عارف در گفتوگو با روزنامه شرقالاوسط: جبهه واحد اصلاحطلب و اعتدالگرا تشکیل شود/ تصمیمگیری برای نامزدی در انتخابات مجلس زود است
ايسنا
بروزرسانی
ايسنا/ محمدرضا عارف با بيان اينکه "قطعاً در انتخابات آتي مجلس، فعالانه مشارکت ميکنيم"، گفت: معتقدم با توجه به رکود فعاليتهاي سياسي در سالهاي گذشته و تضعيف برخي از احزاب و تشکلهاي سياسي، لازم است از هماکنون، فعاليتها آغاز شود.
رئيس بنياد اميد ايرانيان در گفتوگو با روزنامه شرقالاوسط، در عين حال تاکيد کرد: اين لزوماً به معني حضور شخص خودم به عنوان کانديداي نمايندگي مجلس نيست و براي اين تصميم هنوز زود است.
وي در بخش ديگري از اين مصاحبه، با اشاره به شرايط کشور در سالهاي اخير، اظهار کرد: متأسفانه عقلانيت در بخشهاي مهمي از بدنه اجرايي و دولت رو به زوال رفته بود. تصميمات سليقهاي و غيرکارشناسي، روال عادي در بخشهاي مهمي از بخشهاي مديريتي شده بود، اما امروز با وجود همه مشکلات و نابسامانيها، روح اميد و خودباوري به جوانان و نخبگان بازگشته است و دولت در مسير بازگشت حاکميت عقلانيت بر امور اجرايي کشور قرار گرفته است.
اين عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام همچنين به تعريف اصلاحطلبي اشاره کرد و گفت: عميقاً معتقدم اصلاحطلبي جريان اصلي انقلاب است و تا انقلاب هست و ايران هست، اصلاحطلبي بايد بماند. عرصه سياست و مديريت کشور نبايد هيچگاه از تفکر اصلاحطلبي خالي شود. اصلاحات بدون اميد و صبر، اصلاحطلبي نيست. اصلاحطلب بايد هم خود اميدوار، با انگيزه و فعال باشد و هم بايد اميدآفريني کند.
به گزارش ايسنا، متن فارسي گفتوگوي شرقالاوسط با عارف را در زير ميخوانيد:
- نام دکتر عارف پس از انصراف از انتخابات رياست جمهوري شهرت بيشتري در عرصه سياسي نسبت به پيش از انتخابات يافت. شما فضاي پيش از انتخابات و پس از انتخابات را با توجه به آرمانها و گرايشهايي که در نظر داشتيد چگونه توصيف ميکنيد؟
براي پاسخ به اين سوال بايد به شرايط و فضاي حاکم قبل از انتخابات سال ۹۲ بازگرديم. سالهاي گذشته و بويژه پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، عارضهها و آسيبهاي جدي متوجه کشور ما شده بود.
متأسفانه عقلانيت در بخشهاي مهمي از بدنه اجرايي و دولت رو به زوال رفته بود. تصميمات سليقهاي و غيرکارشناسي، روال عادي در بخشهاي مهمي از بخشهاي مديريتي شده بود. قبح برخي از رفتارهاي ناشايست نظير، بياخلاقيها، جنجالآفرينيها و دروغ در بين بخشي از مديران از بين رفته بود و متاسفانه اين فرهنگ به جامعه نيز سرايت کرده بود.
از طرف ديگر و مصيبت بزرگتر اين بود که بخشهاي قابل ملاحظهاي از بدنه جامعه و برخي از فعالان سياسي از جمله اصلاحطلبان و تحولخواهان اميد خود را از دست داده بودند و گوشهگيري يا بيتفاوتي را ترجيح ميدادند. فعاليتهاي حزبي، رسانهاي و دانشجويي زير سايه نگاههاي امنيتي نحيف شده بود و انگيزههاي همکاري و مشارکت در بين نخبگان و حتي مردم بسيار کمرنگ شده بود.
در چنين فضايي بود که من و همراهانم تصميم گرفتيم فعالانه در عرصه اجتماعي و سياسي حضور داشته باشيم و مهمترين ماموريت و اهداف خود را بازگشت حاکميت اخلاق و عقلانيت بر کشورداري و اميد در بين نخبگان و فعالان سياسي و اجتماعي تعريف کرديم و وجهه همت خود قرار داديم؛ از اين منظر، تصور من اين است که به بخشهاي مهمي از اهداف خود رسيديم.
بر اين اساس، بحث تصوير شخصي من در جامعه در مقابل اين دستاورد ارزشمند که بسيار سخت بدست آمد و نتيجه تلاش خالصانه بسياري از نيروهاي دلسوز و بويژه جوانان و نسل سوم انقلاب بود، اهميت چنداني ندارد و قطعاً اگر شهرتي هم بوجود آمده باشد در سايه همين تلاش جوانان بود که سهم عمده اين دستاوردها در اين انتخابات متعلق به ايشان بود.
- آيا شما پس از انتخابات رياست جمهوري و پس از اعلام انصراف، به آنچه که مدنظر داشتيد، رسيديد؟ قدري توضيح دهيد.
براي ما هم مسيري که طي کرديم مهم بود و اهدافي را دنبال کرديم، نظير آنکه در قدم اول اين باور را ايجاد کرديم که براي سامان شرايط کشور هيچ راهي جز مشارکت و حضور فعال همه جريانات سياسي وجود ندارد. پس از آن در جهت طرح مطالبات مغفول مانده مردم حرکت کرديم و مهمترين دغدغهها را شناسايي کرديم و آن را به مهمترين اولويتهايي که نظام اجرايي و مديريتي بايد به آن بپردازد تبديل کرديم.
خوشحالم که در جريان انتخابات، وفاقي بين اکثريت کانديداها از هر دو جريان اصلي سياسي کشور بوجود آمد که شرايط آن زمان را به هيچوجه زيبنده و شايسته کشورمان نميدانستند و لزوم تغيير شرايط و روند مديريتي کشور مورد پذيرش قرار گرفت. اين يک اتفاق مهم بود. حتي جريان اصولگرا که دولت از دل آن بيرون آمده بود، در عملکرد ضعيف و ناکارآمد سالهاي گذشته، معترف بود و دفاعي از عملکرد ۸ سال گذشته نميکرد.
دستاورد ديگر اين بود که سعي کرديم الگويي از کار سياسي اخلاقمدار را ترسيم کنيم. براي اولينبار منشور اخلاق انتخاباتي منتشر کرديم و من و همراهانم به تعهداتي که اعلام کرده بوديم، عمل کرديم. از ديگر نتايج اينکه، هماکنون با وجود همه مشکلات و نابسامانيها، روح اميد و خودباوري به جوانان و نخبگان بازگشته است و دولت در مسير بازگشت حاکميت عقلانيت بر امور اجرايي کشور قرار گرفته است.
- آيا شما خود را به عنوان نماينده جريان اصلاحطلب درون نظام معرفي ميکنيد؟ در اين صورت برنامه شما براي انسجام جريان اصلاحطلب چيست؟
عميقاً معتقدم اصلاحطلبي جريان اصلي انقلاب است و تا انقلاب هست و ايران هست، اصلاحطلبي بايد بماند. عرصه سياست و مديريت کشور نبايد هيچگاه از تفکر اصلاحطلبي خالي شود. اصلاحطلبي يعني تعهد صبورانه و اميدوارانه همزمان به اهداف و روشهاي اصلاحطلبانه. بنابراين اساساً اصلاحطلبي فقط ميتواند در چهارچوب و درون نظام تعريف شود که هدفش اصلاح امور و جامعه با صبر و تدبير و البته با استفاده از روشهاي اصلاحطلبي است.
از طرف ديگر، اصلاحات بدون اميد و صبر، اصلاحطلبي نيست. اصلاحطلب بايد هم خود اميدوار، با انگيزه و فعال باشد و هم بايد اميدآفريني کند. در شعارهاي انتخاباتي اين اعتقاد را مطرح کردم که "استمرار اصلاحطلبي، ضرورت ايران امروز است". مهمي که متاسفانه حتي در ميان بخشي از دوستان اصلاحطلب، کمرنگ شده بود.
براي تحقق اهداف اصلاحطلبانه در انتخابات گذشته تمام سعي و تلاش خود را به کار گرفتم. از اين منظر خود را قطعاً به عنوان عضوي از جريان بزرگ و تاريخي اصلاحطلبي ايران ميدانم و به آن افتخار ميکنم.
بگذاريد تعريف خودم را از اصلاح طلبي بيان کنم. من به اصلاحطلبي به عنوان انديشهاي سياسي و روشي سياسي باور دارم که به منظور کسب قدرت سياسي با هدف اصلاح امور، رفع موانع پيشرفت و توسعه کشور و تحقق کامل آرمانهاي انقلاب و قانون اساسي تلاش خواهد کرد، به گونهاي که حکومتي مطلوب و مقبول عامه مردم مطابق با موازين انساني، اسلامي و بينالمللي در ايران بوجود آيد. من شخصاً با تعريف اصلاحطلبي به مفهوم فتح سنگر به سنگر و محو رقباي سياسي براي دستيابي به قدرتي بيشتر مخالف هستم.
منش اصلاحطلبي که من به آن پايبندم؛ عقلانيت و خردورزي و اخلاقمداري و همراه کردن مردم و حتي رقباي سياسي براي تحقق برنامههاي اصلاح، رشد و پيشرفت کشور است. تدبير، صبر و تلاش مستمر براي بالابردن سطح آگاهيهاي مردم و تعامل با رقبا و حتي مخالفان سياسي را منش اطلاحطلبانه پايدار براي پيشبرد اهداف سياسي ميدانم. بنابراين در رويکرد اصلاحطلبانهاي که من و همراهانم برگزيدهايم و به آن پايبنديم، از هر روشي براي برتري بر رقيب سياسي استفاده نخواهيم کرد و البته با در اختيار گرفتن انحصار از طريق روشهاي غير اصلاحطلبي عامدانه و آگاهانه پرهيز خواهيم کرد.
اما درباره انسجام اصلاحطبان، باورم اين است که لازم است اولا اين تعريف، باور و اعتقاد به اصلاحطلبي و تعهد به اهداف و روشهاي اصلاحطبانه مبتني بر تدبير، اخلاق و همدلي در بين فعالان و جوانان ايجاد شود. در عرصه عمل در کوتاهمدت هم معتقدم در رويدادهاي سياسي آينده نظير انتخابات مجلس دهم، فعاليت فعالان سياسي در قالب جبهههاي سياسي شکل ميگيرد که متشکل از احزاب و تشکلهاي سياسي همسو خواهد بود. در نتيجه همانگونه که در انتخابات گذشته تمام تلاش خودم و همراهانم را بر اجماع اصلاحطلبان قرار دادم، در آينده هم در اين مسير جديتر و فعالانهتر عمل خواهيم کرد.
- آيا تصميم به راهاندازي حزب سراسري داريد يا به صورت ائتلافهاي پيش از انتخاباتي حرکت خواهيد کرد؟
براي توسعه اصلاحطلبي با آن تعريفي که ارائه کردم، همواره سه گزاره را مفروض دارم: 1- ارتقاء و اعتلاي کشور و انقلاب از مسير اصلاحطلبي ممکن و قطعي است. 2- لازمه و زيربناي ترويج گفتمان اصلاحطلبي، مشارکت و نظارت مردم و دخالت آنان در همه امور است. 3- دخالت مردم در امور از مسيرهاي شناخته شده قانوني و مدني ميسر است و راهي جز توسعه و تقويت احزاب و تشکلهاي غير دولتي وجود ندارد.
بنابراين اگر معتقديم که رفع مشکلات کشور و سامان يافتن امور از طريق اصلاحطلبي ميسر است که هست، استقرار و دوام گفتمان اصلاحطلبي در گرو توسعه سازمانهاي غير دولتي و احزاب است.
تجربه کشورهاي توسعه يافته در جهان هم بيانگر آن است که براي نهادينه کردن نظارت و مشارکت مردم، مناسبترين شيوه توسعه احزاب و سازمانهاي غير دولتي است. بنابراين ضرورت تشکيل و تقويت احزاب براي تحقق هدفهاي اصلاحطلبانه، يک واقعيت و يک ضرورت است و حتماً در اين جهت هم براي تقويت احزاب اصلاحطلب موجود و رفع موانع فعاليت آنها تلاش خواهم کرد و هم ايجاد احزاب فعال جديد براي سازماندهي و نگاهداري سرمايه اجتماعي ارزشمند موجود را لازم ميدانم.
در همين حال به موانع و چالشهاي پيش روي توسعه احزاب در ايران هم واقف هستم و معتقدم که شرايط سياسي کشور و حتي فرهنگ کار سياسي در بين فعالان سياسي، حضور همه فعالان سياسي يک جبهه در درون يک حزب حداقل براي ميان مدت امکانپذير نيست. بنابراين سه راهبرد را دنبال خواهيم کرد: 1- تقويت احزاب و تشکلهاي سياسي موجود اصلاحطلب و اعتدالگرا، 2- حمايت از تشکيل تشکلهاي سياسي جديد در جبهه اصلاحطلبي ايران در کنار ساير احزاب، 3- حرکت در چارچوب ائتلاف و اجماع به عنوان جبهه واحد اصلاحطلبي و اعتدالگرا در انتخابات آتي مجلس.
البته اميدوارم با گذشت و همدلي همه دوستان و با بهرهگيري از تجربه خوب انتخابات رياست جمهوري آتي، در اين مسير حرکت کنيم.
- آيا در انتخابات آينده مجلس شرکت ميکنيد؟ اگر بلي، چه برنامهاي براي ارائه فهرست کشوري داريد؟ هدف شما دستيابي به چند کرسي است؟
قطعاً در انتخابات آتي مجلس، فعالانه مشارکت ميکنيم و معتقدم با توجه به رکود فعاليتهاي سياسي در سالهاي گذشته و تضعيف برخي از احزاب و تشکلهاي سياسي لازم است از هماکنون، فعاليتها آغاز شود تا با شناخت نيروهاي جوان، کارآمد و اثربخش، مجلسي داشته باشيم که به معناي واقعي در راس همه امور قرار گيرد. اما اين لزوماً به معني حضور شخص خودم به عنوان کانديداي نمايندگي مجلس نيست. براي اين تصميم هنوز زود است. مهم اين است که با شناخت و فعال کردن نيروهاي ارزشمند در سراسر کشور، انتخابهاي بهتري را براي مردم ايجاد کنيم.
در درون جبهه اصلاحات هم معتقدم همه جريانات و گروهها و احزاب بايد فعاليت خودشان را آغاز کنند و قبل از ورود به مصداقها و افراد، شاخصها و راهبردها و مطالبات را شناسايي و برنامهريزي کنند. در اين مرحله نه لزومي براي ائتلاف سراسري وجود دارد و نه امکان آن هست. قطعا در زمان مناسب اجماع ائتلاف براي رسيدن به يک روش واحد و بر اساس شاخصهاي روشن بايد پيگيري شود و پس از آن براي تعيين مصداقها و معرفي نامزدها اقدام شود.
هدف ما اين است که اکثريت مجلس در اختيار نخبگان کشور و افراد توانمند قرار گيرد و نهاد قانونگذاري کشور به جايگاه واقعي خود برسد. بايد غوغاسالاري، افراط گري و رانتطلبي از نهادهاي اجرايي و قانونگذاري دور شود. امور کشور بايد با عقلانيت، اعتدال و اخلاقمداري اداره شود و نظرات صحيح کارشناسي و علمي مد نظر کليه تصميمات و قانونگذاريها قرار گيرد.
مهمترين اولويت من اين است که شرايطي فراهم شود تا نسل سوم انقلاب در مديريت و قانونگذاري کشور سهم بالايي داشته باشند. اين هم نيازمند رشد طبقه نخبگان و خبرگان شايسته و پاکدست براي در اختيار گرفتن امور است و هم خواست نسل اول انقلاب براي بازنشستگي و واگذاري امور به تدريج به نسل سوم.
- به نظر شما چه تفاوتي بين اصلاحطلبي ميانهرو (درون نظام) و جريان اعتدالگرا به رهبري آقاي روحاني وجود دارد؟
نميدانم چرا وقتي از واژه اصلاحطلبي استفاده ميشود، با کلي پسوند و موصوف همراه ميشود؟! اينکه ميگوييد اصلاحطلبي ميانهرو و درون نظام، به نظر من اساساً معتقدم اطلاحطلبي يعني حرکت در مدار اعتدال و ميانهروي و در چهارچوب قانون. غير از اين باشد، اساساً اصلاحطلبي نيست.
من اصلاحطلبي را مصداق روشن و واقعي فرموده امير مؤمنان (ع) ميدانم که ميفرمايد «اداره امور مملکت با ميانهروي سازگارتر است». ما قوياً به دنبال جامعهاي آرماني هستيم تا مردمش اخلاقگرا و قانونمدار باشند و حکومتش مطلوب و مقبول عامه مردم و الگويي باشد منطبق با موازين انساني، اسلامي و بينالمللي.
اصلاحطلبي عملکرد خود را با ميانهروي، اعتدال، اخلاق و حفظ و احترام به کرامت انساني ارزيابي ميکند و قطعاً از روشهاي دموکراتيک براي رسيدن به اهداف سياسي استفاده کرده و از هرگونه روشهاي غيراخلاقي و افراط گري پرهيز ميکند، زيرا معتقد است ميانهروي و اعتدال در چشم مردم، زيبا و پايدار و براي حکومت، معياري زيبنده و الگويي براي زندگي موفق در جامعه جهاني است. در نتيجه من اعتدالگرايي را جزو جداييناپذير اصلاحطلبي ميدانم.
اين ديدگاه قطعاً در بين برخي از جريانات سياسي، مخالفاني دارد ولي من افتراقي حداقل در نظر و مواضع از سوي جريان اعتدالگراي دولت با اين مواضع نديدم. حتي در جريان انتخابات رياست جمهوري، اين مواضع نيز از سوي آقاي روحاني نيز مورد تاييد و تاکيد قرار گرفت. به نظرم در عرصه عمل نيز هنوز زود است بخواهيم قضاوتي انجام دهيم. البته قطعاً اختلاف سليقههايي وجود دارد که بيشتر مربوط به افراد است تا وابسته به منش سياسي و ديدگاه.
- به عنوان معاون اول دولت اصلاحات، بزرگترين نقطه ضعف و احياناً قوت آن دولت را چه ميدانيد؟
در خصوص نقاط ضعف، قطعاً هر دولتي در عمل با کمبودها و نقصانهايي روبروست. بزرگترين نقطه قوت آن، ترويج گفتمان مردمسالاري ديني بود تا مردم دينباور ما حق خود براي مشارکت و نظارت بر سرنوشت خود را بيشتر بپذيرند و باور کنند که راه نجات و سعادت جامعه ما در حضور فعال و جدي ايشان است. اما شايد يکي از بزرگترين ضعفهاي دولت اصلاحات اين بود که زيرساختهاي لازم براي تحقق بسياري از اهداف فراهم نشده بود و در عمل با وجود همه تلاشها هم زيرساخت و هم فرهنگ مشارکت مردمي براي واگذاري برخي امور به خود مردم فراهم نشد.
دولتمردان هم بواسطه درگيري در امور اجرايي کشور، شايد نتوانند چنين هدف مهمي را به درستي دنبال کنند. به همين دليل است که امروز اصرار من است تا در خارج از دولت، زيرساختهاي مدني براي مشارکت مردم و سازمانهاي غيردولتي فراهم شود و مشارکت مردم از يک شعار يا پُز سياسي به يک باور و رويکرد در دولتمردان تبديل شود.
- آينده حضور سياسي خود را در دولت اعتدالگراي آقاي روحاني چگونه ميبينيد؟
قطعاً هر کمکي که لازم باشد براي موفقيت دولت، دريغ نخواهم کرد. در تمام مدت بيش از سي سال خدمتم در نظام جمهوري اسلامي هم اينگونه بوده است. حتي در دولت قبل هم اگرچه حاضر به همکاري در بدنه دولت به واسطه اختلاف ديدگاهها و منشها نبودم، ولي هر زمان که لازم بود نظرات و تجربياتم را در اختيار مديران و دولتمردان قرار ميدادم.
متاسفانه دولت قبل چندان به استفاده از تجارب مديران قبلي اعتقادي نداشت اما در دولت آقاي روحاني، مهمترين وظيفه خودم را کمک به دولت البته از طريق توسعه بخشهاي غيردولتي و مردمنهاد ميدانم. عميقاً معتقدم اين سرمايه اجتماعي ارزشمند بايد در تشکيلاتهاي مردمنهاد سازماندهي شود تا بتوان از پتانسيل آنها استفاده کرد.