نماد آخرین خبر

علل انتخاب «خانه مجردی» در کلانشهرها در گفتگو با عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی

منبع
فارس
بروزرسانی
علل انتخاب «خانه مجردی» در کلانشهرها در گفتگو با عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی
فارس/ عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبائي گفت: افزايش سن ازدواج يکي از مهم‌ترين علت‌هاي انتخاب «خانه مجردي» است، ما معتقديم افزايش سن ازدواج در دختران به سبب تجردهاي ناخواسته است. يعني دختران مي‌خواهند ازدواج کنند، اما نمي‌شود! به گزارش پايگاه اطلاع رساني دفتر مقام معظم رهبري، محمود گلزاري تمرکز ويژه‌اي بر مسائل خانواده و آسيب‌شناسي آن دارد. براي پرسيدن از مسائل و مضرات زندگي در «خانه‌ها‌ي مجردي» به سراغ اين روانشناس و عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبائي رفتيم، دکتر گلزاري در اين گفت‌وگو ضمن بررسي علل شکل‌گيري اين پديده در ايران، به پديده‌ي «تنهايي عاطفي» اشاره کرده و برخي راه‌هاي درمان و کنترل آن را نيز برشمرده است. *يکي از بحث‌هايي که رهبر انقلاب در سفر به خراسان شمالي در آسيب‌شناسي سبک زندگي فرمودند، شکل‌گيري پديده‌ «خانه‌‌هاي مجردي» در شهرهاي بزرگ بود. ديدگاه شما نسبت به اين پديده چيست؟ آيا ميزان فراگير شدن اين پديده آن را به يک معضل جدي تبديل کرده است؟ -رهبري در سفر خراسان شمالي يک فهرست 28‌ موردي از مسائل مربوط به سبک زندگي را مطرح فرمودند. ما هميشه شاهد دو روند بعد از اين نوع صحبت‌ها بوده‌ايم؛ روند اول معمولاً حالت موجي دارد. يعني عده‌ زيادي –به‌ خصوص نهادهاي رسمي- به صورت يک امر سطحي و فراگير با آن برخورد مي‌کنند. در اين سطح همواره اين نگراني وجود دارد که بررسي عميق و ريشه‌اي اين مسأله به فراموشي سپرده شده و پاسخ‌گويي به اين مطالبات رهبري سطحي بشود. من شاهد اين بوده‌ام که مراکز فرهنگي، دانشگاهي و رسانه‌اي مختلف بدون اينکه به عمق اين مسأله بپردازند، شروع به اجراي برنامه‌هاي سبک زندگي کردند. سرعت در کار بدون اين‌که کار کارشناسي دقيق انجام شود، موجب لوث‌کردن موضوع مي‌شود. اما پس از اين موج اول -يعني جريان سطحي- انديشمندان دلسوز و متدين و آگاه به زمان بايد فارغ از اين نگاه‌هاي گذراي سياسي، آن مطالب را جدي بگيرند و به بررسي بپردازند. همچنين پژوهشکده‌ها و پژوهشگاه‌ها و شخصيت‌هاي حقيقي دانشگاهي بايد به اين مطالب بپردازند. اکنون وقت آن فرا رسيده است که فارغ از آن موج و غوغاي اوليه، راجع به سبک زندگي، آن هم با مبناي ديني صحبت شود. در خصوص سؤالي که مطرح کرديد، نخست بايد ببينيم آيا خانه‌هاي مجردي پديده‌اي پر آسيب و يک امر منفي مثل اعتياد است، يا اينکه اين‌طور نيست و جنبه‌هاي مثبتي هم دارد؟ از نظر بنده، خانه مجردي پديده‌اي متعلق به شهرهاي بزرگ است که به کثرت‌گرايي و تکثر فرهنگي مربوط مي‌شود. به هر صورت خانه‌هاي مجردي آسيب‌هاي خاص خودشان را دارند که اگر اين آسيب‌ها خوب شناخته نشود، مي‌توانند جدي هم باشند. البته زندگي در خانه‌هاي مجردي يک فايده‌هايي هم دارد که بايد از آن‌ها استفاده کرد. اصل خانه‌هاي مجردي را به طور مطلق نمي‌شود رد کرد، بلکه اين پديده را بايد خوب شناخت و نقاط مثبت و منفي‌اش را ديد. *آيا تحقيقي شده که چرا زيست مجردي در شهرهاي بزرگ در حال افزايش است؟ -بنده در اين باره حدود هشت عامل را بررسي کرده‌ام که علل مهم افزايش اين پديده است و بايد روي اين‌ها کار جدي صورت بگيرد. يکي از مهم‌ترين اين دلايل، افزايش سن ازدواج است. متأسفانه با وجود جمعيت جواني که داريم، سن ازدواج مدام بالا مي‌رود. ما معتقديم افزايش سن ازدواج در دختران به سبب تجردهاي ناخواسته است. يعني دختران مي‌خواهند ازدواج کنند، اما نمي‌شود. در پسران اما بي‌رغبتي به ازدواج وجود دارد. ميل به بزرگ ‌شدن، جوان ‌شدن و بال‌ درآوردن و استقلال پيدا‌کردن را اصلاً خداوند در وجود انسان قرار داده و يکي از زمينه‌هاي فطري ازدواج همين گرايش است؛ يعني فراتر رفتن از آشيانه‌ خانه‌ پدري و تشکيل خانواده. حالا وقتي اين نياز و ميل و گرايش براي پرواز از اين آشيانه ظهور پيدا کرده و زمينه‌ها و لوازمش هم مثل رشد جسمي، استقلال فکري، استقلال اجتماعي و يک مقداري توانايي‌هاي تحصيلي و گاهي شغلي فراهم شده است، اما آن خانه‌ دوم که بايد سرمايه‌گذاري اصلي روي آن باشد -يعني ازدواج- فراهم نيست، فرد در اين وضعيت سعي مي‌کند که اين ميل به استقلال را با رفتن به خانه‌ مجردي پاسخ دهد. به همين دليل اگر ما بخواهيم موج اقبال به خانه‌هاي مجردي را کم کنيم، بايد مسأله‌ ازدواج را جدي بگيريم. دومين نکته، تفاوت نسلي است. همزمان با بزرگ‌شدن کودکان از نظر سنّي، اين تفاوتي که بين آن‌ها و نسل قبل پيدا مي‌شود، تا حد تعارض جدي است. نسل جديد افکارش، گرايش‌هايش و علايقش نسبت به مسائل مختلف تغيير کرده و گاهي حتي اين فاصله فاصله‌ قرني است. در گذشته شايد هر 50 سال يک نسل بود، اما امروزه فرزندان در مواجهه با سرعت رشدي که در جهان وجود دارد و اطلاعاتي که مدام عرضه مي‌شود، به ‌سرعت از پدر و مادر فاصله مي‌گيرند. پدر و مادر از طرفي همچنان پاي در سنت‌ها دارند؛ نه ‌تنها در سنت‌هاي مثبت، که در تعصب‌ها، در نشناختن روحيات نوجوانان و جوانان، و پافشاري براي اين‌که آن‌ها را مثل خودشان کنند. اغلب آن‌ها حتي خودشان هم «فرزند زمانه‌ خود» نيستند. درگير شدن پدر و مادر با فرزندان حتي به خاطر مسائلي ساده مثل آرايش موي يک پسر تا لباس يک دختر براي تحميل‌ کردن ديدگاه‌هاي مختلف بر فرزندان صورت مي‌گيرد. پسر جوان 28 ساله‌اي پيش من آمد که با ناراحتي به پدر و مادرش مي‌گفت: «شما همه چيز را براي من تعيين کرديد؛ از مدرسه‌ام، از دوستانم، از لباسم و اين آخري‌ها حتي از گرايش سياسي‌ام، حتي در انتخاب مرجع تقليدم. هيچ چيزي را نگذاشتيد که من انتخاب کنم»! خب بازتاب اين مسائل اين شده بود که يک‌باره اين پسر در انتخاب همسر به سراغ کسي رفته بود که حتي از نظر عقلي هم مناسب او نبود. من به عنوان يک روانشناس مي‌گويم که محدود کردن شديد و اجازه ‌ندادن به فرزندان براي استقلال، باعث اين ‌چنين عصيان‌هايي مي‌شود. اين «تفاوت نسلي» تبديل مي‌شود به «تعارض نسلي» و گاهي هم به «گسست نسلي». گاهي اين شکاف نسلي پديده‌ي خانه‌هاي مجردي را ايجاد مي‌کند و افراد احساس مي‌کنند که بايد از جايي که مرتب در معرض ملامت و نصيحت هستند، دور شوند. يک آدمي را که توانايي دارد، بال دارد، ما مي‌خواهيم در قفس نگهداريم. خب طبيعي است که وقتي مجالي پيدا کند و درِ اين قفس باز شود، پرواز که چه عرض کنم، فرار مي‌کند. روحيه‌ استقلال‌طلبي يک انسان را چون نتوانستيم در خانه از راه‌هاي طبيعي و درست هدايت کنيم، به ناکجا مي‌رود. فرزندان ما کنارمان هستند و بايد به آن‌ها مسئوليت بدهيم و از افکارشان استفاده کنيم و مراقب باشيم روابط اجتماعي منظمي داشته باشند. اگر اين‌ چنين نباشد، اشخاص به خانه‌هاي مجردي گرايش پيدا مي‌کنند. مسأله‌ بعدي که در شرايط کنوني بسيار مهم است، مهاجرت‌هاي تحصيلي است. ما حدود چهار و نيم ميليون دانشجو داريم. بعضي از اين دانشجويان در شهرهاي خودشان دانشجو هستند، ولي بخش عمده‌اي به شهرهايي غير از شهر خودشان مي‌روند. از اين تعداد، بخش عمده‌اي خوابگاه ندارند و به پانسيون‌ها مي‌روند يا اينکه ناچارند در خانه‌هاي مجردي سکونت کنند. مسأله بعدي افزايش طلاق است. در حال حاضر در شهر بزرگي مثل تهران، 40 درصد از زوج‌ها در چهار سال اول زندگي‌شان به طلاق مي‌رسند. کل طلاق‌ها در کشور در سال 91 بين 19 تا 20 درصد و اغلب در سن جواني بوده است. در طلاق، زنان جوان بيشتر از مردان صدمه مي‌بينند. دختران زيادي به ما مراجعه مي‌کنند که بعد از گذشت مدتي از طلاقشان، به دليل ناراحتي‌هايي که دارند يا به دليل نگاه‌هاي غم‌انگيز و ملامت‌بار خانواده‌شان يا به دليل برخي مسائل ديگر، گرايش به زندگي در خانه‌هاي مجردي دارند. يکي از راه‌هايي که به‌خصوص دختران پس از طلاق پيش مي‌‌گيرند، خانه‌هاي مجردي است و خانواده‌ها هم بعد از مدتي به خاطر اختلافات و درگيري‌هايي که با فرزندشان دارند يا به سبب مسائل مالي، ديگر مثل قبل چندان مقاومتي براي نرفتن آن‌ها به خانه‌هاي مجردي از خودشان نشان نمي‌دهند. در آمريکا تحقيقي کرده‌اند و طي آن به 12 هزار نفر پرسش‌نامه‌ سلامت روان داده‌اند؛ از افراد 19 ساله تا 70 ساله و