عباس عبدی: برخی عزای برکناری ترامپ را گرفتهاند

اعتماد/ عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت: يکي از نکات عجيبي که در ايران ديده ميشود، عمق و گستره وسيع تناقضات سياسي است که نزد برخي افراطيون ديده ميشود. در حقيقت وجود همين تناقضات رفتاري است که ناظران سياسي را به اين نتيجه ميرساند که اين جماعت جايگاه درخور و رو به رشدي نخواهند داشت.
يکي از موارد اين تناقض در انتخابات امريکا ظاهر شد. اين گروه که معمولا عکس مرحوم قاسم سليماني را در پروفايلهاي خود گذاشتهاند و همواره به ايشان ارادت ورزيده و استناد ميکنند و ياد و خاطره او را گرامي ميدارند، بهطور طبيعي بايد از شکست قاتل او خوشحال شوند و حتي شيريني پخش کنند، پس چرا برخلاف اين انتظار طبيعي، آنان غمگين هستند و گويي در انتخاب احمدينژاد شکست خوردهاند؟! علت اين رفتار چيست؟ به نظر ميرسد که شکست ترامپ بر 5 گروه عمده سياسي آثار به نسبت متفاوتي دارد.
گروه اول، براندازان راديکال ايران هستند. همه اميد آنان به حمايت خارجي و تنگ کردن کمربند تحريمهاي ترامپ بود. گوشه چشمي هم به درگيري نظامي داشتند. البته اينها دو دستهاند. يک دسته کنشگران فعال که حاضر بودند پيادهنظام ترامپ شوند و دسته ديگر که واقعا خسته و مستاصل هستند و هيچ اميدي براي بهبود ندارند جز اينکه معتقدند آنچه قرار است ذرهذره انجام شود، بهتر است يکباره بر سرمان نازل شود.
شکست ترامپ بدون ترديد دسته اول اين گروه را دچار انفعال و يأس و سرخوردگي ميکند؛ اينکه خود را آويزان منافع و سياست کشورهاي ديگر کردن اين تبعات را هم دارد. ولي دسته دوم ممکن است منفعلتر شوند يا ممکن است به سوي شيوههاي عاقلانهتري گرايش پيدا کنند.
گروه دوم منتقدان ساختاري و بيرون نظام هستند که مخالف دخالت خارجي و تحريم نيز هستند. اينها به علل گوناگون از شکست ترامپ خوشحال ميشوند، چون تضعيف گروه اول به نفع آنان است. آنان به درستي معتقدند با وجود تحريم و فقير شدن مردم هيچ تحول مثبتي رخ نخواهد داد. تحولات اجتماعي فقط ساخته دست اين و آن شخص و گروه نيست، بلکه محصول توسعه و پيشرفت اجتماعي نيز هست و مردمي که دغدغه نان شب را داشته باشند، نميتوانند براي ساختن جامعهاي آباد و آزاد زمان و شيوه مناسبي را صرف و انتخاب کنند. شايد بتوانند خراب کنند ولي ساختن موضوعي است فراتر از تخريب. بنابراين گروه دوم نيز کمابيش از سقوط ترامپ استقبال ميکنند هر چند نگران سوءاستفادههاي سياسي در داخل کشور نيز هستند.
گروه سوم اصلاحطلبان و طرفداران خطمشي اصلاحطلبانه هستند که قطعا از اين شکست استقبال ميکنند و آن را فرصت مناسبي براي بهبود امور مردم ميدانند، چون ادامه حضور ترامپ در کاخ سفيد موجب قطبيتر شدن جامعه ايران حول دو گروه براندازان و هسته سخت اصولگرايي ميشود و بازي را براي نيروهاي ميانه سخت ميکند. اکنون با رفتن ترامپ اين دو قطب تضعيف شده و نيروهاي اصلاحطلب ميدان بازتري براي ايفاي نقش پيدا ميکنند و حرفشان نيز بيشتر شنيده ميشود و اين خشنودي از رفتن ترامپ را نيز آشکارا اظهار ميدارند.
گروه چهارم بخش مهمي از اصولگرايان خاموش هستند که دستي در کارهاي حکومت دارند و دنبال جنگ با جهان نيستند. ولي صداي آنان بلند نيست و از حيث موضعگيري خارجي راديکال و غيرمسوول نيستند. اين گروه به صورت خاموش از شکست ترامپ خوشحال هستند. اگرچه در مواضع رسمي ممکن است بگوييد فرقي ميان اين دو نيست. و اما گروه پنجم تندروان داخلي هستند که بهطور قطع ناراحتي آنان از شکست ترامپ کمتر از عزاي گروه اول نيست.
علت ناراحتي اين گروه خراب شدن يکي از پايههاي مهم راهبرد سياسي آنان است. در واقع آنان دنبال تقابل با ايالات متحده و نيز يکدست کردن فضاي سياسي داخل هستند. ولي دوست ندارند که اين تقابل به دست خودشان رخ دهد، زيرا جامعه اين را نميپذيرد. بنابراين از حضور ترامپ در کاخ سفيد خوشحال بودند، چراکه سياستهاي او به نوعي تاييدکننده و زمينهساز سياستهاي تقابلجوي اين گروه است. اين گروه با وجود ترامپ ميتوانست تمام تقصيرها را به گردن ترامپ بيندازد و شعار نفي مذاکره نيز با وجود ترامپ منطقي مينمود.
از سوي ديگر با وجود ترامپ گروههاي دوم تا پنجم تضعيف و تنها دو گروه اول و پنجم تقويت ميشدند و اين نيز به سود اين دو گروه بود که حذف گروههاي مزاحم را در ذيل اين ساختار دوقطبي شاهد ميشدند. تناقض اين سياست کجاست؟ اينکه خود را طرفدار قاسم سليماني معرفي کني ولي بر تداوم قدرت قاتل او خوشحال باشي. حالا هم راه افتادهاند که جملات گفته و نگفته بايدن را عليه شهيد سليماني برجسته کنند. در حالي که قاتل او که به اين عمل افتخار ميکرد حي و حاضر است و عزاي برکناري او را گرفتهاند.