نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
سیاسی

نخستین فرمانده سپاه: اگر قطعنامه را قبول نمی کردیم شرایط بدتر می‌شد

منبع
شرق
بروزرسانی
نخستین فرمانده سپاه: اگر قطعنامه را قبول نمی کردیم شرایط بدتر می‌شد

شرق/ جواد منصوري، نخستين فرمانده سپاه گفت: هاشمي‌رفسنجاني هم در شوراي انقلاب، هم به امام و هم در شوراي مرکزي حزب جمهوري اسلامي گزارش مفصلي از عراق داد و گفت بايد فکري بکنيم. بني‌صدر به‌صراحت مي‌گويد ما کاري نمي‌کنيم و اين خبرها دروغ است

جواد منصوري بيشتر به‌عنوان يک ديپلمات شناخته مي‌شود اما او نخستين فرمانده سپاه بعد از تشکيل اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است.  او در اين گفت‌وگو ناگفته‌هاي خود را از دوران جنگ مي‌گويد که بخش هايي از آن را مي خوانيد؛

*در شهريور ۱۳۵۸، يک سال قبل از آغاز جنگ آقاي ابراهيم يزدي، وزير خارجه ايران، براي شرکت در اجلاس سران کشورهاي عدم تعهد به کوبا مي‌رود که ايران از پيمان سنتو بيرون آمد و به غيرمتعهدها پيوست. در اولين جلسه غيرمتعهدها، وزير خارجه ايران در حاشيه کنفرانس ملاقاتي با صدام داشت و مسائل مفصلي را با او مطرح مي‌کنند، از جمله اينکه مشکلات خود را حل کنيم، ما همسايه هستيم و نمي‌خواهيم بجنگيم چون صدام بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شروع به شيطنت در خوزستان و کردستان کرده بود. صدام هم تأييد مي‌کند و بعد جلسه به حياط هتل محل اقامت خود مي‌رود. آجودان صدام که سرهنگ بوده به او مي‌گويد خيلي مذاکره خوبي بود و روابط ايران و عراق ان‌شاءالله خوب مي‌شود و ايراني‌ها آمادگي‌شان براي همکاري خوب بود؛ اما صدام به او مي‌گويد تو چقدر احمق و ساده‌اي مگر ما مي‌توانيم با ايراني‌ها کنار بياييم، من کاري مي‌کنم که ايراني‌ها فارسي‌حرف‌زدن يادشان برود.  اين گذشت تا سال ۱۳۶۵ که همان آجودان ويژه صدام از عراق فرار مي‌کند و به سوريه پناهنده مي‌شود. در يکي از سفرهايي که آقاي ولايتي و آقاي لواساني و چند نفر ديگر به سوريه مي‌روند، مرحوم حافظ اسد به آقاي لواساني مي‌گويد در ملاقات صدام با آقاي يزدي شما هم بوديد؟ مي‌گويد: بله. آقاي لواساني آن موقع مدير کل سياسي وزارت خارجه بود که همراه آقاي يزدي رفته بود. حافظ اسد مي‌گويد آن آجودان فرار کرده و به ما پناهنده شده و آن ملاقات را براي ما تعريف کرده است.

*۱۰ شهريور سال ۱۳۵۹ که آقاي هاني الحسن، وزير خارجه الفتح يا همان سازمان آزادي‌بخش فلسطين، به تهران آمد و با آقاي هاشمي‌رفسنجاني ملاقات داشت و تمام نقشه‌هاي عمليات نظامي عراق را روي ميز گذاشت و گفت برنامه‌شان اين است. مرحوم هاشمي‌رفسنجاني هم در شوراي انقلاب، هم به امام و هم در شوراي مرکزي حزب جمهوري اسلامي گزارش مفصلي از ديدار با هاني الحسن دادند و گفت بايد فکري بکنيم. بني‌صدر به‌صراحت مي‌گويد ما کاري نمي‌کنيم و اين خبرها دروغ است و صدام کاري نمي‌کند که در مقابل افکار عمومي دنيا قرار بگيرد؛ يعني اجازه نداد هيچ کاري انجام شود و حتي يک فشنگ به جبهه‌ها برود. در ۱۷ شهريور ۱۳۵۹ نيز بني‌صدر در صحبت‌هاي خود به صدام چراغ سبز داد که اوضاع مملکت به هم ريخته و بيا که پيروزي. فرداي آن روز فرماندهان سپاه نامه مفصلي براي امام نوشتند که چه خبر است! اين آقا فرمانده کل قواست و اين حرف را زده، کشور دارد چه مي‌شود؟ که آن نامه هم مهم است.

*سال ۱۳۶۲، آقاي عبدالحليم خدام، معاون حافظ اسد، به تهران آمد؛ من، آقاي ولايتي و آقاي شيخ‌الاسلام در مذاکره با او حضور داشتيم که خدام حرف عجيبي زد.گفت در اول شهريور ۱۳۵۹، من تمام برنامه‌ها و نقشه‌هاي عملياتي ارتش عراق عليه ايران را به دست يک مأمور ويژه خود دادم، حتي از طريق وزارت خارجه هم عمل نکرديم و گفتم به وزارت خارجه ايران هم نمي‌دهيم و مستقيم به دست آقاي قطب‌زاده که وزير خارجه ايران است برسان که او به دست امام بدهد. نمي‌دانم قطب‌زاده اين نقشه‌ها را چه کار کرده است؛ بنابراين کار کاملا برنامه‌ريزي‌شده بوده است. ما مدارک و اسناد فراواني داريم که برژينسکي به اردن مي‌رود، صدام هم به آنجا مي‌رود و با او هماهنگ مي‌کند و يک هفته قبل از شروع جنگ صدام به رياض مي‌رود و با سران سعودي جريان را هماهنگ مي‌کند. سند همه اينها موجود است. آنها حمله و پيروزي خود را قطعي مي‌دانستند. حالا اينکه صدام ملعبه بود يا ديوانه، هرچه بود، برنامه‌اي طراحي کرده بودند که پشت آن انگليس و آمريکا و همه بودند. به صدام گفته شده بود الان در ايران کسي نيست که مقابل شما بايستد. ارتش که به هم ريخته، فرمانده‌اش بني‌صدر است که با ماست، پس بزن و جلو برو.

*تعدادي از فرماندهان جنگ درباره پذيرش قطع‌نامه مي‌گفتند لزومي ندارد ما قطع‌نامه وآتش بس را بپذيريم؛ اگر شما اين امکانات را به ما بدهيد ما مي‌توانيم در چند ماه به بغداد برسيم و آقاي محسن رضايي نيز يک فهرست بلندبالا به آقاي هاشمي‌رفسنجاني مي‌دهد. آقاي هاشمي هم آن را به امام مي‌دهند، به ايشان مي‌گويد: «البته اين درخواستي است که کرده‌اند ولي دولت مي‌گويد ما هيچ پولي براي تهيه اين امکانات نداريم» که رقم خيلي بالايي بود و اصلا در ذخاير ارزي ما نبود. امام مي‌گويند: «پس بنابراين چاره‌اي نيست، بايد قطع‌نامه را بپذيريد». در واقع فرماندهان نظامي فکر مي‌کردند فقط با تأمين نيازهاي جبهه‌ها، مي‌توانند پيروزي را به دست بياورند، درحالي‌که قرائن نشان مي‌داد اين‌طور نيست. حتي اگر آن نيازها هم تأمين مي‌شد، امکان پيروزي نبود زيرا کارهايي که آنها کردند در بحث شيميايي و موشک‌باران و زدن تأسيسات نفتي و حتي تأسيسات اتمي بوشهر و... نشان داد که از اين به بعد بحث جبهه نيست، يعني دشمن دارد پشت جبهه ما را مي‌زند. به‌اين‌ترتيب آتش‌بس قبول و قطع‌نامه پذيرفته شد و مقدمات پايان جنگ را فراهم کردند که داستان مفصلي هم دارد.

*قطعا اگر آن موقع قطع‌نامه را قبول نمي‌کرديم شايد عواقب بدتري داشت. مسئله اين بود که وقتي تأسيسات نفتي، تأسيسات اتمي بوشهر و هواپيما را مي‌زند، وقتي شيميايي و موشک مي‌زنند اگر قرار باشد دو يا سه ماه ادامه پيدا کند، تمام نيروگاه‌هاي برق و شبکه‌هاي آب‌رساني از کار مي‌افتد و مشخص بود اگر چنين اتفاقي مي‌افتاد ما از موضعي به‌مراتب ضعيف‌تر بايد قطع‌نامه را مي‌پذيرفتيم.

*تا آنجايي که مي‌دانم آقاي مهندس موسوي در دوره نخست‌وزيري خود در ارتباط با جنگ کوتاهي نکرد و درعين‌حال نکته‌اي وجود داشت که هميشه صحبت بر سر اين بود که ما بايد کشور و درعين‌حال جبهه را نگه داريم. اين نبود که تمام امکانات کشور را در جبهه بگذاريم، بالاخره آن موقع ۵۰ ميليون جمعيت بود به اضافه چهارپنجم ديگر کشور، چون يک‌پنجم کشور درگير جنگ بود و مسائل ديگري هم داشتيم يعني ما بايد وزارتخانه‌ها را تعطيل مي‌کرديم که اصلا امکان نداشت و درست نبود. علاوه بر اينکه ايشان حرف امام را هم گوش مي‌کرد و اين‌طور نبود که تمرد کند؛ يعني اگر امام حرفي درباره جنگ مي‌زد، ايشان عمل مي‌کرد. اين حرف را قبول ندارم که ايشان در زمينه جنگ کوتاهي کرده باشد.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar