BBC، VOA، من و تو يا اين شبکه‌هاي جديد‌التاسيس يک برنامه فوتبالي بگذارند، مردم بين 90و برنامه آن شبکه خارجي کدام را انتخاب مي‌کنند؟ قطعا 90را تماشا مي‌کنند. ولي خب مستندهاي خوبي که اين شبکه‌هاي فارسي‌زبان خارجي منتشر مي‌کنند و در آنها گفت‌وگو را سامان مي‌دهند قطعا جذاب است. اگر ما در رسانه خودمان اين فضا را سامان بدهيم مردم جذب مي‌شوند. اما بعضا در نهادهاي حاکميت هم اين فضاي گفت‌وگو را نمي‌بينيم. مجلس نماد جمهوريت نظام است. من مثال مي‌زنم از روزي که طومار کف صحن علني پهن شد و آقاي لاريجاني به يک جمعي تذکر دادند که مجلس جاي بحث و گفت‌وگوست نه جاي اين کارها. چرا نهادهاي حاکميتي ما از گفت‌وگو فاصله گرفته‌اند؟ اين يک مشق است. آن کسي هم که انتخاب شده حاصل گفت‌وگوي بزرگ شهرش نبوده است. متأسفانه روندهاي غلطي را طي کرده که حاصل تبليغات و همبستگي با چند پيمانکار بوده است. ما تعداد کمي از نمايندگان را داريم که برآيند نخبگي شهر هستند. ما تا فضاي گفت‌وگو و رسيدن به تفاهم فاصله زيادي داريم. امروز ما مسائلي داريم که مسئله همه کشور است. مسئله آب مسئله همه است، مسئله محيط‌زيست مسئله همه است. اين مسئله که آيا حداقل از سال1950 به اين سمت کشوري هست که منهاي ورود به بازار جهاني توسعه پيدا کرده باشد قابل بحث است. اينکه آيا منهاي تخاصم و جنگ و منهاي سرسپردگي طيف ميانه‌اي در روابط بين‌الملل وجود دارد مسئله‌اي قابل گفت‌وگو است. آيا بين اين دو طيف در روابط بين‌الملل چيز ديگري وجود ندارد. يا بايد سر تخاصم بايستيم يا سرسپردگي؟ اين وسط منافع مشترک و رقابت وجود دارد. اينها در گفت‌وگو حل مي‌شود. چند روز پيش آقاي باهنر صحبتي کرده و گفته بودند خيلي از نماينده‌ها وقتي وارد مجلس مي‌شوند هنوز نمي‌دانند چه مي‌خواهند! شما بارها به مجلس رفتيد. اين موضوع را آنجا حس کرديد که نماينده‌ها به‌دنبال چه هستند؟ منافع ملي؟ منافع منطقه‌اي يا فردي؟ اين همان فقدان دمکراسي کامل است که من گفتم. شما وقتي نظام راي‌گيري را مي‌گذاريد اين نظام الزامات خاص خودش را دارد. در شهرها امروز فرصت اينکه مردم از ميان گفت‌وگوها يک نفر را انتخاب کنند وجود ندارد و اين در ساختار سياسي نظام هم خطرناک است. من تعبيري را درباره «منجي‌هاي ناشناخته» در سال 83داشتم. شما وقتي ارکان را نمي‌بينيد منجي‌هاي ناشناخته ظهور مي‌کنند. بناپارتيسم همين است. يک آدم ناشناخته مي‌آيد و ثبات جامعه را به هم مي‌زند. چون آن نهادهاي ميانجي وجود ندارند افرادي روي کار مي‌آيند که ثبات را به هم بريزند. نامزد مجلس يک ميليارد هزينه مي‌کند که به پارلمان راه پيدا کند. اين پول را بايد به‌دست بياورد. به چه‌کسي بايد متکي شود؟ از کجا بايد به‌دست بياورد؟ همه اينها مصيبت به اين شکل وارد مجلس شدن است. اجازه دهيد چون مي‌خواهم در کتاب زنده‌باد استيضاح اين موضوع را شرح دهم وارد نشوم. «زنده‌باد استيضاح» جلد دوم «زنده باد فساد» است؟ بله. مي‌خواستم «بازهم زنده‌باد فساد» بنويسم اما تبديل به زنده‌باد استيضاحش کردم. بحثم در اين کتاب جامعه‌شناسي سياسي است و بحث شخص نيست. نمي‌خواهم در اين کتاب دست روي شخص بگذارم و بگويم فلاني اينگونه بود و بهماني آنگونه. ولي در جلسه استيضاح‌تان به بعضي از فسادهاي اين اشخاص اشاره کرديد. دلم نمي‌خواست. ناچار شدم. خيلي از نامه‌ها را از داخل پوشه‌ام در نياوردم. نامه‌هاي ديگري هم داشتيد؟ بله، مفصل. از اين ناکارکردي‌ها مفصل سراغ دارم. نخواستم عيان کنم چون اعتقادم اين است مردم را نبايد نااميد کرد. به هر حال رئيس مجلس هم نمي‌خواست من وزير بمانم. دليلش چه بود؟ وارد نشويم. بحث 1400بود؟ نيم نگاهي به وزارت کار و ظرفيت اين وزارتخانه براي انتخابات؟ آقاي لاريجاني به نوعي جلسه را اداره کرد که من بيفتم. استيضاح را از کميسيون درآورده و سريع در دستور کار گذاشتند. حتي آدم‌هاي نزديک به ايشان در جلسه کارت جمع مي‌کردند. شما از سال 92که به وزارت کار معرفي شديد آن بسترهاي فساد روي خودش را به شما نشان داد. همان سال 92آقاي پيرموذن در مجلس نهم گفت که يک نفر از طيف عاملان فتنه قم! به آقاي دکتر ربيعي مراجعه کرده و 50ميليارد تومان پيشنهاد مي‌دهد تا مديريت شستا را بگيرد. درست است؟ بله. درست است. خاطرم نيست براي يک سال گفت يا 4سال. در همان مقطع يک آدم شناخته شده‌اي قبل از رأي اعتماد گفت که 120راي پيش من است و از من يک کار خواست. گفت من در هيأت امناي تامين اجتماعي بمانم. چون سابقه ضبط از ايشان داشتم، حدس زدم دارد ضبط مي‌کند. داد زدم از آتش جهنم چطور مي‌خواهي نجات پيدا کني. از عباد هم نترسيدند؟ وقتي بي‌مهابا يک سري پيشنهادها را مطرح مي‌کردند آدم تعجب مي‌کرد. من خيلي هم آدم ترسناکي نيستم. اما بهانه خيلي از احضارها و سؤال‌ها به‌خاطر انتصابات در شستا بود... اجازه بدهيد وارد نشويم. سخت‌ترين روزي که در وزارت کار داشتيد کدام بود. سانچي. خيلي سخت بود. سخت‌تر از پلاسکو؟ در سانچي وضعيتم اينگونه بود «من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم مي‌رود»، مي‌دانستم زنده نيستند. همان لحظه اول که رسيدم گفتند هيچ‌کدام زنده نيستند. اما کارشناسان مي‌ترسيدند اين حرف را بزنند. نگاه مي‌کردم و مي‌ديدم اين کشتي همينطور دارد غرق مي‌شود. خيلي تلخ بود. کشتي از وسط دو نيم شد و همينطور پايين مي‌رفت. تلخ بود. تلخي‌هاي زياد ديگري هم بود. گاهي فشارهاي ناحقي که مي‌آوردند. گاهي از دزدي يا رابطه‌بازي مي‌شنيدم. همه‌اش تلخ بود. هيچ وقت لذت مادي وزارت را نچشيدم. در طرح‌هاي فقرزدايي دوران غم‌انگيزي ديدم. در طرح مهمي مثل تحول سلامت که خيلي زحمت کشيدم و بايد موفق جلو مي‌رفت هم همينطور. از آن طرف فشارهايي که براي انتصابات روي آدم مي‌آوردند دوران تلخي را براي آدم رقم مي‌زدند. چالش اوليه‌اي که سال 92در وزارت کار با آن مواجه شديد شکايت آقاي مرتضوي از شما بود. شکايت به کجا رسيد؟ راي نياورد. دادگاه شکايت را وارد ندانست. موضوع شکايت چه بود؟ مدعي بودند من بخشي از حقوق‌شان را ندادم که به‌نظرم حق‌شان نبود. مديرعامل شستا در گفت‌وگويي به دوران مديريت مديران احمدي نژاد در تامين اجتماعي نقد کرد و گفته بودند هر کسي آمده و تعدادي نيرو با خودش آورده و وقتي مديران رفتند مديران مياني ماندند و رسوب کردند. شما در مجلس هم هميشه از اين انباشت نيروها ناله مي‌کرديد. چطور همين ماجرا محور سؤال و استيضاح از شما مي‌شود؟ چطور اين قضيه را در 5سال گذشته نتوانستيد حل کنيد. اينها را کسي نديد. بخشي از اين اتفاقات سال 88قبل از انتخابات رخ داد، بخشي هم سال 92موقع خداحافظي دولت دهم. سال 88تعداد بازنشسته‌ها 1300يا 1400نفر بود. در طول 8سال تعدادشان 3ميليون و خورده‌اي شد. يک عده آدم نيازمند ديگر را سر سفره کارگرها شريک کردند. دولت و مجلس 17تصميم در آن 8سال گرفتند که آن 17تصميم، سازمان تامين اجتماعي را تهي کرده است. اينها مسئله بزرگ کشور است. يکي از بحران‌هاي بزرگ که مي‌گويم بايد براي آن چاره انديشيد صندوق‌هاي بازنشستگي است. ما چند سال ديگر همه بودجه کشور را بايد به اينها بدهيم. يک دفعه مي‌آمدند و بخشي از نيروهايي را که به يک شکل در ذوب‌آهن کار مي‌کردند رسمي مي‌کردند. ذوب‌آهن امروز 11هزار نيرو دارد. براي تحت فشار گذاشتن هر نماينده‌اي 40تا آدم آن نماينده را استخدام مي‌کردند، همه اين تصميم‌ها را در آستانه انتخابات مي‌گرفتند. فکر مي‌کنيد آقاي شريعتمداري از عهده وزارتخانه‌اي با اين همه دردسر برآيد؟ شريعتمداري يک تکنوکرات است و تکنوکرات‌ها درصدي از موفقيت را دارند. فکر مي‌کنم اگر رابطه‌اش را با جامعه کارگري و کارفرمايي نزديک کند گزينه مناسبي است. ما هم قول داديم کمکش کنيم که ان‌شاالله بتواند مسير قبل را بهتر اداره کند. در مجلس رأي نماينده‌هاي کارگري را براي ايشان تضمين مي‌کنيد؟ من سال‌هاست شريعتمداري را مي‌شناسم و از بين افرادي که آقاي روحاني تصميم داشت براي وزارت بگذارد ايشان مناسب‌ترين گزينه بود، قول داده‌ام همه جوره به ايشان کمک کنم. سر قولم هم هستم. قرار است سخنگوي دولت شويد؟ نه تصميم گرفته‌ام هيچ کار دولتي‌اي را قبول نکنم. تا الان که مقاومت کرده‌ام. سفارت را نپذيرفتم. سخنگويي را هم نپذيرفتم. قرار بود سفير شويد؟ آقاي ظريف درباره سفارت چين با من صحبت کرده بودند. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره