واکنش ضرغامی به مستند جنجالی بی بی سی
همشهري آنلاين/ عزت الله ضرغامي، رئيس اسبق صداوسيما در صفحه اينستاگرام خود نوشت: «مستند کودتاي خزنده BBC را ديدم. براي من حرف جديدي نداشت. ولي مناسب است که بچه هاي جنگ که مرتبط با اين وقايع بودند، روشنگري کنند. و چقدر خوب است که خاطرات تلخ، به عنوان تجربههاي شيرين، چراغ راه آينده باشد.
به همين مناسبت پست قديمي (۹۵/۹/۶) "سرداران بسيجي" که اشارهاي به همين تجربه دارد را در پي نوشت تکرار ميکنم.
شهيد حاج داود کريمي (فرمانده سابق سپاه تهران)؛ شهيد حاج کاظم رستگار، شهيد حسن بهمني و شهيد ناصر شيري؛
هديه به بر و بچههاي قديمي سپاه تهران و نازيآباديهاي دورهي دفاع مقدس.
بررسي اختلافات درون سپاه در سال ٦٣ و ماجراي پادگان وليعصر (عج)، که نهايتا با قرائت تذکرنامه حضرت امام (ره) توسط شهيد محلاتي در اين پادگان پايان يافت، يک حقيقيت را روشن ميکند؛ و آن اينکه:
اختلاف نظرهاي کارشناسي اگر با حواشي انحرافي مخلوط شود، نتيجهاش جز تخريب و خسران سازماني چيز ديگري نخواهد بود.
اين چهار شهيد بزرگوار و تعداد ديگري از فرماندهان سپاه تهران و تيپ سيدالشهدا (ع)، معتقد بودند که تمرکز عمليات، بايد در جبههي غرب باشد نه در جنوب. در مقابل، ديگر بزرگان و فرماندهان سپاه نيز نگاه کارشناسي ديگري داشتند.
همچنين اختلاف ديدگاهها در مورد جايگاه "صف و ستاد" در جنگ هم، مسئله ساز شده بود.مصادرهي اين اختلافات کارشناسي، توسط افرادي چون اکبر گنجي، مربي سياسي پادگان وليعصر (عج)، باعث شکلگيري جرياني انحرافي شد که ميرفت تا در اوج جنگ، سپاه را به تفرقه و دو دستگي بکشاند!
بعد از قرائت تذکرنامهي امام (ره)، حاج کاظم رستگار، حسن بهمني و ناصر شيري به جبهه رفتند و در عمليات بدر، در ساحل شرقي رودخانهي "دجله" همزمان و در کنار هم با ديگر بسيجيان دريادل، بال در بال ملائک گشودند. آفرين بر آنها.
حاج داود کريمي هم که بزرگ بچهها بود، از سپاه بيرون آمد و در مغازه تراشکارياش مشغول شد. در سال ٦٧ جانشين ستاد مبارزه با مواد مخدر شد و در عمليات مرصاد حضور چشمگيري داشت.
به دليل جراحت سنگين جسمي و شيميايي، اواخر عمر را با درد و رنج فراوان سپري کرد. با او ملاقات مفصلي در منزلش داشتم. خيلي درد ميکشيد و سرفه ميکرد. چند بار مجبور به سکوت طولاني شد.
از طرف رهبري انقلاب هم نمايندهاي از ايشان عيادت و مراتب محبت و عنايتشان را ابلاغ نمود.
تشييع جنازهاش در نازيآباد باشکوه بود؛ آقا محسن هم آمده بود.»