آیت الله اراکی: انتخابات در کشورهای غربی مهندسی میشود اما در ایران برعکس است
ديدهبان ايران/ عضو خبرگان رهبري مي گويد: مردم در انتخابات ايران اسلامي، تعيين کننده مي باشند. دليل ما روشن است. از سويي افرادي انتخاب مي شوند که هيچ جريان سياسي خاصي با آنها نبوده، دفعتا جلو مي آيند و خودشان را مطرح کنند. مي توانند برنامه و شعارهايي را ارائه دهند و کاري کنند که نظر اکثريت مردم را جلب کنند. مثلا در دوره آقاي احمدي نژاد، کسي ايشان را نمي شناخت. توانست وارد انتخابات شود و نظر مردم را به خود جلب کند و دو دوره رئيس جمهور ايران شود. با اين که آدم ناشناخته اي بود.
آيت الله محسن اراکي، عضو شوراي عالي حوزه و عضو خبرگان رهبري درباره اهميت انتخابات رياست جمهوري به مسائلي چون ملاک هاي رئيس جمهور موفق و اخلاق انتخاباتي هم پاسخ داده است که متن مصاحبه بدين شرح است:
نقش انتخابات در نظام جمهوري اسلامي چه قدر اهميّت دارد و از چه جايگاهي برخوردار است؟
همانطوري که امام راحل در زمان خود و رهبر معظم انقلاب نيز امروز به طور مکرر تأکيد فرمودند «که انتخابات سرنوشت مملکت را تعيين مي کند» و واقعا هم اين گونه است، چرا که در مملکت ما انتخابات يعني حضور مردم و حضور مردم هم تعيين کننده است. الان در بسياري از کشورهاي مدعي دموکراسي، نقشي براي مردم در انتخابات قائل نيستند و انتخابات، به طوري مهندسي مي شود و حتي طوري در قانون خودشان مهندسي کرده اند که نقشي براي مردم در انتخابات وجود ندارد.
تفاوت انتخابات در ايران و کشورهاي مدعي دموکراسي
در کشورهايي مانند امريکا، انگليس، فرانسه و آلمان سرمايه داران و نظام سرمايه حاکم است و براساس برنامه اي که سرمايه داران در کشور سازماندهي کرده اند و حتي بر محور تکنيک مهندسي اجتماعي رأي را سرمايه داران معين مي کنند و نقشي براي مردم در انتخابات نيست و لذا هميشه منتخبين وابسته به جريان سرمايه داري، حاکم بر اين کشورها مي باشند و حکومت مي کنند.
توجه داريد که نهضت ۹۹ درصدي آمريکا و نظير همين حالت در فرانسه و تحرکاتي که در انگليس ايجاد شده بود در ادامه همين نظام سرمايه داري بود. مردم به تدريج احساس مي کنند، کساني که تکليف آنها را تعيين مي کنند و همه قدرت در دست آنها است، يک درصد جامعه مي باشند که آن هم سرمايه داران مي باشند و تبعا هيچ نقشي براي مردم در اين راستا نيست.
انتخابات در نظام جمهوري اسلامي
انتخابات در ايران اسلامي، کاملا برعکس است. مردم تعيين کننده مي باشند. دليل ما روشن است. از سويي افرادي انتخاب مي شوند که هيچ جريان سياسي خاصي با آنها نبوده، دفعتا جلو مي آيند و خودشان را مطرح کنند. مي توانند برنامه و شعارهايي را ارائه دهند و کاري کنند که نظر اکثريت مردم را جلب کنند. مثلا در دوره آقاي احمدي نژاد، کسي ايشان را نمي شناخت. توانست وارد انتخابات شود و نظر مردم را به خود جلب کند و دو دوره رئيس جمهور ايران شود. با اين که آدم ناشناخته اي بود.
حتي خود ما و عامه مردم قبل از اين که رئيس دولت نهم و دهم وارد عرصه انتخابات شود، او را نمي شناختيم. اين نشان دهنده اين است، آنچه در نظام جمهوري اسلامي حاکم است، رأي مردم است. حالا اينکه اين رأي به چه شکلي بدست مي آيد و آيا بدست آوردن رأي و نظر مردم چگونه مي باشد؛ آن بحث ديگري است. به هر حال در انتخابات ايران، رأي مردم تعيين کننده مي باشد و به همين دليل انتخابات در ايران مهم و نقش اول اهميت را دارد.
اما نکته اي که از نظر ديني و نظام سياسي اسلام، بايد به آن توجه کرد، اين است که در نظام سياسي اسلام، قدرت را مردم مي سازند و مشروعيت را خداي متعال تعيين مي کند. خدا تعيين مي کند که چه کسي اصلح است و چه کسي حق حاکميت دارد. اين مشروعيت از سوي خدا و طبق معيارهاي الهي تعيين مي شود، حضرت حق تعالي معين مي کند که چه کسي حق حاکميت را دارد. اگر کسي از سوي خدا، مأذون براي حاکميت نباشد، حاکميت او مشروعيت پيدا نمي کند، چون فرمانروايي منحصرا در اختيار خدا است. در همين رابطه در قرآن کريم تأکيد بر اين معنا شده است: در سوره آل عمران آيه ۲۶ آمده است:
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِي الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِيَدِکَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّکَ عَلَيٰ کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
بگو (اي پيغمبر): بار خدايا، اي مالک ملک هستي، تو هر که را خواهي ملک و فرمانروائي بخشي و از هر که خواهي مُلک و فرمانروائي را بازگيري، و هر که را خواهي عزت دهي و هر که را خواهي خوار گرداني، هر خير و نيکويي به دست توست و تنها تو بر هر چيز توانايي.
اين آيات به صراحت و تأکيد، فرمانروايي را منحصرا حق خاص خداوند مي داند و خدا است که فرمانروا است و حق تعيين فرمانروا دارد و هر حاکمي که از سوي خدا منصوب براي فرمانروايي نشود، حکومت او مشروعيت ندارد. اين مشخص است و جاي بحث نيست.
منتها همين حاکمي که مأذون از سوي خدا است و مشروعيت او از سوي خدا تعيين شده، همين را بايد مردم قدرت بدهند و سر کار بياورند و انتخاب مردم است که حاکم مشروع را قدرت ميدهد. لذا قدرت در نظام سياسي اسلام، منبع اش با منبع مشروعيت از هم جدا است. بر خلاف ديدگاه مکاتب سکولاريستي که مشروعيت و قدرت را در هم ادغام مي کنند. بنابر مکتب هاي سکولار هر کسي قدرت را بدست گرفت، مشروعيت هم دارد و براساس قاعده « الحق لمن غلب» هر کسي به هر طريقي غلبه پيدا کند، حق با او است. اين دو نگاه است و کاملا دو جريان سياسي در جوامع را به دنبال داشته است. حتي در داخل تفکر اسلامي، اين نگاه سکولاريستي وجود دارد. در داخل مکتب و تفکر اسلامي، جرياني وجود دارد که به همين مسئله و نظريه اعتقاد دارد که « الحق لمن غلب»؛ هر کسي توانست قدرت را بدست گيرد حق با او است. بنابر اين طرز تفکر جباران و مستبدان ستمگري که توانستند با فريبِ مردم يا اعمال زور قدرت را بدست گيرند، مشروعيت دارند.
اما در مکتب اسلام اين مسئله نيست، اين حرف در مکتب اسلام حرف غلطي است. قرآن شديدا تأکيد بر اين دارد که مردم در برابر انتخاب حاکميت، مسئوليت دارند. مردم به کسي قدرت مي دهند که سرنوشت آنها را معين کند. اين قدرت را خدا به مردم داده است، ولي اين قدرت را کجا بايد مصرف کنند؟ مسلم است بايد در جاي خود بکار گيرند. مانند آدمي که از نظر بدني قوي است، و بايد قدرت خود را در جاي خود بکار بگيرد. بايد توجه داشته باشيم که مشروعيت با قدرت دو چيز است.
انتخابات در رفتار اجتماعي
در رفتار اجتماعي انتخاب يعني اعمال قدرت به وسيلۀ مردم. جامعه با انتخاب خود قدرتي را که خدا به او داده است به کار مي گيرد و آن را به کسي مي دهد که او را انتخاب مي کند. گاهي جامعه اين قدرت را در اختيار حضرت علي(ع) قرار مي دهد، اگر چنين عمل کرد، عمل درستي کرده، چرا که حضرت از سوي خدا منصوب و حاکميت او مشروعيت دارد. گاهي همين قدرت را در اختيار يزيد و مانند آن قرار مي دهد.
در زمان امام حسن(ع) همه اتفاق نظر داشتند که ايشان مشروعيت براي حاکميت دارد، ولي با استفاده از مکر، فريب و تطميع رؤوس شيوخ آن وقت و تهديد، جامعه را وادار کردند، قدرت را در اختيار معاويه قرار دهد و بعد از۱۴۰۰ سال هنوز گرفتار آن رنج انتخاب بد هستيم.
از ديگر پيامد اين رنج، خانه نشيني حاکميت مشروع از سوي خدا و قرار گرفتن قدرت در اختيار افراد نامشروع بود. اين کار را متأسفانه برخي از جوامع گذشته کرده اند و لذا نسبت به اين انتخابِ بد مسئولند. خدا در قرآن مي فرمايد: احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُوا يَعْبُدُونَ؛ مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِليَ صِرَاطِ الجَحيم؛ وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ؛ مَا لَکمُْ لَا تَنَاصَرُون؛
مراد از «ما يعبدون من دون الله» فرمانروايان ستمگري است که اين افراد آنها را به فرمانروايي خويش برگزيده اند؛ خطاب مي رسد که آنها را متوقف کنيد تا به اين سؤال پاسخ دهند که چرا فرمانروايان صالح و مشروع را ياري نکرديد؟!
اين « احشروا» اشاره به جوامعي است که مي آيند حاکمان نامشروع را انتخاب مي کنند و به آنها قدرت مي دهند. بنابر قرائن زياد مراد از ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ يعني يطيعون. عبادت يعني اطاعت، دستور مي رسد «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ» دستور داده مي شود و از آنها پرسيده مي شود چرا حاکمان الهي را ياري نکرديد؟ اين حمايت، قدرت به حاکمان مي دهد. اگر حاکم بر حقي باشد، مردم از او حمايت نکنند و انتخاب نکنند، به او قدرت ندهند، آنها هم به قدرت نمي رسند.
اگر جامعه انتخاب بد کند و قدرتي که در اختيار او است و خدا اين قدرت اختيار را به او داده، در انتخاب انسانهاي غير صالح قرار دهد با اين عمل، سبب آسيب هايي به جامعه مي شود. اين همان آتشي است که اگر جامعه با انتخاب بد خود آن را بر افروخت دودش به چشم خود جامعه خواهد رفت و سرانجام آن جامعه را خواهد سوزانيد. لذا انتخاب تعيين کننده است، چرا که سرنوشت جامعه اي را تعيين مي کند. انتخاب کردن يعني قدرت دادن به حاکم يعني او را به حاکميت رساندن. اين الزاما به معناي مشروع بودن حاکميت او نيست، چون اين بستگي دارد به اين که مردم درست يا نادرست انتخاب کنند.
براي فهم اين مسئله بيان اين مسئله مهم است که در فقه سياسي بحث مفصلي داريم که آيا مشروعيت، قبل يا بعد الانسان است. آنچه را که مشروع است، انسان بايد انتخاب کند که مشروعيتش قبل از انتخاب معين شده است، يعني از منبعي مافوق انسان. عقل و شرع به صورت قطعي اثبات مي کند که قبل الانسان است. لذا انسان قبل آنچه را که مشروع مي باشد، بايد انتخاب کند. به همين دليل مسئوليت به وجود مي آيد. لذا مي گوييم انسان مسئول است. مسئول اين است که انتخاب درست انجام دهد. يعني معيارهاي درست انتخاب، معيارها وجود دارد و انسان مسئول است تا براساس معيارهاي قبل انساني، درست انتخاب کند.
