نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
سیاسی

مهاجری: اصول‌گرایی رو به اضمحلال است

منبع
ديده‌بان ايران
بروزرسانی
مهاجری: اصول‌گرایی رو به اضمحلال است

ديده‌بان ايران/  محمد مهاجري معتقد است: برخي دوستان اصول‌گرا که تندرو هم نيستند، اين حرف من را نمي‌پذيرند، اما من هميشه گفته‌ام که اصول‌گرايي اگر کاملا مضمحل نشده باشد، رو به اضمحلال است. بنيان‌هايي که اصول‌گرايي بر آنها استوار بوده از بين رفته يا نياز به بازنگري دارد.
 
اگر چه اين روزها اصول‌گرايان توانسته‌اند با در دست گرفتن اکثريت مجلس يازدهم، تمامي نامزدهاي انتخاباتي خود را در مجلس ببينند، اما اين مسئله براي ناظران سياسي قابل توجه است که اين حضور اصول‌گرايان در پهنه قدرت سياسي، به معناي محبوبيت اين جناح سياسي در افکار عمومي نيست.

در اين ميان آنچه خود را به عنوان نکته‌اي مهم در پس‌زمينه اين امر نشان‌ مي‌دهد آن است که شکاف نسلي متبلور شده در اين جبهه، اکنون حتي در ميان رده‌هاي سنين بالاتر و افرادي که جزو بدنه اجتماعي اصول‌گرايي محسوب مي‌شدند، نيز ديده‌ مي‌شود. از ديگر سو، بعد از حوادث سال ۸۸، حتي فرزندان برخي چهره‌هاي سياسي نيز احساس همراهي با ايده‌ها و تفکرات پدرانشان نداشته و با آنها همراه نشدند، به طوري که در ميان کشته‌شدگان و دستگيرشدگان حوادث آن سال نيز فرزنداني از چهره‌هاي اصول‌گرا ديده شده است.
 

ريزش بدنه اجتماعي اصول‌گرايي بعد از سال ۸۸ پررنگ‌تر بود و چنانچه در بين نزديکان و خانواده اصول‌گرايان نيز مشاهده مي‌شد و حتي چهره‌هايي مثل محمد مهاجري، علي مطهري و… که چهره‌هاي اصول‌گراي معقول بودند، توسط بخشي ديگر از بدنه اصول‌گرايي متهم به پشت کردن به اصول‌گرايي شدند و چه بسا برخي مواضع سياسي اين افراد نزديکي بيشتري به خواسته‌هاي اصلاح‌طلبانه نشان مي‌دهد.

از اين نظر پديده ريزش در جريان اصول‌گرايي عميق‌تر بود.  اين در حالي است که در جناح مقابل نيز، بعد از سال ۹۶ ريزش بدنه اجتماعي در اردوگاه اصلاح‌طلبان، قابل توجه بود به گونه‌اي که بسياري از افرادي که خود را اصلاح‌طلب مي‌دانستند، همراهي خود را با دولت مورد حمايت اين جناح به حداقل رساندند. به هر روي جريان اصول‌گرايي که روي انتقادات به اصلاح‌طلبان و حسن روحاني براي اقبال و محبوبيت اجتماعي حساب کرده بود، متوجه شد که اين امر لزوما به اقبال به اصول‌گرايان منتهي نمي‌شود. اين که چه اتفاقاتي موجب شده است تا فعالان اين جريان سياسي به نوعي سرگرداني در رويکرد خود برسند، خود به بحثي جديد تبديل شده است. اين که چرا فعالان سياسي اصول‌گرا توان کسب محبوبيت اجتماعي را از دست داده‌اند و به طوري که حتي فرزندانشان نيز راه پدرانشان را نمي‌روند؟ در ادامه گفت‌وگوي همدلي با محمد مهاجري، روزنامه‌نگار و فعال سياسي را در اين زمينه‌ مي‌خوانيد:

 جناح‌هاي سياسي در فضاي انتخابات، بلافاصله يک سري شعار خلق مي‌کنند
 
در دوره فعلي و با توجه به شرايط اجتماعي و سياسي، گويي جريان‌هاي سياسي دچار سرگرداني در ارتباط با بدنه اجتماعي شده‌اند. به نظر شما پررنگ‌ترين ضعف‌هايي که هر يک از جناح‌هاي سياسي در کنش‌گري سياسي و انتخاباتي دارند چيست؟ مهم‌ترين ضعف‌هايي که موجب دوري سرمايه اجتماعي از آنها مي‌شود، کدام است؟

معمولا جناح‌هاي سياسي در فضاي انتخابات، بلافاصله يک سري شعار خلق مي‌کنند. اين شعارها در اکثر مواقع، قابليت اجرا ندارند و حتي اگر هم امکان اجرا داشته باشند، نامزد مورد نظر توانايي پيشبرد چنين شعارهايي را ندارد. اين ضعف از اين موضوع ناشي‌ مي‌شود که در فضاي سياسي ايران، نظارت بر رفتار نامزدهاي انتخاباتي توسط تشکل يا افراد وجود ندارد و در نهايت اين نقاط ضعف، کم‌کم تبديل به بحران در برقراري ارتباط با جامعه مي‌شود.
 
هر دو جناح سياسي به طور شديد و فاحش دچار ريزش پايگاه اجتماعي‌شان شده‌اند
 
 به نظر‌ مي‌رسد که اصول‌گرايان در سال‌هاي اخير ريزش‌هاي بيشتري نسبت به اصلاح‌طلبان داشته‌اند. به اين معنا که خيلي از اصول‌گرايان کم‌کم از همقطاران خود جدا شده‌اند. نظر شما چيست؟

براي اين‌که بگوييم کدام جناح سياسي ريزش بيشتري به لحاظ سرمايه اجتماعي داشته‌ است، ارزيابي دقيقي به لحاظ آمار و ارقام نداريم، اما برداشت من اين است که هر دو جناح سياسي به طور شديد و فاحش دچار ريزش پايگاه اجتماعي‌شان شده‌اند. اين مسئله البته دلايل متعددي دارد، اما رويکرد جناح‌هاي سياسي با عواملي چون شعارزدگي و مسئوليت‌ناپذيري دو دليل مهم در کاهش سرمايه‌هاي اجتماعي و تمايل مردم به جناح‌هاي سياسي بوده است. اين‌که يک جناح به هر دليلي در انتخابات پيروز مي‌شود اما به وعده‌هايش عمل نکرده و ناکام مي‌ماند و حتي دلايل ناکامي‌اش را براي مردم توضيح نداده و عذرخواهي نمي‌کند، موضوع مهمي است که هيچ يک از دو جريان سياسي توجهي به آن ندارند. اين مسئله موجب مي‌شود تا بدنه اجتماعي آن جريان سياسي دچار ريزش شود. اين‌که بگوييم عده‌اي از جريان اصول‌گرا جدا شده‌اند، درست است، اما عده زيادي هم از جريان اصلاح‌طلب جدا شدند و در واقع، قهر عاطفي کردند. در حال حاضر بسياري از اصلاح‌طلبان و حتي برخي از اصول‌گرايان کنش سياسي ندارند. برخي فعالان سياسي به علت برآورده نشدن توقعات‌شان در فضاي سياسي کنشي ندارند؛ برخي ديگر نيز به اين خاطر که مي‌بينند، فضاي سياسي به دست تندروها افتاده و حضور و حرفشان تاثيري ندارد، به بي‌عملي رسيده‌اند. برخي هم احساس مي‌کنند در فضاي کوتولگي سياسي حضور آنها هيچ تاثيري نخواهد داشت، جز اين‌که به حيثيت گذشته آنها نيز لطمه مي‌زند.

 حتي در بين فرزندان اصول‌گرايان نيز شاهد جدايي و ريزش هستيم. چرا آنها ديگر مسير پدرانشان را در گرايش سياسي ادامه نداده‌اند؟ 

اين‌که فرزندان برخي چهره‌هاي سياسي نگاهي مثل پدرانشان ندارند، اصلا امري غيرطبيعي نيست. به هر حال زمانه تغيير مي‌کند. نگاه سياسي، فرهنگي و اجتماعي افراد به جامعه تغيير پيدا مي‌کند. اين تغيير نيز چيزي نيست که الان اتفاق افتاده باشد و هميشه بوده است. مهم اين است که چقدر اين تغييرات را به رسميت بشناسيم و براي آن اصالت قائل باشيم. اگر اين تغييرات نسل‌هاي بعدي را نپذيريم، خود به خود به يک شکاف نسلي تبديل مي‌شود که در حال حاضر در بخش‌هايي از جامعه وجود دارد. بسيار پدراني که حرف فرزندانشان را نمي‌فهمند و بالعکس. اين مسئله بيش از آنکه ضرري به فضاي سياسي کشور بزند، ضرر بسيار بزرگي به ساختارهاي اجتماعي و نسلي جامعه وارد مي‌کند و به نظر من برون‌رفت از اين بحران، کار سياسيون نيست؛ بلکه يک کار فرهنگي است. حتي افرادي که الان در مسندهاي سياسي هستند، اگر به فرهنگ و بازتوليد فرهنگ صحيح و غني ايراني-اسلامي بازگردند، شايد بتوانند جلوي اين شکاف نسلي را بگيرند.
 
