خیانت با وکالت؟!

خراسان/ اینروزها ویدئویی جنجالی از موسسه ای حقوقی که با استفاده از یک بازیگر بهعنوان وکیل سعی در جلب توجه مخاطب با قبحشکنی از خیانت داشت، پربازدید و با آن برخورد شد؛ به این بهانه از پیامدهای این موضوع گفتیم و نقش پررنگ آدمهای قلابی در فضای مجازی.
صبح یک روز عادی، ویدئویی در فضای مجازی دست به دست شد که به سرعت از گفتوگوهای خانوادگی تا تیترهای کانالهای خبری راه پیدا کرد. خانمی با چهرهای جدی که خود را وکیل معرفی میکرد و بهصراحت توصیه ای با این مضمون داشت که «بهتر است خیانت نکنید، اما اگر کردید، بیایید؛ وکالتتان را برعهده میگیرم، با فلان ترفندها احتمال باختتان پایین است، پس کلمه خیانت را کامنت کنید». همین چند جمله کافی بود تا موجی از بُهت در شبکههای اجتماعی بهراه بیفتد. در فاصلهای کوتاه خبر برخورد با همان خانم منتشر شد؛ خانمی که معلوم شد وکیل نیست و بهعنوان بازیگر در این ویدئوی تبلیغی برای یک موسسه حقوقی حاضر شده است. این اتفاق، یک سؤال بزرگ پیش روی جامعه گذاشت: «آیا دیده شدن و جذب دنبالکننده در فضای مجازی، ارزش آن را دارد که مرزهای اخلاقی و اجتماعی را بشکنیم؟ و وقتی قبح یک رفتار فرومیریزد، دقیقاً چه چیزهایی را با خود میبرد؟» در این پرونده از جنبههای مختلف این موضوع را بررسی خواهیم کرد.
پشتپرده جنجال خیانت در فضای مجازی
همه چیز از یک ویدئوی تبلیغاتی آغاز شد که توسط یک موسسه حقوقی ساخته و در شبکههای اجتماعی منتشر شد. در این ویدئو، زنی با ظاهری رسمی و لحن قاطع، خود را وکیل معرفی میکند و به شکلی آشکار قبح خیانت را نادیده میگیرد و بعد از تاکیدی نیمبند درباره اینکه خیانت کار خوبی نیست، میگوید :اما اگر خیانت کردی فلان کارها را انجام بده، در ضمن اگر وکیلت حرفهای نباشد شلاق میخوری اما اگر من وکالتت را بهعهده بگیرم، هیچ اتفاقی نمیافتد و... او حتی مخاطبان را به نوشتن کلمه «خیانت» در کامنتها ترغیب میکرد. مدتی بعد مشخص شد این زن، بازیگر است و هیچ مجوز وکالت ندارد. تبلیغ مذکور بخشی از کمپین تبلیغاتی موسسهای بود که حالا به خاطر ترویج رفتار غیراخلاقی زیر ذرهبین قضایی قرار گرفته است. انتشار این ویدئو نهتنها موجی از واکنشها را در میان کاربران و فعالان حقوقی بهراه انداخت، بلکه بار دیگر نقش آسیبزای «شبهتخصص»ها در فضای مجازی را پررنگ کرد. البته این اتفاقات کارکردی پنهان هم دارند و میتوانند علیه فضای مجازی و در راستای اعمال محدودیت بیشتر بر آن عمل کنند حتی اگر چنین هدفی نداشته باشند. اهمیت این رویداد فراتر از یک خبر جنجالی است؛ این ماجرا در تقاطع چند خط بحرانی قرار دارد: سقوط استانداردهای اخلاقی برای جلب توجه، سوءاستفاده از اعتماد عمومی به تخصصهای حساس و تغذیه چرخه خطرناک دیده شدن به هر قیمت. همین ترکیب، آن را به یک موضوع اجتماعی مهم تبدیل میکند که بررسی عمیقش میتواند پیامدهای گستردهتری را آشکار سازد.
وقتی برای دیدهشدن، اخلاق قربانی میشود
در عصر شبکههای اجتماعی، شهرت به ابزاری سریع برای رسیدن به پول، جایگاه و حتی حس قدرت تبدیل شده است. برای بسیاری، مسیر خلق این شهرت نه از راه توانمندی واقعی، بلکه از راه جنجال و حاشیه میگذرد. در چنین فضایی، ارزش محتوا با «تعداد کلیک» و «میزان وایرال شدن» سنجیده میشود، نه با کیفیت یا صداقت آن. گروههای تولید محتوا که عهدهدار بالا بردن میزان بازدید پیج کسب و کارها هستند برای آنکه بتوانند پروژههای بیشتری قبول کنند و درآمد بالاتری داشته باشند مرزی نمیشناسند، ویدئوهای فیک، دوربین مخفیهای دروغین، جنجالهای عجیب و... همه در مسیر ویوی بیشتر است بدون توجه به عواقبش. افرادی که به دنبال دیدهشدن به هر قیمت هستند، معمولاً یک ویژگی مشترک دارند: آمادگی برای شکستن هنجارها، برانگیختن احساسات منفی یا مثبت شدید، و تولید چیزی که بتواند واکنش فوری ایجاد کند. آنها میدانند که مخاطب در محیط رقابتی فضای مجازی، به محرکهای هیجانی سریع پاسخ میدهد، و از همین نقطه ضعف بهره میبرند. این رفتار توسط الگوریتمهای پلتفرمها تشویق و پاداش داده میشود. شبکههای اجتماعی برای ماندن کاربر در صفحه، محتوایی را بیشتر نمایش میدهند که تعامل بالاتری داشته باشد؛ نتیجه نهایی این است که هرچه ویدئو بحثبرانگیزتر باشد، احتمال دیدهشدن و رشد دنبالکنندههایش بیشتر است. مشکل اینجاست که این چرخه برعکس تربیت اجتماعی کار میکند؛ رفتارهایی که روزی «زشت» تلقی میشدند، با تکرار و پاداشگیری از الگوریتمها آرامآرام به «عادی» یا حتی «باهوشانه» تبدیل میشوند. برای تولیدکننده محتوا، این یعنی رسیدن به هدف شخصی، اما برای جامعه، این یعنی از دست دادن استانداردهای اخلاقی و فرهنگی، و جایگزینی آنها با معیارهای «قبول شدن در الگوریتم».
پوشاندن بیاخلاقی با لباس قانون
در این ویدئوی جنجالی قانون شکلی خشک و بیروح دارد که کاری با اخلاقیات ندارد. بهطور کلی در جوامع مدرن، «قانون» چارچوبی رسمی برای تنظیم روابط و رفتارهاست، اما «اخلاق» معیاری غیررسمی و عمیقتر است که بر اساس ارزشها و هنجارهای فرهنگی شکل میگیرد. این دو حوزه در بسیاری از موارد همپوشانی دارند، اما یکسان نیستند. چیزی میتواند از نظر مدارک و نشانههای قانونی در ظاهر مجاز باشد، در حالی که از منظر اخلاقی ناپذیرفتنی باشد. حرفههایی مانند وکالت، پزشکی و ... نقش ویژهای در حفظ و حراست از مرز میان قانون و اخلاق دارند. در این حوزهها، اعتماد عمومی سرمایه اصلی است و کوچکترین لغزش میتواند به فروپاشی این سرمایه منجر شود. وکیل، علاوه بر تسلط بر قوانین، باید معیارهای اخلاقی را رعایت کند؛ چرا که شخصیت انسانی او نه فقط با «موفقیت در دادگاه»، بلکه با پایبندی به اصول انسانی سنجیده میشود. خطر زمانی پدیدار میشود که قانون به ابزاری برای پوشاندن رفتارهای غیراخلاقی بدل شود. در چنین وضعیتی، افراد یا گروهها با تمسک به حفرهها و ضعفهای قوانین، اقدام به رفتارهایی میکنند که ظاهراً در چهارچوب قانون است اما در عمل، قبح اجتماعی را از بین میبرد. قانون بدون اخلاق میتواند به بیعدالتی منجر شود، و اخلاق بدون قانون گاه ضمانت اجرایی ندارد. پس حتی به اندازه یک ویدئوی تبلیغی و با حضور وکیلنمایی که بازیگر است هم نباید قانون را بستر بیاخلاقی معرفی کنیم و پیامدهای چنین محتوایی را نادیده بگیریم.
کارشناسنماها؛ ستارههای جعلی فضای مجازی
مدتی است فضای مجازی پر شده از آدمهایی بدون تخصص اما با ادعاها و وعدههای بزرگ که در زمینههایی مثل روانشناسی، حقوق، علم، سینما و... فعالیتهای مخربی دارند
ماجرای این بازیگر وکیلنما فرصت خوبی است تا بهخودمان یادآوری کنیم خیلی وقتها با لایک و فالوی بدون دقت زمینه دیده شدن آدمهایی را فراهم میکنیم که برخلاف ادعاهای عجیبشان تخصصی ندارند. واقعیت این است که در عصر شبکههای اجتماعی، مرز میان «دانش واقعی» و «نمایش دانایی» بهشدت کمرنگ شده است. پدیدههایی مانند «روانشناسنما»، «وکیلنما»، «تریدرنما»، «مروج علمنما» یا حتی «منتقد سینمانما» نمونههای شاخص این وضعیت هستند. این افراد با استفاده از لباس رسمی، اصطلاحات تخصصی و توانایی در بازاریابی شخصی، خود را صاحب صلاحیت معرفی میکنند، بیآنکه پشتوانه علمی یا مجوز حرفهای داشته باشند.
الگوریتم، حامی پرحاشیهها
فضای مجازی بهترین بستر رشد این مدعیان است. الگوریتمهای پلتفرمها محتوای هیجانانگیز و جنجالی را، فارغ از صحت آن، به میلیونها کاربر نمایش میدهند. نتیجه این میشود که یک فرد فاقد تخصص اما خالیبند و پرانرژی، بیشتر دیده میشود از یک کارشناس واقعیِ دقیق و مسئولیتپذیر. این چرخه ناسالم باعث میشود افراد بیسواد مجازی در چشم کاربران تبدیل به «چهرههای تأثیرگذار» شوند، حتی اگر توصیههایشان خطرناک یا گمراهکننده باشد. فالوئر و لایک زیاد هم که در نظر بسیاری از ما به منزله دقت ادعاهای آن فرد است؛ پس دیگر در مواجهه با محتوایی که منتشر میکند نیازی به دقت و استفاده از تفکر انتقادی حس نمیکنیم.
خطری برای سلامت جسمی و روحی جامعه
پیامدهای این روند عمیق و گسترده است. در حوزه روانشناسی، نسخههای مجازیِ بیپایه میتوانند وضعیت بیماران را وخیمتر کنند یا پیگیری درمان را به تأخیر اندازند. در حقوق، مشاوره غیرمعتبر میتواند زیانهای مالی و قانونی سنگین به بارآورد. حتی مدعیان مذهبی که بهنام دین دعا، طلسم یا پکیجهای شبهمعنوی میفروشند، میتوانند باورهای اصیل مذهبی را خدشه دارکنند. حاصل، ضربه به سلامت روان و جسم جامعه و سست شدن اعتماد اجتماعی است.
پیامدهای قبحشکنی از خیانت
شاید بگویید لازم نیست برای یک ویدئوی تبلیغی اینقدر حساسیت به خرج داد. اما قبحشکنی در موضوعاتی مثل خیانت، میتواند نظام ارزشی فرد را دچار اختلال کند. وقتی فرد یا گروه، خیانت را بهنوعی عملی قابل دفاع یا حتی عادی جلوه میدهند، مرزهای درونی میان درست و نادرست کمرنگ میشود. این وضعیت به توجیهگری رفتاری منجر میشود و احساس گناه یا مسئولیت در برابر آسیبدیدگان کاهش مییابد. در نتیجه، توان پذیرش خطا و اصلاح مسیر هم ضعیفتر میشود. فراتر از آن در سطح اجتماعی، عادیسازی خیانت به معنای ضربه به یکی از ستونهای روابط انسانی یعنی اعتماد است. وقتی خیانت بیقبح شود، فرهنگ «شرم» جای خود را به فرهنگ «توجیه» میدهد. این روند میتواند حتی منجر به بیثباتی در بنیان خانواده شود که خود پیامدهای اجتماعی گسترده دارد. در نهایت پایین آمدن حساسیت جامعه نسبت به خیانت، معیارهای تربیتی نسل بعد را تغییر میدهد. کودکانی که در محیطی رشد میکنند که خیانت، حتی به شوخی یا تبلیغ، عادی تلقی میشود، ممکن است در بزرگسالی به این رفتار واکنش ضعیفتری نشان دهند. این تغییر نسلی، چرخهای از پذیرش رفتارهای آسیبزننده را ایجاد میکند که در آینده کنترل آن دشوار خواهد بود.
توصیههایی برای مواجهه مسئولانه با محتواهای تبلیغی سخیف
هر کاربر در شبکههای اجتماعی، چیزی شبیه یک «رایدهنده» در سیستم الگوریتمی پلتفرمهاست. وقتی محتوای سخیف یا قبحشکن را لایک، کامنت یا حتی تا انتها تماشا میکنیم، به الگوریتم این پیام را میدهیم که این محتوا جذاب است و باید بیشتر نمایش داده شود؛ نهتنها برای خودمان، بلکه احتمالاً برای دوستان و دنبالکنندگانمان هم. راهکار، ساده اما بسیار مهم است: بیتفاوتی در نگاه اول و عمل، یعنی نادیدهگرفتن و عبور سریع، تا چنین محتوایی از چرخه دیدهشدن خارج شود. اما در این مسیر چه کارهای دیگری میتوان انجام داد؟
تقویت سواد رسانهای سواد رسانهای یعنی توان فهم هدف، انگیزه و پیام پنهان در محتوا. با یادگرفتن این موضوع و آموزش آن به کودکان و نوجوانان در خانه و مدرسه، نسل بعد میآموزد که هر پیام پرهیجان یا جنجالی الزاماً درست، بیغرض و بیضرر نیست. برنامههای آموزشی رسمی و غیررسمی، کارگاههای رسانهای و ... میتوانند شناخت الگوهای تبلیغ سخیف و خطرات آن را گسترش دهند.
حفظ مرزهای اخلاقی و تخصصی هر حرفه و تخصص، مرزهایی دارد که رعایت آنها ضامن اعتماد عمومی است. نادیده گرفتن این مرزها، حتی در قالب یک سرگرمی یا تبلیغ، میتواند به فروپاشی سرمایه اجتماعی بینجامد. باید یادآوری شود که اعتبار حرفهای با سالها تلاش ساخته میشود اما با یک رفتار غیراخلاقی در فضای مجازی ممکن است طی چند ساعت نابود شود.
خدشه به سرمایه اجتماعی خانواده، هسته اصلی انسجام اجتماعی است و اعتماد، ستون خانواده. خیانت، این ستون را میشکند و وقتی قبح آن از بین برود، سرمایه اجتماعی جامعه فروکش میکند. بیاعتمادی گسترده، چرخهای تلخ ایجاد میکند: آدمها کمتر کار مشترک میکنند، روابط کاری و شخصی شکننده میشود، اقتصاد تضعیف میشود و حتی احساس امنیت روانی کاهش مییابد.
پیام هشدار و امید در برابر پدیدههای بیاخلاق، سکوت و تماشا به معنای مشارکت در تخریب است. هر کاربر میتواند با انتخاب آگاهانه، گزارش محتوای آسیبزا و حمایت از تولیدکنندگان مسئولیتپذیر، در حفظ اخلاق جمعی نقش داشته باشد.