نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
سیاسی

ویژه کیهان/ تحلیل‌گر اخبار روز: از خواسته‌های اپوزیسیون یکی دو قاچ بیشتر نمانده

منبع
کيهان
بروزرسانی
ویژه کیهان/ تحلیل‌گر اخبار روز: از خواسته‌های اپوزیسیون یکی دو قاچ بیشتر نمانده
کيهان/ «اگر تا ديروز سخن گفتن از توبه و برائت از فتنه تابو محسوب مي شد، حالا کساني به سادگي حرفش را مي زنند و دور نيست که به حلقه توابين جنبش سبز درآيند». اين مطلب را پايگاه اينترنتي اخبار روز وابسته به اپوزيسيون مقيم آلمان منتشر کرده است. در اين تحليل آمده است: تا ديروز با گفتن از توبه و برائت از فتنه که تابو بود، رگ گردن و پيشاني حضرات مدافعان جنبش سبز متورم مي شد اما حالا کساني به سادگي حرفش را مي زنند و دور نيست که به ميمنت شرکت در انتخابات به حلقه توابين در آيند. کار تعامل ما با رژيم از ترس اينکه برانداز محسوب نشويم، به تماشا کشيده است. نويسنده با اشاره به آب رفتن اپوزيسيون رنگارنگ پس از مرگ فتنه سبز تأکيد مي کند: کار به آنجا کشيد که اپوزيسيون عبارت شد از گروه هاي «تک نفره» که پشت کامپيوترها سنگر گرفته اند، از همانجا بيانيه صادر مي کنند و به تظاهرات عليه رژيم مي پردازند، و برخي گهگاه مطلبي (مثل همين حرف هاي بي سر و ته من!) اينجا و آنجا، در اين يا آن سايت، با عکس و تفصيلات مي چسبانند؛ «مي نويسم، پس هستم»! تحليلگر اخبار روز با اشاره به خاطرات دوران کودکي خود که به خربزه و هندوانه نيمه شده از سوي مادر دستبرد مي زده و در عين حال اطراف آن را صاف مي کرده تا اين تک زدن معلوم نشود، مي نويسد: از خواسته هاي اپوزيسيون يکي دو «قاچ» ي بيشتر نمانده، «آزادي زندانيان» و «انتخابات واقعاً آزاد»! نيازي هم نيست بدانيم ابعاد و اندازه هاي اين «انتخابات آزاد» تا کجاست؟ چهار سال پيش مي گفتيم «موسوي» و «کروبي» و بقيه سر و ته يک کرباس اند، که بودند. و بعد گفتيم واي اگر «موسوي» و «کروبي» دستگير شوند، که شدند! حالا ديگر آزادي موسوي و کروبي هم مهم نيست؛ اصلاح طلبي گفته؛ «مگر آقاي خاتمي به شرط آزادي آقاي منتظري از حصر، نامزد انتخابات شد»؟ يک باريکه ديگر از کنار خربزه، تا «صاف» شود! با وجود پيوستن جماعتي فراري به «اپوزيسيون مجازي» خارج از کشور، ديگر نيازي هم نيست تا از شريعتمداري و کيهان واهمه داشته باشيم. همين که کلامي غير از «تعامل با رژيم» بگويي، يا بنويسي، «مصلحان» کاتوليک تر از «ماندلا» و «گاندي»، با ادبيات کيهاني «برانداز»ت مي خوانند. نويسنده سابقاً مارکسيست اين تحليل همچنين به مرور يکي از خاطرات دور هم نشيني پس از فرار از کشور پرداخته و افزود: چهار سال از انقلاب گذشته بود که پيش آمد تا جمع کوچکي از دوستان، شبي در خانه تازه قاسم در سرزمين شيطان بزرگ، «سوته دلان گرد هم آييم». طبق معمول بحث شد و هر کس چيزي گفت، يکي از «گوادلوپ» گفت، دومي از کارتر و ريگان، سومي گفت «نگذاشتند»، چهارمي گفت ... قاسم ساکت نشسته بود و نرم نرمک سر مي کشيد. تا يکي سوزن به دل باد کرده اش زد که چرا ساکت نشسته اي؟ قاسم که خون و الکل به صورتش آمده بود و رگ هايش مثل سوسيس «آرزومان» برآمده بود، فرياد زد مادر...ها، «ما» کرديم. خودمان کرديم. وي در پايان با اشاره به مرگ يکي از رفقاي سياسي خود مي نويسد: ديشب داريوش تلفن کرد که «بابا رفت». لحظه اي به درازاي چهل و چند سال رفاقت، ماندم! گفتم يک اي ميل برايت مي فرستم، لطف مي کني قاب کني و سر قبر بابا بگذاري؟ گفت چرا که نه دايي؟ تمام شب با قاسم نشستم؛ «هي ريختم خورد، هي ريخت، خوردم» و يک صفحه تمام، مثل مشق شب نوشتم؛ قاسم ما کرديم. قاسم، همه اش تقصير خود من بود؛ نه ديگران قاسم... و نزديکي هاي صبح، صفحه را براي داريوش فرستادم!