به گزارش خبرآنلاين، با اين حال سلمان هراتي(1338- 1365) در همين مدت کوتاه توانست اشعار ماندگاري را در زبان فارسي خلق کند. بسيار از منتقدان او را از جمله شاعران متعهد و انقلابي سه دهه گذشته ميدانند. جواني که ذهن حساسش نسبت به اتفاقات اجتماعي و سياسي پيرامونش واکنشي شاعرانه نشان ميداد و آن را در قالب واژهها به ثبت ميرساند.
برخي اشعار هراتي را متاثر از سهراب سپهري دانستهاند. همان سادگي، دوست داشتن مردم و طبيعت و نظر به معناي معنوي مفاهيم در اشعار او نيز به چشم ميخورد با اين تفاوت که اگر سهراب هرگز سياست را به شعرش راه نداد، هراتي حداقل شعر را محملي براي بيان نظرات اجتماعي و سياسي خود ميديد و از اين مضمونها در شعرش استفاده ميکرد. او به زباني ساده ايدهآلها و آرمانهاي اجتماعيش را در شعر خود منعکس ميساخت و در پي خلق زباني منحصر به خود در شعر بود.
او کار شاعري را از انجمن ادبي شهر خود آغاز کرد، اما بعد از مدتي از دريا و جنگل دل کند و به خاطر شعر راهي تهران شد تا در جلسات شعر هفتگي حوزه هنري شرکت کند. در همين جلسات بود که او را به عنوان يک استعداد کشف ناشده شعري شناختند.
هراتي به نوعي فرزند زمانه خود بود. نسبت به انقلاب و جنگ در شعرهايش واکنش نشان ميداد و افکاري چون مبارزه با دشمن متجاوز، زور ستيزي و مردمدوستي را جزو شاخصههاي شعري خود کرده بود. اکثر شعرهاي سلمان هراتي تم مذهبي و ايدئولوژيک دارند اما با اين حال او هيچگاه از شعر براي شعار استفاده نکرد. سرودههاي او برخاسته از ايمان قلبي او به مفاهيمي چون انقلاب و جنگ بود و به همين خاطر مخاطب او را در شعرهايش را به راحتي باور ميکرد. روح حساس او نسبت به تمام مسائل پيرامونياش عکسالعمل نشان ميداد و به خاطر همين او را ميتوان يکي از متعهدترين شاعران سه دهه اخير دانست.
هراتي در زمان حياتش تنها يک دفتر شعر «از آسمان سبز» را منتشر کرد اما پس از مرگ نابهنگامش، زندهياد قيصر امينپور با گردآوري اشعارش در يادداشتها و نوشتههاي باقي مانده از او «دري به خانه خورشيد» را دو سال بعد از مرگش به چاپ رساند.
او همچنين در سالهاي پاياني عمرش در حوزه ادبيات کودک و نوجوان نيز دست به خلق آثاري زده بود و اگر از حادثه تصادف جان سالم به در مي برد، شايد ميتوانست آثار ماندگارتري دراين زمينه بيافريند. اشعار او چه در حوزه بزرگسال و چه در حوزه کودک و نوجوان با استقبال مخاطب مواجه شد و بين مخاطبان شعر جايگاه ويژهاي يافت.
با اين حال اشعاري که هراتي در حوزه شعر کلاسيک و خصوصا غزل سروده است، از لحاظ کيفي نسبت اشعار او در حوزه شعر نو به مراتب جايگاه بهتري دارند و هنوز هم بعد از سه دهه زبان تازه و تصاوير درخشاني دارند. به عنوان مثال غزل «پيش از تو» يکي از آثار ماندگار اين شاعر است: «پيش از تو آب معني دريا شدن نداشت/ شب مانده بود و جرات فردا شدن نداشت/ بسيار بود رود در آن برزخ کبود/ اما دريغ زهره دريا شدن نداشت/ درآن کوير سوخته، آن خاک بيبهار/ حتي علف اجازه زيبا شدن نداشت...» يا غزل «معصيت بودن»: «از روي مهر با من دلخسته يار شو/ پاييز کوچههاي دلم را بهار شو/اي مانده در نهان درختان و آفتاب/ چون غم ميان سينه من ماندگار شو/ پايان التهاب، شروع نگاه توست/ من يک کوير تشنگيام، جويبار شو...»
هراتي در دفتر اول شعر خود شاعري است که نميتواند از هيجانات محيط کناره بگيرد و بيمهابا آنها را به شعرش وارد ميکند. وسعت واژگاني او در شعرهاي اين دفترگاه مخاطب را به تعجب وا ميدارد اما با اين حال شعر را براي تعهد و آرمانهايش ميخواهد. از اين رو مثلا در شعر بلند «دوزخ و درخت گردو» شعري که براي وطن سروده شده دست به موضعگيريهاي سياسي ميزند: «... بگذار گريه کنم/ نه براي تو/ نه نه نه! براي عاطفهاي که نيست/ و دنيايي که/ انجمن حمايت از حيوانات دارد/ اما انسان/ پابرهنه و عريان ميدود/ و در زکام دفن ميشود... / انساني که راهکورههاي مريخ را شناخته است/ اما هنوز/ کوچههاي دلش را نميشناسد/ براي دنيايي که/ با «واليوم» به خواب ميرود/ و در مه غليظي از نسيان/ دست و پا ميزند/ دنيايي که چند صد سال پيش/ قلب خود را/ در سطل زباله «کاپيتاليسم» قي کرده است...»
با اين حال هراتي در شعرهاي سالهاي پاياني خود گرچه هنوز به آرمانش معتقد و علاقمند باقي ميمانند اما به ذات شعر نزديکتر ميشود و چهره اصلي و واقعي استعداد شعرياش را نشان ميدهد: «تاريک کوچههاي مرا آفتاب کن/ با داغهاي تازه دلم را مجاب کن/ ابري غريب در دل من رخنه کرده است/ بر من بتاب چشم مرا غرق آب کن/اي عشقاي تبلور آن آرزوي سبز/ برخيز و چون سکوت دلم را خطاب کن/اي تيغ سرخ زخم کجا ميروي چنين/ محض رضاي عشق مرا انتخاب کن/اي عشق زير تيغ تو ما سر نهادهايم/ لطفي اگر نميکني اينک عتاب کن» (شعر محض رضاي عشق).
بهرحال اگرچه سلمان هراتي را مرگ مجال نداد تا به حضور پررنگش به خصوص در بطن شعر انقلاب ادامه دهد ولي به جرات ميتوان گفت که با همين شعرهاي بر جاي مانده از او نيز ميتوان فهميد که ادبيات ايران شاعري خلاق و پر استعداد را از دست داد. شاعري که دل در گرو همه چيزهاي خوب جهان داشت و بدي و زشتي را هرگز تاب نميآورد.