در مکاتب اومانيستي و همه مکاتبي که از اومانيسم ريشه مي گيرند، مسئله عکس است. اين انسان است که هر چه را انتخاب کند، آن مشروع مي شود. مشروعيت بعد الانسان است. اين منطق، همه ظلم ها و جنايت ها را توجيه مي کند. استبداد از همين طريق توجيه مي شود. مستبدين مي گويند، آنچه را مي گوييم و عمل مي کنيم، حق است و بهترين است، قرآن به اين منطق از قول فرعون اشاره مي کند.
قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيکُمْ إِلَّا مَا أَرَيٰ وَمَا أَهْدِيکُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ
فرعون گفت آنچه را به شما مي گويم رأي و نظر من است و هر آنچه مي گويم جز هدايت شما به راه درست نيست.
يعني آنچه را من مي گويم چون من گفته ام خوب است نه آنچه را که خوب است من بايد انجام دهم و بگويم. اين همان منطق سکولاريستي است و متأسفانه در کشور ما هم ترويج شده و انسان هم متحير مي شود که انسانهاي مدعي فکر از اين نوع نگاه تبعيت مي کنند با اين که بطلانش از نظر عقلي و شرعي معلوم است؛ ما از نظر شرع مي گوييم، خدا عين حق و منبع اصلي حقانيت است که قبل از انسان وجود داشته و علت آفرينش انسان است، پس حقانيت و مشروعيت قبل از انسان است، و منبع اصلي آن خداوند است و اوست که بايد به هر کار و رفتاري مشروعيت بدهد. براي همين اين انسان در برابر خدا مسئول است، يعني در برابر حق و مشروعيت و آنچه درست است که همانا فرمان و قانون خداست که معيار مشروعيت است، مسئول است.
ديدگاه هاي مختلف در مورد انتخابات
بايد بدانيم در انتخابات، اين دو ديدگاه است. زماني مي گوييم هر چه مردم انتخاب کردند، همين انتخاب درست است. سوال مي کنيم آيا اين نوع از انتخاب ها مي تواند درست باشد، مي گوييم نه؛ بلکه بايد بگوييم، اگر انتخاب مردم براساس معيارهاي قبلي شد، اين انتخاب درست است و ثمره آن را خودشان خواهند چيد.
اگر براساس معيارهاي درست انتخاب نکردند، بلکه براساس هواي نفس انتخاب کردند. ثمره اين انتخاب بد را هم خودشان خواهند چشيد.
انتخابات در قرآن
در قرآن کريم به دو نوع انتخاب اشاره شده است، يک نوع انتخابي است که بر اساس معيارهاي صحيح و الهي صورت مي گيرد؛ اين نوع از انتخاب به نفع مردم است و به مردم کمک مي کند به اهداف متعالي خود دست يابند. نوع دوم انتخابي است که بر اساس هواي نفس و دل بخواهي انجام مي گيرد. اگر مردم در انتخاب خود از هواي نفساني تبعيت کنند، در اين صورت مستکبران و طاغوت ها و جباران مي توانند بر سرنوشت جامعه اسلامي سلطه پيدا کنند، چون آنها مي آيند با استفاده از هواي نفساني مردم، اين هوي را در جهت خواسته خود بکار مي گيرند. مثلا فلاني چون پولدار است يا همشهري، هم حزبي و... است چون اين است، انتخاب مي کنيم، اين همان هواي نفساني است.
کسي که مي خواهد فردي را انتخاب کند، از دو حال خارج نيست، زماني مي گويد چون اين فرد تابع حق، داراي تقوا و مدير و توانائي حل مشکلات مردم را دارد انتخاب مي کنم، اين همان معيارهاي قبل انساني است. اين انتخاب مسئولانه است، يعني انتخاب مبتني بر مشروعيتي است که خدا معين کرده نه هواي نفس.
