نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
جامعه و حوادث

زن جوان پس از 2 سال، گره قتل پیرمرد را باز کرد

منبع
شهرآرا آنلاين
بروزرسانی
زن جوان پس از 2 سال، گره قتل پیرمرد را باز کرد

شهرآرا آنلاین/ این پرونده از آن‌دست پرونده‌هایی است که آسیب‌های اجتماعی تمام‌و‌کمال در آن دیده می‌شود؛ پرونده‌ای که ریشه در دوران تربیت قاتل و احتمالا مقتول داشته باشد.

شاید این متهم‌ به‌ قتل سی‌ونه‌ساله، بهترین گزینه باشد که نشان دهد کوچک‌ترین رفتار اشتباه والدین ممکن است آینده‌ای سیاه و تاریک پیش‌روی فرزندان باز کند.
در این جنایت با زنی روبه‌رو می‌شوید که ناخواسته در یک گرداب گرفتار شده و تنها با کشتن پیرمرد هفتادودو‌ساله غریبه که عامل سقوط او به این گرداب بوده، تلاش کرده است تا خودش را از آن بیرون بکشد؛ هرچند که نقشه‌اش ناکام می‌ماند و در سال ۱۴۰۲ پس از چند ماه فرار، دستگیر و انکار‌های سریالی او باعث می‌شود تا رسیدگی به این پرونده دو سال زمان ببرد.
این زن با دستور قاضی وحید خاکشور، بازپرس جنایی، برای بازسازی صحنه جرم به محل جنایت منتقل شد و اعتراف کرد که اولین گام اشتباه در زندگی‌اش را پدرش برداشته و با معتاد کردنش از او یک قاتل ساخته است.
با انتقال متهم از سوی سرهنگ محمد مرادی، افسر پلیس آگاهی، به محل جرم در بولوار چمن مشهد، با دستور مقام قضایی، بازسازی این جنایت که در تاریخ ۲۱ شهریور ۱۴۰۲ با خوراندن شربت متادون به پیرمرد رخ داده و جسد او دو روز بعد کشف شده بود، آغاز شد.

بعد از فوت پدرم، مشکلات شروع شد
متهم با بیان اینکه سه فرزند دارد، ریشه‌های این جنایت را در کودکی خود جست‌و‌جو کرد و مدعی شد: من در خانواده‌ای بزرگ شدم که پدرم اجازه نمی‌داد پسرعمو، پسرخاله و پسرعمه‌هایمان با ما سر یک سفره بنشینند، همیشه جای ما در اتاق دیگری بود؛ حتی با دایی و عمو هم اجازه نداشتیم به‌جز یک سلام‌و‌علیک ساده، ارتباط دیگری همچون دست‌دادن یا روبوسی داشته باشیم. من بزرگ شدم و دانشگاه رفتم و بیست‌و‌سه‌ساله بودم که ازدواج کردم. سال ۱۳۸۹ در بارداری اولم به دلایل پزشکی بچه‌ام دو روز بعد از زایمان فوت کرد. بعد از آن دچار افسردگی شده بودم و ضعف جسمانی هم داشتم.
پدرم خودش تریاک مصرف می‌کرد و از سر دلسوزی گفت: «بیا به تو هم بدهم تا حالت خوب شود»؛ آنجا اولین‌بار بود که استفاده کردم. تا سال ۱۳۹۲ ادامه داشت تا اینکه پدرم فوت کرد و دیگر نبود تا موادم را تأمین کند و من حتی جای مصرف نداشتم. چهار یا پنج سال از فوت پدرم گذشته بود. روزی در ایستگاه اتوبوس نشسته بودم که پیرمرد (مقتول) از جلوی من رد شد و توی ایستگاه نزدیکم نشست. 
دست گذاشت روی قلبش و گفت: «قلبم درد می‌کند، دخترم می‌توانی یک لیوان آب به من بدهی؟» من یک شیشه آب‌ معدنی درون کیفم داشتم که همان را به او دادم و خورد و تشکر کرد. بعد شماره‌اش را روی یک کاغذ نوشت و گفت: «این شماره من است، من تنها زندگی می‌کنم، دوست داشتی و خواستی درددل پدرانه کنی، به من زنگ بزن.»
این زن جوان با اشاره به اینکه حدود سال ۱۳۹۶ بود که برای اولین‌بار خودش به پیرمرد زنگ می‌زند، ادامه داد: زنگ زدم و حالش را پرسیدم که گفت: «نمی‌خواهی بیایی خانه من را ببینی؟» من قبول کردم و آمدم همین‌جا. دیدم تنهاست. اینجا فقط برای مصرف موادمخدر می‌آمدم، اما پیرمرد معتاد نبود. اوایل مشکلی نبود و آدم خوبی بود. کم‌کم شروع به درخواست‌های دیگرش کرد. من با تهیه موادمخدر دو روز‌درمیان یا یک‌روز‌در‌میان به این خانه می‌آمدم.

من را تهدید کرد
متهم‌به‌قتل درباره اینکه چه زمانی پیرمرد خواسته‌های دیگرش را مطرح کرد و تو چه کردی، اعتراف کرد: دو ماه بعد از اینکه آمد‌ و‌ رفتم شروع شده بود، پیشنهاد ازدواج موقت را داد که گفتم من شوهر و بچه دارم. بعد پیشنهاد‌های دیگری داد و خواست به او کمک کنم تا لانه فسادش را اداره کند، ولی قبول نکردم و مدتی به تلفن‌هایش پاسخ ندادم. چون بلد نبود پیام بدهد، فقط تماس می‌گرفت.
یک شب خیلی تماس گرفت و گوشی دست پسرم بود و بازی می‌کرد. او خیلی زنگ زد و من نمی‌توانستم جواب بدهم. گوشی شوهرم شارژش تمام شده بود، می‌خواست با گوشی من تماس بگیرد. خطم به نام همسرم بود و نمی‌توانستم سیم‌کارت را بشکنم و دور بیندازم؛ چون شوهرم دوباره خط را تهیه می‌کرد. 
از ترس اینکه شوهرم متوجه شود، مجبور شدم تلفن پیرمرد را جواب بدهم، گفت: «چرا جواب تلفن را نمی‌دهی؟»، گفتم: «من دیگر نمی‌خواهم بیایم جای شما»، گفت: «من الان جلوی خانه‌ات هستم، بیا جلوی در و ببین، اگر فردا به خانه‌ام نیایی، می‌آیم و به خانواده‌ات می‌گویم که تو در خانه من تریاک می‌کشی.» از اینجا به بعد دیگر مجبور شدم به خواسته‌اش تن بدهم و مدتی می‌آمدم و می‌رفتم.
زن جوان در پاسخ به اینکه این رفت‌و‌آمد‌ها چقدر طول کشید و روز حادثه چه اتفاقی افتاد، مدعی شد: دو تا سه سال به اینجا می‌آمدم. چند روز قبل از حادثه از من برای تقویت خودش درخواست دارو می‌کرد. هر چه می‌گفتم من دارو‌ها را نمی‌شناسم، قبول نمی‌کرد.
روز حادثه برای مصرف قصد حضور در خانه را داشتم و می‌دانستم باز هم بحث دارو را پیش می‌کشد، برای همین در پنجراه از یک مغازه فروش لوازم قلیان، یک شیشه ۴۰ سی‌سی شربت متادون خریدم و با خودم آوردم. وقتی وارد خانه شدم، شیشه را روی اپن گذاشتم. من خودم در مواقعی که اینجا نمی‌آمدم، متادون می‌خوردم و می‌دانستم که مصرف زیاد آن برای کسی که تا‌به‌حال نخورده، خطرناک و کشنده است.

خودش شربت را سر کشید
«مرحوم کجا بود و چه می‌کرد؟» متهم‌ به‌قتل به این سؤال این‌گونه پاسخ داد: خودش ایستاده بود، رفتم از آشپزخانه یک قاشق بیاورم تا زیاد نخورد؛ اما ناگهان دیدم خودش شربت را با شیشه سر کشید. گفتم: «چرا همه را سرکشیدی؟» گفت: «چیزی نبود که؛ دو قورت بیشتر نبود. این چه شربتی بود؟» دیگر چیزی به او نگفتم و می‌ترسیدم سکته کند یا اتفاقی بیفتد.
می‌خواستم آب‌لیمو به او بدهم، اما در خانه نداشت. بعد از مصرف متادون، من جلوی اجاق گاز مواد می‌کشیدم و او توی اتاق بود و دو بار صدایم زد. وقتی سراغش رفتم، دیدم افتاده است. وقتی دیدم جوابم را نمی‌دهد، از توی کیفش دو تا کارت عابربانکش را برداشتم و از خانه بیرون رفتم. کنار کارت‌ها رمزهایش را نوشته بود و در کمتر از یک‌ماه، یک ۵۳ میلیون و یک ۱۶ میلیون تومان از حسابش برداشت کردم.
زن جوان با پاسخ منفی به این سؤال که آیا به تلافی این سال‌ها به او کمک نکردی، ادامه داد: آن لحظه به این چیز‌ها فکر نکردم. ترسیدم که چیزی بشود و سریع رفتم بیرون؛ البته اشتباه کردم.
خوردن شربت متادون تلخ از سوی پیرمرد، موضوعی عجیب بود که مقام قضایی آن را مطرح کرد و متهم مدعی شد: او غذای خراب را هم نمی‌گذاشت بیندازیم بیرون و می‌خورد؛ حتی یک‌بار گفت روغن زرد مسموم خورده با سیر که حالش خراب بود و من سه‌روزه درمانش کردم. اگر قصد کشتنش را داشتم، زودتر از اینها می‌توانستم اقدام کنم.
با پایان بازسازی صحنه جنایت از سوی این متهم، پرونده برای تکمیل تحقیقات به دادسرا منتقل شد.

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره