نماد آخرین خبر

گزارش مهر از حاشیه‌های پایانه مسافربری جنوب تهران

منبع
مهر
بروزرسانی
مهر/ ترمينال جنوب پايتخت در کنار جابجايي انبوهي از مسافران، حاشيه هايي پررنگ تر از متن دارد که اگر زير پوست آن وارد شويد با آسيبها و تخلفاتي مواجه مي شويد که نياز به تدبيري فوري دارد. ساعت ۱۹ روز دوشنبه دوم آبان ماه ۱۳۹۴؛ يکي از خيابانهاي اطراف ترمينال جنوب تهران؛ هنوز لامپ فروشگاه ها روشن است. برخي هم در حال بستن مغازه هستند. مسافران تک‌تک يا دسته دسته از ترمينال خارج يا وارد مي شوند. جلوي در اصلي ترمينال دستفروش ها يکه‌تازي مي کنند و فرياد «لبوي داغ، موتور موتور، چاي بدم چاي ...» هم در ميان ساير صداها بيشتر به گوش مي رسد. دو دسته راننده تاکسي و سواري در هياهوي ورودي ترمينال، شب‌بيدارند، يکي تاکسي هاي زرد که به قول خودشان قانوني و ساماندهي شده اند و البته جاي استراحت و خواب هم دارند و دوم رانندگان خطي قديمي که معتقدند ۲۰ سال است صاحب خط هستند و براي خودشان نام و نشاني دارند و براي خود حق آب و گل قائلند. نگاه خيره معتادان تو را نسبت به خودت دچار ترديد مي کند آن طرف خيابان هم مثل هميشه معتادان، کارتن‌هاي خالي را آتش زده و با افتخار، پايپ به دست، به اصطلاح روحشان را مي سازند! اگر کمي به سمت آنها بروي چنان به تو خيره نگاه مي کنند که با خود فکر مي کني نکند جرمي مرتکب شده باشم. براي شناخت بيشتر از اوضاع و احوال حاشيه هاي ترمينال جنوب با رانندگان قديمي تاکسي هاي سواري پايانه گپ مي زنيم. مي گويند: اينجا محله هزار رنگ است و همه جور آدمي مي بينيد. ما از دوراني که شورلت، مسافربر بود اينجا هستيم و فرد جديدي را هم به خط راه نمي دهيم البته خط تاکسي زردها که به نوعي ساماندهي شدند با ما فرق دارند. مثلا ما بايد در سرما و گرما تا صبح بيدار باشيم تا مسافر بگيريم اما آنها جاي خواب دارند و با خيال راحت تر صبر مي کنند. از آنها در مورد معتادان سوال مي کنم، جوابم را با طعنه و شوخي که طعم گس انتقاد را با خود به همراه دارد، مي گويند: اين عزيزان جان! ديگر عضوي از خانواده ما شده اند! آنقدر به پليس زنگ زده ايم که اپراتورهايش ما را به اسم کوچک مي شناسند. يکي از راننده ها مي گويد: پدري با ساک لباس آمده بود کنار ترمينال بساط کند تا براي خانواده اش خرجي ببرد که نيروهاي شهرداري او را بردند اما در کنار همين پيرمرد، معتادي موارد مي کشيد و آنها کاري به او نداشتند. مسافراني که پسر رئيس جمهور يا شاه هستند در مورد آسيب هاي اجتماعي يا حوادثي که آنها در اين سالها، در اطراف ترمينال جنوب، درگير آن هستند، سوال مي کنم و آنها در جواب مي گويند: حرف براي گفتن زياد است. مواردي داشتيم که سوار ماشين مي شود و در طول مسير اعتراف مي کند قاتل فراري يا قاچاقچي است گاهي هم ما را تهديد مي کنند که مثلا با سرعت بيشتري برويم. مسافر داشتيم که مدعي بوده پسر رئيس جمهور يا فرزند شاه است و ما هم کلي برايش خم و راست شده ايم! رانندگان قديمي خطي مي گويند: اينقدر اعتبار داريم که شرکتهاي بزرگ ما را مي شناسند! مثلا وقتي مهمان خارجي دارند مي رويم و آنها را به استانها يا شهرهايي که مي خواهند مي رسانيم و اين يعني اينکه اعتبار ما کم از تاکسي هاي زرد نيست. وقتي از رانندگان در مورد حمل بسته هاي مشکوک سوال مي کنم، مي گويند: بر اساس رسم قديم، کاري نداريم داخل بسته چيست و هرکسي هر بسته اي داد به مقصد مي رسانيم. مي پرسم: و اگر درون بسته مواد مخدر يا بمب باشد؟ که جواب مي دهد: ما کاري به اين چيزها نداريم! دختران جواني که ساقي هستند شب بيداران حاشيه ترمينال جنوب پايتخت از ساقي هايي حرف مي زنند که کارشان شبانه روزي است. مي گويند: چند دختر جوان ساقي هستند و اصلا اين بازار اعتياد، شب و روز ندارد شما صبح هم اينجا باشيد توي چشمتان نگاه مي کنند و مي کشند. مسافران واقعا از اين وضعيت وحشت مي کنند. گاهي آبروي ما جلوي مهمانان خارجي مي رود. مثلا اينجا ترمينال قديمي پايتخت ايران است! با عبور از حاشيه هاي پايانه جنوب وارد ترمينال مي شوم. اتوبوس هاي غول‌پيکر با چراغ ها و موتور روشن که جلوي هر کدام از آنها فردي ايستاده و فرياد مي زند «مشهد مشهد ... مهران.... اصفهان حرکت ....» شايد در نگاه اول با خود تصور کنيد چه نظم و قانوني برقرار است و هر اتوبوس و تعاوني مسافر پذيرش کرده و اقدام به سوار کردن مسافر مي کند! اما پشت اين فريادها ماجراهايي است شنيدني... جولان مافياي دادزن ها در ترمينال جنوب پايتخت گفتگو با رانندگان اتوبوس‌هاي بين شهري ترمينال از ادامه يک آسيب قديمي در زيرپوست پايانه هاي تهران خبر مي داد که براي شهروندان و مسئولان قابل تامل است. جولان «دادزن ها يا دلالان»! ... «دادزن‌ها»، زنجيره و مافيايي دارند و هيچ فردي حق ندارد وارد تيمشان شود. به گفته رانندگان، اين افراد در ترمينال جنوب با برخي تعاوني ها و شرکت ها ارتباط دارند و کارشان اين است که مسافر را از محل ورودي ترمينال تا محل پارک اتوبوس همراهي مي کنند و به قول معروف مسافر «تور» مي کنند. با اين حساب ديگر مسافر پايش به باجه خريد بليط نمي رسد و از همان داخل محوطه بزرگ ترمينال سوار اتوبوس مقصد مورد نظر خود مي شود. حالا دور، دست دادزن هاست و اگر شرکتي تمايل به همراهي و همکاري با دادزن‌ها نداشته باشد، شرکت ديگري از طريق دادزن ها مسافرها را تور مي کند و همين موجب مي شود شغل جديد و واسطه ميان مسافر و تعاوني ايجاد شود. اين در حالي است که در سراسر ترمينال تابلويي با آرم شهرداري تهران نصب شده که روي آن نوشته طبق دستور مقام قضايي جارزني و دلالي ممنوع است و با متخلف برخورد مي شود. به گزارش خبرنگار مهر، نيروهاي ترمينال جنوب و حتي مدير شيفت شب به آرامي و بي خيال از کنار دادزن ها عبور مي کردند بدون آنکه به آنها هشدار يا تذکر دهند. يکي از رانندگان مي گفت: يک دادزن در روز شايد ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار تومان درآمد داشته باشد و از هر مسافر درصدي برمي دارد. نکته جالب اينکه شرکت براي پر کردن اتوبوس دست به دامن دلال ها شده و حاضر است ارزان تر بليط ارائه کند اما کميسيون آقاي راننده همان ۲۰ درصد کم مي شود و رانندگان به آن معترض هستند. دفتر نيروي انتظامي مستقر در ترمينال باز است، اما برخوردي با دادزن ها انجام نمي شود. تعطيلي مرکز درماني و نمازخانه اي که فرش هايش يکسال شسته نشده است در گوشه اي از ترمينال محلي براي اقامه نماز و مرکز بهداشتي ايجاد شده اما اين مرکز درماني هم طبق گفته افراد حاضر، ساعت کار دارد و شبانه روزي نيست. لامپ مرکز روشن است و در ورودي قفل. رانندگان مي گويند، ساعت ۳ به بعد اينجا تعطيل است. کمي جلوتر مي روم و به نمازخانه ترمينال مي رسم خوشبختانه اثري از حضور معتادان در اين مکان نيست اما بوي نامطبوع، نمازگزاران را آزار مي دهد. وقتي از متولي نمازخانه سوال مي کنم، مي گويد: يک سال است که فرش ها شسته نشده و به دليل تردد کارتن‌خوابها و معتادان و مسافران در طول روز، فرش ها سريع کثيف مي شوند. دفاتر نظارتي ترمينال جنوب شبها تعطيلند/ متخلفان آزاد باشند! با عبور از محوطه ترمينال وارد سالن اصلي مي شويم. فروشگاه هاي بزرگ و کوچک، تعاوني ها و شرکت هاي مسافربري و اغذيه فروشي ها با لامپ هاي رنگي، توجه مسافران را به خود جلب مي کنند. اين اغذيه فروشي ها هرچند قيمت هاي مناسبي دارند اما وضعيت بهداشتي آنها خارج از استانداردهاي بهداشت محيط است. به اطرافم نگاهي مي اندازم، تعطيلي دفتر تعزيرات حکومتي، بسته بودن در دفتر نظارت اداره کل حمل و نقل و پايانه هاي استان تهران و حتي تعطيل بودن اتاق مادر و کودک نشان مي دهد که ترمينال جنوب، شبها ناظر و خدمات درستي ندارد. انگار متخلفان مطابق با ساعت اداري تخلف مي کنند و کودکان هم نياز به اتاق ندارند. يکي از کارکنان ترمينال پاسخ سوال من را مي دهد و مي گويد: اتاق مادر و کودک شبها تعطيل است و تعزيرات حکومتي هم عصرها مي روند. در ادامه گشت و گذار در ترمينال قديمي و بزرگ پايتخت، سري به سرويس هاي بهداشتي مي زنم که حال و روز خوبي ندارند. اما يکي از مهمترين نکاتي که نظرم را به خود جلب مي کند حمل و نقل انواع بار است. پيک هاي موتوري بسته هايي را به ترمينال مي آورند و با توجه به توافق قبلي با تعاوني مورد نظر، درصد مي گيرند و بار را به آن تعاوني تحويل مي دهند. مسافران مي توانند هر باري را با بسته بندي وارد کنند بدون آنکه از دستگاه ايکس ري عبور کند و بارها وارد انبار يا مستقيم وارد اتوبوس ها مي شود. هرچند در خروجي ترمينال پليس نظارتهايي دارد اما به آساني مي توان خيلي چيزها را در اين ترمينال جابجا کرد. يکي از رانندگان مي گويد: جابجايي کالاي قاچاق کاري ندارد طرف مي تواند خارج ترمينال سوار اتوبوس شود و بارش هم ديگر کنترل ندارد. وقتي خبرنگار شکار مي شود/ لطفا ترمينال را ترک کنيد....! در حين عکس گرفتن با تلفن همراه بودم که يکي از نيروهاي نگهباني ترمينال علت عکاسي من را سئوال مي کند. با نشان دادن کارت، خودم را خبرنگار معرفي مي کنم غافل از اينکه بلافاصله نامم را سرچ کرده و اطلاعاتم را به تيمي مي دهند که به دنبالم روانه مي شوند. مدير شيفت و ۴ نفر از نگهبان ها من را در وسط محوطه دوره مي کنند و از من مي خواهند تمام عکس ها را پاک کنم.... از من علت حضورم را مي پرسند و به دفاع از هر آنچه در اين ترمينال گردي متوجه شده ام، برمي خيزند. دستوري که آني صادر شد داستان شسته نشدن فرش هاي نمازخانه را که مي گويم، مسئول شيفت ترمينال جنوب ضمن تکذيب، مسئول نمازخانه را فرامي خواند و وقتي همين نکته را از زبان مسئول نمازخانه مي شنود، دستور شستشوي فرشها را هر سه ماه يک بار صادر مي کند. او ايجاد نمازخانه، اتاق مادر و کودک، محل استراحت رانندگان و مقابله با گرانفروشي در فروشگاه ها را از خدمات انجام شده در سالهاي اخير عنوان مي کند. ماجراي دادزن ها را که مي گويم، آن را وظيفه نيروي انتظامي مي خواند و بعد از من مي خواهد، ترمينال عمومي پايتخت را ترک کنم و تا دم در مرا همراهي مي کند و گزارش من در نيمه راه به پايان رسيد....