نظر وبسایت شورای اروپایی روابط خارجی درباره رویکرد بایدن نسبت به ایران

انتخاب/ وبسايت شوراي اروپايي روابط خارجي نوشت: اصلاح سياست خارجي آمريکا در دوران جو بايدن به خصوص در خاورميانه و شمال آفريقا اتفاقي چشمگير براي سياست گذاران اروپايي است.
در ادامه اين مطلب آمده است: پيروزي بايدن در انتخابات تأثير قابل توجهي بر سراسر منطقه خواهد داشت و فضايي را براي همکاري سازنده آمريکا و اروپا به خصوص در زمينه تنشهاي منطقهاي و پرونده هستهاي ايران ايجاد ميکند. هر دو اين موارد براي منافع اروپا مهم است، زيرا بي ثباتي منطقه خاورميانه ميتواند به اروپا نيز سرايت کند. در مقابل، پيروزي ترامپ در دور دوم ترامپ خطر تشديد تقابل با ايران را فراهم و به طور بالقوه سرعت حرکت تهران به سمت يک توانايي هستهاي نظامي را تسريع ميکند. همزمان آمريکا نيز احتمالا از محور اقتدارگراي منطقه حمايت بيشتري صورت دهد.
با اين حال اروپاييها عاقل هستند و ميدانند که نبايد بيش از حد بر دولت بايدن و رفع نگرانيهاي منطقهايشان از سوي وي سرمايه گذاري کنند. موارد زيادي در مورد سياست و پويايي منطقهاي آمريکا وجود دارد که بدون توجه به اينکه چه کسي رئيس جمهور باشد، همواره ثابت خواهد ماند. در هر حال اگر اروپاييها بخواهند پاسخ بهتري براي اقدامات احتمالي ترامپ در دور دوم داشته باشند و يا مسير همسوتري با دولت احتمالي بايدن در پيش بگيرند، بايد سه درس اصلي را از سالهاي اخير بياموزند.
آمريکا به دنبال ثبات منطقهاي نيست
هر کسي که رئيس جمهور بعدي آمريکا باشد تفاوتي نميکند چرا که رهبري منطقهاي اين کشور رو به زوال است و واشنگتن ميخواهد از خاورميانه خارج شود. مسلماً همه روساي جمهور آمريکا به طور مکرر براي خروج اين کشور از منطقه تلاش خواهند کرد، اما چالشهاي داخلي و تعميق رقابت با چين مانع از انجام آن ميشود. از سويي واشنگتن به طور فزايندهاي ديگر قادر به تحميل اراده خود بر تحولات منطقه نيست. در سراسر خاورميانه و شمال آفريقا، اين کشور ناتوان به نظر ميرسد.
بايدن در صورت به قدرت رسيدن نميتواند حداقل به سرعت اين شرايط را تغيير دهد. در روندي که به سالهاي اوباما برمي گردد، بازيگران منطقهاي مانند گذشته به دنبال جهت گيري همسو با واشنگتن نيستند. رويکرد غيرقابل پيش بيني و ابتکار ترامپ در آمريکا، تأثيرات منطقهاي آمريکا را بيش از پيش کاهش داده است. تا حدودي از قضا با تشويق اوليه رويکرد تند ترامپ، کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس در حال حاضر کانالهايي را براي گفتگو با تهران باز کردهاند تا شخصا «تهديد» اين کشور را کاهش دهند. در همين حال، توافق صلح اسرائيل و امارات از بسياري جهات شرطي است که ميتواند در برابر سياست آمريکا قرار گيرد و اتحاد منطقهاي را عليه آن به وجود آورد. برخي قدرتهاي فرامنطقهاي مانند روسيه و ترکيه در جبهههاي منطقه به طور فزايندهاي در نقطه مقابل آمريکا فعاليت ميکنند.
همانطور که اروپاييها به دنبال ترامپ يا بايدن به منطقه نگاه ميکنند، آنها بايد اين واقعيت را درک کنند که آمريکا ديگر قصد ندارد انرژي قابل توجهي در تلاش براي ايجاد ثبات آن هم مطابق با منافع اروپا صرف کند. در زمان بايدن، اروپاييها بايد در مورد موضوعات اصلي مانند احياي توافق هستهاي که تعامل با آمريکا ميتواند نقش مهمي در تحقق آن داشته باشد، تمرکز کنند. در هر دو سناريوي رياست جمهوري، اروپا بايد ابتکار عمل بيشتري از خود به خصوص در مورد حمايت و فشار بر شرکاي منطقهاي نشان دهد. در اينجا ممکن است در واقع فرصتي پيش بيايد که بازيگران منطقهاي بفهمند آمريکا دگير حامي آنها نيست.
اروپايي ها بايد بدانند که تعهدات ترامپ در زمينه ژئوپليتيک به ازاي تمرکز بر عوامل ساختاري که عامل اصلي بي ثباتي منطقه هستند، صورت گرفته است. اين، باز هم، روندي است که بعيد مي داند دولت بايدن با توجه به خستگي روزافزون آمريکا از منطقه و احتمالاً اولويت بندي منافع اصلي امنيت در آمريکا، کاملاً به دنبال معکوس کردن آن باشد.
صرف نظر از اينکه چه کسي رئيسجمهور شود، اروپاييها بايد تمرکز بيشتري بر رفع نقصهاي اصلي ساختاري بگذارند. اين رويکردي است که در نهايت در مقابله با جاه طلبيهاي ژئوپليتيکي ايران موثر خواهد بود. اروپاييها بايد تصديق کنند که دولت ترامپ در اين جبهه شريک آنها نخواهد بود. بايدن به نوبه خود، اهميت بيشتري به موضوعاتي از قبيل حاکميت و حقوق بشر ميدهد به طوري که اظهار داشته از روابط بي قيد و شرط با رهبران خودکامه عقب نشيني خواهد کرد، اما با توجه به فشارها و اولويتهاي گستردهتر آمريکا و اين واقعيت که تحولات منطقه به طور مستقيم بر اروپاييان تأثير ميگذارد، اتحاديه اروپا نياز به مشارکت و توجهي قويتر دارد.
اروپاييها بايد علت شکست سياستهاي چهار سال گذشته ارزيابي کنند. در سراسر طيف مسائل ناشي از خاورميانه و شمال آفريقا، اروپاييها در کنار ترامپ و بازيهاي قدرتهاي منطقهاي ايستادهاند. اين امر منجر به حاشيه سازي کامل آنها در موضوعات اصلي تأثيرگذار بر منافع اروپا شده است. ليبي به عنوان يک کشور که ضعف و اختلافات اروپا را بزرگتر کرده، نمونه اي از اين مورد است.
فرانسه شايد يکي از کشورهاي اروپايي باشد که به طور فعالانه سعي کرده در تحولات نقشآفريني کند، اما پاريس اساساً در هر مسير منطقهاي که در پيش گرفته، از نجات توافق هستهاي تا ثبات ليبي و اصلاح لبنان شکست خورده است. موانعي که ذکر شد در ناکامي فرانسه و به طور کلي اروپاييها مهم است، اما دلايل اصلي اين عدم موفقيت عبارتند از فقدان اجماع معنادار اروپا بر سر موضوعات گوناگون، عدم اجماعي که در ليبي به شدت خودش را نشان داد. اروپاييها حتي در موضوع توافق هستهاي نيز نتوانستند مقابل آمريکا ايستاده و خواستههاي ايران را برآورده کنند.
تا زماني که اروپاييها نتوانند پاسخي معنادار و منسجم نسبت به تحولات منطقهاي ارائه دهند، موفقيتي برايشان حاصل نميشود. بعيد به نظر ميرسد که سياست خارجي آمريکا در دوره بايدن هم تحول چشمگيري داشته باشد. در هر دو سناريوي انتخابات رياست جمهوري، اروپا بايد به طور مستقل تري منافع خود را اعلام کند.
در مجموع کشورهاي اروپايي بايد سريعا اولويتهاي سياست خارجي خود را مشخص کنند، صرف نظر از اينکه چه کسي به کاخ سفيد راه مييابد، آنها بايد بيش از هر زمان ديگري سياست خود به ويژه در خاورميانه و شمال آفريقا را روشن کنند، به ويژه اگر ترامپ رئيسجمهور شود. اگر بايدن رئيس جمهور شود، خطر اين است که اروپاييها احساس کنند که ميتوانند دوباره زير چتر آمريکا قرار بگيرند، در حالي که اين اتفاق ديگر منافع اروپا را تامين نميکند.