
سرمقاله مردمسالاری/ امید و آرمان
مردم سالاري
بروزرسانی

«اميد و آرمان» عنوان يادداشتي به قلم دکتر محمدعلي فياضبخش است که در روزنامه مردمسالاري منتشر شده و ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
اگر بپذيريم که لازمهي دموکراسي التزام طرفين رقيب به قواعد مردم سالاري است در اين صورت تن دادن به راي اکثريت در کنار احترام به حقوق اقليت، حداقلهاي مورد انتظار در اين ميدان است. صدها سال زمان سپري شد تا کشورهايي با معيار قرار دادن کفي از تعقّل، آرام آرام به بنا کردن سقف بهرهوري نسبي و مطلوب در امر حکومت داري توفيق يافتند و هر چند ذات دموکراسي را ايدهآل ادارهي جامعه نديدند، لکن بديلي بهتر از آن را تاکنون در تجربه ي مديريت ارائه نکردهاند.
همانگونه که نبايد دموکراسي را آخرين نقطهي نيل به سعادت در امر ادارهي جامعه تلقي کرد، بايد از حداقلهاي مردم سالاري به اغتنام و فرصتنگري نگريست و ديده بر بديهيّات مغتنم و ارزشمند آن فرو نبست. آرامش و سکون نسبي حاصل از استقرار دموکراسي در جوامعي که به لوازم آن پايبند هستند، خود دليلي کافي است تا در سير هزاران سالهي انواع مديريت اجتماعي و در مقايسه با ديگر نظامهاي حکومتي، اين شيوه از حکومت را عجالتاً مغتنم بشماريم و فارغ از مباحث فلسفي و تئوريک، آزمون عملي اين سبک مديريتي را ارج نهيم و لااقل به تعبير فلاسفه ، «وجود ناقص» را بهتر از «عدم صرف» بينگاريم و حاصل آن که در ادارهي جامعه ـ به خصوص آن جا که به معيشت و عرف زندگي مربوط ميشود ـ راي اکثريت را فصل الخطاب قرار دهيم. قرار نيست که راي اکثريت در ادارهي عرفيّات جامعه همواره و صد در صد با نفسالامر حقيقت منطبق افتد ـ که اين پروا و آرزو، اگر هم روزي شدني باشد، ميدانيم که هنوز روزش نرسيده است! ـ بلکه قرار بر آن است که عقل عرفي در چارچوب اخلاق فطري رقم زنندهي گردش امور در زندگي مردمان باشد ـ و همين ميزان را دست کم نگيريم، که اگر شود چه شود! ـ درجامعهي امروز ما، دموکراسي همچنان درگير چالشها و تنشهاست. قواعد آن، هم از سوي حکومتگران و هم از جانب حکومت پذيران گرفتار جزر و مدّ است.
من از اين بابت، چندان نگران و مشوش و يا شاکي و معترض نيستم، از آن روي که تاريخ ملل و سرزمينهايي را که امروز مظهر دموکراسي شناخته ميشوند، خواندهام و دريافتهام که در آن جوامع براي تولد اين طفل چه دردها کشيده شده است و چه سزارينها، ناکام و کامياب، تحمل شده است. بيسبب نيست که در اين جوامع با وجود همهي کاستيهايي که در ذات دموکراسي و فرمول 51 در برابر 49 وجود دارد، رضايت نسبي فرا دست ديگر انتظارها در مردمانشان حاصل است، چرا که دريافتهاند: تحصيل حداقلهاي تضمين شده به آرزوي حداکثرهاي موهوم و خيالي ترجيح دارد، بدين جهت سيلي نقد دموکراسي را به حلواي نسيهي جامعه آرماني و مدينهي فاضلهي فيلسوفانه فرا دست نشاندهاند.
بر اين تجربهي چند صد ساله بايد به ديدهي اغتنام نگريست و در عين حال صبوري و بردباري ورزيد. تمرين اين صبوري و بردباري و تضمين آن دستيابي به بهرههاي دموکراسي، جز در مشارکت تن به تن شهروندي ميسر و ممکن نيست.
امروز ديگر نه قهر انتخاباتي فايدهاي دارد و نه ناز تحريم خريدار؛حتي اگر از سوي کساني باشد که سخن به فلسفه و منطق راست کنند و دل از بددلي و کينه پاک دارند ـ چه رسد که از سوي افرادي باشد که اساساً نه زبان اين مردم را ميفهمند و نه دغدغهاي بر ملک و ميهن دارند و نه اگر هم سينه به ايران دوستي چاک ميکنند و حنجره از شعارها ميآکنند، ذرهاي در باور مردمان مينشينند، که اينان را اگر صدق و صداقتي در کار ميبود، دست استمداد و مساعدتشان با خصم نميبود.
و امّا اکنون که دوباره فرصتي فراهم است تا در تمرين طاقت فرساي دموکراسي به نصاب ديگري دست يابيم و هر که هستيم و هرگونه سليقهاي داريم و يا حتي به اعتراضي و شکايتي، سينه پردرد و گلو پر باد کردهايم، بايد که فرصت انتخابي ديگر را از خود دريغ نداريم و باور کنيم که ما تنها ملتي نيستيم که در مسير مردم سالاري هزينههاي آزمون و خطا ميدهيم. آري تا ندهيم نميستانيم!
ايران، هم مادر ماست و هم فرزند ما. از آن روي مادر است که در دامانش باليدهايم و از آن چشم، فرزند است که نبايد در جاروجنجال دايهها، به دو نيم شدنش رضا دهيم. مادر را دل ميسوزد و دايه را دامن.
فردا روز تدبير است. تقدير آسمانيمان در اين تدبير زميني رقم ميخورد. آنها که به معجزهي آسمان چشم دوختهاند، راي زمين را جدي بگيرند و هر چند توکل به خداي ميکنند، زانوي اشتر همّت را ببندند و اميد و آرمان را دوباره به جامعه فرا خوانند.