نماد آخرین خبر

نقشه شوم زن جوان برای شوهری که عاشقش بود

منبع
خراسان
بروزرسانی
نقشه شوم زن جوان برای شوهری که عاشقش بود

خراسان/ مردی با مراجعه به کلانتری گفت همسرش که عاشق او است با وجود داشتن دو بچه او را فریب داده و می‌خواهد با مرد دیگری ازدواج کند.

مرد ۴۰ ساله با مراجعه به کلانتری گفت: از همان دوران کودکی به دخترخاله‌ام علاقه‌مند بودم به طوری که در بازی‌ کودکانه «خاله‌بازی» همواره من داماد و او هم عروس بود. در واقع به نوعی خودم را حامی دخترخاله‌ام می‌دانستم و اگر مشاجره کودکانه‌ای هم رخ می‌داد، بی‌تردید از او حمایت می‌کردم، حتی اگر حق با طرف مقابل بود.

من هیچ علاقه‌ای به درس و مدرسه نداشتم و هر سال با سختی و زحمت نمره قبولی می‌گرفتم تا اینکه بالاخره در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم و نزد پدرم به تعمیر خودرو (مکانیکی) مشغول شدم. پدرم وضعیت مالی خوبی داشت چراکه به خاطر انصاف در دستمزد و دقت در تعمیر خودروها مشتریان زیادی جذب کرده بود.

چندسال نزد پدرم کار کردم و با حقوقی که می‌گرفتم یک دستگاه پراید برای خودم خریدم و در حالی عازم خدمت سربازی شدم که پدرم قول داد یکی از واحدهای آپارتمانیش را به عنوان هدیه عروسی به من بدهد.
بعد از پایان خدمت سربازی به خواستگاری «حسنیه» رفتم و با هم ازدواج کردیم.

اگرچه مانند خیلی از زوج‌های جوان با هم مشاجره‌هایی در زندگی داشتیم، ولی به یکدیگر علاقه‌مند بودیم و روزهای خوبی را در کنار دو فرزندمان سپری می‌کردیم تا اینکه خاله و شوهرخاله‌ام در مدت ۲ سال از دنیا رفتند و غم سنگینی وجود همسرم را فراگرفت.

در این شرایط من در کنارش ماندم و برای کاستن از غم‌های او همه تلاشم را به کار گرفتم. خیلی زود پدر من هم دار فانی را وداع گفت و اینگونه من و همسرم همه حامیان خودمان را از دست دادیم و دیگر کسی را نداشتیم.

در همین شرایط بود که روزی «حسنیه» مدعی شد برای گرفتن حقوق پدرش از بیمه باید به طور صوری از یکدیگر طلاق بگیریم تا او بتواند حقوق بازنشستگی پدرش را دریافت کند. برادرزنم نیز در این مسیر همسرم را ترغیب می‌کرد و مدعی بود پدرشان زحمت زیادی کشیده است و حالا باید «حسنیه» از این موقعیت استفاده کند. هرچقدر مخالفت کردم که ما نیازی به این پول نداریم و برایش طلا و خانه و خودرو هم خریدم، ولی فایده‌ای نداشت.

بالاخره مجبور شدم به خواسته‌اش تن بدهم. او می‌گفت طلاق می‌گیریم و بعد از مدتی به صورت عقد موقت به زندگی مشترکمان ادامه می‌دهیم. با وجود این و در حالی که یک سال از ماجرای طلاق گذشته بود، ناگهان «حسنیه» آب پاکی را روی دستم ریخت و مدعی شد حالا که طعم آزادی را چشیده است دیگر نمی‌خواهد با من ازدواج کند.

باورم نمی‌شد، چراکه من هیچ‌وقت او را در زندگی محدود نکرده بودم. حتی وساطت فرزندانم نیز تاثیری در تصمیم او نداشت تا اینکه هفته قبل شنیدم «حسنیه» قصد ازدواج با مرد دیگری را دارد. دنیا روی سرم خراب شد. حال خودم را نمی فهمیدم که به زمین افتادم. وقتی روی تخت بیمارستان به هوش آمدم، پزشکان گفتند که سکته کرده بودم و نیروهای اورژانس مرا به بیمارستان رسانده‌اند. حالا هم نمی‌دانم چه اشتباهی در زندگی مرتکب شده‌ام که باید چنین روزهای وحشتناکی را تجربه کنم.



🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره