logo

خاطرات «سردار» از «سردار»

منبع
فارس
بروزرسانی
خاطرات «سردار» از «سردار»
فارس/ سردار شهيد حاج حسين همداني در خاطرات خود در مورد شهيد حاج‌ميزا سلگي مي‌گويد: اگر در تاريخ جنگ بخواهند شناسنامه فتح قله کدو در عمليات والفجر ۲ را بنويسند نام ميرزا محمد سلگي به عنوان فاتح اين قله بايد ثبت شود. از نظر من که فرمانده‌اش بودم او نمره ۲۰ گرفت. سردار شهيد حاج ميرزامحمد سلگي در طول زندگي پرافتخارش با شهداي بسياري همنشين بود و از آنها درس‌هاي بزرگي آموخت، يکي از آن شهدا سردار حاج حسين همداني بود که دوستي آنها به همان روزهاي اوليه جنگ برمي‌گردد، سردار همداني خاطرات بسياري از او در کتاب «آب هرگز نمي‌ميرد» نقل کرده که در زير مي‌خوانيم: او ملايي به تمام معنا اهل دعا و قرآن بود ميرزا محمد سلگي را از سرپل ذهاب و مهران مي‌شناختم و به ويژه در عمليات تکميلي مسلم‌بن عقيل در سومار او را زير نظر داشتم که عملکرد بسيار خوبي داشت...قبل از عمليات والفجر 2 طي دو ما مشورت شوراي فرماندهي تيپ و مسؤولان شهرستان نهاوند، تصميم گرفتيم که ميرزا محمد سلگي را جايگزين او کنيم و همه مي‌دانستند براي ميرزا محمد عنوان و مرتبه و جايگاه مهم نيست، او ملايي به تمام معنا اهل دعا و روايت و قرآن بود و فقط به اداي تکليف فکر مي‌کرد. حاج ميرزا همه خوبي‌ها و کمالات را يک جا داشت با سرهنگ صياد شيرازي و سرهنگ آبشناسان از ارتش و تعدادي از فرماندهان يگان‌هاي سپاه براي ادامه عمليات والفجر ۲ جلسه داشتيم همه نگران وضعيت ارتفاع بلند و استراتژيک کدو بودند، کدو مثل عقاب بالاي همه ارتفاعات منطقه ايستاده و روي بقيه پنجه کشيده بود...قرار شد يک گردان از تيپ ما روي اين کوه با هليکوپتر پياده شود در چنين مواقعي گردان اباالفضل(ع) را بهترين گزينه مي‌ديديم دليل اصلي اين انتخاب ويژگي‌هاي منحصر به فرد فرماندهانش ميرزا محمد سلگي بود؛ او همه خوبي‌ها و کمالات را يک جا در خود داشت، شجاعت، توکل، صبر، اخلاص، مديريت و تعبد. ابتدا در جمع فرمانده گردان‌ها مطرح کردم که بايد يک گردان داوطلب هلي‌برن روي کوه کدو شود. فرمانده گردان‌ها نه نگفتند و آره هم نگفتند و سکوت کردند و تنها ميرزا محمد بود که گفت: آماده‌ام. ميرزا محمد سلگي فاتح قله کدو دم غروب بود که با هليکوپتر ۲۱۴ دامنه کوه پياده شديم. همزمان نيروهاي گردان حاج ميرزا با هليکوپتر شنوک هلي‌برن شدند. انصافا بالاي کدو رفتن دل و جيگر مي‌خواست اما در آن شرايط و آن سرماي سخت در دل تاريکي و مقابل تير مستقيم دشمن سلگي به همراه نيروهايش بي‌هيچ اعتراضي و گلايه‌اي راه صعود را پيش گرفتند آنها ساده‌ترين امکانات را نداشتند... مديريت ۴۰۰ نفر بالاي کوه با اين شرايط کار هر کسي نبود اما چون ميرزا محمد مرد ميدان عمل بود و نيروهايش عاشقانه پشت سر او بودند. ساعت ۸ شب از آنها جدا شديم و سلگي و نيروهايش چند شبانه‌روز آن بالا بودند. پوستشان از سرما سياه شده بود. گاهي با بي‌سيم از ميرزا محمد پرسيدم: «چه خبر؟» و يک کلمه مي‌گفت: «امن و امان» و من مي‌دانستم او و گردانش هم با آتش دشمن مقابله مي‌کند و هم با سرماي کدو. سلگي فرماندهي نمي‌کرد، پدري مي‌کرد. نيروهايش را نوازش مي‌کرد و هميشه با حال و با اخلاص بود. اگر در تاريخ جنگ بخواهند شناسنامه فتح قله کدو در عمليات والفجر ۲ را بنويسند نام ميرزا محمد سلگي به عنوان فاتح اين قله بايد ثبت شود. از نظر من که فرمانده‌اش بودم او نمره ۲۰ گرفت. تا همداني اجازه ندهد به عقب نمي‌روم با گردان حضرت اباالفضل چند بار تماس گرفتم. اول گفتند که حاج ميرزا شهيد شده و بعد معاونش حسن بهرام‌نيا گفت: نه حاجي از پهلويش تير خورده و زخمي است. کمي آرام شدم و بالاخره صداي او را داخل شبکه شنيدم. پرسيدم ميرزا وضعت چطوريه؟ گفت: خوبم... گفتم: وضع گردان گفت: بهتر از من گفتم ...بايد به عقب برگردي گفت: خواهش مي‌کنم،‌ تمنا مي‌کنم، اجازه بدهيد تا صبح کنار بچه‌ها باشم تا خط تثبيت شود،‌ او درست تشخيص داده بود همه مي‌گفتند که اگر لحظه اول مجروحيت به عقب مي‌آمد معلوم نبود سرنوشت گردانش چه مي‌شود. او پس از تماس با من به نيروهايش گفته بود تا همداني اجازه ندهد به عقب نمي‌روم. نمازخوان ساده را نمازشب‌خوان مي‌کرد لذت‌بخش‌ترين صحنه جهاد،‌ ديدن اشک‌هاي بچه‌ها در خلوت نماز شب‌ها بود. معروف بود که يک نمازخوان ساده که خيلي اهل نوافل و مستحبات نيست اگر پايش به گردان حضرت ابالفضل(ع) برسد نمازشب‌خوان مي‌شود. سلگي در طول روز با نيروهايش کار آموزشي مي‌کرد،‌ گاهي شب‌ها خودش به شناسايي مي‌آمد اما با اين وجود از لذت خواندن نماز شب نه او و نه بچه‌هايش محروم نبودند. يک شب مهمان گردان او بودم. خيلي خسته و کوفته از منطقه برگشته بودم.دو ساعت مانده به نماز صبح بيدار شدم. فکر کردم که وقت نماز صبح است، ديدم که بيشتر نيروهاي او مثل نماز صبح بيدارند. ميرزامحمد از نيروهايش عقب نمي‌ماند به ياد ندارم که ميرزا محمد حتي يک بار از نيروهايش عقب بماند و اين رمز موفقيت او در گردانش بود. در منطقه سومار از او و بقيه گردان‌ها خواستم که از دل نيروهاي گردان، دسته‌اي متمايز و متفاوت را به نام دسته ويژه انتخاب کنند. ميرزا محمد التماس مي‌کرد که بگذار خودم فرمانده اين دسته ويژه باشم و مسئوليت گردان به را جانشينم بسپارم. شهيد صياد شيرازي علاقه خاصي به ميرزا داشت سرهنگ صياد شيرازي روحيه بسيجي بسيار بالايي داشت و از فرماندهان سپاه خواست گردان‌هايي را براي تقويت بنيه رزمي ارتش به يگان‌هاي او مأمور کنند و من به دليل روحيات خاص حاج ميرزا او و گردانش را به عنوان گردان نمونه انصارالحسين(ع) به فرمانده نيروي زميني ارتش معرفي کردم. سرهنگ حاج ميرزا را از عمليات والفجر۲ مي‌شناخت و به او علاقه خاصي داشت. ايمان او تحمل هر سختي را آسان مي‌کرد ايمان ميرزا محمد سلگي تحمل هر سختي را آسان مي‌کرد. از آلمان آمده بود و ما براي عيادتش به نهاوند رفتيم. با اينکه براي ادامه درمان بايد به آلمان برمي‌گشت ولي تمام فکر و ذهنش جبهه بود. آن روز از همه چيز صحبت شد الا پاهاي قطع شده‌اش. هنوز فرمانده من هستي دو سال بود که از لشگر انصارالحسين(ع) رفته بودم و عمليات مرصاد با آقاي حميد سالکي بود. وقتي ميرزا محمد سلگي من را در عمليات ديد خيلي خوشحال شد و از روي اخلاص و صداقتي که داشت گفت: تا اينجا کار با من بود و شما هنوز فرمانده من هستي و حالا که آمدي ادامه کار با تو باشد. گفتم: من مسئوليت ديگري دارم و از طرف قرارگاه قدس آمده‌ام و نمي‌خواهم در کار فرماندهي لشگر دخالت کنم. ميرزا محمد قهرمان عمليات مرصاد بود ميرزا محمد قهرمان عمليات مرصاد بود. همه فرماندهاني که با او کار کرده بودند عاشق مرام و اخلاقش بودند. در شجاعت و صبر بي‌نظير بود. دفاع مقدس ۸ ساله با عمليات پرشکوه و افتخارآميز مرصاد به پايان رسيد و به نظرم ميرزا محمد قهرمان گمنام اين حماسه بود. چند روز بعد از عمليات براي ديدنش به نهاوند رفتم، خيلي دل گرفته بود. دل گرفته‌تر از تمام سال‌هايي که او را مي‌شناختم. تمام دوستان و همرزمانش طي اين سال‌ها به شهادت رسيده بودند. گفتم: حاج ميرزا خوش به حالت، تو کارنامه درخشاني در جنگ داشتي و پيش شهدا و در محضر خدا روسفيدي، سند اين روسفيدي همين بدن پر از تير و ترکش و دو پاي قطع شده توست. دستش را روي قلبش گذاشت و با سوز و آه و افسوس گفت: خوش به حال آنان که خون قلبشان را نثار راه و مکتب حسين(ع) کردند و خواند «الذين بذلوا مهجهم دون‌الحسين عليه السلام» برگرفته از کتاب «آب هرگز نمي‌ميرد»
#باهم_شکستش_مي‌دهيم ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره

دانلود اپلیکیشن آخرین خبر