نماد آخرین خبر

چرا امام حسن در بین ما شیعیان هم یک چهره مظلوم است؟

منبع
بروزرسانی
چرا امام حسن در بین ما شیعیان هم یک چهره مظلوم است؟
امام حسن مجتبي عليه السلام در صورت و سيرت و مجد و بزرگواري شبيه تر از همه مردمان به رسول اکرم صلي الله عليه و آله بود. ايشان آيينه تمام نماي سيماي اخلاقي و سيره عملي جدش رسول اکرم صلي الله عليه و آله بود. مردم سيماي پيامبر صلي الله عليه و آله را در سبط اکبرش، حسن مجتبي عليه السلام مي ديدند. او رخساره اي سفيد آميخته به سرخي، چشماني سياه، گونه اي هموار، محاسني انبوه، گيسواني پر پشت، اندامي متناسب (نه چندان بلند و نه چندان کوتاه)، شانه اي عريض، سيمائي نمکين و چهره اي در شمار زيباترين چهره ها داشت. فرزند فصاحت فرزندان نبوت و رسالت، کانون هاي فصاحت و بلاغت هستند و از منابع سرشار علم و حکمت الهي بهره دارند. امام مجتبي عليه السلام مشعلي درخشان از بلاغت و فصاحت دودمان نبوي است. هنوز کودک است که مادرش فاطمه عليهاالسلام مي بيند که او بالش هاي منزل را روي هم گذارده و براي خود منبري ساخته و بر فراز آن خطبه مي خواند. مادر که از شيوه اداي سخن او سخت خوشحال و شادمان است، به همسرش علي عليه السلام واقعه را مي گويد. فردا علي عليه السلام در هنگام سخنراني فرزند، در گوشه اي خود را پنهان مي سازد تا به سخنان دلبندش گوش فرا دهد. امام حسن عليه السلام بر عرش منبر قرار مي گيرد؛ ولي با لکنت زبان روبه رو مي شود. مادر که اين حالت او را مي بيند مي پرسد: تو که زباني روان چونان شمشير برنده داشتي؟! حسن عليه السلام پس از مکث کوتاهي مي گويد: احساس مي کنم روح بزرگ و شخصيت وارسته اي به سخنانم گوش فرا مي دهد، من در برابر عظمت او از سخن باز ايستاده ام. در اين هنگام حضرت علي عليه السلام از پشت پرده بيرون آمده و حسن را در آغوش مي کشد. اگر کسي توانست تا اين حد خود را کنترل کند و اين اندازه بر نفس خود مسلط گردد که بدي و ظلم را با احسان و نيکي مقابله کند، اين کار از نظر اخلاقي يک کار فوق العاده است که هر کس نمي‏تواند چنين کاري را انجام دهد... بزرگواري امام کريمان محمد بن يوسف زرندي، از دانشمندان اهل سنت، در کتاب نظم درر السمطين روايت کرده که مردي نامه ‏اي به دست امام حسن - عليه السلام- داد که در آن حاجت خود را نوشته بود. امام عليه السلام بدون آنکه نامه را بخواند به او فرمودند: حاجتت رواست! شخصي عرض کرد: اي فرزند رسول خدا خوب بود نامه‏اش را مي‏خواندي و مي‏ديدي حاجتش چيست و آنگاه بر طبق حاجتش پاسخ مي‏دادي. امام - عليه السلام- فرمودند: بيم آن را دارم که خداي تعالي تا بدين مقدار که من نامه ‏اش را مي‏ خوانم از خواري مقامش مرا مورد موآخذه قرار دهد. (ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص.141) حسن خلق منظور از مکارم اخلاق آن اعمالي است که از نظر اخلاقي فوق ‏العادگي داشته باشد، چون برخي از کارها و اخلاقيات انسان است که به طور معمول براي عموم مردم عادي است مثل آنکه کسي به شما نيکي و احسان کند و شما نيز در برابر به او احسان و نيکي کنيد، که اين يک امر عادي و طبيعي است، و خلاف اين کار غير طبيعي است که قرآن کريم نيز آن را به عنوان يک اصل طبيعي عنوان کرده و مي‏فرمايد: «هل جزاء الاحسان الا الاحسان» (سورة الرحمن، آيه 60) اما اگر کسي توانست تا اين حد خود را کنترل کند و اين اندازه بر نفس خود مسلط گردد که بدي و ظلم را با احسان و نيکي مقابله کند، اين کار از نظر اخلاقي يک کار فوق العاده است که هر کس نمي‏تواند چنين کاري را انجام دهد... نمونه اي از اين مکارم اخلاق اکنون در زندگاني امام حسن - عليه السلام - نمونه اي از اين مکارم اخلاق امام حسن - عليه السلام - را بخوانيد: موفق بن احمد خوارزمي در کتاب مقتل الحسين - عليه السلام - روايت کرده که امام حسن - عليه السلام - گوسفندي داشت که بدان علاقه داشت، روزي مشاهده کرد که پاي آن گوسفند شکسته شده، به غلامش فرمود : چه کسي پاي اين گوسفند را شکسته؟ او رخساره اي سفيد آميخته به سرخي، چشماني سياه، گونه اي هموار، محاسني انبوه، گيسواني پرپشت، اندامي متناسب (نه چندان بلند و نه چندان کوتاه)، شانه اي عريض، سيمائي نمکين و چهره اي در شمار زيباترين چهره ها داشت پاسخ داد: من! فرمود: چرا؟ گفت: مي‏خواستم تا شما را غمگين کنم! امام - عليه السلام - فرمودند: اما من تو را خوشحال خواهم کرد، و تو در راه خدا آزادي! و در روايت ديگري است که فرمود: «لا غمن من امرک بغمي» (من نيز غمگين مي‏کنم شيطان را که به تو دستور داده تا مرا غمگين کني) و به دنبال آن او را آزاد کرد. (ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 117 و حياه الامام الحسن عليه السلام، ج 1، ص .314) ديگري است که فرمود: «لا غمن من امرک بغمي» (من نيز غمگين مي‏کنم شيطان را که به تو دستور داده تا مرا غمگين کني) و به دنبال آن او را آزاد کرد. (ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 117 و حياه الامام الحسن عليه السلام، ج 1، ص .314) ديگري است که فرمود: «لا غمن من امرک بغمي» (من نيز غمگين مي‏کنم شيطان را که به تو دستور داده تا مرا غمگين کني) و به دنبال آن او را آزاد کرد. (ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 117 و حياه الامام الحسن عليه السلام، ج 1، ص .314) متن بالا با تلخيص و تغيير از سايت تبيان انتخاب شده است. سخناني گهربار و پايان اين نوشتار را به سخناني گهربار از آن حضرت مي آرائيم: «بَينَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَيتَ بِعَينَيکَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيکَ باطِلاً کَثيرًا.» بين حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بينى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسيارى را بشنوى. و نيز فرمود: هَلاکُ النّاسِ فى ثَلاث: أَلْکِبْرُ، أَلْحِرْصُ، أَلْحَسَدُ. أَلْکِبْرُ بِهِ هَلاکُالدّينِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْليسُ. أَلْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ. أَلْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ وَ بِهِ قَتَلَ قابيلُ هابيلَ. هلاکت و نابودى مردم در سه چيز است: کبر، حرص، حسد. تکبّر که به سبب آن دين از بين مىرود و به واسطه آن، ابليس، مورد لعنت قرار گرفت. حرص که دشمن جان آدمى است وبه واسطه آن آدم از بهشت خارج شد. حسد که سررشته بدى است و به واسطه آن قابيل، هابيل را کشت. رواياتي از امام حسن مجتبي عليه السلام در مورد امام زمان عج نفر دوازدهم، مهدي از ما است که نخستين آنان علي بن ابيطالب و آخرين آنها نهمين فرزند من است که امام قائم به حق است. خداوند زمين مرده را به وسيله او زنده مي کند و دين حق را بر تمام اديان پيروز مي گرداند. براي او غيبتي است که در آخر الزمان، گروه هايي در آن، از دين برمي گردند و گروه‌هايي ديگر بر آئين خود استوار مي مانند و در اين راه آزارها مي بينند، به آنها گفته مي شود اين وعده کي واقع خواهد شد اگر راست مي گوييد. آنانکه بر اين آزارها و تکذيب ها صبر کنند مانند کسي هستند که شمشير به دست گرفته در پيشاپيش رسول اکرم صلي الله عليه و آله جهاد کند. همه خيرها در آن زمان است، زيرا قائم ما قيام مي کند و همه اين حوادث را از بين مي برد. / کمال الدين ج1 باب 30 ح 3