مجرد يا متأهل يا طلاق‌ گرفته. در اين پرسش‌نامه‌ها پس از استخراج دريافته‌اند که سالم‌ترين افراد کساني هستند که متأهل هستند و با همسرشان تفاهم دارند و از زندگي شادي برخوردارند. بعد از آن‌ها مجردان هستند؛ مجردان نه به معني ساکنان خانه‌هاي مجردي، بلکه اشخاص مجردي که ازدواج نکرده‌اند و پيش پدر و مادرشان مانده‌اند. پس از آن، بيوه‌ها بودند؛ يعني مردان يا زناني که همسرشان فوت کرده بودند. بعد از آن طلاق‌گرفته‌ها و بدتر از همه، آنهايي که متأهل هستند و زندگي ناسازگارانه دارند. قرآن کريم مي‌گويد: در ازدواج ما بايد «إمساک بِمعروفٍ أو تَسهيلٌ بِإسمٍ» داشته باشيم؛ يعني يا خوب زندگي کنيم، يا خوب جدا شويم. حالا ما در حکومت اسلامي از طرفي بايد ازدواج را تسهيل کنيم؛ ازدواجِ ساده‌ آگاهانه و دقيق، ولي بعد از ازدواج نبايد جوانان‌مان را رها کنيم. دست ‌کم تا پنج سال بايد دقيقاً اين‌ها را حمايت علمي و مشاوره‌اي و حتي مالي و اجتماعي کنيم. بايد راجع به طلاق نيز حساس باشيم. واقعاً اين مسأله‌ جدي است که ما قبل از ادواج کم کار مي‌کنيم و بعد از طلاق هم اصلاً کار نمي‌کنيم! يعني اگر 40 درصد يا 30 درصد از جوانان ما در شهرهاي بزرگ به طلاق مي‌رسند، با ‌جوان طلاق ‌گرفته و به ‌خصوص دختران طلاق ‌گرفته چه بايد کرد؟ تنهايي‌هاي ايشان، ناامني‌هاي اجتماعي‌، مشکلات خانوادگي‌شان، با اين‌ها چه‌ بايد کرد؟ ما برنامه‌ جدي براي بعد از طلاق نداريم. مسأله‌ بعدي، الگوبرداري از اطرافيان است. اين مسأله دارد زياد مي‌شود و حتي به سمت هنجارشدن پيش مي‌رود. بنده اين عواملي را که عرض کردم -تأخير در سن ازدواج، تعارض‌هاي نسلي، استقلال‌طلبي، مهاجرت تحصيلي، مقاومت‌نکردن خانواده‌ها، افزايش طلاق، الگوبرداري از دوستان و هنجار‌شدن زندگي مجردي- از مهم‌ترين عوامل افزايش پديده‌ي خانه‌ي مجردي مي‌دانم. *از لحاظ روانشناسي آيا اين پديده مضر است يا نه؟ ناراحتي‌هاي فردي و اجتماعي خانه‌هاي مجردي -حداقل تا اندازه‌اي که ما ديده‌ايم و مطالعه کرده‌ايم- زيادتر از آن است که بشود ناديده‌شان گرفت. برخي را من مي‌شمارم: يکي از مهم‌ترين‌ آن‌ها احساس تنهايي است. درست است که ابتدا حس استقلال‌طلبي و ماجراجويي وجود دارد، اما پس از مدتي افراد دچار احساس تنهايي مي‌شوند. از پديده‌هاي رو به گسترش جهان معاصر در شهرهاي خيلي بزرگ، همين حس تنهايي است. اين حس را به دو قسمت کرده‌اند؛ «حس تنهاييِ عاطفي» که آدم احساس مي‌کند کسي را ندارد تا با او درد و دل کند و حرف بزند. گاهي هم «حس تنهايي اجتماعي» که شخص در جمع است، ولي احساس مي‌کند با کسي هماهنگ نيست. حس تنهايي باعث بسياري از مشکلات است؛ آدم‌ها را به افسردگي مي‌کشاند و گاهي حتي زمينه‌هاي گرايش به خودکشي را ايجاد مي‌کند. به همين دليل آمار خودکشي در زيست‌هاي مجردي بسيار بيشتر از خانواده‌هاست. مسأله‌ ديگر، گرايش به انواع و اقسام اعتيادها است که ديگر الان رايج‌ترين‌شان، اعتياد به انواع مواد مخدر يا اعتياد به الکل يا اعتياد به اينترنت است. يک لپ‌تاپ دارد و در خانه‌ مجردي اعتياد به اينترنت پيدا مي‌کند که دست ‌کمي از اعتياد به مواد مخدر ندارد و همان آسيب‌ها را دارد؛ مثل ناتواني‌هايي جنسي، مثل شرايط روحي بد. اين‌ها جزو زمينه‌هايي است که در خانه‌ مجردي خيلي بيشتر است، چون اين افراد هم احساس تنهايي مي‌کنند و هم کنترلي رويشان نيست و هم حمايت‌هاي اجتماعي از آن‌ها کم مي‌شود. مسأله‌ بعدي، کاهش مهارت‌هاي اجتماعي است. در جمع است که افراد ياد مي‌گيرند چگونه از خودشان دفاع کنند، چگونه حرف بزنند و چه واژگاني را به کار ببرند. اصلاً بعد از يک مدت تنهايي آدم احساس مي‌کند که حتي گنجينه‌ واژگانش هم خيلي محدود شده و مهارت‌هاي ارتباط اجتماعيش کاهش يافته است. *بي‌نظمي هم در خانه‌هاي مجردي بيشتر است. گرايش به رفتارهاي پر خطر جنسي؛ به ‌خصوص اگر خانه‌ مجردي محلي باشد که طرف احساس کند دور از چشمان ديگران مي‌تواند برخي رفتارهاي انحرافي را انجام دهد و با بعضي‌ها ارتباط داشته باشد. متأسفانه گاهي افراد ديگر هم از طريق اينترنت يا از طريق رابطه‌هاي خياباني به خانه‌هاي مجردي کشيده مي‌شوند و ما مي‌بينيم که ايدز دارد به صورت خطرناکي زياد مي‌شود. صاحب‌نظران مي‌گويند ايدز مثل يک بمب ساعتي است در ايران، و ما حواسمان نيست که الگوي ايدز دارد به طرف الگوي رفتار جنسي تغيير مي‌کند. خواب خيلي زياد و بيش از اندازه که آدم‌ها را کسل مي‌کند و از فعاليت مي‌اندازد. گرايش به گروه‌هاي سياسي ويژه و به عرفان‌هاي کاذب؛ در بررسي زندگي مدعيان به عرفان‌هاي کاذب ديده‌اند که اين‌ها تنهايي‌هاي طولاني داشته‌اند. عارفان بزرگ ما اگر تنهايي داشتند، کوتاه‌مدت بوده. اگر سفارش کرده‌اند به اعتکاف، سه روز است. تقريباً اينهايي را که من شمردم، مسائل و عوارض جدي بود. ضمن اينکه اين‌ها ذهني هم نيست و جا‌ به‌ جا در غرب و هم مقداري در اين‌جا مطالعه شده است. البته متأسفانه روانشناسان ما به طور جدي نيامده‌اند -چه در کار پژوهشي و چه در کارهاي پايان‌نامه‌اي- کاري را پي‌بگيرند. در حالي که دولت و دانشگاه‌ها بايد حمايت کنند تا اين کارهاي پژوهشي شکل بگيرد، يعني بايد سفارش دهند. *درباره‌ تربيت و پيشگيري در دوران نوجواني چطور؟ والدين يا مدارس يا ديگر نهادهاي اجتماعي چه کارهايي بايد انجام دهند؟ -اصلاً نوجواني يک گروه سنّي مغفولي است که قطعاً بستر حوادث بعدي است. بسياري مسائل از همين ‌جا شروع مي‌شود. ما دوره‌ نوجواني -يعني سنين 12 يا 13 سالگي تا 15 يا 16 سالگي- را اغلب ناديده مي‌گيريم. نه خانواده‌ها در اين باره مي‌دانند و نه مدرسه‌ها. گاهي پدر و مادران مي‌توانند در خانه تنهايي بچه‌ها را به رسميت بشناسد. يعني اگر بچه اتاقي دارد، نروند در حريم خصوصي‌اش و دخالت نکنند. بگذارند بچه در همان خانه احساس استقلال کند. بچه‌ها مثلاً اگر ببينند که مي‌توانند دوستان‌شان را به خانه بياورند، خب به خانه‌هاي مجردي کشيده نمي‌شوند. پدر و مادرها بايد مدارا کنند. اين مدارا مسأله‌ مهمي است؛ خوب برخورد کنند، صميميت داشته باشند، با اين برخورد بچه‌ها حفظ مي‌شوند و احساس استقلال مي‌کنند. ما بايد فرزندان فعالي در جمع بار بياوريم که دردمند باشند، دلسوزي کنند و مستقل هم باشند. آموزش و پرورش ما متأسفانه به تربيت اجتماعي در اين سال‌ها بها نداده‌ است. گرايش جدي به نمره و درس و کنکور از يک طرف، خانواده‌هايي که همه‌اش مي‌خواهند با يک حالت رقابتي بچه‌هايشان را ببرند جايي که در دانشگاه قبول شوند يا المپيادي شوند و انگار نمي‌دانند که مهارت‌هاي اجتماعي و روابط اجتماعي واقعاً بيش از قبولي در دانشگاه مهم است. *چه کساني بيشتر از نظر اجتماعي، از نظر شخصيتي، يا از نظر شخصيت رواني ميل به خانه‌ مجردي دارند؟ -از نگاه روانشناسي، افرادي وجود دارند که گرايش به خانه‌ مجردي و تنهايي در آن‌ها بيشتر است. يک سري از افراد اصلاً درونگرا هستند. البته يک فرد درونگرا مي‌تواند آدم سالمي باشد، ولي گرايش به تنهايي دارد. حدود ده نوع اختلال شخصيت در روانشناسي شناخته شده. اختلال شخصيت يعني ناراحتي‌هايي که ريشه‌دار و ديرپا است و به ‌سادگي عوض نمي‌شود. از اين ده نوع، در حدود چهار نوع زمينه‌هاي گرايش به تنهايي زياد است که اسمش را مي‌گذارند اختلال شخصيت پارنوا، يعني آدمي که اصولاً سوءظن دارد به آدم‌ها و به وفاداري و صداقت آن‌ها. يک گروه ديگر، اختلال شخصيتي «اسکيوزيي» هستند. هرجا کلمه‌ اسکيزو و اسکيزوفرن است، يعني گرايش به دوري از مردم و تنهايي عاطفي و بي‌تفاوتي عاطفي. يک گروهي هم اين‌گونه‌اند که ما مي‌گوييم شخصيت «اسکيزوتايپي» دارند. اين‌ها يک مقداري مشکل‌شان بدتر است؛ تنهايي عاطفي دارند، سردي عاطفي دارند، تفکرات جادويي و عجيب و غريب دارند. ما يک شخصيت «اجتنابي» هم داريم؛ دورگزيني به خاطر بي‌کفايتي‌شان، اعتماد‌به‌نفس پايين، ترس از مسخره‌شدن توسط ديگران. در کنار اين چهار گونه شخصيت و آدم‌هايي که مهارت‌هاي اجتماعي پاييني دارند، آدم‌هاي ديگري هم هستند که اعتماد‌به‌نفس پاييني دارند تا حق خودشان را بگيرند. از طرفي برعکس اشخاصي هستند که آدم‌هاي ماجراجويي هستند و مي‌خواهند تجربه‌هاي جديدي را در تنهايي‌ها انجام دهند. يعني آنها اگر به خانه‌ مجردي مي‌روند، براي بر پا کردن يک سري آشوب‌ها است؛ يعني انسان‌هاي گريزان از چهارچوب. اين اشخاص نيز از نظر روانشناختي زمينه‌هاي زيست مجردي را دارند.