بلایی که شوهر خیانتکار سر زن جوان آورد

اعتماد/ زن جوان گفت: ۱۲ سال قبل زمانی که دختری ۱۸ ساله بودم دل به عشقی آتشین باختم و به پای پسری زندگی ام را تباه کردم که خیلی زود به من خیانت کرد.
زن ۳۰ساله که برای شکایت از تهدیدهای جانی همسر موقتش وارد مرکز انتظامی شده بود با تاکید بر این که امنیت جانی ندارد به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: در اوایل جوانی با همه مخالفتهای خانوادهام پای سفره عقد نشستم و با «عارف» ازدواج کردم. دو سال بعد زندگی مشترک و عاشقانه ما درحالی آغاز شد که احساس میکردم دنیا زیرپاهایم قرار دارد و من خوشبختترین زن جهان هستم اما طولی نکشید که به رفتارها و پیامکبازیهای شبانه شوهرم مشکوک شدم و یک روز با همین سوءظن به بررسی محتویات گوشی او پرداختم اما از آن چه میدیدم شوک زده شدم چرا که «عارف» با زن دیگری در ارتباط بود. تازه به حرفهای پدرم پی بردم که میگفت: وقتی پسری با تو رابطه دارد به یقین با دختران دیگر هم ارتباط برقرار میکند! ولی آن روزها معنی حرفهای پدرم را نمی فهمیدم!
خلاصه زمانی متوجه این موضوع شدم که باردار بودم و به ناچار سکوت کردم.
در همین حال عارف هم قول داد که دیگر به من خیانت نکند. هنوز مدت زیادی از این ماجرای دردناک نگذشته بود که مادرم به بیماری سرطان مبتلا شد. حالا دیگر باید از مادرم مراقبت می کردم و روزهای آخر عمر را در کنارش می ماندم. دخترم به ۶ سالگی رسیده بود که مادرم از دنیا رفت و من مشغول عزاداری شدم . یک روز که ما در مسجد محله مراسم چهلم مادرم را برگزار می کردیم ناگهان فاجعه دیگری رخ داد. دخترم که دیده بود برای عزاداری بر سر مزار شمع روشن می کنیم، او هم به تقلید از بزرگ ترها چندشمع را کنار پرده منزلمان روشن کرده بود که در یک لحظه شعله های سرکش آتش لباس های دخترم را فرا گرفته بود و این گونه او نیز بعد از مدتی در بیمارستان جان سپرد. در این شرایط متوجه شدم به دلیل غفلت از شوهرم، او دوباره به روابط غیراخلاقی روی آورده است.
این بود که از یکی از همسایگانمان که با خودرو مسافرکشی می کرد، خواستم تا شوهرم را تعقیب کند. این موضوع چندبار تکرار شد و من در طول مسیر با «سجاد» درددل می کردم و از خیانت همسرم سخن می گفتم. او هم با پیامک های عاشقانه اش سنگ صبورم شده بود تا این که بالاخره از «عارف» با بخشیدن همه حق و حقوقم جدا شدم و مدتی به عقد موقت «سجاد» درآمدم ولی خیلی زود دریافتم که او مردی پرخاشگر و عصبی است و نمی تواند مرا خوشبخت کند! از سوی دیگر هم بسیار بدگمان و بددل بود و مدام مرا زیرنظر می گرفت و زندانی ام می کرد. به همین خاطر تصمیم گرفتم تا روابطم را با او قطع کنم اما او مرا به شدت تهدید می کرد که مراقبت اطرافیانت باش که آسیبی نبینند! به ناچار از او شکایت کردم ولی «سجاد» با چاقو به جان لاستیک های خودروی پدرم افتاد و آن ها را تخریب کرد حالا هم امنیت جانی ندارم، اما ای کاش ...
این پرونده با دستور ویژه رئیس کلانتری به دایره مددکاری اجتماعی ارسال شد تا بررسی های قانونی و اقدامات مشاوره ای دراین باره صورت گیرد.