«قاب عکس و گل» عنوان سرمقاله روزنامه فرهيختگان به قلم رضا سليماني (رئيس روابط عمومي مجمع تشخيص مصلحت نظام) است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
حبيبالله عسگراولادي، سرد و گرم چشيده عرصه سياست که مبارزه را از پاي منبر شهيد نواب صفوي آغاز کرد، سرانجام در 81 سالگي و با عنوان «عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام» روي در نقاب خاک کشيد.
وي درباره شروع کار سياسي خود ميگويد: «من روز 30 تير خدمت مرحوم شيخ محمدحسين زاهد بودم که از مسجد جامع صداي شليک شنيده شد، اطلاعات به دست آوردم که در اثر کنار زدن دکتر مصدق و روي کار آمدن قوامالسلطنه، مردم جلوي مجلس اعتراض کردهاند، من خدمت شيخ محمد زاهد عرض کردم که اجازه ميدهيد ما هم برويم شرکت کنيم؟ فرمودند موضوع چيست؟ گفتم: اين است که آيت الله کاشاني امروز که 30 تير است هر نوع کار و کسب را تا بازگشت حکومت ملي دکتر مصدق حرام کردهاند، فرمود: بله برويد، بنده به بهارستان رفتم و اين اولين کار و شرکت فعال در امور سياسي بود.»
بدينترتيب ، ايشان به صف اول مبارزين ميپيوندد. دستگير، بازجويي، دادگاهي، زنداني و محکوم به حبس ابد ميشود. او 13 سال از بهترين روزگار جوانياش را در زندانها گذراند.
مرحوم عسگر اولادي که درسآموخته منبر روحانيون و در جريان مبارزات انقلابي، مشق سياست را خوب آموخته بود، پس از پيروزي انقلاب به کمک امام راحل و ديگر مسئولان ميآيد، خود ميگويد: «من از ابتداي انقلاب، سه دوره وزير بازرگاني بودم. يک مرحله، در دولت شهيدان رجايي و باهنر، يک دوره در دولت آيتالله مهدويکني بود و يک مرحله در دولت مهندس موسوي. در بدو تشکيل کابينه آقاي موسوي، پيش از اينکه وزارت را بپذيرم از حضرت امام کسب اجازه کردم و گفتم به شرطي قبول ميکنم که شما اجازه دهيد من ماهانه خدمت شما برسم و گزارش کنم و نظرات شما را بگيرم.»
از بدو تشکيل کميته امداد توسط امام راحل به سرپرستي اين نهاد برگزيده شد و سالها در اين مسند ماند. سال 64 که روزنامه «رسالت» راه اندازي شد، مرحوم حبيبالله عسگراولادي، يکي از اعضاي هيأت امناي روزنامه بود. از آن زمان است که راست سنتي هم براي خود صاحب رسانه و از آن زمان تاکنون به نوعي منعکس کننده مواضع اين جناح شناخته ميشود.
مرحوم عسگر اولادي، اگرچه سمتي در دولتهاي آيتالله هاشمي رفسنجاني نداشت و در تمام آن دوران، رئيس کميته امداد امام(ره) بود، اما همواره حامي ايشان بود و در ديدارهايي که همراه مسئولان کميته امداد و يا همفکران خود با آيتالله هاشمي داشت، به شهادت اسناد صوتي و تصويري موجود، همواره از ايشان به نيکي و بزرگي ياد و تجليل مي کرد. قرابت نگاه اقتصادي، شايد يکي از اين دلايل بود. او در اين سالها، همواره در سخن گفتن و حتي انتقاد، از دايره ادب و احترام خارج نشد و در برابر منتقدان و مخالفان هاشمي ايستاده بود. چه وقتي منتقدان از جرگه اصلاحطلبان بودند يا وقتي اصولگرايان تندرو، بيمحابا به آيتالله هاشمي تاختند. انصراف رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام از شرکت در انتخابات مجلس ششم را ناشي از «حجم فشارها و هتاکيهاي سياسي» دانست و گفت: منزلت هاشمي با دروغ و فحاشي از بين نميرود.
وي هرچند در انتخابات سال 88 حامي احمدينژاد بود، ولي گاه از همان جايگاه ريشسفيدي خود توصيههايي هم به دولت ميکرد که البته ناشنيده گرفته شد. تجربه بازار او سرانجام هدفمندي يارانهها را برايش متصور ميکرد از همينرو، نامهاي به احمدينژاد مينويسد. وي خود در اين باره ميگويد: «دو نامه به احمدينژاد نوشتم اول اينکه گفتم سعي کنيد مردم حقوق بگير دولت نشوند و هدفمندي را در دهکهاي نيازمند نگه داريد و نظارت کنيد. درست است اين پول ريختنها گشايشهايي را ايجاد کرد، اما اين پولها وارد بازار شد و کنترل تورم ميسر نشد. لذا پيشنهاد دادم تا از کميته امداد و بهزيستي براي توزيع يارانهها استفاده شود. زماني که احمدينژاد در مورد 5 برابر کردن يارانهها صحبت کرد، نامه ديگري به او نوشتم و گفتم که اگر اين کار را کند مردم حقوق بگير دولت ميشوند و اصل هدفمندي زير سؤال ميرود، اما معتقدم تلاشهاي دولت بايد در تاريخ ثبت شود.»
و سرانجام در آخرين اظهارنظرهاي مهم و جنجالياش، به نوعي سعي کرد دليل تغيير نگاهش نسبت به رخدادهاي سالهاي اخير را براي ياران اصولگرايش توضيح دهد تا پس از خود، ابهامي به جا نگذاشته باشد. او در پاسخ به اين سؤال که چه اتفاقي براي پيرمرد 80 ساله افتاده که اين چنين بر سر حرفي که آن را حق ميداند پافشاري ميکند به آخرين توصيهاي که امام خميني(ره) سال 68 قبل از انتقال به بيمارستان به او يادآور شده بود، اشاره کرد: «اگر شما با هم وحدت نداشته باشيد و متفرق شويد، شکست ميخوريد، تا ميتوانيد وحدت داشته باشيد و متفرق نشويد!» امام اين جمله را دو بار تکرار کرد و عسگراولادي هم دو بار «چشم» گفت.
در برابر تخريبهاي بيمهاباي اصولگرايان به آيتالله هاشمي رفسنجاني، حتي به حسين شريعتمداري نامه نوشت و به حميد رسايي، تندترين منتقد اصولگراي هاشمي هم تذکر داد که در پازل دشمن حرکت نکند که البته شنيده نشد.
مرحوم عسگراولادي، قطعاً از منتقدان جريان اصلاحات بود و همواره در دايره اصولگرايي قرار داشت. نقد او که گاه هم تند و تيز بود، اما يک درس و يک تفاوت با ديگران داشت. او از معدود محافظهکاراني بود که به مخالفانش مؤدبانه و منصفانه انتقاد مي کرد و حتي با اصلاحطلبان وارد گفتگو شد. نامهنگاريهاي او و محمدرضا خاتمي که از عدد پنج فراتر رفت، بسيار معروف شد. عسگراولادي، چندان قايل به نگاه حذفي نبود. اين منش را او يک بار همان اوايل دهه 60 از خود نشان داده بود. در مقالهاي در روزنامه جمهوري اسلامي با عنوان «مجاهدين (منافقين) خلق از بهترين فرصت استفاده کنند» با اشاره به اينکه در دوران مبارزه با شاه همواره مورد تهمت و افتراي اين گروه بوده اما هيچ وقت درصدد پاسخگويي برنيامد و از گشودن راه برگشت براي آنان با شرايط ساده و قابل قبول نوشت.
به هر حال وقتي پا به سن گذاشت، نقش ريشسفيدي به خود گرفت. و بعنوان چهره متنفذ جريان موسوم به اصولگرايي انتقادات زيادي از اين جريان کرد و در قامت دبير کل جبهه پيروان خط امام و رهبري به تکاليف شرعي و سياسي خود عمل ميکرد. شش ماه قبل از انتخابات 24 خرداد 1392 با «برادر» خطاب کردن دو نامزد انتخابات سال 88 و بيان اينکه آنها فتنهساز نيستند، هجمهها و تهمتهاي دوستان قديمش را که نميخواهم با تکرار آنها خاطر خوانندگان را مکدّر کنم، به جان خريد تا به تنور انتخابات سال 92 دميده باشد و به وظيفه شرعي و سياسياش که همانا تبديل کردن انتخابات به ميدان جشن ملي بود، عمل کند او مي گويد: «من اين هجمهها را به فال نيک ميگيرم و اگر اعتراضي باشد به آن جواب خواهم داد» تا آستانه اخراج از احزاب متبوع خود و جمع دوستانش هم رفت، خود را آفتاب لب بام دانست که بايد به تکليفش عمل کند و در جواب برخي دوستان غيرمنصف سابقش که او را کف روي آب دانسته بودند، گفت که من ميخواهم جواب «کف روي آب» را با نقل سخني از امام(ره) بدهم. امام(ره) فرمودند اگر شما را از در بيرون کردند، از پنجره وارد شويد، اگر از پنجره بيرون کردند، زاويهاي پيدا کنيد و از آن وارد شويد. شما مثل ريگ ته جوي بمانيد. شما براي تصفيه آب هستيد. اينکه شما را کجا راه ميدهند يا نه، به فکر آن نباشيد. شما بايد بمانيد و آب را تصفيه کنيد. احساس تکليف را با شعار زنده باد مرده باد عوض نميکند. او ميگويد که من بايد منصفانه به مسائل بپردازم و از مرده باد و زنده باد اثر نپذيرم. نبايد زنده باد به من سرعت ببخشد يا مرده باد کُند کُنَد.
اين عضو متقي و منصف مجمع تشخيص مصلحت نظام متاسفانه ديگر در جلسات نيست و ديگر لبخند صميمي اش را شاهد نخواهيم بود و در روز شنبه (18/8/1392) اولين جلسهاي است که به جاي ايشان تصوير و يک شاخه گل روي صندليشان ميگذاريم و حتماً اعضا يادش را گرامي ميدارند و براي علوّ درجاتش دعا ميکنند و آيتالله هاشمي رفسنجاني هم درباره اين مردي که او را در پيام تسليتش «همسنگر، همراه و همکارفعال و منصف» خواند، صحبت خواهد کرد.
اما ميخواهم بيمهريهايي را يادآوري کنم که اصولگرايان تندرو در حق او روا داشتند و امروز برايش اشک ميريزند. به ياد اين شعر افتادم که ميگويد:
بيا تا قدر يکديگر بدانيم
که تا ناگه ز يکديگر نمانيم
غرضها تيره دارد دوستي را
غرضها را چرا از دل نرانيم
چو بر گورم بخواهي بوسه دادن
رخم را بوسه ده اکنون همانم