چهره اصولگرا: سردار محمد خود را برای شهردار شدن آماده میکند
![چهره اصولگرا: سردار محمد خود را برای شهردار شدن آماده میکند](https://app.akharinkhabar.ir/images/2021/01/09/95aa6f7b-9dac-4f91-a3f6-e2a8d04827f5.png)
اصولگرايان که پس از انتخابات مجلس ۹۸، گامهاي خود را براي رفتن به پاستور محکمتر برداشته و خود را پيروز زودهنگام انتخابات ۱۴۰۰ ميدانند اکنون با اختلافات جدي درون جرياني مواجهند؛ اختلافاتي که برخي آن را انکار، برخي آن را علني و برخي از آن اظهار بياطلاعي ميکنند اما آنچه مثل روز روشن است اين است که اصولگرايان يک ميني بوس نامزد دارند که نميدانند با آن چه کنند. برخي آن را موجب شکست اصولگرايان و برخي آن را موجب رغبت مردم به مشارکت در انتخابات تلقي ميکنند.
به گفته «عباس سليمي نمين»، فعال سياسي اصولگرا «هرچه تعداد نامزدهاي انتخاباتي، بيشتر باشد به امر مشارکت کمک مي کند»
او البته به خبرگزاري خبرآنلاين ميگويد:« طرفدار تعداد زياد نامزدها نيستم و معتقدم تا حدودي بايد فراتر از توهمات عمل کرد چراکه هر کانديدايي ممکن است در مورد خودش توهماتي داشته باشد.»
گفت و گو با عباس سليمي نمين، فعال سياسي اصولگرا و چهره نزديک به قاليباف، فقط به بحث اختلافات درون جرياني اصولگرايان و بحث وحدت محدود نشد و درباره مسائلي چون ميزان شانس کانديداهاي مطرح براي پيروزي، دولت ائتلافي، شيخوخيت و غيره پرداخته شد.
مشروح گفت و گوي خبرگزاري خبرآنلاين با عباس سليمي نمين را ميخوانيد؛
****
* آقاي سليمي نمين! در مورد شاخصههاي رياستجمهوري، برخيها ميگويند ما به يک رئيس جمهور نظامي نياز داريم، برخي هم ميگويند چون مشکل اصلي کنوني کشور و مردم، اقتصادي است اقتصاددانان بهتر ميتوانند کشور را اداره کنند، برخي بر رئيس جمهور سياستمدار تاکيد دارند، نگاه شما به اين ايده ها چيست؟
در ارتباط با شخصيتهايي که خودشان را عرضه ميکنند بايد گفت که به هر حال هر کس، يک ارزيابي از خودش دارد و بر اساس آن ارزيابي، کانديدا مي شود. در اين زمينه قطعا تشخيص با مردم خواهد بود از اين رو نميتوانيم به افرادي که وارد ميدان ميشوند ايراد وارد کنيم.
برخي نامزدها در مورد خودشان توهماتي دارند
مسلم اين است که هرچه تعداد نامزدهاي انتخاباتي بيشتر باشد بدين معنا است که مشارکت جامعه در مسائل سياسي به گونهاي است که در افراد مختلف رغبت ايجاد ميکند. البته من طرفدار تعداد زياد نامزدها نيستم و معتقدم تا حدودي بايد فراتر از توهمات عمل کرد چراکه ممکن است هر کانديدايي در مورد خودش توهماتي داشته باشد.
کانديداها به مشاوران دلسوز نياز دارند نه دلال!
*يعني تنوع کانديداها به مشارکت کمک مي کند؟
کانديداهاي متنوع از دل همين رقابت گسترده بيرون مي آيند. منتهي نکتهاي که مطرح است اين است که اکثر افراد متاثر از اطرافيانشان، يک ذهنيت هايي پيدا مي کنند که نبايد اين ذهنيتها مبناي حرکتشان باشد؛ در ارتباط با موضوعاتي مثل انتخابات، قطعا افراد به يک سري مشاورهاي اميني احتياج دارند، مشاوراني که نه تنها منافعي از قِبَل کانديدا شدن آنها ندارند بلکه کاملا دلسوزانه و صادقانه با آنها سخن ميگويند از اين رو بايد به آنها مراجعه کنند و از آنها مشورت بگيرند چون در آستانه انتخابات يک سري دلالها فعال ميشوند که اين دلالها براي اينکه به يک سري امکانات مالي يا به يک سري امکانات سياسي و اجتماعي برسند،افراد را به اين وادي وارد ميکنند به عنوان مثال درحال حاضر موسسات يا شرکتهاي تبليغاتي به وجود آمده است که دور و بر کساني که در مظان کانديدا شدن قرار دارند، رفته و زمزمههايي ميکنند و به گونهاي به آنها مشاوره ميدهند که گويا آنها به طور يقيني توسط ملت انتخاب خواهند شد اينها به اين دليل اين کارها را انجام ميدهند چون منافع اقتصادي خودشان در اين قضيه قرار دارد يعني يک نگاه ميلياردي در پس اين مشاوره دادنها وجود دارد.
