خاطرات خواندنيِ یک اصلاحطلب از روزهای دفاع مقدس

اعتماد/ جهانبخش خانجاني گفت: جنگ روزهاي دشواري را براي همه تحميل کرد. اما دلم براي پاکي نيت آن روزها تنگ ميشود.
روزهاي دفاع مقدس روزهاي متفاوتي براي رزمندگان بود. روزهايي که فعالين سياسي امروز جامعه ايران خاطرات زيادي از آن دارند.
جهانبخش خانجاني، در گفتوگو با اعتمادآنلاين اظهار داشت: در سال ۶۳ من گردان جُندالله مريوان بودم که اين گردان عملياتهاي ايضايي داشت. يعني وقتي اعضاي کوموله يا منافقين به روستاها تهاجم ميبردند، سريعا به آنجا اعزام ميشديم و سعي ميکرديم دفع خطر کنيم. من در گردان فعاليت زيادي در امور تبليغاتي داشتم، بچهها با توجه به اينکه رشتهام تجربي بود به شوخي به من دکتر ميگفتند.
فعال سياسي اصلاحطلب در ادامه گفت: مردم کردستان بسيار نجيب و مهماننواز هستند. در يکي از روزها به روستايي به نام خيرآباد براي کمک به روستاييها رفتيم. آنجا برنامه بر اين منوال بود که بچههاي گردان هر چند نفر در يکي از خانهها شب را به صبح برسانند تا کسي متوجه عمليات نشود. من و چند نفر از دوستان در خانه پيرمردي به نام شيخ ابوبکر مانديم که با ماست و کره محلي از ما پذيرايي کردند و احترام زيادي به ما گذاشتند.
او تصريح کرد: شيخ ابوبکر بعد از استقبال از ما، اظهار ناراحتي و غم کرده و به ما گفت، دختري ۱۳ ساله دارم که به خاطر بيماري در حالت بدي قرار دارد. بچهها من را نشان داده و به شيخ گفتند، ايشان دکتر است و ميتواند دخترت را خوب کند. شيخ ابوبکر هم به من اصرار کرد که کاري براي مداواي دخترش کنم، من هم بالا سر دختر خانم نشستم و گفتم شما نذري به خانم فاطمهزهرا بکنيد، انشاءالله تا صبح دخترتان شفا پيدا ميکند.
خانجاني ادامه داد: آن شب هر کاري کردم، خواب به چشمانم نيامد و لرزه به تنم افتاد که اين پيرمرد را با اسم حضرت زهرا اميدوار کردم و اگر دختر علاج پيدا نکند، آبرويم ميرود. دست به دعا برداشته و تا ۴ صبح با خدا راز و نياز کردم. از آنجايي که آن وقتها بازيهاي سياسي معنويتمان را کمرنگ نکرده بود، با گريه از خدا خواستم به اذن فاطمهزهرا، دختر را شفا بدهد.
وي توضيح داد: هنگام نماز صبح شيخ ابوبکر با شادي آمد که دخترم خوب شده و رفته است تا آغل را تميز کند. بعد از اينکه با اشک از خدا تشکر کرديم، شيخ به شوخي گفت، حالا که شما وسيله شفاي دخترم شدي، من بدون هيچ قيد و شرطي حاضرم او را به عقد تو درآورم که من گفتم؛ شيخ! من دانشآموز هستم و اصلا شرايط ازدواج ندارم.
جهانبخش خانجاني در پايان گفت: جنگ روزهاي دشواري را براي همه تحميل کرد. اما دلم براي پاکي نيت آن روزها تنگ ميشود.