نماد آخرین خبر

پول نفت ایران در بانک‌های انگلیس و سوییس

منبع
تسنيم
بروزرسانی
پول نفت ایران در بانک‌های انگلیس و سوییس
تسنيم/ "به استناد مدارک وزارت امور خارجه آمريکا، هم اينک اطلاعات کامل و مفصلي در دست داريم که نشان مي‌دهد محمد رضا شاه در آوريل ۱۹۴۳ مبلغ يک ميليون دلار پول به بانک تراست گارانتي نيويورک انتقال داده است." گزارش هارت از اولين ملاقاتش با رضاشاه در فوريه 1930 بسيار روشنگر است. اولين برداشتش از شاه اين بود که با مردي ملاقات کرده است که «فقط چند قدم با توحش فاصله دارد.» هارت در پايان مأموريتش در دسامبر 1933 به اين نتيجه رسيده بود که برداشت اولش از رضا شاه بيش از حد خوشبينانه بوده است. رضا شاه خيلي بدتر از چيزي بود که هارت تصور کرده بود. گزارش‌هاي مفصلي از ضرب و شتم وحشيانه انسان‌هاي بي‌دفاع در اين گزارش‌ها آمده است. مديران روزنامه‌ها، ملاها، مأموران پليس و نهايتاً وزراي کابينه از زمره کساني بودند که رضاخان با ضرب و شتم آنها مکرراً «غرايز حيواني‌اش» را به نمايش مي‌گذاشت. خشونت در جامعه نهادينه شده بود. کنسول آمريکا ضرب و شتم بي‌رحمانه و تبعيد ابريشم‌بافان يزد را که تمايلي به کار در کارخانه‌هاي ابريشم‌بافي رضا شاه در چالوس نداشتند بخوبي شرح مي‌دهد. گزارش هارت درباره کوچ اجباري عشاير نگون‌بخت، راهپيمايي طولاني، و مباحثات مجلس درباره عدم پرداخت دستمزد سارباناني که اسباب و اثاثيه عشاير را جابجا کرده بودند فوق‌العاده ارزشمند است؛ و به همان اندازه نيز روشنگر، گزارش‌هايي است که درباره زمين‌خواري رضا شاه و اخاذي مبالغ هنگفت از ثروتمنداني چون معين‌‌التجار بوشهري، که مجبور شدند تقريباً نيمي از ثروتشان را با اعليحضرت پهلوي تقسيم کنند، تهيه کرده است. رضاخان بلافاصله پس از رسيدن به قدرت، دست به کار اخاذي از اشخاص متمول و غارت سازمان‌يافته دارايي‌هاي دولتي شد. يکي ديگر از اشخاص سرشناسي که مجبور شد «شاهزاده عبدالحسين فرمانفرما» بود. رضاخان بلافاصله پس از رسيدن به قدرت، دست به کار اخاذي از اشخاص متمول و غارت سازمان‌يافته دارايي‌هاي دولتي شد. يکي ديگر از اشخاص سرشناسي که مجبور شد بخش عمده‌اي از ثروتش، از جمله «پيشکش کردن» روستاهايي در کرمانشاه و خانه و باغش در تهران، را با اعليحضرت پهلوي تقسيم کند، شاهزاده عبدالحسين فرمانفرما بود. علاوه بر اين، با خواندن اسناد وزارت امور خارجه آمريکا، به تدريج به نقش انگليسي‌ها در تضمين امنيت شخصي رضا شاه پي مي‌بريم. پرسش هارت که چرا هيچ‌کس رضاخان را نکشت پاسخ ساده‌اي داشت: چون انگليسي‌ها نمي‌گذاشتند. سرويس بي‌رحم و کارآمد اطلاعات ارتش که چندين نقشه ترور رضاخان را کشف و خنثي کرد به دست انگليسي‌ها اداره مي‌شد. نقشه تروري را که سرهنگ محمود پولادين در سال 1926 براي کشتن رضاخان طراحي کرده بود انگليسي‌ها خنثي کردند و علاوه بر خودِ سرهنگ پولادين، اکثر همدستان او نيز اعدام شدند. يکي ديگر از شخصيت‌هايي که نقشه ترور اعلي‌حضرت پهلوي به قيمت جانش تمام شد سموئيل حييم، کارمند سابق دولت و نماينده