بنابراين اولين توصيه من به افرادي که به وادي کانديداتوري وارد ميشوند اين است که اجازه ندهند افراد سودجو و فرصتطلب به آنها مشاوره دهند چراکه بسيار حائز اهميت است تحت تاثير مشاوره چنين افرادي قرار نگيرند.
بعضي از کانديداهاي قديمي باز هم شانس پيروزي دارند
*کانديداهاي مطرح و تکراري چون قاليباف، محسن رضايي، جليلي، عارف و ...تا چه حد شانس رأي آوري دارند؟
بنده مايل نيستم از افراد اسم ببرم اما اين نظر را قبول ندارم که اگر يک فردي، يک بار نتوانست رأي مردم را کسب کند صلاحيت لازم را براي نامزد شدن مجدد ندارد.
*يعني اين چهرهها از نظر شما شانسي دارند؟
قطعا. بعضي از اين افرادي که نام برديد، با وجود داشتن جايگاه بالا و رأي آوري بالا، بعضا به نفع ديگري کنار رفتند که همين مسئله در اذهان عمومي يک امتياز مثبت برايشان تلقي ميشود يعني چسبندگي آنها به جاه و مقام به گونهاي نبوده که بر ماندن در جايگاه نامزدي رياست جمهوري اصرار کنند. در حالي که ما بعضا افرادي را داشتيم که به اندازه رأي باطله هم، رأي نداشتند اما با وجود اينکه تعهد داشتند کنار بروند اما کنار نکشيدند.
سردار سعيد محمد خود را براي شهردار شدن آماده ميکند
* درست است که قاليباف به نفع رئيسي در انتخابات رياستجمهوري ۹۶ کنار رفت اما اين کناره گيري با دلخوري هايي همراه بود که بعدها هم آن را به نوعي مطرح کردند. درحال حاضر هم که نامش در بين کانديداهاست و حتي برخي معتقدند او و سردار محمد رقيب همديگر در ۱۴۰۰ خواهند بود.
بنده نميدانم فردي که نام برديد کانديداي رياست جمهوري است يا نيست چون برخي ميگويند او براي شهردار تهران شدن، خود را آماده ميکند چراکه در انتخابات آتي، انتخابات شوراها را نيز خواهيم داشت. طبيعتا رويکرد برخي در ارتباط با انتخابات شوراها است بنده نميدانم اين فردي که از او نام برديد براي کانديداتوري در انتخابات رياست جمهوري تلاش ميکند يا خير.
اثر سوء انتخابات، تخريب شخصيتها است
هر کدام از اين افراد در جايگاههاي خودشان منشأ يک توانمندي هستند يقينا ما به اين توانمنديها نياز داريم و نبايد اين قابليتها را تخريب کنيم متاسفانه انتخابات در کنار منافع بسيار زيادي که دارد بدين معنا که مردم را به صحنه ميآورد، موجب رشد آنها ميشود و در عين حال قدرت تشخيصشان را بالا ميبرد، تبعات سوئي هم دارد که همان تخريب شخصيتها است. به هر حال برخي از شخصيتها، توان خدمتگزاري بسيار بالايي دارند در مقابل آنها، کساني هستند که در مقام تخريب بر ميآيند و افرادي را به خدمت ميگيرند که تخريبشان کنند، خودشان اذعان دارند که در دوره مديريت آنها گامهاي بسيار بلندي برداشته شده که رقيب حتي يک صدم درصد هم از خدمت گزاري او را نتوانسته انجام دهد ولي متاسفانه با وجود اذعان داشتن فقط در قالب منافع گروهي و حزبي در مقام تخريب بر ميآيند نه بر اساس منافع ملي!
