آخرین خلبان شهید نیروی هوایی ارتش در دفاع مقدس که بود؟
نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي و خلبانان شجاع آن يکي از بازوان اصلي ايران در دوران جنگ تحميلي بود، اما از حيث تجهيزات در تنگناي شديدي قرار داشت و بايد قطعات مورد نياز خود را از بازار سياه تهيه ميکرد. البته تهيه قطعات از بازار سياه نيز به همين راحتي نبود و بايد با تلاشهاي فراوان و قيمتهاي بالا اين کار انجام ميشد. دليل اين کمبود قطعات هم عدم پشتيباني کشورهاي تامين کننده تجهيزات نظامي ايران مانند آمريکا بود که پس از پيروزي انقلاب اسلامي ارتباط خود را با ايران قطع کرده بودند و هيچ گونه تسليحاتي را به کشورمان نميفروختند.
در يک طرف اين نبرد تحميلي، ارتش مدرن بعث بود که با پشتيباني اتحاد جماهير شوروي و آمريکا هر روز بر تعداد تجهيزات خود اضافه ميکرد و آنها را با تجهيزات جايگزين مانند جنگندههاي پيشرفته به روز نگه ميداشت. ارتش بعث در حوزههاي پدافندي، زرهي، توپخانه سبک و سنگين و ساير تجهيزات و تسليحات نيز يکي از قدرتهاي آن روز به شمار ميرفت و پيشرفتهترين آنها را در اختيار داشت. در طرف ديگر ايران بود و تجهيزاتي که بيشتر آنها به دليل عدم تامين قطعات ريز و درشت غير قابل استفاده ميشد و ايران نيز بسياري از تجهيزات را با قطعات ريز و درشت در انبارها و يا با خريد از کشورهاي خارجي تامين ميکرد. پس از مدتي اين کشورها تحت فشار آمريکا قطعات مورد نياز را نميفروختند و کشورمان در استفاده از بسياري از تجهيزات تحت فشارهاي شديد قرار داشت.
نيروي هوايي ارتش تا آخرين نفس پايِ کار
خلبانان نيروي هوايي ارتش با تمام وجود و امکانات خود از نخستين روزهاي دفاع مقدس تا آخرين لحظات آن همواره در حال دفاع از کشورمان بودند و در اين راه نيز شهداي بسياري را تقديم انقلاب و کشورمان کردند. اما در ميان همه رکوردداران در بين خلبانان نيروي هوايي ارتش دو نفر بيشتر از همه جلب توجه مي کنند؛ نخستين و آخرين خلبانان شهيد نيروي هوايي ارتش در دفاع مقدس. در اين گزارش قصد داريم تا درباره آخرين شهيد خلبان نيروي هواي ارتش در دفاع مقدس بيشتر بدانيم.
آخرين خلبان شهيد نيروي هوايي ارتش در دفاع مقدس که بود؟
امير سرلشکر خلبان شهيد عباس اکبري يکي از خلبانان نيروي هوايي ارتش است که در آخرين دقايق و روزهاي دفاع مقدس به شهادت رسيد. عباس در نخستين روز از مهرماه سال ۱۳۳۲ در روستاي ايرجس در کهک قم چشم به جهان گشود. دوران ابتدايي و دبيرستان خود را تا اخذ ديپلم در زادگاهش گذراند و پس از اخذ ديپلم به علت علاقه بسياري که به پرواز داشت در سال ۱۳۵۱ وارد نيروي هوايي ارتش شد. او با ورود به نيروي هوايي ارتش دورههاي آموزشهاي پادگاني، دروس عمومي، آکادمي پرواز و پرواز با هواپيماي بونانزا را با موفقيت گذراند و براي طي دورههاي تکميلي پرواز به آمريکا اعزام شد.
شهيد اکبري دورههاي پيشرفته در آمريکا را همانند دورههاي مقدماتي با موفقيت گذراند. او در آمريکا در دورههاي آکادمي تکميلي پرواز و پرواز با هواپيماهاي T ۳۷ ,T ۳۸ ,T ۴۱ با ۳۲۰ ساعت پرواز با نمرات بالا فارغ التحصيل شد و با دريافت نشان يا وينگ خلباني در سال ۱۳۵۴ با درجه ستوان دومي به کشور بازگشت.
او پس از بازگشت به کشورمان به پايگاه ششم شکاري بوشهر اعزام شد تا آموزشهاي مربوط به جنگنده فانتوم را سپري کند. آموزشهاي تکميلي را که با موفقيت طي کرد به گردان ۳۲ شکاري پايگاه سوم همدان رفت تا به عنوان افسر کنترل اسلحه رادار هواپيما مشغول خدمت شود. عباس با آغاز جنگ تحميلي همچون ساير همرزمانش با جنگنده خود پروازهاي بسياري را عليه مواضع دشمن بعثي انجام ميداد و توانست با بمباران نيروهاي زميني دشمن، پوشش هوايي مناطق غرب و جنوب غرب و همچنين انجام خطرناکترين پروازها توان دشمن بعثي را نابود کند تا نامش به عنوان يکي از خطرپذيرترين خلبانان نيروي هوايي ارتش به ثبت برسد.
امير سرلشکر خلبان شهيد عباس اکبري سرانجام و با انجام تعداد بسياري سورتي پرواز در آخرين ماموريت خود در ۲۸ تيرماه سال ۱۳۶۷ در عمليات مرصاد و در هنگام بازگشت از بمباران تاسيسات مهم شهر کرکوک توسط گلولههاي ضد هوايي ارتش بعث مورد هدف قرار گرفت و به فيض شهادت نائل شد. بسياري تصور ميکردند که او در دوران دفاع مقدس به اسارت درآمده است، اما پيکرش پس از ۱۲ سال يعني ۳۰ تيرماه سال ۱۳۸۱ به ميهن بازگشت و در دامن کشورمان آرام گرفت. بدين ترتيب او آخرين خلبان شهيد نيروي هوايي ارتش در دفاع مقدس نام گرفت و در تاريخ کشورمان جاوداني شد.
شهيد عباس اکبري در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و از اين شهيد بزرگوار دو فرزند به نامهاي آرزو و آرمان به يادگار مانده است.
شهيد عباس اکبري از زبان همسر و دوستان
حسين شريفي يکي از بستگان شهيد اکبري درباره خاطرات دوران کودکي او مي گويد: «هواپيما که از بالاي سرش رد ميشد، ديگر ميرفت توي خيالات. دست هايش را از هم باز ميکرد، چشم هايش را ميبست و هرکس هم صدايش ميزد، حاليش نميشد. علي؛ برادر بزرگش تکانش ميداد: «عباس! خبرته، بلال هايت سوختند!»
وضع مالي خانواده خوب نبود، به همين خاطر هم کار ميکرد و هم درس ميخواند و هزينههاي تحصيلي خودش را تامين ميکرد. بلال ميفروخت، تازه قرار بود برود بنايي هم ياد بگيرد. بعدش هم شاگرد يک تعميرگاه ماشين بود. هرجا کار بود، عباس هم بود.
او در خاطره ديگري درباره شهيد اکبري ميگويد:«عزم و اراده عباس، عجيب محکم بود. به خاطر لياقت و استعداد فراوانش، براي يادگيري دورههاي خلباني به کشور آمريکا اعزام شد و بعد به انگلستان رفت. ميگفتند از دانشجوهاي ممتاز آنجا بوده. آمريکاييها بيشترين ارتفاع پروازشان با اف ۴، سي و پنج هزار پا بود؛ اما وقتي از عباس امتحان گرفته بودند، عباس تا ارتفاع پنجاه هزار پا پرواز کرده بود. همان موقع ژنرال حيرت زده آمريکايي گفته بود: «به ايراني علم بده، ببين چطور عمل ميکنه!»
او در ادامه ميگويد که قبول قطعنامه را اعلام کرده بودند. تيرماه ۱۳۶۷ دوباره هجوم منافقين و ارتش صدام شروع شد. بايد ميرفت. چند ساعتي از رفتنش نگذشته بود که خبر دادند هواپيماي عباس اکبري را پس از بمباران کرکوک زده اند. عباس در آخرين روزهاي دفاع مقدس و قبل از بسته شدن باب شهادت، خود را به عباس بابايي و عباس دوران و... رساند. ۱۳ سال از او خبري نبود. همه اميد به اسارتش داشتند؛ اما خبر شهادتش را که آوردند، معلوم شد خيلي پيش ترها عباس مزد پروازهايش را گرفته بود.
خانم افسانه فروتنراد همسر شهيد عباس اکبري درباره همسرش مي گويد: «عباس خود را سرباز امام خميني (ره) ميدانست و با انجام پروازهاي موفق و عملياتهاي چشمگير هوايي، رزمندگان اسلام را ياري ميداد. عباس يکي از شجاعترين خلبانان جنگي در زمان جنگ تحميلي بود. قبل از انقلاب، از بعضي کشورهاي خارجي پيشنهادهاي کلان داشت، اما وطن را ترجيح داد. ميگفت «تا وقتي مملکت خودم نياز به خلبان داشته باشد، من در خدمتم. اگر هم نيازي نبود، بنايي بلدم. ميتوانم از همين راه زندگي ام را اداره کنم.»