کليمي سابق مجلس بود. وسواس شديدي که انگليسي‌ها براي حفاظت از جان رضا شاه پس از قتل عام وحشيانه 1935 (21 تير 1314) در مشهد به خرج دادند، بيانگر آن است که چقدر خواهان حفظ جان شاه بودند. در سال 1908 عظمت ذخاير نفت ايران ثابت شده بود و انگليسي‌ها که قصد تغيير کل قرارداد دارسي را داشتند دست به نقض سازمان‌يافته آن زدند، و بالاخره در سال 1933 به هدف خود رسيدند. اسناد وزارت خزانه‌داري آمريکا معلوم مي‌کند که کل بحران و نهايتاً لغو قرارداد دارسي از سوي دولت ايران در سال 1932 تماماً از سوي انگليسي‌ها مهندسي شده بود در خصوص چرا انگليسي‌ها آنقدر نگران حفظ جان رضا شاه بودند؛ بايد به شرح آماري و مستندي از غارت نفت ايران به دست انگليسي‌ها در بين سال‌هاي 1911 تا 1951 اشاره داشت. چنانکه در اسناد وزارت خزانه‌داري آمريکا آمده است، امتياز 1910 دارسي که آنقدر از آن بدگويي و مکرراً تقبيح مي‌شد در واقع به نفع ايران بود. در سال 1908 عظمت ذخاير نفت ايران ثابت شده بود و انگليسي‌ها که قصد تغيير کل قرارداد را داشتند دست به نقض سازمان‌يافته آن زدند، و بالاخره در سال 1933 به هدف خود رسيدند. اين اسناد معلوم مي‌کند که کل بحران و نهايتاً لغو قرارداد دارسي از سوي دولت ايران در سال 1932 تماماً از سوي انگليسي‌ها مهندسي شده بود. لغو امتياز دارسي از سوي دولت ايران و جايگزيني آن با قرارداد 1933 بزرگترين خيانتي بود که يک دولت ايراني عليه مردمش مرتکب شد. هيچ حادثه ديگري نمي‌تواند به اين خوبي نقش رضا شاه را در حکم آلت دست انگليس روشن سازد. اين فصل با شرح اصلاحاتي که در سپتامبر 1940 در امتياز مزبور صورت گرفت خاتمه مي‌يابد: درآمدهاي نفتي ايران بايد براي سپرده‌گذاري در حساب‌هاي بانکي در نيويورک به دلار تبديل مي‌شد؛ بدين ترتيب غارت درآمدهاي نفتي ايران توسط رضا شاه وارد مرحله نهايي شده بود. در قرارداد 1932 با اصلاحاتي در سپتامبر 1940 صورت گرفت: درآمدهاي نفتي ايران بايد براي سپرده‌گذاري در حساب‌هاي بانکي در نيويورک به دلار تبديل مي‌شد؛ بدين ترتيب غارت درآمدهاي نفتي ايران توسط رضا شاه وارد مرحله نهايي شده بود فصل 7 به شرح وقايع مربوط به تأسيس و بهره‌برداري از صندوق ذخيره مملکتي در سال 1927 در لندن مي‌پردازد. در طول سال‌هاي 1927 تا 1941، درآمدهاي نفتي‌اي که در اين صندوق سپرده‌گذاري مي‌شد در بودجه ملحوظ نمي‌شد و از درآمدهاي دولت به حساب نمي‌آمد. ايران عملاً به يک اقتصاد غيرنفتي تبديل شده بود. فصول 7 تا 9 نحوه سرقت درآمدهاي نفتي ايران را توسط رضا شاه به بهانه خريد سلاح و انجام ساير عمليات و کج کردن راه آنها به حساب‌هاي بانکي‌اش در اروپا و آمريکا تشريح مي‌کند. اسناد نشان مي‌دهد که از مبلغ 31/1 ميليون ليره بابت حق‌‌الامتيازهاي نفت، 18،412،000 ليره به خريد سلاح در اروپا و آمريکا، 6 ميليون ليره به خريد تجهيزات راه آهن و بندرسازي، و 3 ميليون ليره نيز به خريد طلا اختصاص يافته بود. وقتي رضا شاه از کشور رفت هنوز 3/1 ميليون ليره از اين پول باقيمانده بود. در واقع مردم ايران هيچ نفعي از درآمدهاي نفتي نبرده بودند؛ هيچ. بر اساس گزارش‌هاي سرويس اطلاعات نظامي و سفارت آمريکا، فهرست مفصلي از خريدهاي ارتش، نيروي دريايي و هوايي ايران در طول سال‌هاي 1928 تا 1941 و همچنين قيمت‌هاي واقعي که بابت تسليحات مزبور پرداخت شده در دست است. در ژوئيه 1941 يک نسخه از گزارش سرّي «وضعيت ارتش ايران» به دست سفارت آمريکا افتاد. اين گزارش که توسط وابسته نظامي بريتانيا در ايران تهيه شده بود، شرح مفصلي از وضعيت نيروهاي مسلح ايران و تجهيزات آنها ارايه مي‌داد. طبق شواهد و مدارک موجود، از 155 ميليون دلاري که شرکت نفت انگليس و ايران در طول سال‌هاي 1928 تا 1941 بابت حق‌الامتياز نفت به دولت ايران پرداخت کرده بود، حداقل دو سوم آن را رضا شاه دزديده بود؛ که از بزرگترين دزدي‌هايي است که تا به حال يک نفر انجام داده است با توجه به اين اطلاعات، و مبالغي که براي خريد تسليحات پرداخت شده بود معلوم مي‌شود که فقط قسمت اندکي از 18،412،000 ليره که به خريد سلاح از خارج اختصاص يافته بود واقعاً صرف اين کار شد. خلاصه اينکه طبق شواهد و مدارک موجود، از 155 ميليون دلاري که شرکت نفت انگليس و ايران در طول سال‌هاي 1928 تا 1941 بابت حق‌الامتياز نفت به دولت ايران پرداخت کرده بود، حداقل دو سوم آن را رضا شاه دزديده بود؛ که از بزرگترين دزدي‌هايي است که تا به حال يک نفر انجام داده است. ماجراي کج شدن راه درآمدهاي نفتي ايران به حساب‌هاي بانکي رضا شاه در اروپا و آمريکا موضوع ديگري است. به دليل مداخله اداره آگاهي فدرال آمريکا (اف.بي.آي)، اسنادي در دست است که نشان مي‌دهد در يک مورد 13/1 ميليون دلار از وجوه ارتش ايران در آمريکا که به خريد تسليحات اختصاص يافته بود در ماه مه 1941 به نشنال بانک سوييس انتقال يافته و سپس ناپديد مي‌شود. اسناد وزارت خزانه‌داري آمريکا نشان مي‌دهد که همان زماني که ايران شديداً به دلار احتياج داشت، مبالغ هنگفتي به حساب‌هاي ايران در نيويورک حواله مي‌شد و سپس به بانک‌هاي سوييس انتقال مي‌يافت. مطلقاً هيچ شکي نيست که اين مبالغ به حساب‌هاي رضا شاه انتقال مي‌يافت. بنا به آماري که در سال 1941 از دارايي‌هاي خارجي در آمريکا تهيه شد، معلوم مي‌شود که دارايي‌هاي رضا شاه در آمريکا بالغ بر 5/18 ميليون دلار بوده است. يکي از گزارش‌هاي وزارت امور خارجه که در سال 1957 تهيه شده است يک بار ديگر به مسئله سپرده‌هاي [ايران] در بانک‌هاي لندن بر مي‌خوريم. در اين گزارش به تلاش شاه براي تبديل وجوه شخصي «مسدود شده‌اش» به دلار و فرانک سوييس اشاره شده است در چندين گزارش، شواهدي دال بر انتقال مبالغ هنگفتي پول به بانک‌هاي لندن و سوييس توسط رضا شاه پيدا مي‌شود. در يکي از گزارش‌هاي وزارت امور خارجه که در سال 1957 تهيه شده است يک بار ديگر به مسئله سپرده‌هاي [ايران] در بانک‌هاي لندن بر مي‌خوريم. در اين گزارش به تلاش شاه براي تبديل وجوه شخصي «مسدود شده‌اش» به دلار و فرانک سوييس اشاره شده است. در يک گزارش ديگر نيز آمده است که محمدرضا شاه در دهه 1950 دست به خريد گسترده املاک در ژنو زده و براي مديريت امور مالي‌اش مشورت‌هاي مکرري با بانکدارهاي سوييسي داشته است. با توجه به تاريخ گزارش، شکي باقي نمي‌ماند که اين پول شامل همان مبالغي بوده است که رضا شاه به آن کشور انتقال داده و سپس براي پسر و جانشينش به ارث گذاشته بود. به استناد مدارک وزارت امور خارجه آمريکا، هم اينک اطلاعات کامل و مفصلي در دست داريم که نشان مي‌دهد محمد رضا شاه در آوريل 1943 مبلغ يک ميليون دلار پول به بانک تراست گارانتي نيويورک انتقال داده است در آخر، محمد رضا هم مثل پدرش به محض اينکه به قدرت رسيد دست به کار انتقال مبالغ هنگفتي پول از ايران به بانک‌هاي آمريکايي شد. به استناد مدارک وزارت امور خارجه آمريکا، هم اينک اطلاعات کامل و مفصلي در دست داريم که نشان مي‌دهد محمد رضا شاه در آوريل 1943 مبلغ يک ميليون دلار پول به بانک تراست گارانتي نيويورک انتقال داده است. علاوه بر اين، مدارک مستندي وجود دارد که نشان مي‌دهد انتقال اين وجوه از سوي شاه به بانک تراست گارانتي حداقل تا زمان مصدق ادامه داشت. بدين ترتيب، واقعاً نمي‌توان تصور کرد که خاندان پهلوي در دهه 1960 و 1970 که جريان درآمدهاي نفتي به کشور سرازير شد چه پول‌هاي هنگفتي که به خارج از کشور انتقال نداده‌اند. غارت جواهرات سلطنتي ايران توسط رضا شاه و زيردستانش در طول سال‌هاي 1924 تا 1941 قابل توجه است. اسناد موجود نشان مي‌دهد که انتقال جواهرات سلطنتي به آمريکا در طول دهه 1950 ميلادي به دست پسر و جانشينش ادامه يافت با توجه به اينکه رضا شاه بخش عمده‌اي از درآمدهاي نفتي ايران را به سرقت برد و بهترين زمين‌هاي روستايي و املاک شهري را تصاحب کرد، بعيد است که دستي به جواهرات سلطنتي ايران نبرده باشد. غارت جواهرات سلطنتي ايران توسط رضا شاه و زيردستانش در طول سال‌هاي 1924 تا 1941 قابل توجه است. اسناد موجود نشان مي‌دهد که انتقال جواهرات سلطنتي به آمريکا در طول دهه 1950 ميلادي به دست پسر و جانشينش ادامه يافت. در سال 1941، ايران به سرزميني ويران مبدل شده بود که مردمش حتي نان براي خوردن نداشتند. مردم تهران چندين بار در سال 1940 بر سر نان شورش کرده بودند اوضاع نابسامان اقتصادي ايران در طول‌ سال‌هاي 1930 تا 1941 قابل توجه است. واقعيت امر با آنچه در تبليغات و افسانه پيشرفت اقتصادي در دوران حکومت رضا شاه در طول تقريباً يک قرن انعکاس يافته کاملاً متفاوت است. اسناد وزارت امور خارجه آمريکا شامل گزارش‌هاي مفصلي درباره اوضاع اقتصادي و اجتماعي ايران در اواخر حکومت رضا شاه است. در سال 1941، ايران به سرزميني ويران مبدل شده بود که مردمش حتي نان براي خوردن نداشتند. مردم تهران چندين بار در سال 1940 بر سر نان شورش کرده بودند. آنچه براي مورخان ايراني جاي شکر دارد اين است که کنسول‌ها و کارمندان سفارت آمريکا در طول سال‌هاي 1940 و 1941 سفرهاي زيادي به اقصي نقاط ايران کرده و مشاهدات خود را مفصلاً ثبت کرده‌اند. مشاهداتي که اين افراد در ارتباط با وضعيت اسف‌بار رعيت ايراني دارند بسيار روشنگر است. شواهد موجود در اين گزارش‌ها قطعاً صحت گفته ميلسپو را تأييد مي‌کند که: «رضا شاه بي‌رحمانه رعيت ايراني را که توده مردم را تشکيل مي‌دهد استثمار کرد.» (1) براي ناظران خارجي حاضر در ايران در سال 1941 ديگر سئوال اين نبود که آيا رضا شاه بايد برود، بلکه سئوال اين بود که «چه وقت بايد برود؟». بوي انقلاب در فضاي کشور پيچيده بود. يک ديپلمات انگليسي در صحبت‌هايي که در سال 1941 با همکار آمريکايي‌اش داشت، گفته بود «شاه بايد برود،» و افزوده بود که شاه در همه امور زياده‌روي کرده است و بايد برود. در ساعات اوليه روز 25 اوت 1941، نيروهاي انگليس و روس از غرب و شمال به ايران حمله کردند. ارتش ملي رضاخان، که به مدت 20 سال هر ساله حداقل نيمي از بودجه مملکت صرف آن شده بود به زحمت توانست کوچکترين مقاومتي در برابر مهاجمان از خود نشان بده و در نهايت رضا شاه با خفت و خواري به فکر پناهندگي به سفارت انگليس افتاده بود در ساعات اوليه روز 25 اوت 1941، نيروهاي انگليس و روس از غرب و شمال به ايران حمله کردند. ارتش ملي رضاخان، که به مدت 20 سال هر ساله حداقل نيمي از بودجه مملکت صرف آن شده بود- همان ارتشي که ظاهراً بخش عمده‌اي از درآمدهاي نفتي ايران خرج آن شده بود؛ همان ارتشي که چنان رشادتي در سرکوب تظاهرکنندگان بي‌سلاح مشهد در سال 1935 نشان داده بود- به زحمت توانست کوچکترين مقاومتي در برابر مهاجمان از خود نشان بدهد. رضا شاه با خفت و خواري به فکر پناهندگي به سفارت انگليس افتاده بود. شکي نيست که مقاومت جانانه ميهن‌پرستاني نظير ميرزا کوچک‌خان و صولت‌الدوله قشقائي در برابر مهاجمان انگليسي بسيار مقتدرانه‌تر و افتخار‌آميزتر از عمليات رقت‌بار ارتشِ به اصطلاح ملي پهلوي بود. رضا شاه فوراً تحت‌ حمايت انگليسي‌ها سوار بر يک کشتي انگليسي ايران را ترک کرد تا از ثروت نامشروعش استفاده کند و بدين ترتيب از خشم مردم جان سالم به در ببرد. در سپتامبر 1941 پسر رضاخان تقريباً به شيوه‌اي که يادآور وقايع سال 1925 و انتخاب رضاخان به پادشاهي «از سوي مردم» بود به سلطنت رسيد. انگليسي‌ها با خلع رضا شاه رژيم پهلوي را از سرنگوني نجات دادند. آنها اميدوار بودند که با نصب پسرش، وقايع هولناک سال‌هاي 1921 تا 1941 پنهان بماند و شواهد و مدارکي که نشان از همدستي انگليسي‌ها داشت نابود شود. با وجود اين، اوت 1941 آغاز روند افول سلطه انگليس بر ايران بود. براي مردم ايران، اين روند به معناي رهايي از کابوس حاکميت انگليس با دست‌نشاندگي رضاخان بود. در اوايل سال 1942، ايالات متحده با استفاده از ضعف انگليس و مشکلاتي که گريبانگيرش شده بود به تدريج امور ايران را به دست گرفت. فرانکلين روزولت در 10 مارس 1942 حکمي امضا کرد که طبق آن دفاع از دولت ايران براي دفاع از ايالات متحده امري حياتي بود. امضاي اين حکم راه را براي مساعدت‌هاي مالي به ايران و اعزام هيأت‌هاي متعدد مستشاري آمريکايي، از جمله در ارتش، پليس، ژاندارمري، و ماليه باز کرد. ميلسپو يک بار ديگر در مقام رئيس کل ماليه شروع به کار کرد. عصر سلطه آمريکا آغاز شده بود.