توانايي محسن هاشمي براي شهردار شدن بيشتر بود
آنچه مسلم بود در چهارچوب رقابتهاي درون تشکيلاتي اصلاحطلبان براي شهرداري، توانايي محسن هاشمي از بسياري از افراد ديگري که معرفي شدند، بيشتر بود و همه حدس مي زدند که او مي تواند در تهران، اقدامات شايستهتري ارائه دهد اما به دليل تماميتخواهي برخي از گروهها در درون طيف اصلاحطلب، اصلا به او اين فرصت داده نشد و افرادي انتخاب شدند که هيچگاه نتوانستند در تهران منشا خدمات باشند.
جريان تخريب هم در اصولگرايان و هم در اصلاحطلبان وجود دارند
*در جريان اصولگرايي چطور؟
در جريان اصولگرايي هم اين ضعف وجود دارد و اين مسئله را رد نميکنم. در جريان اصولگرايي هم بعضا نگاهها بر اساس منافع حزبي است يعني اين موضوع بين نيروهاي منفعت طلب در جريان اصولگرا و در جريان اصلاحطلب براي تخريب يک شخصيتي که کارنامه بسيار ارزندهاي داشته است مشترک است.
لاريجاني يکي از نيروهاي بسيار ارزنده اصولگرا است
*به عنوان مثال علي لاريجاني از سوي برخي طيف هاي اصولگرايي تخريب يا کنار گذاشته شد، يعني يک اختلاف درون جرياني اصولگرايي باعث شد علي لاريجاني تا حدود از اصولگرايي دور شود. نگاه شما به اين موضوع چيست؟
بنده بر اين باورم که افراد سطحينگري که لاريجاني را اصولگرا نميدانند، آنچنان تعيينکننده نيستند چون لاريجاني از نظر من يکي از نيروهاي بسيار ارزنده اصولگرا است هرچند نسبت به او نقد دارم اما بنده، او را يک شخصيت توانمند و برجسته اصولگرا ميدانم. منتهي بحث اصلي، اشتراک يعني نوعي همگوني و همآوايي مشترک بين نيروهاي منفعتطلب اصولگرا و اصلاحطلب در مورد تخريب شخصيتهاي داراي کارنامه مثبت در عرصه خدماترساني به مردم است چون همان ميزاني که در ارتباط با تخريب نيروهاي منفعتطلب در اصولگرايان ميبينيم در اصلاحطلبان هم اين گونه تخريب را ميبينيد.
قاليباف را هم پايداري و جريان احمدي نژاد مي کوبد هم تندروهاي اصلاح طلب
در واقع کمتر شخصيتي ميتوانيم پيدا کنيم که دو نيروي تندرو در اصلاح طلبان و اصولگريان به يک ميزان او را تخريب ميکنند يا در تخريب وجه اشتراک دارند و آن شخص، آقاي قاليباف است يعني هم جبهه پايداري او را ميکوبد و هم جريان احمدي نژاد او را به شدت مي کوبد و از آن طرف هم نيروهاي تندرو اصلاحطلب به شدت او را ميکوبند.
برخي اعتبار خود را در تخريب افراد توانمند ميبينند
اين وحدت رويه دو جريان تندرو ميتواند موضوع مورد توجهي باشد که چرا دو جريان تندرو دو طيف، اصرار بر تخريب و ترور شخصيتي چنين توانمندي دارند که البته اين موضوع فقط در مورد قاليباف نيست و در مورد برخي از افراد ديگر هم ما چنين رويکردي را شاهد هستيم به بياني برخي اعتبار خودشان را در موقعيتي ميبينند که کمتر کار صورت گيرد، چون خودشان نميتوانند منشا اثر باشند نميخواهند شاخصهاي منشا اثر بودن ارتقا پيدا کند يعني دليل اصلي آنها براي مقابله با برخي از شخصيتها اين نيست که آن شخصيت توانمندي ندارد بلکه چون توانمندي بالايي دارد اگر در جايگاههايي قرار گيرد آنها با او سنجيده خواهند شد و ديگر نامشان و چهرهشان رونق نخواهد داشت به اين دليل در مقام تخريب آن شخصيت توانمند بر ميآيند.
احمدينژاد با قاليباف به شدت مخالف بود
آنچه که در سطح جامعه به عنوان مثال خدماتي که در تهران صورت ميگيرد اگر با گذشته مقايسه شود چه جمع بندي داريد؛ معلوم است که برخي بايد تخريب کنند، چون اگر تخريب نکنند در افکار عمومي مورد سوال قرار ميگيرند چراکه در همين شرايط اين همه خدمات صورت گرفت که برخي با شرايط بهتر نتوانستند اين خدمات را ارائه دهند آقاي احمدينژاد با آقاي قاليباف به شدت مخالف بود و مشکل داشت اما با وجود اينکه در آن زمان، دولت طلبهاي شهرداري را پرداخت نميکرد و مشکلات زيادي را پيش پاي او قرار ميداد، او توانست منشا خدمات بسيار بالايي باشد اما امروز شهردار، به طور کامل مورد حمايت دولت است.
چرا اجازه ندادند محسن هاشمي شهردار تهران شود؟
* البته اين گونه به نظر نميرسد که کاملا مورد حمايت دولت باشد.
به شدت مورد حمايت است يعني هم همگون و هم مورد پشتيباني هستند اما خدماتي را از او شاهد نيستيد و تاکنون کار بزرگي در تهران صورت نگرفته است. ميخواهم بگويم بسياري از قضاوتها و کارهايي که در آستانه انتخابات صورت ميگيرد، به دليل مصلحت جامعه نيست بلکه مصلحت فردي و بعضا گروهي است. من به محسن هاشمي هم اشاره کردم او قطعا ميتوانست بهتر از شهردارهايي که طيف تندرو اصلاحطلب تحميل کردند منشا خدمتگزاري باشد اما چرا به او چنين اجازهاي ندادند، با اينکه او بهتر ميتوانست در اين زمينه منشا خدمت به مردم باشد؟ اين محل تأمل است.
بحث بنده بحث شهردار نيست بلکه رويکرد تبليغاتي را ميگويم. رويکردهاي تبليغاتي به صورت پر رنگي منافع گروهي و شخصي را هدف گرفته است نه منافع مردم را! ميخواهم بگويم بسياري از قضاوتها، چه تبليغ افراد و چه نفي کردن افراد بر اساس مصالح ملي نيست و بايد به اين مسئله توجه کرد.
نميدانم چه کساني به دنبال مشارکت حداقلي هستند
*آقاي سليمي نمين! موضوع مصالح ملي را مطرح کرديد اگر بخواهيم به بحث مشارکت در انتخابات اشاره کنيم آيا مشارکت حداقلي که برخي در طيف اصولگرايي به آن باور دارند آيا ميتواند به مصالح ملي و جمهوريت نظام آسيب بزند؟
نميدانم چه کساني مشارکت حداقلي را مورد استقبال قرار ميدهند. قطعا هر چه بتوانيم مشارکت بيشتري را از سوي مردم شاهد باشيم به نفع مصالح ملي است بدين معنا که مشارکت حداکثري، جامعه را از تعرض مصون ميدارد، جامعه را در ارتباط با امور خود فعال ميسازد و بدخواهان را به گونهاي از ضربه زدن به جامعه مأيوس ميکند ازاين در مجموع نتايج بسيار خوبي براي کشور به همراه دارد. بنابراين اين نظر درست نيست بلکه مطلوب همه بايد اين قضيه باشد که همه گرايشها و همه اقشار در ارتباط با سرنوشت خود فعال باشند يعني نسبت به سرنوشت خودشان بيتفاوت نشوند. بيتفاوتي در اين زمينه آفات فراواني دارد يعني افرادي که در ارتباط با سرنوشت خودشان فعال نيستند، به تدريج نسبت به عرق ملي هم رويکرد مثبتي نخواهند داشت.
عرق ملي در کشور تضعيف شده است
اگر عرق ملي داشته باشيم طبيعتا سرنوشت جامعه را رها نميکنيم و به گونهاي عمل نميکنيم که برايمان مهم نباشد چه کسي سکاندار امور اجرايي کشور هستند،چه کساني براي کشور تصميمسازي ميکنند. بنابراين اگر از مشارکت فاصله بگيريم به تدريج عرق ملي هم در کشور تضعيف خواهد شد کما اينکه امروز اين تضعيف شدگي را در برخي اقشار جامعه شاهد هستيم بنابراين اگر منفعت جامعه را دنبال ميکنيم بايد به گونهاي عمل کنيم تا انگيزه مشارکت در امور جامعه افزايش پيدا کند.
