نماد آخرین خبر

رفیقدوست: جوجه سیاسیها به افرادی مانند عسگراولادی ایراد می‌گیرند

منبع
خبرآنلاين
بروزرسانی
رفیقدوست: جوجه سیاسیها به افرادی مانند عسگراولادی ایراد می‌گیرند
خبر آنلاين/ محسن رفيقدوست گفت که زاويه هاشمي با رهبري خيلي کوچک است. محسن رفيقدوست رييس سابق بنياد مستضعفان و جانبازان گفت: رابطه بين سيدحسن خميني و آقا عيناً رابطه پدر و فرزندي و خيلي عميق است. آقا به محض اين که فرصت کرد آن واقعه حرم امام در سال 89 را بکوبد، کوبيد. اگر هاشمي ضد ولايت فقيه بود چرا آقا دوباره ايشان را رئيس مجمع قرار داد؟ چرا هر دو هفته با ايشان جلسات چند ساعته دارد؟ هاشمي هرکس پيش او مي رود يک ترجيع بند در سخنانش دارد و مي گويد من براي رهبري کشور، در مقابل آقاي خامنه اي بديلي نمي شناسم و خدا نکند روزي بيايد که من باشم و رهبري نباشد. در طرف مقابل، از آقا هم غير از يک جمله که در نماز جمعه 29 خرداد 88 بنا به مصلحتي گفته شد، تا حالا کسي يک کلمه از زبان رهبري عليه هاشمي نشنيده است. اهم سخنان رفيقدوست در ادامه به نقل از جماران مي‌آيد: •کميته استقبال تقريباً با پيروزي انقلاب ديگر کار نمي‌کرد و هرکدام ما کاري مي‌کرديم. مثلاً خود من در مدرسه علوي مسئول اداره رفت و آمد مردم بودم، حکم به افراد مختلف براي تحويل گرفتن نهاد‌ها و ادارات مي‌دادم؛ مثلاً به مرحوم اکبر پوراستاد حکم دادم که برود ستاد کل نيروهاي مسلح را تحويل بگيرد.همه کاره بودم! حکم توقيف مي‌دادم، حکم بازداشت مي‌دادم... بعد از پوراستاد هم چند وقت بعد امام يکي از برادران سرتيپ ارتشي(سرتيپ رياحي) را به عنوان رئيس ستادکل منصوب کردند که خودم او را به آنجا بردم. همچنين بعد از اين‌که وزراي دولت موقت تعيين شدند افرادي را مي‌فرستادم تا وزارتخانه را تحويل آنها دهند. مثلا آقا محمود شفيق-برادر مرحوم شفيق- اولين کسي بود که آقاي بازرگان را سوار ماشين کرد و به نخست وزيري برد و آنجا ماند. يعني کارها را سامان مي‌داديم و کم کم به ديگران واگذار مي‌کرديم. دست آخر، کارها در کميته مرکزي متمرکز شد که آقاي مهدوي کني در رأس آن بودند. •امام بازرگان را به پيشنهاد همان بزرگان(شهيدان مطهري و بهشتي) انتخاب مي‌کنند. بعد هم با بازرگان شرط مي‌کند که کابينه حزبي تشکيل ندهد که او از همان اول اين شرط را عمل نکرد. من اولين باري که نسبت به مهندس بازرگان احساس ناخوشايندي پيدا کردم و در خاطراتم گفته‌ام مربوط به 16 بهمن است که در آمفي‌تئاتر مدرسه علوي مراسم معرفي او به عنوان نخست وزير برگزار شد. در آن زمان از روز 3 آبان 56 که مجلس ختم حاج آقا مصطفي برگزار شده بود، آيت‌الله العظمي خميني به عنوان «امام» مشهور شده بودند. اما بازرگان ايشان را «آيت‌الله» خطاب کرد. از آنجا من از بازرگان بدم آمد! البته قبل از آن خاطره بد ديگري هم داشتم. خود امام هم بعدها وقتي نهضت آزادي را از صحنه خارج کردند گفتند من از اول به آن‌ها خوش‌بين نبودم. قطعاً برخورد امام با کساني چون مطهري، بهشتي، هاشمي، مقام معظم رهبري و... با بقيه فرق داشت، زيرا آن‌ها را مي‌شناخت. اما در رفتارهاي سياسي به گونه‌اي عمل مي‌کرد که کسي متوجه اين مسئله نشود. •در منطقه خود ما -خيابان خراسان- روبروي خانه ما يک دبيرستان بود که اسم آن را بعد از انقلاب «هاجر» گذاشتند که خيلي بزرگ بود و 700 الي يک هزار دختر دبيرستاني در آن درس مي‌خواندند. هر روز بعد از ظهر که مي‌شد حدود 40 تا 60 تا از جوانان جلوي اين دبيرستان جمع مي‌شدند. ما هر هفته چماق هايمان را مي‌آورديم و با اين‌ها زدو خورد مي‌کرديم. يک‌بار وقتي از زندان آزاد شدم و راهپيمايي آن منطقه را ميدان‌دار بودم يک روز صبح درب خانه‌مان را زدند؛ خانمي گفت آقاي رفيق‌دوست شما که راهپيمايي مي‌رويد اين پسر من را هم ببريد. گفتم مگر پسر شما نمي‌توانند خودشان راه بيايند؟ گفت: نه، رويش نمي‌شود. گفتم چرا؟ گفت: آخر بچه‌هاي خوبي نبودند! الان سر کوچه هستند. ديدم که دوتا از شرترين آن بچه‌ها بودند! هر کدام هم يک پارچه سفيد سوراخ کرده بودند و (به عنوان کفن) انداخته بودند گردن‌شان و آمدند. يکي از آن‌ها در راهپيمايي‌هاي انقلاب شهيد شد و يکي هم بعداً در جنگ شهيد شد. •من هميشه وقتي درباره مسائل روز صحبت مي‌کنم، -چون منتصب به جناح اصول‌گرا هستم- مي‌گويم که ما دو دسته اصلاح‌طلب داريم؛ يک دسته اصلاح‌طلب ولايتي داريم و يک اصلاح‌طلب ضد ولايت داريم. ضد ولايت‌ها بروند! زيرا جايي در اين مملکت ما ندارند. اما اصلاح‌طلب ولايتي مانند دکتر عارف، جهانگيري و خيلي‌ها هستند. چون اين‌ها در پيروي از رهبري و ولايت با اصول‌گراها فرقي ندارند و در مشي اداره مملکت نظرات متفاوتي دارند. •مهندس بازرگان روزي که در مجلس خبرگان اصل ولايت فقيه تصويب شد طي سخنراني گفتند که اين قبايي که امروز در مجلس دوختند فقط به تن حاج آقا روح‌الله برازنده است نه هيچ‌کس ديگري. پيروان اين حرف نمي‌توانند مشمول منشور برادري باشند. برادري و وحدت حول محور ولايت است. •بگذاريد از حرف‌هاي نگفته‌ام بگويم؛ من حدود 9 سال پيش، روزي با آقاي کروبي –که از سال 1342 با ايشان رفيق بودم- با ايشان نشسته بودم گفتم آ شيخ مهدي! شما در مسئله اصل ولايت فقيه برايتان «بدا»يي حاصل شده است؟ (يعني اين‌که از آن منصرف شده‌ايد؟) گفت: نه! کي گفته؟ گفتم پس هنوز معتقديد که در مملکت ما بايد ولي فقيه حاکم باشد؛ آيا ولي فقيه موجود را هم شما قبول داريد يا برايشان جايگزيني مي‌شناسيد؟ ايشان گفت: «بيننا و بين الله» در شرايط کنوني بهتر از آقاي خامنه‌اي هيچ‌کسي را نداريم و اگر تو پيش آقاي خامنه‌اي مي‌روي از قول من بگو که من يک سرباز تو هستم. من يادم رفت يا فرصت نشد بروم خدمت آقا و اين حرف آقاي کروبي را بگويم. چند روز بعد شيخ قدرت‌الله عليخاني با آقاي کروبي صحبت مي‌کرده و آقاي کروبي گفته بود که فلاني پيش من آمده و اين جوري گفته و اگر شما هم پيش آقا رفتيد بگوييد من سرباز ايشان هستم. من چند ماه بعد که پيش آقا رفتم و اين حرف را گفتم، آقا فرمودند که شيخ قدرت اينجا بود و به من گفت. وقتي که اين‌جوري مي‌شود بعضي حرکت‌ها قابل تطبيق با منشور برادري نيست. •وقتي آقاي عسگراولادي در انتخابات مجلس کانديدا شده بود، من به ايشان گفتم که کسي را پيدا کرده‌ام که مقلد امام است و وجوهات خوبي را هم مي‌خواهد پرداخت کند؛ شما يک کپي از آن اجازه به من بدهيد تا به او نشان دهم. خنديد و گفت: «حاج محسن از کي تا حالا من را اين‌قدر خام فرض کرده‌اي؟! اين اجازه را امام براي وجوهات به من داده است نه براي انتخابات». من گفتم اگر ده هزار تا از اين‌ها را چاپ کنم و در تهران پخش کنم شما وکيل اول تهران مي‌شويد. گفت: «به چه قيمتي؟ به قيمت خرج کردن از امام؟!». اين شخصيت اگر زندگي مادي او را بررسي کنيد چيزي از مال دنيا ندارد؛ برخلاف برادرش که تاجر است. فقط يک خانه در کوچه‌هاي فرعي خيابان عين‌الدوله(ايران) دارد که آن هم چند وقت پيش خريد. ايشان چه در زمان امام و چه الان با حقوق امام و مقام معظم رهبري زندگي مي‌کنند. •آقاي عسگر اولادي يکي از ثقه‌هاي محکم آقاست و واقعا نشان مي‌دهد که هواي نفس ندارد.ايشان تشخيص دادند در اين موقعيت اين حرف‌ها را بزنند. جواب همه را هم داد و از همه چيز هم مي‌گذرد؛ حتي اگر مورد اعتراض حزبش هم واقع شود. اما وقتي تشخيص داد که در اين موقعيت بايد التيام ببخشد و در جهت جذب حداکثري حرکت کند همان کار را مي‌کند و برايش مهم نيست چه اتفاقي مي‌افتد. •من معتقدم که آقاي عسگراولادي داراي بينش سياسي بالايي هستند. کساني که از ايشان انتقاد مي‌کنند حتما درک سياسي را ندارند. يک مثل از روحانيون براي شما بزنم؛ مي‌گويند يک‌بار مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري(موسس حوزه علميه قم) در مدرسه به دستشويي رفته بود و دو طلبه هم بيرون منتظر بودند. ايشان وقتي بيرون آمدند عمامه‌اش روي زمين افتاد. برداشت، تکاند و سرش گذاشت. طلبه‌ها هم ايشان را نمي‌شناختند. گفتند حاج آقا عمامه نجس شد. ايشان گفتند به فتواي چه کسي؟ گفتند به فتواي حاج عبدالکريم حائري! ايشان گفتند که ايشان نجس نمي‌دانند و آن طلبه‌ها گفتند غلط مي‌کند که نجس نمي‌داند! اکنون هم جوجه سياسي ها به افرادي مانند عسگر اولادي ايراد مي‌گيرند؛ در حالي که آن‌ها خودشان از نظر سياسي کوچک‌تر هستند. اين افراد به جاي اين‌که سخنراني کنند و اعلاميه دهند، در سخنان عسگراولادي دقت کنند؛ بروند و ببينند اين پيرمرد 80 ساله سرد و گرم روزگار چشيده چه منطقي داشته است که يک دفعه برخلاف مسيري که از نظر خيلي‌ها طبيعي است، شنا مي‌کند. اگر آن‌ها اين دقت را داشتند، جواب خود را مي گرفتند و مي‌رفتند. • در دوره مقام معظم رهبري سه رئيس‌جمهور سرکار آمدند و هر سه آن‌ها با رهبري زاويه دارند. هاشمي و خاتمي اين‌گونه بودند و از همه بدتر احمدي نژاد است که مي‌خواهد با زيرکي ماست‌مالي کند! براي دوره آينده رياست جمهوري هم با اين‌که بنده آدم دانشگاهي و تحصيل‌کرده بالا نيستم، اما به اندازه چندين برابر اين دانشگاهيان کتاب خوانده‌ام و اهل تجزيه و تحليل هستم؛ من مي‌گويم اين‌که در قانون اساسي گفته که کانديداي رياست‌جمهوري بايد «رجال سياسي و مذهبي و مدير مدبر" باشد يک تحليل مي‌خواهد. اولا خود "رجال" معنايي اعم از زن و مرد دارد. قرآن وقتي مي فرمايد "من المومنين رجال من صدقوا...» صحبت از جوان‌مردي و مردان ويژه است. افرادي که کانديدا مي‌شوند بايد مردانگي ويژه داشته باشند. قيد سياسي و مذهبي هم از نظر من اين است که هر کانديدا اگر مشخص باشد کوچک‌ترين زاويه با رهبري دارد شوراي نگهبان نبايد صلاحيت او را تاييد کند. •وقتي در مسئله انتخابات، کروبي به اختلاف افتاد از رهبري جدا شد و تقابل کرد. تا وقتي که بود کسي با ايشان مشکلي نداشت. آقا ايشان را از بنياد شهيد برنداشتند و خودش خواست برود. در اين‌گونه مسائل سطح بالا نبايد درگير احساسات شد. اگر کسي بگويد که در حيطه اختيارات و نفوذ، مقام معظم رهبري کوچک‌ترين فرقي با امام دارد اين ابتداي انحراف است؛ وقتي مي‌گويم همه اختياراتي که ولي فقيه دارد عين اختيارات امام است، رهبر بعدي هم تمام اختيارات رهبر قبلي را دارد. •من يک روز از کروبي سوال کردم که اگر 70 ميليون ايراني بگويد «الف»، رهبري بگويد «ب» کدام بايد اجرا شود؟ هر عقل سليمي که ولايت فقيه را مي‌شناسد مي‌گويد: «ب». ايشان گفتند: حکم ولي فقيه. اين خاطره مربوط به دوره خاتمي است. • در تمام چهار حکم تنفيذ که در زمان امام و شش مورد در دوره مقام معظم رهبري شده است، قيد شده اين تنفيذيه تا زماني نافذ است که .... يعني چند شرط گذاشته شده است. اگر رهبر بداند که شرايط را ندارد با يک نامه مي‌تواند رئيس‌جمهور را عزل کند. فردي که مي‌خواهد رئيس جمهور شود بايد کاملا به اين‌ها معتقد باشد. •زاويه آقاي هاشمي با رهبري خيلي کوچک بود. در مسائل اقتصادي و اجتماعي نظرات آقا با هاشمي تفاوت داشت اما خيلي بروز اجتماعي نداشت. براي همين بعد از دوره خاتمي، در سال 84 مقام معظم رهبري موافق به برگشتن هاشمي نبودند اما ايشان کانديدا شد. هم امام و هم آقا برخلاف مسير طبيعي حرکت نمي‌کنند. •اتفاق تلخي در سال 88 افتاد؛ من در انتخابات سال 84 و 88 طرفدار احمدي نژاد نبودم. در سال 84 طرفدار هاشمي بودم و در سال 88 وقتي از من پرسيدند به چه کسي راي مي‌دهيد، گفتم: به کسي رأي مي‌دهم که رئيس جمهور نمي‌شود و به محسن رضايي راي دادم.