گاهي انتخاب دل بخواهي است. از روي منفعت حزب و دار و دسته و...است. کاري به مردم ندارم، که به نفع مردم است يا نه؟ مهم اين است که به نفع من است. يا اين که با کسي رقيب يا دشمن هستم چون اين فرد، آن رقيب يا دشمن را به زمين مي زند، مي خواهم انتخاب کنم، تا آن فرد انتخاب نشود؛ اين همان انتخاب برخاسته از هواي نفس و غير الهي است.
ذکر اين نکته در معيار انتخاب ها مهم است که در انتخاب بايد براساس معيارهاي الهي عمل کرد و انتخاب تابع معيارهاي الهي باشد. آنچه را که خدا مي خواهد و با تقوا و لايق و خدمتگزار به مردم است انتخاب کنيم؛ نه اين که آنچه دلمان مي خواهد. اين دو جرياني است که با هم در تضاد هستند؛ هر جامعه اي که براساس معيارهاي هواي نفس در انتخابات عمل کند، سرانجام به زمين مي خورد و در گرفتاري فرو خواهد رفت.
به نظر حضرت عالي معيار و ملاک اصلي شخصي که مي خواهد رئيس جمهور حکومتي باشد که برآمده از اسلام ناب است، چه مي تواند باشد؟
در نظام اسلامي اولين معيار تقوا است. کسي که مي خواهد براي مردم تصميم بگيرد، بايد فرد با تقوايي باشد. تقوا عامل بازدارنده اي از تصميم غلط است. بايد ببينيم در ميان اين منتخبين چه کسي با تقواتر است. در مدتي که داراي مسئوليت بوده است، رفتار و اخلاق او را بررسي کنيم، آيا اهل فساد و دروغ و ... بوده است؛ ممکن است کسي خودش اهل فساد نباشد ولي با فاسدان مسامحه کار باشد. راه را براي مفسدان باز کند.
مثلا در بعضي از دوره هاي رياست جمهوري گذشته، رئيس جمهور، خودش آدم فاسدي نبود يا حداقل فساد او محرز نبود، ولي بينشي داشت که معتقد بود بايد راه اقتصاد را باز کرد هر کسي جلو مي آيد چه فاسد و غيرآن، بايد راه را برايش باز کرد. قطعا اگر راه، اين طوري براي هر کسي باز شود، انسانهاي فاسد، به منابع و مديريت هاي کلان اقتصاد دست مي يابند و با سوء استفاده از جايگاه خود زمينه ساز فساد در اقتصاد مملکت مي شوند، و امکانات اقتصادي را در اختيار فاسدان و اهل رشوه و زد و بند قرار مي دهند، و درنتيجه اقتصاد مملکت را با بحران مواجه مي کنند.
از جمله دلايلي که تاکنون باعث فساد در امور اقتصادي شده، همين سياست است. آن کسي که بعد از جنگ اين سياست را اجرا کرد دست همه افراد را در امر بازسازي و اقتصاد باز کرد، نتيجه اين سياست اين شد که به تدريج در طول چند سال افراد ناپاک در سيستم نفوذ کردند و سبب فساد در نظام اقتصادي شدند. مثلا خصوصي سازي يکي از اين موارد است. در باب خصوصي سازي همه شاهد بودند که ثروت مردم در اختيار افراد ناصالح به عنوان خصوصي سازي قرار گرفته و زمينه ساز فساد اقتصادي شده است. يکي از منابع ثروت ملت کارخانه هاي بزرگ است. گاهي هزاران هزار پول مردم در اين کارخانه ها نهفته است، دفعتا انسان مي بيند که کارخانه به اين بزرگي در اختيار افراد ناصالحي قرار گرفته است. اين نشان دهنده اين است، اين مسئولي که آمده اين کار را اجرا کرده براساس اين سياست عمل کرده است، شايد خود مسئول هم فاسد نباشد، اما به اين اعتقاد که چرخ اقتصاد به هر شکلي، بايد راه بيافتد، زمينه سازي فساد در امور اقتصادي شده است.
اقتصاد، سرنوشت مردم را معين مي کند، اگر مفسد اقتصادي تعيين کننده سرنوشت اقتصاد مملکت بشود مملکت تباه خواهد شد. حق نداريم سرنوشت اقتصادي جامعه را به انسانهاي غير صالح بسپاريم.
حق نداريم، نظارت نکنيم و به هر کسي که از روش هاي غير متعارف و غير شرعي براي بدست آوردن امتياز اقتصادي استفاده مي کند، امتياز اقتصادي بدهيم. اما چرا امتياز اقتصادي به افراد غير صالح داده مي شود، اين امر در نتيجه اين است که آن کسي که اختيار اين کار را دارد، صالح نيست.
صالح نبودن فرد، الزاما به اين معنا نيست که خودش فاسد است، بلکه ممکن است عقل مديريتي او عقلي نباشد که بتواند درست تشخيص دهد، امروز بعد از ۴۲ سال از پيروزي انقلاب اسلامي، مسئولان از ارتکاب خطا معذور نيستند، چرا چون پشت سرشان تجربه دراز مدت وجود دارد. تجربه دراز مدت مي گويد، مي دانيم راه خطا و درست براي ما در موارد مختلف مديريت اقتصادي، سياست خارجي و داخلي کدام است. الان ۸ سال، تجربه خطا کرده ايم. ۸ سال براي ما روشن شد، اين کاري که در سياست خارجي کرديم، که بياييم به دشمن اعتماد و کاري کنيم که دشمن در حل مشکلات اقتصادي به ما کمک کند؛ خطا بود. نمي گوييم کساني که اين کار را کردند، سوء نيت داشتند، نه؛ ممکن است حسن نيت هم داشتند.
نمي گوييم نبايد از خارجي ها استفاده کرد؛ دو سخن است. سخن اول اين است اعتماد بر خارج کنيم و همه امور مملکت را در گرو تصميم خارجي ها قرار دهيم، اين کار غلط است. سخن دوم اين است، اعتماد به درون کشور و آن را تقويت کنيم وقتي تقويت کرديم، خارج را هم مي توانيم مديريت کنيم، از خارج به نفع خود استفاده کنيم. نه اين که خارجي ها ما را مديريت کنند.
بعضي از اين سياسيون مغالطه هايي مي کنند و مخالفين روش غلط آنها را متهم مي کنند که با تعامل با جهان خارج موافق نيستند، به آنها نسبت مي دهند که آنها مي گويند نبايد با خارج تعامل کنيم. نه؛ هيچ کسي در اين کشور، اين چنين حرفي را نزده است. جريان حزب الله و انقلابي در تعامل با خارج کشور مشکلي ندارد. بلکه با تعاملي موافق است که از روي عزت باشد. نه اين که تعامل ذليلانه باشد و دشمن هر موقع بخواهد با سرنوشت مردم، و اقتصاد ما بازي کند. الان اين شرکت هاي خارجي که در اين دولت فعلي گفته شد که آمدند همه ديدند، چگونه اينها آمدند و رفتند. اين موارد اقتصاد کشور را متزلزل مي کند. اين که فلان شرکتي وارد کشور شود. همه برنامه ريزي کشور را براساس آمدن اين شرکت مهيا کنيم، بعد يک دفعه همه چيز را رها کند؛ اين مسئله سبب ناپايداري در اقتصاد کشور مي شود و الان اين مشکل وجود دارد که سياست مداران کنوني، وضعيت اقتصاد کشور را به خارجي ها و آمدن و نيامدن آنها گره زدند، چون حل مشکلات کشور را به اراده آنها ربط داديم لذا شاهد اين همه ناپايداري در عرصه اقتصاد هستيم.
اقتصاد پايدار اقتصادي است که بر مبناي داشته هاي خودمان و آنچه در ملت و کشور خود ما وجود دارد، پايه ريزي شود. وقتي توانستيم اقتصاد پايداري در کشور براي خودمان بسازيم، آن زمان مي توانيم با خارجي ها تعامل کنيم، تعاملي که براساس منافع و مصالح خودمان باشد و فرمان و مديريت تعامل با خارجي ها در دست خود ما باشد.
الان در مديريت اقتصاد و تعامل با خارجي ها، مديريت در دست خارجي ها است. نبايد اين گونه تعامل کرد. سخن ما مشخص است. نبايد مغالطه کرد. آنهايي که مغالطه مي کنند، مردم آنها را بشناسند. که اين ها افراد صادقي نيستند، بدرد اين کشور نمي خورند که با مغالطه و فريب و کلاه سر مردم گذاشتن، مي خواهند بيايند و به قدرت برسند. بايد در ايام انتخابات مردم را توجيه کرد. که مردم مواظب باشيد،که چه کسي با ابزار فريب مي خواهد سر کار بيايد؛ فريب افراد را نخوريد، اين افراد بدرد اين مملکت نمي خورند.
چه توصيه هايي به کانديداها و همچنين طرفداران انها در خصوص رعايت اخلاق انتخاباتي دارد؟
رعايت اخلاق به معناي کوبيدن افراد نيست. رعايت اخلاق يعني براساس فريب عمل نکردن. بعضي با دروغ، فريب، تهمت و برچسب دنبال اين هستند رقيب را از صحنه خارج کنند، بعد به مردم القاء کنند که اين رقيب ما بدرد شما نمي خورد.
اما اگر فردي بيايد رقيب خود را صادقانه، عاقلانه و منصفانه نقد کند، اين خوب است، مثلا فلان مدت سرکار بوديد، نتايج اين کار شما اين بوده است؛ بعد مردم خودشان در انتخابات تصميم مي گيرند به عملکرد او رأي بدهند يا نه.
در اينجا ذکر اين نکته لازم است، بين روش انبياء و دشمنان آنها در روش کار با مردم تضاد روشني وجود دارد، هر دو گروه مي خواستند مردم را به سمت اهداف خود هدايت کنند. ولي روش انبياء با دشمنان فرق مي کرد، روش انبياء از طريق بلاغ مبين و روش دشمن از روي فريب و دروغ بوده است؛ مانند کاري که فرعون عليه حضرت موسي(ع) مي کرد تا مردم را از موسي (ع) دور کند. به مردم مي گفت: قَالَ يَاقَوْمِ أَ لَيْسَ ليِ مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تجَرِي مِن تحتيِ أَ فَلَا تُبْصِرُونَ(۵۱) أَمْ أَنَا خَيرٌ مِّنْ هَاذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لَا يَکاَدُ يُبِينُ(۵۲) فَلَوْ لَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَئکَةُ مُقْترَنِينَ(۵۳) فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوه...{سوزه زخرف}
فرعون در تبليغات فريبکارانه خود ضد موسي عليه السلام چنين گفت: اي مردم نمي نگريد که من پادشاه قدر قدرت مصر هستم و اين نهرهاي جاري از زير پاي من مي گذرد. من بهترم يا اين مرد (ِيعني حضرت موسي ع) که حقير و ناچيز است و به چشم نمي آيد، اگر حق با اوست چرا از آسمان براي او دست بندهاي طلا فرو نمي ريزند؟ يا چرا ارتشي از فرشتگان همراه او نيستند. پس قوم خود را فريب داد و آنها نيز او را اطاعت کردند و از فرمان او تبعيت کردند.
حضرت موسي(ع) فردي حکيم و متين و فرستاده خدا بود و صالح بودن او به ملاک داشتن طلا و ارتش و امثال اينها نبود در حالي که فرعون روي پول و امکانات حساب مي کرد و در راه تخريب موسي او را در برابر مردم به نداشتن ثروت و قدرت توصيف مي نمود تا از اين طريق مردم را از موسي جدا کند.
بنابراين مراد از رعايت معيارهاي اخلاق در تبليغات انتخاباتي اين است که اگر سخني مي گوييم، سخن بر حق و براساس معيارهاي الهي باشد و از روي تهمت و دروغ نباشد. انتقاد درست و صحيح منافاتي با اخلاق ندارد، بلکه تبيين و ارشاد مردم است، دروغ و کلاه گذاشتن و سياه نمايي منافات با اخلاق دارد.