نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
سیاسی

هدف ترامپ از فشار حداکثری به اقتصاد ایران

منبع
اقتصاد نيوز
بروزرسانی
هدف ترامپ از فشار حداکثری به اقتصاد ایران

اقتصاد نيوز/  در دو هفته گذشته از سوي دولت ترامپ سيگنال‌هاي متفاوت و متضادي براي ايران ارسال شده است؛ از تعويض نماينده ويژه امور ايران و تغيير بندهاي قطعنامه پيشنهادي واشنگتن به شوراي امنيت تا ادعاي توقيف نفتکش‌هاي ايران همزمان با وعده توافق با ايران در ۴ هفته.
 
به گزارش اقتصادنيوز؛ هفته گذشته دونالد ترامپ مدعي شد در صورت پيروزي در انتخابات طي ۴ هفته با ايران به توافق خواهد رسيد. اين ادعا در حالي مطرح شد که واشنگتن  سخت در تلاش است با هدف تمديد تحريم تسليحاتي ايران قطعنامه‌اي در شوراي امنيت به تصويب برساند. در اين راستا ديپلمات شناخته شده و نه چندان خوش‌نامي چون اليوت آبرامز جايگزين چهره‌اي بروکرات چون برايان هوک بعنوان نماينده ويژه امور ايران شد. همچنين اخيراً ادعاهايي مبني بر توقيف نفتکش‌هاي ايران از سوي دولت آمريکا مطرح شده است. سوال اينجاست که در چنين شرايطي اين سيگنال‌هاي متفاوت در ظرف تحليلي چه معنايي را متبادر مي‌کند؟

يک ذهن غريزي و غير قابل پيش بيني
برخي تحليل گران با تمرکز بر شخصيت ترامپ که فردي غير قابل پيش بيني است مي گويند:رييس جمهور آمريکا غريزي تصميم مي گيرد و اهل مشورت نيست به همين دليل مواضع و رويه ها در آمريکا دچار تناقض شده است.


گروهي ديگر از تحليل گران نيز با اشاره به شخصيت ترامپ دليل تناقض‌ها در سياست خارجي را کشمکش نخبگان بروکراتيک با رييس جمهور  آمريکا عنوان مي کنند.

در واقع به واسطه تصميم هاي غير مترقبه و ساختار شکن رييس جمهور آمريکا نخگبان اداري و نهادهاي موجود در اين کشور در براي اين نحوه تصميم گيري مقاومت مي کنند، اين مقاومت که ناشي از دکترين سياست‌خارجي جاري طي دهه‌هاي گذشته در دولت آمريکا است منجر به اصطکاک در ساختار شده و خروجي آن تناقض در سياست خارجي آمريکا مي‌شود؛ بهطوري که برخي تحليلگران مي‌گويند آمريکاي دوران ترامپ را بايد از نو شناخت.

آيا اين اتفاقات محصول ترامپ غيرقابل پيش‌بيني است؟ برخي اين سناريو را محتمل مي‌دانند و مي‌گويند در دوران ترامپ سياست خارجي امريکا انسجام ندارد و داراي تناقض شده است؛  زيرا او فردي غير قابل پيش بيني است.

تناقض نه؛ تاکتيک متفاوت
اما برخي کارشناسان بر اين باورند که اساساً هيچ تناقض راهبردي در سياست کاخ سفيد در قبال ايران وجود ندارد و سيگنال‌هاي متضاد دولت ترامپ صرفاً تاکتيک‌هاي متفاوتي است در راستاي يک استراتژي واحد؛ راهبردي که از سوي شخص ترامپ طراحي و به پيش برده مي‌شود. سايرين يا مجري سياست‌هاي وي هستند (نظير مايک پمپئو)  يا منتقدين سياست‌هاي وي هستند که دو گروه نومحافظه‌کارها (نظير جان بولتون) و ليبرال‌ها (نظير دموکرات‌هاي منتقد فشار حداکثري) را شامل مي‌شود. اما سياست کلي ترامپ در قبال ايران همان کمپين فشار حداکثري است که تفسيرهاي متفاوتي از سوي گروه‌هاي مختلف درباره آن ارائه مي‌شود.

تغيير رژيم و جنگ
منتقدان ترامپ که اغلب به اردوگاه دموکرات ها تعلق دارند بر اين باور هستند که تبعات سياست فشار حداکثري به حدي زياد است که عملاً شانس ديپلماسي را به صفر رسانده و ريسک برخورد را بالا برده است. به بيان ديگر آن‌ها هدف اين سياست را نه تغيير رفتار، که تغيير رژيم مي‌دانند.

نئوکان‌هايي چون جان بولتون نيز بر اين تفسير صحه مي‌گذارند؛ البته نه از دريچه تقبيح که با رويکرد تحسين اين سياست. آنطور که در کتاب خاطرات جان بولتون آمده وي بر اين باور است که هدف از فشار حداکثري، رژيم‌چنج (تغيير رژيم) است. در واقع بولتون هم مي گويد هدفي که بايد تعقيب شود تغيير رژيم است. تفسيري که اپوزيسيون خارج‌نشين نيز علاقه فراواني به آن دارد و آن را تبليغ مي‌کند. اما اين تفسير همان است که در ذهن ترامپ مي‌گذرد؟

گروهي از ناظران و تحليل گران اعتقاد دارند ترامپ به دنبال تغيير رژيم در ايران نيست و کساني که از اين نظريه دفاع مي‌کنند اکثر پيش‌‌بيني‌هايشان از مواجهه ترامپ و ايران اشتباه درامده است. از اين ديد اگر در ظرف واقع‌گرايانه‌تري به روند فعلي نگاه شود نتيجه متفاوت خواهد بود. يعني اگر مبناي تحليل شخص دونالد ترامپ در نظر گرفته شود  لازم است مشخصه‌هاي رويکرد او در قبال خاورميانه و بطور کلي سياست خارجي مدنظرش به دقت بازخواني شود.

از ديد اين گروه از تحليل‌گران، ترامپ بطور کلي نسبت به مداخله نظامي و تغيير رژيم ذيل ارزش‌هايي چون دموکراسي و مفاهيم جهان‌شمولي چون حقوق بشر و ... بسيار بدبين است. وي بارها نشان داده که نسبت به چنين ارزش‌هايي بي‌تفاوت بوده و پيگير آن هم نمي‌شود. شاهد مثال اين رويکرد روابط خوب او با اغلب ديکتاتورهاي جهان، و بي‌تفاوتي نسبت به رفتارهاي ديکتاتورمآبانه آن‌ها است.

در اين ظرف تحليلي نمي‌توان اهدافي چون حمله نظامي يا تغيير رژيم را از رفتار وي برداشت کرد. اگرچه تغيير رژيم مي‌تواند هدف ايده‌آل اما نه چندان دست‌يافتني وي باشد.

اما اگر تفسيرهاي ليبرال‌ها و نومحافظه‌کارها نادرست باشد، سوال اينجاست که منطق ترامپ و هدف فشار حداکثري وي چيست؟

هدف ترامپ از فشارهاي اقتصادي
به نظر مي‌رسد هدف وي، اعمال حداکثر فشار با حداقل هزينه براي به دست آوردن بيشترين دستاورد در تعامل با ايران است. با توجه به نقش محوري آمريکا در شکل‌گيري سرمايه‌داري جهاني، حوزه اقتصاد تنها حوزه‌اي است که آمريکا مي‌تواند با کمترين هزينه بيشترين فشار را اعمال کند.

به همين دليل است که کاخ سفيد در برخورد با قدرت‌هاي منطقه‌اي مثل ايران از تحريم و فشار حداکثري استفاده مي‌کند، و در قبال قدرت‌هاي بزرگي نظير چين بيشتر به جنگ تعرفه‌اي (و کمتر به تحريم) روي مي‌آورد.

با داشتن چنين تفکري نسبت به ارزش‌هاي دموکراتيک و چنين رويکردي درباره مداخله نظامي، و نيز داشتن اهرم فشار اقتصادي قدرتمند، هدف ترامپ را مي‌توان کشاندن ايران پاي ميز مذاکره دانست؛ آن هم در شرايطي که اهرم‌هاي فشار ايران به حداقل رسيده و در عوض آمريکا فضاي مانور گسترده‌اي داشته باشد.

بنابراين فارغ از تفسيرهاي مختلف، آنچه مي‌توان از رفتارهاي گاه متضاد دولت ترامپ برداشت کرد، صرفاً تاکتيک‌هاي متنوع در راستاي يک راهبرد واحد است؛ مذاکره با حداکثر منفعت براي آمريکا و به حداقل رساندن امتيازهاي دريافتي ايران.

هرچند نمي‌توان از رغبت ترامپ و بطور کلي آمريکا براي يک تغيير رژيم همسو با خواسته هاي منطقه‌اي آمريکا صرف نظر کرد. اما اين تنها يک هدف ايده‌آل است که از نگاه خود ترامپ هم چندان دست‌يافتني نيست. هدف اصلي همچنان مذاکره است، اما به خيال ترامپ مذاکره در شرايطي که ايران تقريباً هيچ و ايالات متحده تقريباً همه‌چيز را به دست آورد.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره

پس از این بخوانید

پس از این بخوانید

دانلود اپلیکیشن آخرین خبر