چرا نماینده مجلس از خط ویژه می رفت؟

ايسنا/ در ماجراي درگيري عنابستاني نماينده مجلس با سرباز راهور، چيزي که در حال حاضر مشخص است و هيچ شبههاي دربارهاش وجود ندارد، اين است که آقاي نماينده داشته از خط ويژه عبور ميکرده. نماينده سبزوار دقيقا در حال انجام چه ماموريت مهمي بوده يا داشته چه امدادرساني فورياي ميکرده يا به کدام جلسه خيلي مهم داشته ميرفته که نياز بوده از خط ويژه استفاده کند؟
وصورتش يخ زده و سرخ است. ريش و سبيلش تازه درآمده؛ همينقدر کم سن و سال. ماسکش را داده روي چانهاش که صدايش شنيده شود. پريشان به دوربين نگاه ميکند: «حامد اکبري هستم. سر دروازهدولت شيفتم. اين راننده ماشين اومده بدون مجوز تردد خط ويژه به من گفته ل...ي منم جوابشو دادم بهش گفتم بچهخوشگل. خود نماينده مجلس پياده شده زده تو گوش من. هم شاهد داريم، هم دوربين هست.» از آن طرف هم مردم را شاهد ميگيرد که از نماينده سيلي خورده است. چند نفر هم ميگويند که ما شاهديم اين آقا سيلي زد!
اين راننده که احتمالا براي خوشخدمتي به اين سرباز فحش داده تا بلکه نماينده سبزوار از اين همه شجاعت و جسارتش به وجد بيايد و نهايتا لبخندي بزند، تکليفش روشن است. آدم را ياد کاراکتر «نقي معمولي» مياندازد، وقتي راننده «مجلسيآدم» بود؛ کسي که فکر ميکرد چون راننده مجلسيآدم است، پس حتما آدم مهمي است و ميتواند از هر رانتي استفاده کند. براي همين پرچم ايران را روي ليموزين مشکي نصب کرده بود، اسلحه قلابي حمل ميکرد، نانچيکو همراهش بود و هر کاري دلش ميخواست ميکرد.
اما خود آقاي نماينده قضيهاش فرق ميکند. او بوضوح ميخواسته قانون را دور بزند و وقتي با مانعي به نام حامد اکبري مواجه شده، برآشفته شده است. خودش ميگويد سيلي نزدهام و درگير نشدهام و حتي مدعي است سرباز به او توهين کرده است. البته که بررسي اين بخش ماجرا چندان کار سختي نيست اما چيزي که در حال حاضر مشخص است و هيچ شبههاي دربارهاش وجود ندارد، اين است که آقاي نماينده داشته از خط ويژه عبور ميکرده. نماينده سبزوار دقيقا در حال انجام چه ماموريت مهمي بوده يا داشته چه امدادرساني فورياي ميکرده يا به کدام جلسه خيلي مهم داشته ميرفته که نياز بوده از خط ويژه استفاده کند؟
سال ۹۴، رئيس وقت پليس راهور تهران گفت که «نمايندگان مجلس به واسطه مسئوليتشان اين مجوز را ندارند که در خطوط ويژه تردد کنند و تردد در خطوط ويژه، اعم از پليس، اورژانس و آتشنشاني نيز داراي ضوابط خاصي است». گرچه سه سال بعد، يک نماينده مجلس از نامهاي محرمانه خبر داد که در آن از جانب معاونت اجرايي مجلس اعلام شده بود امکان بهرهمندي نمايندگان از مجوز تردد در خطوط ويژه در سطح شهر تهران فراهم شده است!
از طرفي، علياصغر عنابستاني هم آدم مسئوليتنديدهاي نيست که چارچوبها را نداند و اتفاقا همين بيشتر آدم را نگران ميکند. او سالها مديرکل امور اجتماعي استانداري خراسان رضوي، معاون استانداري اين استان، فرماندار سبزوار، استاندار استان چهارمحال و بختياري و معاون امور اجتماعي دستيار ارشد رئيسجمهور در نهاد رياستجمهوري در دوران محمود احمدينژاد بوده است.
اما فارغ از اصل اين اتفاق تلخ، اگر جنجال خط ويژه را در کنار داستان چندي قبل کتکخوردن يک سرباز وظيفه از يک قاضي در شهرستان بابل و همينطور «پامنقلي»خواندن رئيس جمهوري توسط يک روحاني در برنامه زنده تلويزيوني بگذاريم، به دو عنصر مشترک ميرسيم «قدرت» و «تريبون»؛ چيزهايي که انگار وقتي به آنها ميرسيم رفتارهايمان عجيب و غريب ميشود.
دکتر محمد رحيمي - جامعهشناس و استاد دانشگاه - در اينباره به ايسنا ميگويد: «مصاديق بسياري از رفتارهاي نامتعارف توسط افراد صاحب قدرت و نفوذ را در زندگي روزمره شاهد بودهايم. اخيرا توهين آقاي احمد جهانبزرگي به رئيس جمهوري و همچنين توهين و سيلي نماينده مجلس به سرباز وظيفه توجه همگان را به خود جلب کرده و همه دنبال چرايي اين رخداد هستند. پيشتر هم که يک قاضي در بابل يک سرباز را کتک زده بود. از زواياي مختلفي ميتوان به اين مسأله نگاه کرد و به تحليلهاي مختلفي دست يافت. بنده با عينک جامعه شناختي به اين مسأله نگاه ميکنم و تلاش دارم تبيينهاي جامعهشناختي از وقوع اين رخداد داشته باشم.»
او ادامه ميدهد: «جامعه ايران از يک بحران عميق معرفتي و رفتاري رنج ميبرد؛ بحراني که باعث شده افراد نتوانند ميان هنجار و ناهنجار تمايز قائل شوند و آنگونه که شايسته است رفتار کنند. براي فهم بهتر شکلگيري اين بحران معرفتي نيازمند توجه به زمينههاي اجتماعي اين زيستجهان هستيم.»
اين جامعهشناس اضافه ميکند: «جامعهشناسان معتقدند انسانها در بسترهاي اجتماعي شکل پيدا ميکنند و رفتارهايشان تعين مييابد. بر اين اساس ميتوان گفت انسانها به ميزان حقارتي که تجربه کردهاند توهين ميکنند، به ميزان تجربه زيستهشان از عشق به همديگر عشق ميورزند و به ميزان کمبودشان ديگران را آزار ميدهند. هرچه حقيرتر باشند بيشتر توهين ميکنند تا عقدهشان را جبران کنند. هر چه در زمينه اجتماعي که فرد در آن رشد کرده ارزشهايي چون نوعدوستي، همدلي، هيجانات مثبت و نظاير آن بيشتر رواج داشته باشد، شخصيتشان بهنجار و اجتماعي بار ميآيد و محترمانهتر و انسانيتر رفتار ميکنند. به نظر ميرسد افرادي که در محيطهاي آغشته به عقدهها و حقارتهاي قدرت و اقتدار و انواع محروميتهاي اجتماعي رشد کرده باشند، پرخاشگر، ستيزهجو، وقيح و غير قابل مهار خواهند بود و فاصله بيشتري با الگوي زيست بهنجار خواهند داشت.»
رحيمي معتقد است: «از سوي ديگر اين مسأله را ميتوان در قالب روابط قدرت و اقتدار تبيين کرد. انسانها ذاتا قدرتطلبند و از دستوردادن و امر و نهي کردن خشنود ميشوند و حس خوبي به دست ميآورند. به تعبير «رندل کالينز» تجربههاي فرماندهي و فرمانبري، تعيينکنندگان اصلي نگرشها و رفتارهاي فردياند؛ به طوري که هر چه شخص بيشتر فرمان دهد مغرورتر و به خود مطمئنتر و رسميتر است و بهتر ميتواند خودش را با آرمانهاي سازماني که به نام آن فرمانهايش را توجيه ميکند، منطبق سازد. ماجراي درگيري نماينده مجلس با سرباز وظيفه را ميتوان ناشي از روابط قدرت و اقتدار دانست؛ اقتداري که به اين شخص اجازه ميدهد خود را محق بداند و آنطوري که دلش ميخواهد با افراد ديگر در روابط روزمره خود برخورد کند.»
اين جامعهشناس تصريح ميکند: «ما در هر شغل و سمتي که هستيم درست اجتماعي نشدهايم؛ به همين خاطر است که مسئوليتهاي اجتماعي مربوط به آن شغل را به درستي انجام نميدهيم. به همين سياق، آن نماينده مجلس يا آن روحاني يا آن قاضي، فرآيند اجتماعيشدن را بدرستي طي نکردهاند و تشخيص نميدهند در چه جايگاهي قرار دارند و بايد طبق هنجارهاي معمول و بر اساس انتظارات نقشي رفتار کنند. اجتماعيشدن فرآيندي است که شيوههاي زندگي در جامعه را به انسان ميآموزد، به او شخصيت ميدهد و براي انجام وظايف فردي و به عنوان عضو جامعه، ظرفيتهاي او را توسعه ميبخشد. در واقع اجتماعيشدن را ميتوان لازمه ورود به جامعه و موقعيتهاي اجتماعي دانست. هر شخصي در کنار مسئوليتهاي شغلي يکسري مسئوليتهاي اجتماعي نيز دارد ولي بسياري از افراد از اين مسئوليت غافلند و اين امر باعث ميشود مشکلاتي براي خودشان و ديگران به وجود آورند.»
او همچنين ميگويد: «خيلي از ما که داراي سمت مهم، داراي تريبون، پرستيژ، قدرت و اقتدار هستيم، گاهي حد و اندازه خود را نميدانيم، از حدود و چارچوب خود خارج ميشويم و هيچ معياري براي کنشهايمان متصور نيستيم. در چنين وضعيتي اخلاق رنگ ميبازد و با جامعهاي خشن با رفتارهاي غير مدني و ازهمگسيخته مواجه خواهيم بود. لذا جهت پيشگيري از وقوع چنين رخدادهايي که جامعه را به بحران و فروپاشي اجتماعي ميکشاند و يأس و نااميدي و احساس بيقدرتي را تزريق ميکند بايد بشدت و در کوتاهترين زمان با اينگونه افراد نابهنجار برخورد شود تا جامعه احساس آرامش کند وگرنه سهلانگاري و به اصطلاح «ماستماليکردن» قضيه تبعات جبرانناپذيري را براي جامعه به دنبال خواهد داشت.»
يک روانشناس هم در اظهاراتي کوتاه به ايسنا ميگويد: «به نظرم تستهاي روانشناسي و شخصيتشناسي به اندازه بررسي سوابق قضايي و سياسي و اجرايي افرادي که ميخواهند مسئوليتهاي مهم را برعهده بگيرند، اهميت دارد. در کشور ما به هر کسي با هر وضعيت روحي و رواني گواهينامه رانندگي نميدهند اما اجازه نمايندگي مجلس يا حتي رياست جمهوري را ميدهند و اين خيلي عجيب است.»
بد نيست در پايان، اين حکايت را مرور کنيم: در ميانه جنگ جهاني دوم، وقتي لندن زير بمباران نازيها بود، چرچيل قرار جلسهاي بسيار مهم داشت و بخاطر اشتغال به کارهاي ديگر، چند دقيقه مانده به جلسه به رانندهاش گفت مرا فوري به محل جلسه برسان. راننده مسير کوتاه ولي ورود ممنوع را انتخاب کرد. وسط خيابان ناگهان افسر راهنمايي قبض جريمه در دست، دستور توقف داد. راننده گفت: «اين ماشين نخستوزير است. ايشان به جلسه محرمانهاي ميرود و بايد سر ساعت به جلسه برسد». افسر با خونسردي گفت: «هم ماشين و هم نخستوزير و هم من وظيفهمان را خوب ميشناسيم.» پليس جريمه را صادر کرد و دستور دور زدن به راننده داد. وقتي راننده مشغول دور زدن شد، چرچيل سيگار برگش را روشن کرد و گفت: «جنگ را ميبريم، چون قانون حاکم است و خيابانهاي لندن به رغم بمباران سنگين دشمن با قانون اداره ميشود.»
حالا اين حکايت را بگذاريم کنار جنجالآفريني علياصغر عنابستاني که با راي امثال حامد اکبري به صندلي راحت و چرمين مجلس تکيه زده است. آيا ما هم واقعا جنگ را ميبريم؟