نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
سیاسی

تک‌تیراندازی که با ذکری از قرآن دقیق به هدف می‌زد

منبع
فارس
بروزرسانی
تک‌تیراندازی که با ذکری از قرآن دقیق به هدف می‌زد

فارس/ شهيد احمد ملايي تنها ۱۶ سال داشت که راهي جبهه شد، اما مهارتش در تيراندازي سبب شد به عنوان تک‌تيرانداز انتخاب شود.
 
با نگاهي به سيره شهدا در مي‌يابيم که اين عزيزان يا با قرآن کريم انس مستقيم داشتند و يا سيره و سبک زندگي آن‌ها براساس آموزه‌هاي الهي بوده است. در مجموع جلوه آيات الهي را مي‌توان در اخلاق، رفتار و سبک زندگي اين عزيزان مشاهده کرد.
برخي از اين عزيزان با حفظ و يا تلاوت آيات الهي گام به اين درياي بي‌پايان مي‌گذاشتند و عمل به اين معارف ناب سبب مي‌شد تا در جواني و يا حتي نوجواني ره صدساله را يک شبه طي کنند و بهترين عاقبت يعني شهادت نصيبشان شود.

انس با قرآن و اهل بيت (ع) به دنبال پدر

شهيد احمد ملايي از جمله کساني است که از کودکي به دنبال پدرش در جلسات قرآن شرکت کرد و در سال‌هاي نوجواني به قاري خوشخواني تبديل شد.

وي ۲۵ مهرماه سال ۱۳۴۵ در تهران متولد شد. از کودکي با قرآن و اهل بيت (ع) مأنوس بود و در جلسات قرآن اساتيد مختلف شرکت مي‌کرد. اين راهي بود که پدر جلوي پاي احمد گذاشته بود و خودش هم قاري و هم مداح اهل بيت (ع) بود.

حضور در جبهه از ۱۶ سالگي و استعداد فوق‌العاده در تيراندازي
با آغاز جنگ و با وجود سن کم عزم رفتن به ميدان داشت، اما چون تنها ۱۴ سال داشت با رفتنش مخالفت شد. در ۱۶ سالگي باز هم هواي رفتن به سرش افتاد و به هر قيمتي که بود پدر را راضي کرد و نهايتاً موفق به اعزام به جبهه شد.

در منطقه به دليل سن کم ابتدا او را زياد جدي نمي‌گرفتند، اما چندي که گذشت متوجه استعداد اين نوجوان در تيراندازي شدند از اين رو در مدت کوتاهي به عنوان تک‌تير‌انداز انتخاب و يک اسلحه قناصه تحويل گرفت.

مهارتش در تيراندازي به حدي بود که کمترين خطا را در هدف‌گيري داشت و در مدت کم حضورش در جبهه در ميدان‌هاي سختي شرکت کرد و مؤثر بود.

ادب ايجاب مي‌کند جلوتر از پدر راه نرويم

احترام به پدر و مادر از جمله خصوصيات بارز اين شهيد عزيز بود، برادرش حامد در اين خصوص مي‌گويد: احمد ۳ سال از من بزرگ‌تر بود، يک شب من به همراه پدر و احمد درحال رفتن به هيئت بوديم من چند گام از پدر جلوتر راه مي‌رفتم، احمد بلافاصله آمد دست من را گرفت و گفت: هيچگاه نبايد جلوتر از پدر راه رفت، احترام به پدر ايجاب مي‌کند که همواره عقب‌تر از او گام برداريم.

صوت خوش و حضور در جلسات قرآن اساتيد
صوت خوش از جمله ويژگي‌هاي تلاوت احمد بود و هميشه در جلسات قرآن از جمله جلسات مرحوم استاد مولايي (پورفرزيب) و استاد زکي‌لو با اين صوت خوش تلاوت مي‌کرد و مورد تشويق قرار مي‌گرفت.

شغل پدرم آهنگري بود، وي با سختي براي ما رزق و روزي حلال تهيه مي‌کرد و شايد يکي از عوامل موفقيت ما و حتي عاقبت به خيري احمد همين نان حلال پدر و تلاش او و مادرمان براي تربيت قرآني فرزندان بود.