اصلاحطلبان و اصولگرايان بايد آراء مخالف را تحمل کنند
* اصولگرايان براي افزايش مشارکت حداکثري چه برنامههايي را ميتوانند مدنظر خودشان قرار دهند؟
اولين بحث، تحمل و بردباري نسبت به آراء مخالف است که هم اصولگرايان و هم اصلاحطلبان بايد اين توانايي را درخودشان افزايش دهند يعني بايد سطح بردباريشان در ارتباط با مشارکت و اداره جامعه ارتقا پيدا کند.هرچقدر اين بردباري افزايش پيدا کند يعني ميزان تحمل افراد افزايش مييابد. طبيعتا وقتي در جامعه، تعاملات سياسي تقويت شود موجب تشويق اقشار مختلف جامعه براي حضور در صحنههاي تعيينکننده خواهد بود.
با تشکيل دولت ائتلافي فاصله بسياري داريم
* آيا در حال حاضر وضعيت جريانات سياسي به گونهاي است که بگوييم اين صبر و تحمل وجود دارد؟ و اختلافات جناح هاي سياسي نيز ميتواند به گونهاي حل شود که مثلا شاهد دولت ائتلافي در سال ۱۴۰۰ باشيم؟
اگر مراد از دولت ائتلافي اين باشد که بين اصولگرايان و اصلاحطلبان ائتلافي صورت گيرد، با آن فاصله بسياري داريم يعني انتظار اينکه چنين ظرفيتسازي در جامعه صورت گرفته باشد که يک اصلاحطلب سالم به لحاظ اقتصادي و سياسي مورد پشتيباني اصولگرايان واقع شود يا به عکس، يک عنصر اصولگراي سالم بسيار سازنده و تعيينکننده، مورد پشتيباني اصلاحطلبان قرار گيرد، از آن فاصله بسياري داريم به بياني ديگر حتي امروز در ميان خود اصلاحطلبان و اصولگرايان به سختي ائتلاف صورت ميگيرد يعني همه آنها اصلاحطلب هستند يا همه اصولگرا هستند اما به آساني حاضر نيستند با هم اقدام مشترک در مورد انتخابات انجام دهند يعني حاضر نيستند به يک مکانيزم ساده و يک ساز و کار ابتدايي تن دهند.
اختلافات درون جرياني اصولگرايان و اصلاحطلبان بسيار زياد است
اختلافات و دعواهاي اصولگرايان با يکديگر از يک سو و بين اصلاحطلبان از سوي ديگر، بسيار زياد است در حالي که جامعه از آنها انتظار دارد تا حدودي از خودشان فداکاري نشان دهند تا بتوانند به تعبيري حول محور يک سري افراد توانمند با هم متحد شوند. در گذشته اين قضيه را هم در مورد اصلاحطلبان و هم در مورد اصولگرايان ديديد. برخي از اصلاحطلبان، برخي از نيروها را وادار به حذف کردند و برخي از اصولگرايان هم متاسفانه تا آخرين لحظه حاضر نبودند بپذيرند که رأي ندارند و تعهدي که دادند را اجرا کنند. به هر حال اينها را در گذشته هم شاهد بوديم و فکر ميکنم در آينده هم ما شاهد آنها باشيم مگر اينکه از منفعتطلبيها فاصله بگيريم.
وحدت درون جرياني جريانات سياسي دشوار است
*يعني شما ميگوييد وحدت در حال حاضر براي هر دو جريان يک مسئله دور از دسترس است؟
نميگويم دور از دسترس است بلکه دشوار است چون در حال حاضر بسياري از گروهها، تماميتخواه هستند يعني حاضر نيستند تا حدي از زيادهخواهي فاصله بگيرند چون ميخواهند همه چيز زير نظر آنها باشد يا آنها حرف اول را در همه زمينهها بزنند.
درباره به وحدت رسيدن اصولگرايان فعلا نميتوان قضاوت کرد
*پيش بيني شما از وضعيت وحدت در جريان اصولگرايي چطور است؟ آيا روند وحدت را با توجه به ساز و کار دوگانهاي که در شوراي ائتلاف و شوراي وحدت شکل گرفته ، در دسترس ميبينيد؟
در حال حاضر نميتوان قضاوت کرد. آنچه مسلم است ميتوانيم بگوييم چه کساني در اين مسير گام برنميدارند و حاضر نيستند به يک ساز و کار منطقي تن دهند. وقتي جامعه را به مشارکت در امور خودشان دعوت ميکنيم و به دنبال بهگزيني هستيم اما در مقابل خودمان حاضر نيستيم به مکانيزمهاي «بهگزيني» تن دهيم چگونه جامعه را به مشارکت دعوت کنيم؟
لزوم پذيرش مکانيزم «به گزيني» براي انتخاب کانديداي برتر
بنابراين زماني چنين دعوتي معنا پيدا ميکند که خودمان هم به، «بهگزيني» اعتقاد داشته باشيم يعني وقتي چندين کانديداي اصولگرا يا چندين کانديداي اصلاحطلب وجود دارد که بعضيها ميگويند تا صد نفر کانديداي اصلاحطلب و اصولگرا وجود دارد، بهتر است اين افراد يک مکانيزمي را بپذيرند يعني هم گروههاي فعال در طيف اصولگرا و هم گروههاي فعال در طيف اصلاحطلب بيايند و خودشان را با يک ساختاري، به گزيني کنند يعني بپذيرند که فلان کانديدا از بنده بهتر است يعني اگر کانديدايي کارنامه بهتر و امکان خدمت بيشتري براي مردم داشت را بپذيريم، اگر نميپذيريم به اين دليل است که حاضر نيستيم، خودمان تن به چيزي دهيم که جامعه را به آن دعوت ميکنيم.
پذيرش داوري شيخوخيت شرط عقل است
* برخيها ميگويند اصولگرايي از بحث شيخوخيت عبور کرده است. نقش چهرههاي با نفوذ در جريان اصولگرايي را در اين روند وحدت چگونه ميبينيد؟
موافق اين مسئله نيستم که اصولگرايان از شيخوخيت عبور کند. ما در آستانه انتخابات با يک آفت مواجه هستيم و آن آفت، افراد متملق و فرصتطلبي هستند که دور افراد جمع ميشوند. يکي از بهترين راهها براي اينکه از دام اينها رهايي پيدا کنيم، پذيرش داوري شيخوخيت است يعني کساني که داراي يک منزلت و سابقه مثبت دارند. امروز هر کانديدايي، وقتي وارد ميدان ميشود بايد ميلياردها خرج کند، بسياري از افراد فرصتطلب به اين ميلياردها تومان چشم ميدوزند که آن را از کف افراد درآورند يعني به آنها وعده رأيآوري دهند و با قراردادهايي پول را از دستشان خارج کنند از اين رو به نظر من پذيرش شيخوخيت، شرط عقل است.
شيخوخيت فقط محدود به روحانيت نيست
*شيخوخيت را با محوريت روحانيت ميدانيد؟
الزاما خير.
*شما ميگوييد داوري و شيخوخيت بايد در جريان اصولگرايي باشد، در حال حاضر جامعه روحانيت مبارز تلاش دارد محوريت اين جريان را برعهده بگيرد. نگاه شما به اين موضوع چگونه است؟
الزاما اين گونه نيست آنهايي که شوراي شيخوخيت دارند روحانيت باشند يا روحانيت نباشند بلکه کساني که داراي منزلتي هستند ممکن است حرفشان براي آن طيف اعتبار داشته باشد و گذشته و حال آنها داراي اعتبار است.
جامعه روحانيت تنها داور نيست
*يعني جامعه روحانيت مبارز نمي تواند تنها داور باشد يعني گروههاي ديگر هم ميتوانند باشند؟
قطعا اين گونه است. عملکرد اصولگرايي در گذشته همين را نشان ميدهد. شوراي ائتلاف در ارتباط با انتخابات مجلس اينگونه نبود که همه اينها روحانيت مبارز باشند يا حتما در کسوت روحانيت قرار داشته باشند.
*منظورتان اين است که جريان اصولگرايي به سمت روند دموکراتيک حرکت کرده است؟
قبلا يک مکانيزمي بود که آن مکانيزم انتخابي بود يعني شوراي ائتلاف را انتخابي تعيين ميکردند که مکانيزم بسيار خوبي بود که اميدوار هستم آن مکانيزم همچنان در دستور کار قرار گيرد و ضعف هاي آن برطرف شود. آن سازوکار اين گونه نبود که افرادي که در شوراي ائتلاف قرار ميگيرند روحاني باشند يا روحاني نباشند. کساني بودند که به گونهاي توسط خود نيروهاي اصولگرا انتخاب ميشدند به عنوان مثال مجلسي اصولگرا شکل ميگرفت که نمايندگاني از همه شهرستانها در آن حضور داشتند و بعد، آنها شورايي را تعيين ميکردند که آن شورا در اين قضيه بهگزيني کند بنابراين بحث روحاني بودن يا نبودن در ارتباط با اينکه اين مجلس اصولگرايي را انتخاب کند بستگي به خودشان داشت.