اصولگرايي رو به اضمحلال است
 
خيلي از اصول‌گرايان به اصول‌گرايي موجود انتقاد بسيار جدي دارند، ولي با اين حال همچنان زير پرچم اصول‌گرايي مانده‌اند. چرا اين افراد اصرار دارند که هنوز در اين اردوگاه باشند؟ آيا کوچ از اصول‌گرايي را نوعي دهن‌کجي به جناح متبوع خود‌ مي‌دانند؟ در چند سال اخير افرادي مثل شما يا آقاي علي مطهري با اين‌که خاستگاه اصول‌گرايي داشتيد، ولي منتقد اصول‌گرايان نيز بوده‌ايد، تا آنجا که الان خيلي از اصول‌گرايان نيز شما را اصول‌گرا نمي‌دانند. اما شما از اين جناح اعلام جدايي نمي‌کنيد.

اين‌که اصول‌گرايان، افرادي را که از بخش تندرو اين جريان سياسي فاصله گرفته‌اند اصول‌گرا بدانند يا نه، مسئله مهمي نيست. ابوعلي سينا وقتي که او را به کفر متهم کردند شعري مي‌گويد که امروز نيز مصداق دارد. او در يک دو بيتي گفته است: «کفر چو مني گزاف آسان نبود/ محکم‌تر از ايمان من ايمان نبود/ در دهر چو من يکي و آن هم کافر/ پس در همه دهر يک مسلمان نبود.» با اين رويکرد اگر در بين چهره‌هاي سياسي من را اصول‌گرا ندانند، پس با استدلال ابوعلي سينا بايد پاسخ بدهم که هيچ اصول‌گراي ديگري هم در کشور وجود ندارد. اين‌که عده‌اي چوب بردارند و بخواهند ديگران را از مزرعه اصول‌گرايي بيرون کنند، جز اين‌که خودشان را ضايع کنند، فايده ديگري نخواهد داشت. فضاي دنيا در حال تغيير است. تفکر و انديشه در حال تغيير است. اين‌که چشم ببنديم و به سمت يک ديوار سخت حرکت کنيم، اين ديوار نيست که کنار‌ مي‌رود بلکه اين سر ما است که‌ مي‌شکند. اين‌که ناسزاگويي، غيبت و دروغ را اصول‌گرايي بدانيد و دفع حداکثري کنيد و نامش را اصول‌گرايي بگذاريد و هرکسي را که از نوشته و روش او خوشتان نيامد، از اصول‌گرايي بيرون کنيد، قطعا روشي است که همين الان هم فرزندان آن دوستان نمي‌پسندند. اين را با اطلاع عرض مي‌کنم. اصول‌گراياني که خيلي تندرو هستند، حتي در خانواده خودشان هم دچار مشکل هستند. بنابراين، اين ما نيستيم که از اصول‌گرايي بيرون رفتيم. بلکه آنها هستند که يک نگاه متحجرانه نسبت به اصول‌گرايي دارند. در واقع با همين نگاه، لنگري انداخته و کشتي اصول‌گرايي را به ساحل بسته و اجازه حرکت به آن نمي‌دهند. اين افراد هستند که باعث مي‌شوند که اصول‌گرايي بپوسد و از درون تهي شود. اين گونه در نهايت روش اصول‌گرايانه‌اي که آنها تعريف‌ مي‌کنند روي کاغذ خواهد ماند و در تاريخ نيز مورد لعن و نفرين واقع خواهد شد. اگر قرار باشد، کسي اعلام جدايي از اصول‌گرايي کند، چرا افرادي که مثل من فکر مي‌کنند، بايد جدا شوند. درحالي که ما اصل اصول‌گرايي هستيم. آنها افرادي هستند که پوسيده و گنديده‌اند و بايد آنها را مثل دندان کرم خورده بيرون انداخت. نگاه ما به اصول‌گرايي، نگاه انساني، اسلامي و ايراني است. اين خانه، خانه ما است نه خانه آنها.
 
سرنوشت اين جناح سياسي يعني اصول‌گرايان به کجا کشيده مي‌شود و شما چه پيش‌بيني درباره آينده‌اش داريد؟

برخي دوستان اصول‌گرا که تندرو هم نيستند، اين حرف من را نمي‌پذيرند، اما من هميشه گفته‌ام که اصول‌گرايي اگر کاملا مضمحل نشده باشد، رو به اضمحلال است. بنيان‌هايي که اصول‌گرايي بر آنها استوار بوده از بين رفته يا نياز به بازنگري دارد. بنابراين اگر جريان متعادل اصول‌گرا بخواهد خدمتي به جريان اصول‌گرايي کند، چاره‌اي ندارد، جز اين‌که پالايش اساسي در نگرش اين جريان سياسي کند. در غير اين صورت اصول‌گراها هم به سرنوشت اصول‌گرايي دچار شده و از بين مي‌روند.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره

دانلود اپلیکیشن آخرین خبر