«.. وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى...» مي‌خوانم و شليک مي‌کنم و همه تيرهايم دقيق به هدف مي‌خورد

به گفته دوستان و همرزمانش به دليل مهارت در تيراندازي در جبهه به عنوان تک‌تيرانداز انتخاب و يک اسلحه قناصه هم به او تحويل داده بودند، يک بار که به مرخصي آمده بود از احمد درباره کارش در جبهه پرسيدم، گفت: در منطقه يک اسلحه قناصه به من تحويل داده‌اند و بايد با آن اهداف را با دقت نشانه‌گيري کنم و بزنم. از او پرسيدم: چگونه اهداف را با دقت مي‌زني؟ گفت: هرگاه که مي‌خواهم هدفي را بزنم که فاصله‌اش دور و نشانه گرفتنش سخت است آيه شريفه «.. وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى...» را مي‌خوانم و شليک مي‌کنم جالب است اين گونه همه تيرهايم درست و دقيق به هدف مي‌خورد.

توجه به خواهران و برادران را از ديگر ويژگي‌هاي اين شهيد مي‌توان برشمرد تا جايي که خواهرش مي‌گويد: احمد با اينکه از من کوچکتر بود، اما توجه زيادي به من داشت تا جايي که در ايامي که همسرم به دليل مأموريت در منزل حضور نداشت به خانه ما مي‌آمد تا من تنها نباشم. او خود را موظف به اين کار کرده بود و همواره به من و ديگر خواهران و برادران بسيار توجه داشت.

احمد برادري بسيار مهربان و دلسوز بود و احترام بسيار زيادي به پدر و مادرمان مي‌گذاشت. او هميشه در کار‌هاي منزل به مادرم کمک مي‌کرد و ما را هم به احترام و کمک به پدر و مادر توصيه مي‌کرد.

احمد در جلسات قرآن شاگردم بود، اما به درجاتي رسيد که استاد من شد

مجيد زکي‌لو از جمله اساتيدي است که شهيد احمد ملايي در جلسه قرآنش شرکت مي‌کرد. او درباره احمد مي‌گويد: شهيد ملايي نوجوان عزيزي بود که در جلسات قرآن شاگرد من بود، اما به درجاتي رسيد که استاد من شد و از او درس مي‌گرفتم. او به قدري از ما جلو رفت که امروز نياز داريم از او مدد بگيريم.

خداوند متعال اين شهدا را براي خودش پرورش داده و زبان از بيان وصف اين عزيزان قاصر است. خدا درباره شهدا فرموده است که اين‌ها زنده هستند. امام خميني (ره) در تفسير اين آيه مي‌فرمايند: اين که شهدا زنده هستند در برابر اينکه نزد پروردگارشان روزي مي‌خورند چيزي نيست.

اين شهيد عزيز هميشه اولين نفري بود که در جلسه قرآن حاضر مي‌شد و تا آخر جلسه هم حضور داشت. به زيبايي قرآن مي‌خواند و همه نکات را به کار مي‌بست. پدر احمد قاري و مداح اهل‌بيت (ع) بود و احمد هم راه پدر را در پيش گرفته بود که ناگهان مدتي در جلسات حضور پيدا نکرد، سراغ او را از پدرش گرفتيم که گفت: احمد به جبهه رفته. دو ماه بعد احمد شهيد شد.

از خصوصيات بارز وي مي‌توان به ادب و متانتي مثال زدني در برابر پدر و مادر و استاد اشاره کرد. صداي او لطافت و زيبايي خاصي داشت و در تلاوتش معصوميتي احساس مي‌شد. به نظر من خداوند او را خريد و به طرف خود برد.

نحوه شهادت
سرانجام در سال ۱۳۶۲ در جريان عمليات والفجر چهار احمد براي نجات يکي از همرزمان که گلوله خورده بود خاکريز را ترک مي‌کند و بلافاصله از ناحيه هر دو پا مورد اصابت گلوله دشمن قرار مي‌گيرد و به شهادت مي‌رسد.

برادرش درباره لحظه شنيدن خبر شهادت احمد مي‌گويد: هنگامي که او شهيد شد همه ما اضطراب عجيبي داشتيم، البته نمي‌دانستيم احمد شهيد شده است. آن روز خواهرم به ما گفت: پسر همسايه شهيد شده و اين حرف اضطراب ما را بيشتر کرد. من طاقت نياوردم و به بهانه خريد نان از خانه بيرون رفتم از شدت ناراحتي جلوي نانوايي روي زمين نشستم که در همين حال پدرم را ديدم که جلو آمد و خبر شهادت احمد را به من داد.

پدري که براي فرزند قرآن مي‌خواند
پدرم علاقه زيادي به احمد داشت و شهادتش او را بسيار ناراحت کرد، اما صبر موضوعي بود که پدر در مواجهه با اين داغ در پيش گرفت و همواره شاکر خداوند بود که فرزندش به درجه شهادت نائل شده است. او طي اين سال‌ها هميشه براي احمد قرآن مي‌خواند و در همه مراسم‌هايي که براي برادر شهيدم برگزار مي‌کرديم پدرم خودش هم روزه مي‌خواند و هم قرآن تلاوت مي‌کرد.

فراز‌هايي از وصيتنامه شهيد احمد ملايي
انسان آن زمان که خودش را مي‌بيند و به ظاهر خود و رابطه با جهان عدم فکر مي‌کند، بدني ضعيف و استخوان شکننده و پوستي نازک با آرزو‌هاي بسيار و عهدي کوتاه و دست نيافتني‌هاي بسيار دارد و موقعي که به واقعيت‌هاي خويش به رابطه خود و جهان عدم مي‌انديشد کوله‌باري سنگين از گناه دارد و عذابي دردناک در انتظار اوست. خلاصه از هر طرف در تنگنا قرار دارد. در اين دنيا انسان به ياد خدا مي‌افتد و اظهار عجز مي‌کند و بار ديگر به سوي خدا باز مي‌گردد و به درگاه او توبه مي‌کند، در اين لحظه است که دست به دعا برمي‌دارد و چه لذت بخش است سر به درگاه اين آستان ساييدن.

اما هنگامي که به ياد گمراهي‌ها و غفلت‌هاي خود مي‌افتد به خاطر مي‌آورد که چقدر در ضلالت بوده و از خداي خود دور بوده و چقدر به مرگ يا در اصل به تولد دوباره خويش نزديک است، حال دست به قلم برده و آخرين وصيت‌هايش را براي بازماندگان مي‌نويسد.

به خدا قسم شهادت براي من از شهد شيرين‌تر است
خواهران و برادران عزيزم اکنون که اين وصيت‌نامه را مي‌خوانيد مدتي است که از ميان شما رخت بر بسته‌ام و به ديار ديگري کوچک کرده‌ام. در اصل به اين عمل مرگ مي‌گويند، ولي در واقع ولادتي جديد است. تا موقعي که نوزاد در رحم مادر زندگي مي‌کند از دنياي خارج بي‌اطلاع است و از نعمات آن بي‌بهره، ولي با تولد او در‌هاي نيکي و لطف خدا به روي او باز مي‌شود، پس با اين نگاه ديگر جايي براي ناله و اندوه براي شخصي که فوت شده نيست.

به خدا قسم که شهادت براي من از شهد شيرين‌تر است. مادر و پدر گرامي، برادران و خواهران عزيز و دوستان و اقوام ارجمند، بعد از من صبر پيشه کنيد و همواره اين نغمه را بر زبان داشته باشيد «الهي رضاً برضاک و تسليماً لأمرک»

برادران در راه اسلام و جمهوري اسلامي گام برداريد
پدر و مادر عزيزم، برادران گرامي از شما طلب حلاليت مي‌کنم از همه کساني که مرا مي‌شناسند اميدوارم که مرا حلالم کنيد. من هم هر که را که مي‌شناسم حلال مي‌کنم، شما خواهرانم حجاب خود را هميشه و بلکه بهتر از هميشه حفظ کنيد، پيامم به تو برادر اين است که در راه اسلام و جمهوري اسلامي گام برداريد، امام را دعا کنيد و به دعاي کميل و نماز جمعه برويد.

خدايا تو شاهدي که عزيزتر از جانم چيزي ندارم که فداي اسلام کنم.خونم را بپذير.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره